فتحعلیشاه پس از استقرار بر تخت پادشاهی مخالفان و مزاحمان احتمالی خود را از سدّ راه برداشت. یکی از برادران خود را از چشم نابینا و دیگری را هم پس از ترفند به همین سرنوشت دچار ساخت. از جمله اقدامات دیگر پادشاه اجرای وصیّت نامهی آقا محمّد خان بود؛ زیرا یکی از برادران آقامحمّدخان که از مجازات مرگ نجات یافته بود و خواجهی قاجار او را چون دختر محمّدحسن خان میدانست و به ولیعهدش سفارش کرده بود که پس از رسیدن به سلطنت برای آسایش خود او را از بین ببرد تا علاوه بر رسیدن به هدف خود زهر چشمی هم برای دیگران باشد. او نیز پس از آن که علیقلی خان را به تهران آوردند خطاب به او گفت: که شاه شهید در مورد تو درست پیش بینی کرده بود و اینک تو را از نعمت بینایی محروم میسازم و چنین کرد. سپس او را به بار فروش فرستادند تا در آن جا درگذشت. و امّا سرنوشت صادقخان شقاقی که یکی از مخالفان و مدّعیان سلطنت بود پس از چندین مرحلهی نبرد سرانجام او را شکست داد و پس از اسارت با وی به نقل از رابرت گرانت واتسن بدین گونه رفتار کردند:
«فتحعلیشاه بعد از مراجعت به تهران دستور داد صادق خان ر ا در اطاقی محبوس ساختند و درب ورودی آن را با آجر مسدود کردند تا از گرسنگی و تشنگی جان سپارد. اطاقی که در آن این حکم به موقع اجرا گذاشته شد فعلاً گوشهای از باغی است در تهران که یکی از منشیهای سفارت انگلیس در آن منزل دارد. مستخدم پیری که شصت سال عمرش را در این منازل گذرانده، میگفت: صادق خان را در اطاق گذارده و مدخل اطاق را با دیوار آجری مسدود کردند. پنج روز بعد که دیوار را شکافتند؛ مشاهده شد از شدّت مشقّت ساروج دیوار و کف اتاق را با پنجه کنده است. شاه این رویّهی ظالمانه را اتّخاذ کرد چون قسم یاد کرده بود که خون صادق خان را نریزد.»[1]
[1] - ص 117 جلد اول - هفت پادشاه - محمود طلوعی - 1377
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 110