دکتر نصرالله فلسفی به نقل از سفرنامه پیترو دلاواله مینویسد: «در روز عاشورا که روز کشته شدن امام حسین فرزند علی و فاطمه یگانه دختر محمّد پیغمبر است، مردم ایران با تشریفات و مراسم خاص عزاداری میکنند. در دهی روز اوّل ماه محرّم همهی مردم غمگین و ملول به نظر میرسند و رفتار و کردار و لباسشان چنان است که گویی به مصیبتی تسلّی ناپذیر گرفتار شدهاند. بسیاری از مردم که هرگز لباس سیاه در بر نمیکنند در این ده روز به نشانهی سوگواری سیاه میپوشند. هیچ کس سر و ریش نمیتراشد و به گرمابه نمیرود. گذشته از این کارهایی که از جمله گناهان و به موجب قانون شرع ممنوع است از هرگونه خوشگذرانی و شهوترانی و تفریحِ مجاز نیز دست میکشند. در این ایّام گروهی از گدایان در کویهای پر آمد و شد شهر خود را تا دهان در خاک میکنند و باقی سر را نیز در ظرفهایی که برای همین کار از گل پخته ساختهاند فرو میبرند. اطراف این ظرفها بسیار فراخ، ولی دهانهی آن سخت تنگ و فقط به اندازه سر آدمی است. این بیچارگان چنان در خاک نهان میشوند که با مردهی مدفون فرقی ندارند. تمام روز گاه قسمتی از شب را نیز بدین صورت میمانند و در کنار ایشان فقیری دیگر دعا میخواند و از رهگذران گدایی میکند. جمعی دیگر در میدان شهر سراپا برهنه حرکت میکنند و تنها قسمتهای شرم انگیز بدن را با پارچهی سیاه یا کیسهی بزرگ تیره رنگی میپوشانند. این دسته تمام بدن خود را سیاه میکنند و این رنگ سیاه نشانهی سوگواری و اندوه ایشان در عزای حسین است. گروه دیگری نیز همچنان برهنه دیده میشوند که تن را به رنگ سرخ درآوردهاند و منظورشان از این کار ظاهراً نشان دادن خونی است که در روز عاشورا به سبب قتل امام حسین و یاران او ریخته شد. این دو دسته در کوی و بازار با هم نوحه میخوانند و با لحن بسیار غم انگیزی واقعهی فجیع شهادت امام شیعیان را نقل میکنند. در همان حال دو قطعه چوب یا دو استخوان کوتاه از دندهی حیوانی را که در دست دارند به هم میکوبند و با این کار در حلقهی تماشاگران نوای محزون و اندوه زایی بر میآورند که با جست و خیز و حرکات خاص دست و پا و بدن همراه است.
همه روزه یکی از ملایان و بیشتر کسانی که از خاندان پیغمبر اسلام هستند و به سید معروفند هنگام ظهر در میدان اصفهان در همان محل که دسته ها نوحه خوانی و جست و خیز کردهاند به منبر میروند و برای زن و مرد بسیار که ایستاده یا نشسته گرد منبر حلقه زدهاند، روضه میخوانند یعنی در ستایش امام حسین و بیان صفات پسندیده و فضایل و تقوا و شهامت و واقعهی شهادت وی سخن پردازی میکنند. گاه گاه نیز به تناسب مطالبی که میگویند پردهها و تصاویری به شنوندگان نشان میدهند و سرانجام با نقل روایات غم انگیز مستعمعان را به گریستن بر میانگیزند. از این گونه واعظان همه روزه در تمام مسجدها نیز دیده میشوند. حتی شب هنگام هم در کویهای بزرگ و چهارسوقها که با چراغهای بسیار روشن گشته و با پارچههای سیاه به صورتی غم انگیز درآمده است روضه میخوانند. در این قبیل مجالس همهی شنوندگان خاصه بانوان با فریاد و فغان و شیون گریه میکنند و بر سر و سینه میکوبندند و با حرکاتی که نشان کامل حزن و اندوه است فریاد واه حسین بر میآورند. در روز دهم محرّم که معروف به روز عاشورا است باز دستههای بزرگ از آن گونه که در روز کشته شدن علی وصف کردم به راه میافتد و همان بیرقها و علمها و کتلها و اسبان حامل سلاح و دستار باز دیده میشود؛ ولی بر دستههای روز عاشورا چند شتر هم میافزایند که بر پشت هر یک کجاوهای است و در هر کجاوه چند کودک خردسال نشستهاند و این کودکان نشانهای از بازماندگان امام حسین و اسیران کربلا هستند. تابوتهایی که در مخمل سیاه پوشیده شده و روی هر یک عمامه سبز یا به اصطلاح ایرانیان «تاجی» قرار دارد و نیز همچنان بر دوشها دیده میشود و همچنان جماعتی از مردم دنبال تابوتها به صدای طبل و نای و سنج میچرخند و جست و خیز میکنند و فریاد میکشند. گروه دیگر نیز از دو جانب دسته با چماقهای بزرگ مراقبند تا اگر با دستهای دیگر رو به رو گشتند و جنگی در گرفت از دسته خود پشتیبانی کنند. همه معتقدند که هرگاه کسی در راه امام حسین کشته شود یکسر به بهشت خواهد رفت. میگویند در روز عاشورا درهای بهشت باز است و هر مسلمانی که درین روز مقدس بمیرد بی چون و چرا در خلد برین جای خواهد یافت.
باری تشریفات و مراسم سوگواری امام حسین نیز با آن چه در بارهی علی انجام میدهند فرقی ندارد، جز آن که مراسم عاشورا مفصلتر، دستههای عظیمتر، حرارت و شور مردم بیشتر و میل و اشتیاق به جنگ و جدال و چوب و چماق زیادتر است.[1] در روز عاشورا (1027) که من در میدان اصفهان سواره ناظر این مراسم بودم، زد و خوردی جلو کاخ شاهی درگرفت که سربازان نتوانستند از آن جلوگیری کنند. شنیدم که در نقاط دیگر شهر نیز زد و خوردهایی شده و گروهی سر شکسته به خانه برگشتهاند. وقتی که در میدان میان دو دسته آتش جنگ زبانه کشید دستهای که به کاخ شاهی نزدیکتر بود علمها و کتلهای خود را درون کاخ برد تا به چنگ حریف نیفتد؛ زیرا اگر علمها یا بیرقهای دستهای به چنگ دسته دیگر افتد مایهی سرشکستگی و شرمساری آن خواهد گشت. شنیدهام که در شب عاشورا پیکرهایی از عمر و قاتلان امام حسین را در میانهی میدان اتش میزنند ولی چون این کار به چشم ندیدهام از وصف آن نیز چشم میپوشم.»[2]
[1] - در پاورقی صفحه هفت همین جلد سوم آمده است که «در برگزاری مراسم روز بیست و یکم ماه رمضان پیشاپیش هر دسته چند اسب حرکت میدهند که جملگی چنان که در ایران مرسوم است به زینت و زیور گرانبها آراستهاند. روی زین این اسبان چیزهایی مانند تیر و کمان و شمشیر و سپر و بر قرپوش زین عمامهای که نشان سلاح و دستار علی است، میگذارند. دنبال اسبان نیز بیرقهای متعدّد و علمهای بلند و بزرگی را که با نوارهای گوناگون زینت شده است پیادگانی چند به زحمت بر دوش میکشند. تیغهی این علمها چندان بلند است که از سنگینی مانند کمان خم میشود. پس از آن یک یا چند تابوت را بر دوش میبرند که ظاهراً نشانی از تابوت علی است. بر این تابوتها روپوشی از مخمل سیاه کشیده و روی آنها سلاحهای گرانبها و پرهای رنگارنگ و چیزهایی ازین گونه نهادهاند. از پی تابوتها چند تن نوحه میخوانند و گروهی با نوای طبل و سنج و نی گوش فلک را کر میکنند. نوحه گران پیوسته در جست و خیزند و فریادهای خارقالعاده از دل بر میآورند. آنها که منصب و مقامی دارند سوار بر اسب با دسته همراه میشوند و دیگران که تعدادشان از حدّ شمار بیرون است، پیاده میروند.»
[2] - زندگی شاه عباس اول، جلد سوم، نصرالله فلسفی، انتشارات دانشگاه تهران، 1347، صص 7 و 8 و 9