در بخش مربوط به آقامحمّدخان گفته شد که خواجهی قاجار چگونه شاهرخ میرزای نابینا را از زندگی ساقط کرد، و امّا سرانجام آخرین بازماندهی نادری در ناحیه خراسان چنین بوده است:«در جریان تصّرف مشهد و دستگیری و شکنجه و مرگ شاهرخ، فرزند او نادر میرزا به افغانستان گریخت. او تا زمانی که آقامحمّدخان زنده بود به ایران باز نگشت. در اوایل سلطنت فتحعلیشاه که فتنه و شورش از همه جا بلند بود نادر میرزا به خراسان آمد و سپاهیانی فراهم کرد و به انتقام خون پدر آمادهی پیکار شد. ضعف حکومت مرکزی و درگیری با آشوبهای گوناگون به نادر میرزا فرصت داده بود که در خراسان به استقلال حکومت کند. با این حال نادر میرزا که ظاهراً سر سازش با شاه جدید داشت برادر خود عبّاس میرزا را به عنوان تضمین و به عبارت دیگر به نام گروگان به تهران فرستاد، امّا سران و بزرگان خراسان مانع اتّحاد بین شاه و این آخرین فرد از سلسلهی افشار شدند. شاه سپاهی به سرداری داماد خود به خراسان فرستاد. این سردار مشهد را در محاصره گرفت و کار بر اهالی تنگ شد. با وساطت سیّد مهدی یکی از روحانیون بزرگ شهر سپاه شاه دست از محاصره برداشت و به دامغان عقب نشست، مشروط بر این که اهالی مشهد نادر میرزا را دستگیر سازند. تعهّد دستگیری نادر میرزا به وسیلهی اهالی عملی نشد و محاصره تجدید گردید. نادر میرزا تصمیم به مقاومت گرفت. به روایت گرانت واتسن برای آن که از عهدهی مخارج قشون و حراست شهر بر آید با جسارت تمام به صحن حضرت رضا (ع) رفت و در حالی که در شأن امام روضه خوانی میکرد آن جا را در میان گرفت. ضریح را عقب زد و طلاهای گنبد را برداشت. این اقدام نه تنها موجب عصیان مردم متعصّب و درگیری آنها با سربازان نادر میرزا شد بلکه مقدّمه فرود ضربهی نهایی بر وی شد. شاهزادهی گستاخ روز بعد از حمله به بارگاه امام با خشونت وارد خانهی سید مهدی شد و او را که در حال ادای نماز بود با تبرزین جنگی خود نقش بر زمین کرد. این عمل ابلهانه موجب شد که مردم متفّقاً دروازههای شهر را به روی سپاهیان شاه بگشایند. نادر میرزا از راه آب عمومی فرار کرد امّا به تعقیبش پرداختند و در چهار فرسنگی مشهد دستگیرش ساختند. دست و پایش را به زنجیر کشیدند و با همان وضع به تهران نزد فتحعلیشاه فرستادند. وقتی از او پرسیدند چرا سیّد مهدی را کشتی؟ به انکار آن پرداخت. شاه فرمان داد زبانش را از دهانش بکنند و دستهای او را از تن جدا کنند و میلهی سرخ آهن به چشمهای او بکشند و کسانی را هم که در آن عمل وی را یاری کرده بودند به قتل رساندند. بدین ترتیب آخرین مدّعی تاج و تخت از سلسلهی نادرشاه با چنین سرانجام هولناکی از صحنه کشاکش حذف شد.»[1] و [2]