هنگامی که صحبت و یا روایتی از توصیف حرمسرا و تشکیلات گستردهی خاقان میشود انسان قادر نیست که از تکرار بعضی مطالب خودداری کند و بدون اختیار و اراده بدان سمت کشیده میشود؛ زیرا تمام همّ و غم و محور افکار و فعالیّت آن پادشاه جهانستان در این زمینه دور میزده است و اگر قسمتی از آنها بیان نگردد از ابهّت و اقتدار پادشاه کاسته خواهد شد. این مسائل برای مردم یکی از سرچشمههای فساد و بدبختی بوده است؛ اما برای فتح علی شاه که حاضر بود هر مقدار از خاک مملکت از دست برود به شرط آن که کمتر غرامت بپردازد تا مبادا در مخارج و هزینه گزاف حرمسرایش خللی به وجود آید بسیار مهم بوده است. برای درک بهتر از روحیّهی آن پادشاه ذکر این نکته لازم میباشد که در زمان شکست ایران از روسیه و انعقاد قراردهای ننگین؛ پادشاه کشورستان امر میفرمایند:«...در مراجعت از جنگ با روس با آن پریشانی وضع و خیالات اولیای حضرت و غمگینی خاطر همایون به سلیمان میرزا دست خط شد که تا خمسه به استقبال بیا و "آن شکر خنده که پُرنوش دهانی دارد که دل من که دل خلق جهانی دارد" را با خود بیاور! مقصودش نوش آفرین خانم دختر بدر خان زند است که شاه شهید، خان مزبور را بنا به مصلحتی میل در چشم جهان بینش کشید.»[1]
با توجّه به این وضع هرچه در بارهی عیّاشی خاقان روایت شود دور از اغراق نیست و گزاف گفته نشده است. در شرح یکی از زنان معروف وی چنین روایت شده است: «تاجالدّوله یا طاووس خانم از زنان رقّاصهی اصفهانی و دختر مردی کبابی بود که پس از در آمدن به عقد فتح علی شاه پیش آن پادشاه بسیار عزیز و محبوب شد. این زن پیش میرزا عبدالوهاب معتمدالدّوله- نشاط تحصیل خط و ربطی کرده بود. خالی از ذوق و هنر انشاء نبود.»[2] و در شأن و مقامش میگویند: «چنانچه رسم خاقان مغفور آن بود که در حرمخانه همیشه یکی از زنان پشت آن حضرت را میمالید. مرحومه تاجالدّوله در زمانی که احتراماتش اوج ترقّی یافت، مقرّر بود که هرگاه وارد مجلس میشد خانمی که حضرت خاقانی را مشت و مال میکرد علیالفور برمیخاست. با این شئونات تاجالدّوله مکرّر دیده شد که هر وقت آغاباجی دختر ابراهیم خان شیشهای وارد اطاق میشد و تاجالدّوله نشسته بود و خاقان مغفور را میمالید با کمال اعتبار و جوانی که داشت در ورود این پیر زن محترمه برمیخاست و آغا باجی مینشست و دست تاج الدّوله را میگرفت و به مهربانی تمام در پهلوی دیگر حضرت خاقانی مینشانید»[3] و در روایت دیگر: «خاقان مغفور در میان هزار نفر عروس، طاووس خانم اصفهانی را که صیغهی او بود از همه بیشتر دوست میداشت. این خانم در نزد میرزا عبدالوهاب معتمدالدّوله متخلّص به نشاط ادبیات و نثر آموخته بود و علاوه بر حقّ تعلیم با نشاط، علم پدر و فرزندی داشت. پیش از ازدواج طاووسخانم، تخت مرصّعی که اکنون در موزهی سلطنتی است و موسوم به "تخت خورشید" بود و چون زفاف طاووس خانم روی آن تخت واقع شده بود از آن شب به "تخت طاووس" موسوم گردید. ملکهی انگلیس برای آغا باجی دختر ابراهیم خان شیشهای که محترمترین زوجات فتح علی شاه بود یک عنبرچهی مرصّع هدیه فرستاده بود که تخمهی آن زمرّد بسیار درشت و دورش یک قطار الماس بسیار ممتاز داشت. خاقان مغفور آن جواهر را از آغا باجی به مبلغ هشت هزار تومان خرید و وقتی که به طاووسخانم لقب تاج الدّوله داد عنبرچهی مزبور را به رسم خلعت برای طاووسخانم فرستاد. تاجالدّوله هم به میرزا عبدالوهاب معتمدالدّوله که نویسندهی فرمان و حامل خلعت بود پانزده هزار تومان خلعت بها داده بود. دستگاه تاجالدّوله از هر جهت با دستگاه سلطنتی هم دوشی میکرد. فراموش خانه و اصطبل و آشپزخانه و صندوق خانه و غیره از حرم خانه خارج و جداگانه بود. آصفه دختر خانلر خان زند سِمَت وزارت تاجالدّوله و حسنی خانم رشتی گرََک یراق[4] تاجالدّوله و دختر جعفرخان زند رتبهی معاونت آصفه را داشت دیگر شاهوردی خان دختر آقا محمّدرضا، موسیقیدان معروف و بیگم خانم رستم آبادی مشهور به یادشاه با چند نفر دختران جواهرپوش که کارشان ساز زدن و آواز خواندن بود در سفر و حضر در خدمت تاجالدّوله به سر میبردند .»[5] و [6]
[1] - ص 21 - تاریخ عضدی به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی 1376
[2] - پاورقی ص 179 - میرزا تقیخان امیرکبیر - عبّاس اقبال آشتیانی
[3] - اگر این گونه است که احمد خانملک ساسانی میگوید. پس داستان انتخاب ملکه ایران، برای اهداء هدیهی ملکه انگلیس درست نمیباشد(مولّف).
[4] - گرک یراق .[ گ َ رَ ی َ ](ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) حامی . پشتیبان . دافع از کسی .( (لغت نامه دهخدا، ویراستار)
[5] - ص 24 تا 26 - تاریخ عضدی، تجمّلات تاجالدّوله را به تفصیل شرح داده است
[6] - ص 8 تا 10 - پشت پرده - احمد خانملک ساسانی 1372
7 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران قاجاریه,علی جلال پور, 1394, ص 132
چنان که قبلاً نیز اشاره گردید بر خلاف امور مملکتداری حرمسرای او دارای سازمانی منظّم بوده است و اگر به مقداری ناچیز از این نظم و مقررات در امور مملکت اجرا شده بود؛ شاید ایران دیگری را ناظر بودیم. خوابگاه شاه دارای تشکیلات ویژهای مرکّب از مأموران و خدمهی خاص بود که هر کدام وظیفهی معلوم و مشخصّی را به عهده داشتند. یکی از زوجات فتحعلیشاه به نام بیگم جان خانم از اهالی قزوین مأمور گستردن رختخواب و لوازم راحت حضرت خاقان بود. زنانی هم که میباید به خوابگاه سلطان میآمدند او خبر میکرد. به این ترتیب که بیگم جان خانم قبل از صرف شام در یک تماس کوتاه از میل و نظر فتح علی شاه مطلّع میشد و فوراً به وسیلهی خواجه باشیها و کنیزان مخصوص آنها را آگاه میساخت. تمام زنهای حرمسرا بدون استثنا در این یک ساعت یا یک ساعت و نیمه لحظات پرهیجان و پراضطرابی را سپری میکردند. همه چشم به راه رسیدن خواجه باشی بودند و در تالارخانه خود را آراسته و پیراسته و جواهر آویخته و عطر زده مینشستند و درِ خانه را باز میگذاشتند و لالهها و مردنگیها[1]را روشن میکردند و در حالی که کنیزان درِ حیاط را آب پاشی میکردند و با آفتابه، گلدانها را آب میدادند دیده به راه داشتند که چه زمانی خواجه باشی برسد و وقتی خواجه به حرمسرا میآمد شور و غلغلهای برمیخاست. کنیزها میریختند و خانمی را که فتح علی شاه طلبیده بود، میآراستند. به او عطر و عنبر میزدند و او که از شوق بر پای خویش بند نبود آمادهی رفتن میشد؛ امّا در این مواقع خدا میداند در خانههای اطراف که سایر خانمهای حرم انتظارشان به ناکامیگرائیده بود چه غمی حکمفرمایی میکرد. دیگران فوراً چراغ را خاموش میکردند تا خانم غمین و افسرده و دل شکسته که شاه او را نطلبیده، بتواند بخوابد و با اعصاب ناراحت خویش بجنگد. بیگم جان خانم قبل از ورود به اطاق خواب یک یک زنها را بازدید میکرد. از پنهانیترین اعضای بدنشان بازدید به عمل میآورد تا مبادا کثیف یا دچار عادت ماهیانه شده باشند. همچنین لباسهایشان را نیز به دقّت میدید که سوزن و سنجاق نداشته باشد و بدن آنها را میبویید که بوی عرق یا بوی ناخوشآیند عطر تند ندهد. بیگم جان خانم در مورد آرایش آنها اظهار نظر میکرد و خودش نزد فتح علی شاه و به درون اطاق میرفت تا این که دستور ورود داده شود. تازه در این موقع نیز یک یک و به نوبه وارد میشدند. شاه با ایشان ساعتی را به شوخی و خنده و تفریح سپری میکرد از حال بچههایشان میپرسید. زنها که از بخت خویش موقعیّت استثنایی یافته بودند از شاه چیزهایی میخواستند و یا شفاعت گناهکاران را میکردند. همین زنهای کشیک خوابگاه میتوانستند عفو بسیاری از جنایت کاران و گناهکاران و امرایی را که مورد غضب قرار گرفته بودند، شبانه بگیرند.
ساعت شوخی و تفریح که سپری میشد بیگم جان خانم بستر بزرگی را که حتّی ده نفر میتوانستند در آن بخوابند آماده کرده بود. شاه در میان میخوابید و زنها به ترتیب ارزش و اهمّیّت در طرفین و حتّی در پایین پای او قرار میگرفتند. یکی از آنها که پُشت فتح علی شاه قرار میگرفت فقط وظیفه داشت که وقتی شاه غلتید و پشتش به طرف او قرار گرفت عضلات و پوست بدنش را نوازش کند و بغل بگیرد و ببوسد و چون از این دنده به آن دنده میغلتید دیگری همین کار را میکرد. طبیعی است که زنها در مقابل های و هویهای خویش مورد لطف قرار میگرفتند
همچنین شاهزاده عضدالدّوله در تاریخ عضدی از آداب خوابگاه شاه چنین یاد میکند: علاوه بر دو نفر مأمور بغل کردن شاه دو نفر هم به نوبت پاهای شاه را میمالیدند، یک نفر هم قصّه و نَقل میگفت. یک نفر هم برای خدمت بیرون رفتن فرمایشات در همان اطاق به سر میبرد. زنهای کشیک، سه دسته بودند که از میان خادمان حرم برای این خدمت انتخاب شده بودند. زحمتشان زیاد بود. تمام وقت در تحت حکم و دستورالعمل بیگم جان خانم بودند....
در حقیقت خدمات شخصی خاقان با بیگم جان خانم و فاطمه خانم مشهور به سُنبل باشی و ننه خانم مشهور به حاجیه استاد بود و این سه نفر هم به حسب احترام و شئونات در عرض یک دیگر بودند. در میان زنهای کشیک، سه نفر سرکشیک بودند: اوّل بیگم خانم، دوم مهر نسا خانم و سوم نوش آفرین خانم. ننه خانم بار فروشی ملقّبه به مهد علیا، گل پیرهن خانم، خُسّان خانم[2] قراچه داغی، نازک بدن خانم قراباغی و زاغی اصفهانی نقاّل بودند. شش نفر هم برای مالیدن پای حضرت خافان و سه نفر برای رجوع خدمات که اسمشان ایاغچی[3] گفته میشد که تمام هیجده نفر و منقسم به سه کشیک بودند و شبها بر حسب اخبار بیگم جان خانم در اطاق خوابگاه سلطنت حاضر میشدند. شب فتح علی شاه به این ترتیب سپری میشد؛ امّا بسیار اتّفاق میافتاد که نیمه شب فتح علی شاه، بیگم جان خانم را فرا میخواند و دستور تعویض زنها را میداد. در این موقع آن شش نفر میبایست به سرعت خوابگاه را ترک کنند و بروند و بیگم جان خانم شش نفر دیگر را به درون خوابگاه بفرستد. بسیار اتّفاق افتاده که حتّی هیجده نفر از همسران شاه در یک شب به خوابگاه رفته بودند.»[4]
[1] - مردنگی [ مَ دَ ](اِ) سرپوش بزرگ بلورین که لاله یا لامپا را زیر آن نهند تا از باد مصون ماند.(یادداشت مرحوم دهخدا). فانوس شیشهای که بالا و پائین آن باز است و شمع و چراغ را داخل آن گذارند تا از باد محفوظ بماند.( (لغت نامه دهخدا، ویراستار)
[2] - خسان [ خ ُس ْ سا ](ع اِ) آن ستارگانی که هرگز غروب نکنند چون جدی و بنات النعش و فرقدان ومانند آن .(از ناظم الاطباء)(یادداشت بخط مولّف)،(لغت نامه دهخدا، ویراستار)
2 - آبدار، ساقی، شربتدار. ،آشپز، سفرهچی(فرهنگ واژگان مترادف و متضاد، ویراستار)
[4] - خلاصهی صص 8 و 9 و 347 - پشت پردههای حرمسرا - حسن آزاد
5 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران قاجاریه, علی جلال پور, 1394, ص 130
بدون شک فتحعلیشاه در ردیف عیّاشترین و زنبارهترین پادشاهان قاجار و جهان قرار دارد و هیچ کدام از بازماندگانش به پای وی نرسیدهاند. از آن جا که هیچ عنوانی به سادگی به دست نخواهد آمد، فتح علی شاه نیز برای کسب این وجهه از سن یازده سالگی تا پایان عمر در اثر همزیستی با اناث و ذکور و آن هم به طور مستمر بوده است که به اخذ این القاب و امتیاز نائل گردیدهاند. محمود طلوعی با اشاره به گوشهای از تلاش و مجاهدت خاقان مینویسد: «سالها قبل از یکی از شاهزادگان قاجار شنیدم که با نوعی تحسین و اعجاب میگفت: خاقان مغفور عادت داشت هر هفته در شب معیّنی، صورت تازهای ببیند و این عادت را تا آخرین سال عمر هم حفظ کرده بود. بعضی از این دختران که مورد پسند حضرت خاقان میشدند در حرمسرا میماندند و به دفعات افتخار مصاحبت خاقان را پیدا میکردند، ولی تعداد زیادی از آنها فقط یک شب افتخار هم بستری خاقان را داشتند و بعداً به بزرگان دربار بخشیده میشدند و در ضمن شاهزاده میگفت: این مطلب را در نوشتههای اجداد خود خوانده و در کتابی هم که نام آن را میگفت؛ ولی در خاطر من نمانده نوشته شده است. اگر این فرمایش شاهزاده درست باشد حضرت خاقان به حساب هفتههای بیش از پنجاه سال از عمر خود باید قریب به سه هزار صورت تازه رؤیت کرده باشند که در این صورت باید عنوان یک مرد و هزار زن را به یک مرد و سه هزار زن تبدیل کنیم! »[1]
[1] - ص 206 - هفت پادشاه - جلد اوّل - محمود طلوعی 1377
2 - آینه عیب نما, نگاهی به دوران قاجاریه,علی جلال پور, 1394, ص 129