اشرف در تکمیل رفتارهای عجیب و ابراز شخصیّت درونی خود همه فن حریف بوده و چیزی را کم نگذاشته و ثابت میکند که القاب منتسب به وی بیدلیل نبوده است. گذشته از روابط جنسی و افراطی وی در زمینه تشکیل باند و قاچاق مواد مخدر و اشیاء عتیقه نیز مهارتی تامّ داشته است. در توجیه علت و انگیزه رفتار وی همواره جای سؤال است که چرا با آن ثروت و امکاناتی که در اختیار داشته مرتکب عمل خلاف قاچاق میشده؟ آیا صرفاً به دلیل منافع مادی و یا ارضای هیجانات درونی و احساس ماجراجویی بوده است؟ مشابه همین حرکات را در فعالیّتهای سیاسی و نحوهی مشارکت او در سرنگونی دولت دکترمصدّق نیز مشاهده میکنیم. اشرف در خاطرات خود تمام این مطالب را شایعه و تهمت میداند؛ ولی با رفتار خود نشان میدهد که در عوامفریبی هم ید طولایی دارد و دروغ میگوید. او در طی مراحل قاچاق تبلیغات وسیعی به نام کارهای خیریّه به راه میاندازد که تنها هدفش کسب محبوبیت و فریب اذهان عمومی بوده است. اشرف در حالی که گرانترین لباس دنیا را میپوشید در کارخانه پارچهبافی ایرانی چنان حمایت از صنایع داخلی را به مردم سفارش میکند که موجب حیرت است یا زمانی که به محله فقیرنشینی میرود، چنان اشک ماتم میریزد که احساس ترحم انسان را برمیانگیزد. به عنوان مثال در خاطرات خود میگوید: «نخستین باری که به محلّههای کثیف و فقیرنشین تهران رفتم تا به چشم خود ببینم چه نوع کمکی مورد نیاز آنهاست، به راستی مریض شدم و هرگز به چشم خود اینگونه فقر مداومی را که یأس و نومیدی و بیاحساسی در انسان به وجود میآورد ندیده بودم. هرگز این همه انسان را ندیده بودم که در محلّهای به آن کوچکی کنار هم بلولند و امکانات بسیار محدودی برای تغذیه و پوشش یا امرار معاش خود در اختیار داشته باشند و پس از تأسیس سازمان نوبنیاد رفاهی هر روز به محلات کثیف و فقیرنشین جنوب شهر میرفتیم و غذای گرم و لباس بین مردم تقسیم میکردیم!!»[1]
البتّه اشرف با اقدامات دراز مدت خود نشان داد که چقدر برای مردم دل میسوزاند. او در زمینه توجه به مردم و مملکت تا حدی جلو رفت که حتی به انتقاد از اصل چهار ترومن میپردازد و بدون توجه به حیف و میلکردن کمکهای آمریکا به ایران که برادرش انجام داده بود، میگوید: «... اگر چنین اقداماتی عالی و مفید بود در مقابل کارهایی هم میکردند که بعضی از آنها مضحک و خندهدار بود. ظاهراً متخصصان دامپروری اصل چهار متوجّه این نکته شده بودند که الاغهای ایران جثه نسبتاً کوچکی دارند و برای حل این مشکل (با در نظرگرفتن طرز فکر آمریکایی که هرچه بزرگتر است بهتر است باید گفت که وجود الاغهای کوچک نتیجه اشتباه طبیعت بوده است) اصل چهار با هزینه زیاد و با هواپیما از قبرس الاغهایی با جثّه بزرگتر وارد کرد تا با الاغهای کوچک بومی جفتگیری کنند و نژاد الاغ اصلاح شود. در کشوری که آن همه نیازهای فوری و واقعی وجود داشت این اقدام برای اصلاح نژاد الاغ مایه تفریح و شوخی مردم شده بود.»[2]
اشرف این سخنان را در حالی میگوید که علاوه بر ولخرجیهای افراطی در قمارخانهها و...، هزینههای سفرش نیز بسیار بود که به چند نمونه از آنها اشاره میشود: «در سال 1353 – مسافرت به سازمان ملل متحد و چهار کشور اروپایی 400 هزار دلار، هزینه سفر به پاکستان 000/200/1 ریال، هزینه سفر به مکزیک 500 هزار دلار. این هزینهها همراه با صورتحساب هزینههای مربوط به ایاب و ذهاب و خریداری جواهرات و لباسهای مورد نظر ارسال شده است.
در سال 1354 – هزینه سفر اشرف تنها به مکزیک و کره 825/894/11 ریال ذکر شده که همراه با مبالغ کالاها و جواهرات و لباسهای هیأت اعزامی ارسال شده است.
در سال 1357 مبلغ 000/200/1 دلار هزینه سفر اشرف پهلوی به چهار کشور فرانسه، برزیل، شوروی و آمریکا همراه با مخارج متفرّقه و هدایای خریداری شده است.»[3]
اشرف امروزه نیز یکی از ثروتمندان و میلیاردرهای آمریکاست. فریده دیبا میگوید: «والاحضرت اشرف را باید از ثروتمندترین زنان جهان دانست. والاحضرت اشرف در دنیا به دو چیز علاقه مفرط و زایدالوصف داشت: اول مردان قویهیکل و سینهستبر و دوم ثروت و مال دنیا.
والاحضرت اشرف در ساختمان معروف امپایراستیت یک آپارتمان استثنایی داشت که گرانترین آپارتمان دنیا است و بسیاری از سرمایهداران بزرگ جهان حاضرند میلیاردها دلار برای خرید آن بپردازند. این آپارتمان در طبقه آخر آسمانخراش امپایراستیت (در طبقه یکصدم) قرار دارد و دارای باند فرود هلیکوپتر، استخر روباز، استخر سرپوشیده و کلّیه امکانات رفاهی است. این آپارتمان تمام سطح طبقه آخر این آسمانخراش را شامل میشود و درون آن به طور یک پارچه از گرانترین سنگهای تزئینی جهان ساخته شده است و در عین حال در پاریس، رم، مونتکارلو و چند نقطه مصفای دیگر جهان هم دارای اقامتگاههای مجلّل و باشکوه است.
محمّدرضا از بیعاطفگی فامیل خود میگفت که برادران و خواهرانم سالها از برکت وجود من در رفاه زندگی کردند و هر یک ثروت عظیمی اندوختند و اعمال آنها سبب بدنامی من شد و حالا در بستر مرگ افتادهام حاضر نیستند حتی یک تلفن به من بزنند و حال مرا بپرسند.»[4]
با این اوصاف افرادی چون اشرف چه نیازی به مادیات داشتهاند که از طریق هزاران راه نامشروع به جمعآوری مال دنیا پرداختهاند؟ آیا قدرت و قانون و رسانهای نباید وجود داشته باشد که این اعمال را کنترل نماید؟ پس از فروپاشی سلطنت پهلوی هر یک از افراد این خانواده دیگری را در سقوط حکومت متّهم کرده و مقصّر میدانند و همواره میگویند: فقط من نبودم و بیتقصیر هستم؛ اما این مطلب را فراموش کردهاند که هریک از آنها به تنهایی برای فروپاشی یک مملکت کافی بوده و همه سر و ته یک کرباس بودهاند.
در زمینه فعالیّتهای قاچاق مواد مخدر و اشیاء عتیقه توسط اشرف و پسرش مطالب بسیار است. اکثرا راویان شهرام را سردسته قاچاق اشیاء عتیقه معرفی میکنند؛ ولی سایر فامیل پهلوی به خصوص شمس نیز در این زمینه دستکمی از او نداشتهاند و به محض اطّلاع از وجود دفینهای به آنجا هجوم برده و بیرحمانه به تخریب و غارت اشیاء پرداختهاند. احسان نراقی در عین تمجید و حمایت از فرح در مطلبی در باره بازگرداندن مقداری از آثار به غارت رفته مینویسد: «در اوایل سال 1980 در زندان اوین مهندس محسن فروغی که از متخصّصین آثار عتیقه ایرانی است برایم تعریف کرد که ده سال قبل روزی پرویز راجی منشی مخصوص هویدا به من تلفن زد و گفت که نخستوزیر مایل است در اسرع وقت با او ملاقات کند. طی این ملاقات، رئیس دولت به او میگوید: "آقای فروغی، من یک بلیط هواپیما برای رفت و برگشت به توکیو در اختیارتان میگذارم. در آنجا هم اتاقی در هتل برایتان رزرو کردهاند. مأموریت شما این است که شهرام پسر اشرف به طور غیر قانونی عتیقههایی را از کشور خارج ساخته است و ظرف سه هفته آینده، میخواهند در حراجی آنها را به فروش برسانند. او قبلاً کاتالوگهایی را نیز در این زمینه تهیّه کرده و عتیقهها را در زیرزمین بانکی به نمایش گذارده است. شما باید به آنجا بروید اشیاء را ببینید و پس از ارزشگذاری برای من گزارشی تهیّه کنید."
فروغی پس از بازگشت از توکیو به هویدا اطّلاع میدهد که ارزش مجموع این گنجینه حدود شش میلیون فرانک است. هویدا میگوید که شهرام برای آن دوازده میلیون میخواهد. در این باره فروغی برایم توضیح داد که هویدا بنا به پیشنهاد محرمانه شهبانو تصمیم گرفته بود تمام این مجموعه را بخرد و به ایران بازگرداند. ضمن آن که به من گفت مدّت بیست سال شهرام همواره در قاچاق آثار عتیقه ایرانی دست داشته است به همین دلیل شهبانو نمیتوانست تصویری را که ملت ایران از سلسله پهلوی در ذهن داشتند عوض کند و به همین علت پس از سقوط رژیم انقلابیون ایرانی تمامی خاندان پهلوی و حتّی فرح را به یک چوب راندند!»[5]و[6]
در تأیید مطالب گفته شده فریده دیبا ضمن آن که همیشه دخترش را در هر کاری بیگناه معرّفی مینماید در باره این دو خواهر یعنی شمس و اشرف میگوید که آنها در برابر پولهای کلان اجازه میدادند صادرکنندگان اشیاء عتیقه و غیرقابل ارزشگذاری را در بستههای منقوش به مُهرِ دربار شاهنشاهی و بدون هیچگونه وارسی به خارج بفرستند. هیچ کس حتّی دخترم جرأت نداشت که عواقب سوء رفتار این خواهران را به شاهنشاه متذکّر شوند و با تلاش دفتر مخصوص فرح بود که ماجرای مقدار زیادی از اشیاء عتیقه که خانواده محمّد رضا غارت کرده بودند، فاش شد. فریده دیبا در باره انجام دادن و چگونگی این حفّاریها مینویسد: «شهرام، فرزند اشرف که معلوم نبود چطور از وجود تپهها و مناطق تاریخی آگاه میشود یک اکیپ مجهز گنجیاب و حفّار را در خدمت داشت به این مناطق میفرستاد و آنها اشیاء عتیقه را از زیر خاک بیرون میکشیدند. گاهی این مناطق در جنوب تهران بعضی اوقات در سیستان و بلوچستان و مواقعی در آذربایجان و سایر استانهای کشور بود. همیشه اکیپ شهرام زودتر از کارکنان باستانشناسی به این مناطق دسترسی پیدا میکردند و این موضوع کمی عجیب به نظر میرسید. فرح تحقیقاتی در این مورد به عمل آورد و ما متوجّه شدیم بعضی از مسؤولین اداره باستانشناسی به توصیه اشرف و شهرام مصدر کار شدهاند و پر واضح بود که اطّلاعات مورد نیاز را در اختیار اربابان خود قرار میدادند. فرح در مورد تخریب مناطق باستانی و تپههای تاریخی با محمّد رضا صحبت کرد و از او خواست جلوی دستاندازی فامیل خود را به این آثار بگیرد. حتی در یک مورد کار آنها به مجادله کشید. موضوع این بود که اشرف و شهرام برای دستیابی به آثار تاریخی موجود در دل یک تپه تاریخی دستور داده بودند با بولدوزر این منطقه را زیرورو کنند. در نتیجه این کار غیر مسئولانه هزاران شیء تاریخی تکه پاره شد به طوری که در مساحت زیادی خردههای سفالهای باستانی و اشیاء عتیقه دیده شود.
من و فرح که از موضوع مطلع شده بودیم برای بازدید به منطقهای در اطراف سیستان رفتیم و دیدیم موضوع واقعیّت دارد و در اطراف تپه و سطح صحرا هزاران قطعه اشیاء تکه پاره شده سفالی ریخته شده است. مردم و علاقهمندان اشیاء عتیقه از سراسر ایران به این منطقه آمده بودند و قطعات خرد شده سفالها و مجسمهها و اشیاء تاریخی و باستانی را از کف صحرا جمعآوری میکردند.
تصوّر میکنید عکسالعمل محمّد رضا در این مورد چه بود؟ به دخترم گفت: "این مملکت بسیار وسیع است و از اینگونه اشیاء کهنه و بیارزش در دل خاک آن فراوان است."
در یک مورد دیگر شمس دستور داده بود در کاخ چالوس که بر تپه بلندی مشرف بر شهر زیبای چالوس واقع بود چاه جدیدی حفر کنند. چاهکنها موقع حفر چاه به دفینه نفیسی دست یافتند که مملو از جواهرات و شمشیرهای مرصّع بود. فرح خیلی تلاش کرد محمّد رضا را راضی کند تا این نفایس تاریخی به موزه ایران باستان سپرده شوند؛ اما محمّد رضا گفت: "موزه ایران باستان آن قدر از این خرت و پرتها پر شده که دیگر جا برای اشیاء جدید ندارد." پس از کشف تاریخی که در چالوس به دست آمد احمدرضا، محمود رضا و اشرف هم به تپههای چالوس علاقهمند شدند. کاشف به عمل آمد که شهر باستانی چالوس در ارتفاع قرار داشته و چالوس فعلی عمر کوتاهی دارد که با عصر رضا شاه شروع شده است.
فوراً اکیپهای حفاری احمد رضا، محمود رضا، اشرف و شهرام و شمس به منطقه اعزام شدند و شروع به حفر چاه کردند. عدّهای از پیرمردان و قدیمیهای منطقه که از موضوع حفاریها مطلع شده بودند برای کسب پول و یا نزدیککردن خود به خانواده پهلوی و یا خوشخدمتی و البته عدهای هم از روی ساده لوحی اطّلاعات و نقشهها و اسناد قدیمی خانوادگی خود را در اختیار برادران و خواهران محمّد رضا قرار دادند و نتیجتاً کاری که از تپّههای چالوس شروع شده بود به یک منطقه در کلاردشت رسید که روستائیان از قدیم، یک منطقه آن را به نام زرده مینامیدند. در این منطقه برای کشف اشیاء عتیقه حفر شد. چندین معدن طلا کشف گردید و استخراج طلا به صورت محرمانه آغاز گردید. همچنین در یک روستای ییلاق در اطراف رامسر سنگهای گرانبها پیدا شد و افراد متنفذّ هم به آن منطقه هجوم آوردند تا از جواهرات معدنی آن روستا سهمی به دست آورند. شیوه آنها به این صورت بود که هر چند هکتار از زمینهای منطقه را به عنوان ساختن ویلا دیوار میکشیدند و بیسروصدا به استخراج طلا و جواهر میپرداختند. اسم این روستا اگر فراموشم نشده باشد جواهرده بود. یکی از کارهای خواهران و برادران محمّد رضا و در رأس آنها اشرف و شمس این بود که بعضی از اشیاء عتیقه را که به لطایفالحیل به دست میآوردند به پولدارهای عمده میفروختند.»[7] برای پیبردن به عمق فاجعهای که فراتر از مرزها رفته بود این مطلب را از قول سازمان جاسوسی آمریکا بخوانید: «به محض این که در تپه مارلیک اشیاء طلایی بسیار گرانقیمت کشف شد ملکه اشرف آن محل را خریداری کرد و محتویات آن تپه از آن به بعد به دست معاملهگران هنری تمام دنیا رسید.»[8] کارهایی که اشرف و پسر خیانتکارش در زمینه قاچاق انجام میدادند، میتوانست افراد دیگر را مدتها پشت میلههای زندان بیندازد.
[1]. اشرف پهلوی، من و برادرم، ص 156.
[2]. همان، ص 178.
[3]. نیلوفر کسری، زنان ذینفوذ در خاندان پهلوی، ص 184.
[4]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 2، ص 944.
[5]. احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمۀ سعید آذری، ص 128.
[6]. اسکندر دلدم در صفحۀ 1033 جلد سوم خاطرات من و فرح، برخلاف نظر احسان نراقی مینویسد: «اگر تحقیق دقیقی روی چگونگی خروج شاهنامۀ نفیس بایسنقری از کشور و حراج اشیاء نفیس تاریخی ایران در حراج کریستی لندن و حراجیهای معروف نیویورک صورت بگیرد، مشخص خواهد شد که فرح در رأس یک شبکۀ عظیم قاچاق اشیاء عتیقۀ ایران قرار داشت. اگرچه در بازار، رقبای دیگری نظیر اشرف و فرزند او شهرام نیز در کار تجارت اشیاء عتیقه فعالیت داشتند، اما بیشتر غارتگریها در دهۀ چهل و پنجاه توسط فرح و عوامل او صورت گرفته است.»
[7]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 1، صص 275 تا 279.
[8]. حسن سعیدی، زن اژدها، ص 189.
9 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 392
سلام وبلاگ خوبی دارید پست شما در مورد آگاهی دادن از خاندان پهلوی بخصوص اشرف هم عالیه
با سلام از اظهار لطف شما سپاسگزارم. امید است که از زندگی و حوادث پشت پرده ی دربارها بیشتر آشنا شویم.