«سرگرمیهای خصوصی وکیل عبارت از عیش و نوشها و عشقورزیهایی که به طور سنتی در آنها با همه سلاطین شرق، وجه اشتراکی داشت. بعضی اوقات سراسر شب را به افراط در عیّاشی میپرداخت و پس از آن به هنگام بامداد و پیش از پرداختن به امور ایالتی به خواب فرو میرفت. وی در صرف مشروبات الکلی و امور جنسی ولعی شدید داشت و تا یک سال قبل از مرگش هنگامی که در سنین بین 70 تا 80 سالگی قرار داشت در حدود یکصد و بیست زن در حرمسرایش نگاهداری میکرد. مطالعه و تحقیق بیشتری در باره این بعد از زندگی او نشان میدهد که تفریحاتش کیفیت منصفانه و آبرومندانهای داشته است. یک روز جوان گردن کلفت بیست سالهای در ارومیه به کاخ سلطنتی شیراز وارد شد و ادّعا کرد که فرزند نامشروع وکیل است. برای اثبات این مدعی حلقه نگینی را که وکیل به هنگام رابطه با مادرش به او داده بود نشان داد. کریم خان از این قضیه آگاه شد و جوان را به عنوان فرزندش پذیرفت. در موردی نیز خواهرزادهاش طاهر خان زند را به خاطر روابط نامشروع با زن بسیار زیبای قاپوچیباشی قصر به شدّت مضروب کرد به طوری که معروف است در اوان سلطنت برای استفاده از تفریحات شش دختر مردم را به زور میگرفت. بنا به روایت رستمالتّواریخ پس از یکی از اردوکشیهای پردرد سر آذرباجان هر شب به بادهگساری میپرداخت و دلّالان محبت نیز دختران شایسته و مناسب را میربودند و وارد بسترش میکردند. بامداد فردا دختر را با خلعتی بیرون میکرد. سرانجام هیأت نمایندگی علمای اصفهان او را از این کار نهی کردند و پشیمان شد و توبه کرد و این عمل را ترک گفت. شاید در همین ایّام باشد که نویسنده کتاب فوائدالصفویه میگفت: کریم خان هزار دختر باکره نوجوان و اصیل را ربود و ازاله بکارت کرد. از جمله این افراد از دختران یهودی که وارد حرمسرایش بودند نام میبرد.
گزارش دیگری نیز از سوی سیّاح روسی معروف به گملین که در سال 1776م در گیلان و مازندران بوده است تهیّه شده است که با روح خیر اندیشی و نیک مردی وکیل مغایرت دارد. طبق شایعات محلّی که اغراض قاجاریان نیز چاشنی آن بوده است و احتمالاً هدایتالله خانِ رشتیِ نیمه مستقل نیز در پرورش آن سهمی داشته است، چهرهی وکیل را به گونهی مردی شرابخوار و شهوتران و دیکتاتور و حریص ترسیم کرده است که چندان مراقب بهبود شراط زندگی تبعهی خویش نیست و از ترس یاغیان در دورن حصار کاخش پنهان شده است. گزارش کنسولگری روسیه حاکی از وجود آشوبها و ناراحتیهایی از سال 1768م در استانهای گیلان و مازندران میباشد و این گزارش شورش و آشوبهای مذکور را به علت افزایش مالیاتها و اغماض از بیدادگریهای مقامات اداری تحت سلطه او میداند و میگوید که عملاً از رسیدگی به امور ایالت سر باز میزند. البتّه این گزارش میتواند مربوط به اغتشاشات ایّام طغیان حسینقلیخان و لشکرکشیهای سرکوبگونه زکیخان و علیمردانخان زند باشد. همه منابع به وجود شورشی در خود شیراز اشاره میکنند و شاهدی عینی چنین مینویسد: حضور کریم خان فرمانروا در شیراز که بدون سپاه و نظارت بر امور کشور فقط سعی بر اجحافهای مالیاتی سنگین دارد، باعث شده است که از سوی خرد و کلان شکایت و انتقاد از او به صورتی یکسان بالا گیرد و راه هرج و مرج و شورش باز شود. این اتّهام که زیردستان وکیل با انضباط بار نیامده بودند و حتّی در مواردی از اجحافهای آنان نیز به طور نسبی اغماض میکرد از سوی عبدالرّزاق بیگ نیز تأیید شده است. این گفته که بیشتر اطّلاعات ما در باره سیاست ادرای او مغایرت دارد حتی از سوی منبع مشکوکی چون رستمالتّواریخ نیز به صورت گستردهای مورد تأیید قرار گرفته است. زمینه و مفهوم نوشته دنبلی نشان میدهد که وی در این ادّعا ایالات دور افتاده را در نظر گرفته است و میخواهد اشاره کند که شهرت دادگری در نظام حکومتی وکیل بیش از آن چه عملاً بوده است، تعمیم داده شده است.
نوای اختلاف نظری دیگر نیز در شیراز برخاست. کلانتر ادعاد میکند که اخلاق کریم خان در یک سال قبل از مرگش تغییر کرده بود و مرتکب اعمالی شد که از او بعید به نظر میرسید و کاملاً بیسابقه بود، از جمله این کارها محاصره بصره و اشغال بصره بود. آدمها و پول زیادی هدر رفت. هنگامی که متصدّی انبار غلّه متّهم به سوء استفاده در کارش شده بود، وکیل کسر انبار را از صاحبان اراضی کشاورزی گرفت.[1] بدون شک در شروع جنگ بصره سهم عظیمی بر دوش اعضاء رهبری مملکت که کلانتر نیز به اعتراف خودش یکی از آنها بوده است، میباشد. لذا دشوار است که آدمی باور کند شکایت او نمایانگر نظرات اکثریت توده مردم باشد. معهذا گاهی شواهدی در باره کورکردنهای بیدادگرانه و خونریزیهایی مقارن با بیماری وکیل در سال 1760 دیده میشود. در این مورد نبایستی مسأله بیماری جسمی احتمالی کریم خان را با توّجه به بعضی از موارد سوء رفتار عادیش و مصرف الکل و تریاکی که برای تسکین این بیماری به کار میبرد و طبعاً قوّه قضاوتش را کند میکرد و بر تند مزاجیش میافزود، نادیده انگاشت. در اینجا مقدماتی بسیار نزدیک شبیه مسأله بیماری نادرشاه مشاهده میکنیم. یبوست مزاج و بیماریهای کبدی احتمالاً عدم توانایی در قوای مغزیش به وجود آورده بود که موجب قساوت و سخت دلی ایّام آخر زنگیاش گردیده است. اگر قرار است برای این عدم تعادلش پایه دیگری جستجو شود باید اذعان کنیم که کریم خان مردی فوقالعاده نیکبخت بوده است که قبل از رسیدن به مرحله جنونِ سلف صاحبنامش دنیا را بدرود گفته است. ولی آن چه محقّق گردیده است این است که این انحراف روانی چه به اوایل و خواه به اواخر عمرش مربوط باشد به هر حال موجب تباهی اعمال تحسینانگیز گذشتهاش گردیده است. حتّی کلانتر که قلم مسمومش درباره بسیاری از معاصرانش به بدی یاد کرده است، بر سر آن نبوده است که نیش قلم را متوّجه او سازد و ناگزیر شده است که اعتراف کند اگر تقوا و نیکیهایش هزار باشد، گناهش فقط یکی است.»[2]
[1] - خشونت کریم خان مربوط به مبارزات اوّلیه عمر نیز بوده است. لاله جعفری در صفحه 46 کتاب خود از ساختن کلّه مناری توسط کریم خان مینویسد: «.. دیگر همه مردم شهرها، ایلات لرستان و خوزستان نسبت به کریم خان اظهار اطاعت کردند به جز یکی طایفه، طایفه «لیراوی» که در قله کوهها زندگی میکردند. کریم خان ده هزار سوار به جنگ آنان فرستاد. آنان سنگهای کوهها را بر سر زندیان سرازیر کردند. عدّه زیادی کشته شدند. سرانجام کریم خان دستور داد تا سرجنبانان لیراوی را کشتند. او با خشونت تمام دستور داد که از سرهای آن ها کلّه منار بسازند و بقیه را همراه خود در اطراف شیراز مکان داد.»
[2] - صص 403 تا 405 – کریم خان زند – جان.ر. پری – ترجمه علی محمد ساکی - 1367
3 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 426