شاه عباس قبل از اقدام به اخراج پرتغالیها از خلیج فارس روابط سیاسی و تجاری با اسپانیا برقرار کرده بود و در جریان این امور متوجه این نکته شده بود که دعوت اروپائیان از ایران برای مبارزه با دولت عثمانی تنها جنبهی ظاهری دارد و آنان به راحتی همه چیز را فراموش خواهند کرد. او قبلاً درنگیز بیگ قوچی روملو را که حکمران شهر کمره (خمین) بود به همراه آنتونیو دوگوهآ به دربار اسپانیا فرستاده بود. شاه عباس بعد از مراجعت آنان دستور داد تا درنگیز بیگ را به دلایل تخلفاتی که انجام داده بود پیش چشم آنتونیو مثله کردند. او که به دنبال بهانهای بود تا با نیروهای پرتغالی در جزیره هرمز و بنادر خلیج فارس به مبارزه برخیزد به آنتونیو ایراد میگیرد که چرا پنجاه بار ابریشم را به پادشاه اسپانیا به عنوان پیش کش دادهاند و چرا پادشاه پول آن را نپرداخته و همچنین چرا برخلاف قول و وعدههای مکرر خویش با سلطان عثمانی به جنگ اقدام نکرده است. آنتونیو از بیم شاه عباس از اصفهان به سوی جزیره هرمز فرار میکند. ذکر این مطلب کوتاه گویای این نکته میباشد که وی پس از کسب آرامشی نسبی و دفع دشمنان داخل و خارج تصمیم به بیرون راندن پرتغالیها از خلیج فارس گرفته است. آنان بیش از یک قرن بود که با تسلط بر خلیج فارس و تنگههای مهم آبی و حذف بازرگانان ایرانی و اعراب یکّه تاز میدان تجارت در منطقه شده بودند. پرتغالیها علاوه بر استثمار ساکنان محلی به رقیبی زورگو برای رقبای دیگر انگلیسی و هلندی تبدیل شده بودند و اجازهی فعالیّت به آنان نیز نمیدادند و حتی روایت است که با بی شرمی خواهان تخلیه ایران از بندر گمبرون و هرمز و بحرین نیز شده بودند. شاه عباس با استفاده از نارضایتی مردم و شرکتهای تجاری تصمیم به آزاد سازی مقرّ اصلی پرتغالیها از جزیرهی هرمز و تسهیل تجارت ابریشم گرفت. او اطمینان داشت که به دلیل ضعف نیروی دریایی هیچ گاه قادر به مقابله با آنان نخواهد بود و به ناچار متوسّل به اعطای امتیازات و همکاری با شرکت هند شرقی شد.[1] اعضای شرکت هند شرقی به دلیل کینهای که از پرتغالیها داشتند و همچنین به خاطر حفظ منافع شرکت خود حاضر به همکاری با ایران شدند. این عمل شرکت در آینده مورد تأیید مقامات انگلیس قرار نگرفت و حتی آنان را تهدید به شناسایی دزدان دریایی کرده که چرا برخلاف نظر دولت و روابط حسنه با اسپانیا اقدام به همکاری با ایرانیان کردهاند؟ در این نبرد آنان امتیاز چندانی به دست نیاوردند و سرانجام نیز با اثبات نظر خود و هزینهی هزاران لیر موفّق به تغییر رفتار دولتیان انگلیس گردیدند. در هر صورت این حرکت شرکت را میتوان تنها رفتار عملی انگلیسیها به نفع ایران دانست، زیرا در متن تمام پیمان نامههای تاریخ معاصر همیشه کار آنان توأم با وعده و فریب بوده و ایران در طرف نقد و آنان در طرف نسیه قرار داشتهاند.
در جمع آوری این مطالب کمتر به توصیف جنگها پرداخته شده است ؛ ولی از آن جا که در تاریخ ایران آزاد سازی جزیره هرمز و بندر گمبرون از اهمیّت والایی برخوردار میباشد به چکیدهای از بررسی و تحقیق دکتر نصرالله فلسفی در این رابطه اشاره میگردد: «بندر گمبرون قریهی کوچکی بود در کنار تنگه هرمز که نزدیک دو فرسخ از جزیرهی هرمز فاصله داشت. این بندر را جهانگردان فرنگی به اختلاف کمبرون، گمبرون، کامورون، گامرون، گامبرون، کمبرو و بندر مطلق و حتی بندل نیز خواندهاند. پرتغالیان از زمانی که بر جزیرهی هرمز دست یافتند و امیر آن جزیره را تحتالحمایه خویش ساختند، بندر کوچک گمبرون را نیز به عنوان این که در قلمرو متصرفات امیر هرمز است با دویست میل اطراف آن به تصرّف درآوردند و چون سواحل جزیره برای کشتیهای کوچک جنگی ایشان پناهگاه مناسبی نداشت ساحل گمبرون را لنگرگاه این گونه کشتیها ساختند و در سالهای نخستین سلطنت شاه عباس برای حفظ و حراست سفاین جنگی خود در آن جا قلعهای بنا کردند. در پناه این قلعه همیشه بیست و پنج تا سی کشتی کوچک مسلح حاضر بود. دیدهبانان جزیره همین که در دریا کشتی بیگانهای میدیدند با شلیک توپ، کشتیهای جنگی خود را خبر میکردند تا برای گرفتن حقالعبور و عوارض بازرگانی دیگر از بندر گمبرون به استقبال آن کشتی روند. پس از تصرّف بحرین به سبب بدرفتاری عمّال پرتغال با سوداگران ایرانی و اهالی گمبرون و سایر بنادر و جزایر اطراف، شاه عباس مصمّم شد که حتیالامکان دست ایشان را از سواحل خلیج فارس کوتاه کند و الله وردی خان امیرالامرای فارس را مأمور انجام دادن این مقصود کرد. خان فارس نیز در سال 1022 هجری پسر خود امامقلی خان را که حاکم لار بود به تسخیر بندر گمبرون فرستاد؛ ولی تصرف قلعه در این سال میسّر نشد و امامقلی خان سال بعد، زمانی که پس از مرگ پدر (14 ربیعالثانی 1022ه) به جای او امیرالامرای فارس شده بود آن قلعه را به تصرّف درآورد و ویران ساخت و قلعه زیبای استواری به سبک قلاعی که آن زمان در اروپا ساخته میشد در سیصد قدمی آن جا و دور از دریا بنا نهاد. از آن پس بندر گمبرون از دست پرتغالیان خارج شد و در قلمرو حکومت فارس درآمد و امامقلی خان حکومت و نگهبانی آن بندر را به یکی از سرداران خویش سپرد. هنگام ورود دن گارسیا دوسیلوا فیگورا سفیر اسپانی به ایران حاکم گمبرون قاسم بیگ نام داشت و این بندر را نزدیک دویست خانه بود. گمبرون پس از آن که شاه عباس جزیره هرمز را به تصرّف آورد ترقّی بسیار کرد و به بندر عباس موسوم شد.
بعد از آن که بندر گمبرون به تصرّف شاه عباس درآمد سفیر اسپانیا از شاه عباس درخواست کرد که پادشاه نسبت به آنها روش خود را تغییر دهد که شاه عباس با جوابهای صریح به او گفت که آن چه گرفته است چیزی به او باز نخواهد داد و عدم رابطه با انگلیسیها را نیز نخواهد پذیرفت؛ زیرا در تلاش بود که به هر نحوی شده دست پرتغالیها را از تجارت انحصاری که در خلیج فارس داشتند کوتاه سازد. در سال 1027 هجری نمایندگان شرکت کمپانی هند شرقی را به گرمی پذیرفت و با آنان قراردادی بست که تمام ابریشم ایران را در جنوب به آنها بفروشد و از راه عثمانی چیزی به اروپا نفرستد. مردم سواحل جنوبی ایران از پرتغالیها بسیار ناراحت بودند و حتی به کشتیهای بازرگانی پرتغال آذوقه نمیدادند. پرتغالیان نیز از راه یافتن انگلیسیها به اقیانوس هند و اطراف خلیج فارس بسیار ناراحت بودند و از عبور کشتیها به خلیج فارس ممانعت میکردند و هر کشتی که میخواست به خلیج فارس بیاید ناگزیر میبایستی از حکمران یکی از قلعههای پرتغال جواز عبور دریافت کند و شرایط عبور بسیار سخت و تحمل ناپذیر بود و حتی نمایندگان شرکت هند شرقی را میکشتند. به همین دلیل عمال شرکت هند شرقی از تعدّیات آنان بسیار خشمگین بودند و برای کوتاه کردن دست آنان از آبهای خلیج فارس و هندوستان به دنبال فرصتی بودند. در سالهای 1021 و 1024/ 1612 و 1615 دستهای از کشتیهای پرتغالی در نزدیکی بندر سورت از چند کشتی انگلیسی شکست خوردند و ضعف آنان آشکار گردید. سه سال بعد شاه عباس نیز با دولت عثمانی قرارداد صلح امضاء کرد و چون دیگر به کمک نظامی اسپانیا احتیاجی نداشت تصمیم گرفت که روابط خود را با دولت اسپانیا قطع کند و پرتغالیها را از سواحل و جزایر ایران براند. پادشاه اسپانیا در طی نامهای اظهار داشت که حاضر است امتیازات زیادی به ایران بدهد و حتی اگر نتوانست نواحی از دست رفته سواحل خلیج فارس را دوباره پس بگیرد و حداقل ایران این بنادر را به روی سایر ملل به خصوص انگلیسیها که دزدان دریای هستند باز نکند. پادشاه اسپانیا در نامههای خود علاوه بر جلب رضایت ایران به تهدید و قطع روابط نیز اشاره کرده بود. شاه عباس دستور پاره کردن تمام نامهها را صادر کرد. اظهارات دشمنی آشکار شاه عباس پرتغالیها را سخت نگران ساخت و برای ترساندن وی به جعل اخبار دروغین که ورود نیروهای پرتغالی به خلیج فاریس باشد، پرداختند ولی این اخبار تأثیری در افکار شاه عباس نگذاشت.
شاه عباس پس از شنیدن این اخبار به امامقلی خان بیگلربیگی فارس فرمان داد که بیدرنگ پانزده هزار سپاه به ساحل خلیج فارس فرستد و در انتظار فرمان وی تمام کشتیها و قایقهای پرتغالی را توقیف کند. گرد آمدن سپاهیان ایرانی در ساحل خلیج فارس در جزیره هرمز ایجاد بیم و اضطراب فراوان کرد، ولی ایرانیان به جزیرهی هرمز حمله نبردند و با دستیاری گروهی از اعراب در ساحل عمان به محلی نزدیک رأسالخیمه که در تصرّف امیر هرمز و از مراکز بازرگانی پرتغالیان بود، تاختند و ایشان را از آن جا بیرون راندند. در همان حال دستهای دیگر از سپاه ایران نیز قلعه پرتغالیان را در جزیره قشم محاصره کرد و هرمز را در خطر بی آبی افکند؛ زیرا آب شیرین هرمز از جزیره قشم میرسید. دن گارسیا سفیر اسپانی پیش از آن که از هرمز به هندوستان رود نامهی دیگری به شاه عباس نوشت و در آن باز از رفتار عمال انگلیس و توجه خاص شاه به ایشان شکایت و گله کرد. این نامه هم در ماه ربیعالاول سال 1029 هجری توسط پرژان تاده کشیش کرملی به شاه عباس رسید. شاه در جواب آن آشکارا به کشیش گفت که انگلیسیان مردم تربیت شدهی مؤدّبی هستند که هیچ گاه بر خلاف من رفتاری نکردهاند. این قوم از جانب پادشاه خود به این دیار میآیند و میهمان منند؛ چگونه میتوانم ایشان را از کشور خود برانم. راه ایران بر همه کس باز است و از هر کشوری مردم بدین سرزمین سفر میکنند. من با آن که با دولت عثمانی میجنگم، راه ایران را بر سوداگران ترک هم نمیبندم. مردم انگلیس اگر به ایران میآیند از ممالیک پادشاه اسپانی و دریاهایی که در اختیار عمّال اوست میگذرند. اگر مرد است خود از آمدن ایشان جلوگیری کند. بنابراین چه منّتی میتواند داشت و اگر امروز هم من با دولت عثمانی صلح کردهام تقصیر پادشاه فرنگ است. اگر سلاطین شما با ترکان به جنگ برخیزند من قول میدهم که قرارداد صلح را بر هم زنم و بار دیگر لشکر به خاک عثمانی برم.
از جانب پادشاه اسپانیا در سیزدهم ماه رجب سال 1029 هجری چهار کشتی جنگی به فرماندهی روی فری یرا داندرادا به جزیرهی هرمز اعزام گردید. وی دستور داشت که هرگاه شاه عباس با قرارداد سیاسی و تجاری به دلخواه دولت اسپانی موافقت کرد برای انجام دادن مأموریت خویش به دریای احمر رود و در صورت ممانعت شاه بندر گمبرون و جزایر بحرین و قشم را با کمک نیروی دریایی پرتغال در هندوستان و هرمز به زور باز گیرد و مردم بندر نخیلو را هم که با پرتغالیان کینهی دیرینه داشتند و علی رغم ایشان از سواحل عربستان به خاک ایران پناه آورده بودند از میان بردارد. همچنین بدو دستور داده شده بود که به جزیره قشم قلعه استواری بنا نهد و دستهای از سربازان پرتغالی را در آن گذارد تا از آن پس ایرانیان نتوانند به آسانی بر آن جزیره دست یابند و هرمز را از آب شیرین محروم کنند. در روز دوم ماه صفر 1030 هجری/ 27 دسامبر 1620 چهار کشتی انگلیسی با دو کشتی پرتغالی که به دست انگلیسیان اسیر گشته بود به سواحل بندر جاسک رسید، ولی «روی فری یرا» فرمانده نیروی دریایی پرتغال و اسپانی که از آمدن آنها آگاه شده بود با چهار کشتی بادبانی مسلّح از هرمز به جاسک آمده، در ساحل آن جا لنگر انداخته بود. کشتیهای انگلیسی چون مقابل بندر جاسک رسیدند با کشتیهای پرتغالی آغاز جنگ کردند و این جنگ چند روز دوام یافت و سرانجام به شکست پرتغالیان تمام شد. روی فری یرا چون از نیروی دریایی انگلستان شکست خورد از پی تصرف جزیره قشم برخاست تا از این راه جزیره هرمز را از بی آبی نجات دهد. پس در ماه رجب سال 1030 ه.ق قسمتی از آن جزیره را در جوار هرمز تسخیر کرد و در آن جا نزدیک دریا قلعهای سست و بی دوام بنا نهاد. شاه عباس چون از این امر آگاه شد یکی از کشیشان فرقهی سن اگوستین پرتغالی مقیم اصفهان به نام پر نیکلا پره را به سفارت روانه هرمز کرد و به حاکم آن جزیره پیغام داد که اگر پرتغالیان با اتباع انگلستان حسابی دارند، میتوانند حساب خویش را در عرصه دریا تصفیه کنند و تجاوز به حدود ایران منافی دوستی دو دولت است، اگر از اعمال ایران گلهای داشتهاند پسندیده نبوده است بی مقدمه از در جنگ درآیند و بدانند که او از پشیمان ساختن ایشان و گرفتن جزایر هرمز عاجز نیست. با این حال روی فرای یرا در سواحل ایران به مردم کشی و غارت و سوزاندن بندرها و دهکدههای کنار دریا پرداخت و بازرگانان ایرانی را که در خلیج فارس آمد و شد میکردند اسیر کرد و به عنوان گروگان نگاه داشت و گمانش این بود که با این گونه کارها شاه عباس را مرعوب خواهد ساخت. شاه عباس از اواخر سال 1029 ه.ق به شرکت انگلیسی هند شرقی پیشنهاد کرد که برای درهم شکستن قوای اسپانی و پرتغال در خلیج فارس با وی متحد شوند و مذاکرات او در این باره با نمایندگان شرکت نزدیک یک سال دوام یافت.
اولیای شرکت هند شرقی با این که از پرتغالیان در کار تجارت زیانی بسیار دیده بودند پذیرفتن پیشنهاد شاه عباس را دشوار میشمردند. چه از طرفی دولت انگلیس در آن زمان با پادشاه اسپانی روابط دوستانه داشت و از طرف دیگر حمله کشتیهای تجارتی شرکت به قلعهها و استحکامات جنگی پرتغال آسان نبود. اما سرانجام جز قبول پیشنهاد شاه ایران چارهای ندیدند؛ زیرا امامقلی خان امیرالامرای فارس به نمایندگان شرکت اخطار کرد که اگر در جنگ ایرانی و پرتغال با شاه یاری نکنند تمام ابریشمی که در ایران دارند از ایشان گرفته خواهد شد و امتیازاتی که از آن پیش به دست آوردهاند نیز از میان خواهد رفت. لیکن اگر با دولت ایران از در اتحاد درآیند خساراتی که از جنگ بدیشان رسد تلافی خواهد شد و در مدت جنگ نیز لوازم و مایحتاج آنان از اسلحه و آذوقه و امثال آنها فراهم خواهد گشت. مدیران شرکت هند شرقی در روز اول محرم سال 1031هجری در محل سولی نزدیک بندر سورت در ساحل هندوستان شورایی به ریاست تامس راستل تشکیل کردند و اجازه دادند که پنج کشتی و چهار زورق بزرگ بی شراع برای حمله به کشتیهای پرتغالی مأمور خلیج فارس شود و اگر با کشتیهای جنگی روی فری یرا روبرو شد از جنگ درآید. در همان حال شاه عباس نیز به امامقلی خان امیرالامرای فارس فرمانی فرستاد که با پرتغالیان به جنگ برخیزد و برای آن که بهانهای به دست آید به قنبر بیگ خان دلاور دستور داد که نسبت به جزیرهی هرمز دعوی مالکیت کند و آن جزیره را چنان که پیش از حمله آلبوکرک بود خراجگزار حکومت لار شمارد. حکمران پرتغالی جزیره به این دعوی جواب سخت داد و همین بهانه جنگ شد.
در روز یازدهم ماه صفر 1031 ه.ق/ 26 دسامبر 1621 میلادی بین ایران و فرماندهان کشتیهای شرکت هند شرقی در موارد زیر موافقت انجام گردید:
1-هرگاه به سبب کمک کشتیهای انگلیسی دولت ایران بر پرتغالیان هرمز غالب گردد، بایستی غنایم جنگی به تساوی میان دو طرف تقسیم شود.
2- قلعهی هرمز با تمام توپخانه و ذخایر جنگی آن باید به انگلیسیان تسلیم شود و دولت ایران در صورت تمایل میتواند قلعه دیگری به خرج خود در جزیره بسازد.
3- درآمد گمرکی جزیره از آن پس باید به تساوی میان دولت ایران و شرکت هند شرقی انگلیس تقسیم شود و کالاهای انگلیسی نیز پس از آن از پرداختن گمرک و سایر عوارض معاف گردد.
4- پس از جنگ اسیران مسیحی به انگلستان و اسیران مسلمان به ایرانیان تسلیم شوند.
5- دولت ایران نصف مخارج کشتیها و خوراک و حقوق کارکنان سفاین و خسارات جنگ را برعهده گیرد و از این گذشته برای کشتیها باروت و مواد جنگی فراهم سازد.
امامقلی خان در روز 24 ماه صفر 1031 8 ژانویه 1622 با نمایندگان شرکت هند شرقی در میناب با تغییراتی در متن قرارداد به توافق رسیدند. پس از عقد معاهده امامقلی خان به طرف بندر گمبرون حرکت کرد و کشتیهای انگلیسی در روز ششم ماه ربیعالاول با امامقلی بیگ رو به جزیرهی هرمز نهادند و در نهم همان ماه به کنار جزیره رسیدند. فرماندهان کشتیهای انگلیسی گمان داشتند که میان ایشان و قوای دریای پرتغال در هرمز جنگی درخواهد گرفت، امّا برخلاف این گمان پرتغالیها از جنگ خودداری کردند و چون چند روزی بدین گونه گذشت کشتیهای انگلیسی راه جزیره قشم را پیش گرفتند. قلعهی قشم را در این هنگام شاهقلی بیک و سپاهیان او از طرف خشکی محاصره کرده بودند و مدافعان قلعه که نزدیک دویست پرتغالی و دویست و پنجاه عرب بودند جز از سوی دریا راه گریزی نداشتند. روی فری یرا نیز برخلاف رأی خویش و برای نجات قلعه چند عرّاده از توپهای کشتیهای خود را به قلعه برده و در آن جا به دفاع مشغول بود. یک بار نیز کس نزد امامقلی خان فرستاد و درخواست صلح کرد و حاضر شد تمام مخارجی را که دولت ایران تا آن زمان برای جنگ تحمل کرده است بپردازد، ولی خان شیراز چون از شاه اجازه نداشت درخواست او را نپذیرفت. کشتیهای انگلیسی در تاریکی شب خود را در ساحل جزیره به کنار دیوار قلعه رسانیدند و بی آن که از طرف دشمن آسیبی به آنها رسد چند توپ بزرگ از کشتیها پیاده کردند و سه روز قلعه پرتغالی قشم را زیر آتش توپ گرفتند و همین که قسمتی از حصار قلعه فرو ریخت و کار از جانب خشکی و دریا بر پرتغالیان تنگ شد روی فری یرا ناچار از در تسلیم درآمد و حاضر شد که قلعه قشم را به سرداران ایران و انگلیس سپارد، مشروط بدان که متعرّض پرتغالیان نشوند و به ایشان اجازه دهند که با اسلحه و دارایی خود به جزیره هرمز روند و سربازان ایرانی را هم که هنگام جنگ به پرتغالیان پیوستهاند به جان امان دهند. این شرایط پذیرفته شد ولی کاملاً اجرا نگشت زیرا سپاهیان ایرانی سربازانی را که به دشمن پیوسته بودند پس از گرفتن قلعه به جرم خیانت کشتند و اموال و اسلحه پرتغالیان نیز پیش از آن که به جزیره هرمز منتقل شوند گرفته شد. در جنگ قشم از سربازان انگلیسی سه نفر کشته و دو تن زخمی شدند ولی از جمله کشته شدگان یکی ویلیام بافین دریانورد و کاشف نامی انگلستان بود که در تاریخ اکتشافات قطبی مشهور است. پس از تصرّف قلعه قشم دستهای از سپاه ایران با چهار تن انگلیسی مأمور نگهداری آن جا شدند و کشتیهای انگلستان از قشم به بندر گمبرون رفت تا تجهیزات خود را کامل کند و برای حمله بردن به جزیره هرمز آماده شود.
در روز 17 ربیعالاول سال 1031 هجری قمری کشتیهای انگلیسی با دویست قایق ایرانی از بندر گمبرون حرکت کردند و برابر جزیره هرمز لنگر انداختند. سرداران معروف ایران که به فرمان امامقلی خان مأمور گرفتن جزیره هرمز شدند علی قلی بیگ و پولاد بیگ و شاهقلی بیگ و شارقعلی محمّد سلطان و علی بیگ بودند و این سردار اخیر حکمران بندر گمبرون بود. سرداران با سپاه بسیار در بندر گمبرون اردو زدند و در روز 28 ربیعالاول دو کشتی انگلیسی سه هزار تن از سربازان ایرانی را به سرداری امامقلی خان در جزیره هرمز پیاده کرد و این عدّه بیدرنگ به استحکام مواضع خود پرداختند و شهر را به آسانی گرفتند و قلعهی هرمز را به توپ بستند. پرتغالیان که از شهر به قلعه پناه برده بودند به دفاع برخاستند و حتی یک بار نیز از قلعه بیرون آمدند و بر سپاه ایران تاختند و در این زد و خورد نزدیک سیصد تن از ایرانیان کشته شدند. در همان حال توپخانه ایران یکی از باروهای قلعه را ویران کرد، ولی باز آتش جنگ روشن بود. در روز 12 ربیعالثانی (24 ژانویه) کشتیهای انگلیسی بر کشتیهای روی فری یرا که مرکب از پنج کشتی بزرگ و بیست کشتی کوچک شراعی بود حمله بردند و چون کشتیهای حرکتی نکردند کشتی مخصوص دریا سالار به نام سان پدرو را که 1590 تن گنجایش داشت، آتش زدند. پرتغالیان برای آن که آتش به کشتیهای دیگر نرسد ناگزیر لنگر سان پدرو را بریدند و آن را به اختیار باد رها کردند. این کشتی در حدود جزیرهی لارک به دست گروهی از لشکریان ایران افتاد و محمولات آن بیشتر توپ و اسلحه و ادوات جنگ بود به غارت رفت.
در روز چهارم جمادیالاول (17 مارس) سربازان ایران قسمت بزرگی از قلعه را با باروت ویران کردند و از آن جا به محصوران تاختند؛ امّا پرتغالیان باز مردانه دفاع کردند و جنگ سختی درگرفت و پس از نه ساعت زد و خورد خونین سرانجام پرتغالیها شکست خوردند و به درون قلعه گریختند و در همان حال نیز سپاه ایران به فرمان امامقلی خان شهر هرمز را آتش زدند. پس از عقب نشستن سربازان پرتغال گروهی از سربازان ایران به قصد تسخیر قلعه از هر طرف به برج و باروی آن تاختند، ولی باز به سبب مقاومت سخت پرتغالیان به مقصود نرسیدند و جمعی از ایشان کشته شدند. شاهقلی بیگ سردار ایرانی چون چنین دید با دویست تن از دلیران سپاه از میان آتش توپ و تفنگ محصوران خود را به یکی از بارههای قلعه رسانید و آن را به تصرف آورد، امّا چون عدّه کافی همراه نداشت، نتوانست آن جا را بیش از نیم ساعت نگاه دارد و ناچار عقب نشست. در روز دهم جمادیالاول کشتیهای انگلیسی دو کشتی دیگر از سفاین پرتغالی را غرق کردند و چند روز بعد چون آذوقه پرتغالیان تمام گشته و در میان ایشان بیماریهای گوناگون ظاهر شده بود محصوران ناچار از در آشتی درآمدند و در روز پانزدهم جمادیالاول دو نفر را برای درخواست صلح به اردوی ایران فرستادند. پرتغالیان حاضر بودند که اگر سپاه ایران دست از محاصره قلعه باز دارد دویست هزار تومان نقد و سالی یکصد هزار اکوی پرتغالی به دولت ایران بپردازد. لیکن منظور باطنی ایشان از درخواست صلح گذراندن وقت بود تا مگر از هندوستان کمکی رسد. امامقلی خان هم چون بدین منظور پی برده بود پیشنهاد ایشان را نپذیرفت و در جواب گفت که اگر پانصد هزار تومان نقد و دویست هزار تومان خراج سالانه بپردازند سربازان خویش را از جزیره بیرون خواهد برد. پرتغالیان همین که از سردار ایران نومید شدند دست توسل به دامان انگلیسیان بردند و به عنوان این که هر دو ملت عیسوی مذهب و هم کیشند و میان پادشاهان دو کشور دوستی کامل برقرار است درخواست صلح کردند و حاضر شدند هرگونه خساراتی را که از پیش به شرکت هند شرقی انگلیس رسانیدهاند جبران کنند اما انگلیسیان نیز یا به علت کینه دیرینه یا از بیم دولت ایران به صلح تن ندادند.
روز هیجدهم جمادیالاول انگلیسیان قسمت بزرگ دیگری از دیوار قلعه را با باروت فرو ریختند و شکاف فراخی به درون حصار باز شد؛ ولی سربازان پرتغالی با آن که از کمی آب و آذوقه و بروز امراض گوناگون در عذاب بودند پایداری کردند و سپاه ایران را از ورود به قلعه مانع شدند. در روز دوم جمادیالثانی ( 14 آوریل) یک کشتی که حامل دستهای از اعراب بود و به یاری پرتغالیان میآمد نزدیک جزیره هرمز پیدا شد و چون خود را در خطر دید پشت به جزیره کرد، ولی قوای ایران بر آن کشتی دست یافتند و هشتاد تن از اعراب را گردن زدند. سه روز بعد قوای ایران و انگلیس قسمتی دیگر از دیوار قلعه را ویران کردند و روز دیگر دستهای از سربازان ایرانی بر یکی از برجها دست یافتند. در همان حال دو تن از محصوران قلعه به اردوی ایران آمدند و سربازان ایرانی را از ناتوانی دشمن و سختی کار سربازان پرتغال به سبب کمی آب و آذوقه و کثرت کشته و بیمار آگاه کردند و این امر بر جسارت ایرانیان افزود چنان که در روز هفتم آن ماه حصار خارجی قلعه را گرفتند و دشمن را به درون قلعه راندند. سرانجام در روز نهم همان ماه پرتغالیان به فرماندهان قوای انگلیسی توسل جسته و حاضر به تسلیم شدند. مشروط بدان که جانشان در امان باشد و کشتیهای انگلیسی همگی را به مسقط یا هندوستان برند. فرمانده نیروی انگلستان نیز این شرایط را پذیرفت و پرتغالیان در روز یازدهم آن ماه قلعه را تسلیم کردند و پرچم دولت پرتغال که بیش از یک قرن بر فراز قلعهی آلبوکرک در اهتزاز بود برای همیشه فرود آورده شد. عدّه سپاهیان ایران در جنگ هرمز چهل تا پنجاه هزار نفر بوده است و از این عدّه بیش از هزار نفر کشته و مجروح شدند ولی عدّه کشتگان انگلیسی از بیست نفر نمیگذشت. قلعه هرمز را نیز امامقلی خان برخلاف قراردادی که با نمایندگان شرکت هند شرقی بسته بود تصرف کرد و تنها نیمی از شهر هرمز را به اختیار ایشان گذاشت. پس از گرفتن جزیره هرمز شاه عباس چون میخواست بندر گمبرون را مرکز بازرگانی خلیج فارس گرداند به آبادی شهر هرمز توجهی نکرد و آن شهر که پیش از آن از شهرهای زیبای مشرق به شمار میرفت و در ثروت و ملال شهری عالم بود به یک باره ویران شد چنان که حتی در و پنجره و تیر سقفهای عمارات آن را نیز سپاهیان ایران و انگلیس به یغما بردند. تنها به فرمان امامقلی خان در جوار قلعه پرتغالی هرمز قلعهای دیگر ساخته شد و حکومت جزیره به یکی از سرداران قزلباش به نام ولدخان سلطان تفویض گشت که با دویست سرباز مأمور حفظ جزیره و قلعهی آن بود.
دولت ایران در بندر گمبرون گذشته از قلعهای که پیش از آن دور از ساحل برپا شده بود قلعهای تازه بنا کرد و این بندر لنگرگاه کشتیهای انگلیسی و هلندی که از هندوستان به ایران میآمدند، گردید و بندرعباس نامیده شد. پس از فتح هرمز چون در میان ملّاحان انگلیسی نیز بیماریهای گوناگون پدید آمد و گروهی تلف شدند کشتیهای انگلیسی توقّف در سواحل هرمز را جایز ندانستند و راه هند پیش گرفتند و به بندر سورت رفتند. به طوری که از تاریخ برمیآید انگلیسیان از جنگ هرمز نتیجهی قابلی نگرفتند و شرکت آنان در جنگ ایران و پرتغال تنها از نظر رقابت بازرگانی و حفظ منافع خویش در کار تجارت ابریشم ایران بود و هیچ گونه علت سیاسی نداشت. چه هنگامی که اولیای شرکت هند شرقی با دولت ایران بر ضد پرتغالیان هرمز متحد شدند دولت اسپانی با انگلستان در حال صلح و دوستی بود و به همین سبب نیز پادشاه اسپانی چون از واقعه آگاه شد به دولت انگلیس اعتراض سخت کرد و نزدیک بود که دولت انگلستان شرکت هند شرقی را به جرم این اقدام خودسرانه محکوم سازد و عمّال آن را در زمرهی دزدان دریایی شناسد؛ ولی شرکت در تبرئه و اثبات بی گناهی مأموران خود پافشاری کرد و مونوکس نمایندهی شرکت و فرمانده کشتیهای انگلیسی به انگلستان رفت و دلایل بسیار در ثبوت بی تقصیری خویش اقامه کرد. سرانجام شرکت ده هزار لیره به جیمز اول پادشاه انگلستان و ده هزار لیره نیز به دریاسالار بزرگ آن کشور تقدیم کرد و فرمان عفو عموم کسانی را که در آن نبرد شرکت کرده بودند به دست آورد و اجازه یافت که هرچه مأموران او از دریاهای مشرق آوردهاند تصاحب کند.»[2]