«ترکان خاتون Tarkan Xatun یکی از زیرکترین و سیاست بازترین بانوان دوره سلجوقی است. او دختر تمغاج خان و همسر ملکشاه، پادشاه نامدار سلجوقی بود و به هنگام مرگ شوی در بغداد اقامت داشت و با آن که میدانست به جز پسر او، سه پسر دیگر نیز از شوهرش به یادگار مانده است که بزرگترین آنها برکیارق دوازده ساله از همسر دیگر ملکشاه زیبنده است، بر آن شد تا به آرزوی دیرینه خود جامهی عمل پوشانده و پسرش را به گونهای رسمی به حکومت برساند تا خود بتواند به عنوان نایبالسلطنه زمام امور را به دست بگیرد. در راه اجرای این منظور از تمامی موقعیت و مقام خود یاری گرفت و نه تنها از جذبهای که بر شوی خود ملکشاه سلجوقی داشت و به رغم مخالفت خواجه نظامالملک وزیر محبوب وقت کوشید تا با جلب نظر خلیفه المقتدی به خواسته خود برسد. سرانجام نیز با آن که خلیفه نخست به سبب خردسالی محمود با آن امر موافقت نشان نمیداد با یاری گرفتن از نفوذی که خواهر شوهرش ماه ملک بر امیر جعفر پسر خلیفه داشت راه را برای رسیدن به آرزو هموار کرد. اما پیش از آن که سلطنت محمود اعلام شود گروهی از فرزندان نظامالملک، برکیارق پسر دیگر ملکشاه را از اصفهان خارج کرده او را به محلی موسوم به آبه دری برده و در آن جا سلطنت او را اعلام کردند. مقارن با این زمان ترکان خاتون که پیش از این تاریخ کسانی را به قصد ربودن برکیارق به اصفهان فرستاده بود خشمگین از آن چه روی داده بود به یاری مشاورانش مجدالملک قمی، تاجالملک ابوالغنائم، نخست خواجه نظامالملک را از صدرات برانداخت و تاجالملک را بر جای او نشاند. سپس به یاری براندازندگانِ خواجه نظامالملک شهر اصفهان را تسخیر کرد و با کمک عقل و درایت توانست برکیارق را که عازم اصفهان بود در برابر گرفتن پانصد هزار دینار راضی به چشم پوشی از محاصرهی اصفهان کند اما با همهی توافقی که بین ترکان خاتون و برکیارق به عمل آمد او که دمی آرام و قرار نداشت و در سیاست بازی، مردان زمان خود را مات میکرد بار دیگر بر ضد برکیارق به دسیسهگری پرداخت و دشمنان بسیاری را بر او شوراند. اما با این همه سلطنت برکیارق سرانجام به طور رسمی در بغداد اعلام شد و زمانی کوتاه پس از این ماجرا ترکان خاتونِ بلند پرواز که تاب هیچ شکستی را نداشت افسرده و درهم شکسته به بستر افتاد و سرانجام در پائیز سال 487 هجری قمری درگذشت.»[1]
گویا از شرح زندگانی ترکان خاتون همین مورد اختلاف با خواجه نظامالملک درباره جانشینی دیده میشود. ترکان خاتون در افکار و رفتار همسر خود نفوذ داشته و در ارتباط و جلب رضایت خلفای عباسی نیز با خواجه نظامالملک هم عقیده بودهاند. غلامرضا انصافپور در بخشی از زندگی وی مینویسد: «ترکان خاتون همسر ملکشاه سلجوقی از زمره زنان برجسته تاریخ ایران به شمار میرود. وقتی شوهرش ملکشاه درگذشت بین شاهزادگان سلجوقی بر سر تصاحب تاج و تخت ایران ستیزه درگرفت. ترکان خاتون در این وقت در بغداد بود و به خلیفه عباسی مقتدی فشار آورد و از او خواست که از فرزندش محمود در مقابل برکیارق که از همسر دیگر ملکشاه «زبیده» بود حمایت کند تا او به سلطنت برسد. ترکان خاتون پس از جلب کمک خلیفه عباسی و یک سلسله اقدامات دیگر شخصاً زمام امور کشور را به دست گرفت و یک مأمور عالی رتبه چاپاری به اصفهان فرستاد تا برکیارق پسر بزرگ ملکشاه را دستگیر نماید، ولی فرزندان خواجه نظامالملک پیشدستی کرده و برکیارق را قبل از رسیدن مأمورین ترکان خاتون از اصفهان خارج کرده و به ری بردند و او را در آن جا به تخت پادشاهی نشاندند.
ترکان خاتون پس از اطلاع از این امر فوراً به دنبال چاپار اعزامی خود به طرف اصفهان حرکت کرد و این شهر را متصرف شد. چندی نگذشت که مورد حمله حامیان برکیارق واقع شد، ولی با اعمال سیاستی زیرکانه و صرف مبالغی پول تمام مخالفتها را فرو نشاند و پسر خردسال خود را پادشاه ایران اعلام نمود. این زن با تدبیر خاصی بعض زعمای سلجوقی از جمله ملک اسمعیل برادر زبیده و دایی برکیارق را واداشت تا با خواهر و برادرزادهاش وارد جنگ شوند. برکیارق و حامیانش چنان از طرف ترکان خاتون کار را بر خود دشوار دیدند که بالاخره پس از سالها جنگ و جدال عازم بغداد شدند، بلکه با جلب موافقت خلیف عباسی امکانات مساعدی در مبارزه با آن زن کسب کنند. ترکان خاتون با اعمال قدرت به یکی از سرداران بزرگ سلجوقی که فاتح شامات بود فرمان داد که برکیارق را در بغداد دستگیر و به اصفهان اعزام دارد. آن سردار سلجوقی نیز امتثال فرمان خاتون کرد و برکیارق به اصفهان فرستاده شد و ترکان خاتون نیز او را زندانی کرد، ولی هنوز ترکان خاتون از نتایج اقتدار کشورداری خود کام شیرین نکرده بود که دار فانی را وداع گفت و پس از او هم پسرش محمود به مرض آبله درگذشت و برکیارق دوباره به سلطنت رسید.»[2]
این نوع ازدواجهای سیاسی سابقهای بس طولانی و به عمر تاریخ دارد. پس از آن که دولتهای مستقل ایرانی در نواحی شرق و حکومتهایی که بعد از آن به وجود آمدند، یکی از مشکلات آنان کسب مشروعیت از مرکز خلافت بوده است و برای مرتفع ساختن این مشکل به ساده ترین راه نفوذ و ارتباط یعنی ازدواج متوسل شدهاند. خلفای عباسی نیز متوجه این امر بوده و گاه به خاطر ضعف درونی مجبور در رسمیت شناختن فرد تازه به قدرت رسیده میشدند و گاه با ازدواجهای سیاسی آرامش و امنیت خود را تأمین میکردند. در این میان خلفای عباسی حد اکثر استفاده را از امتیاز و موقعیت خود برده و همیشه بر این نکته تمرکز داشتند که با ایجاد تفرقه بر آتش اختلاف رقبا بیفزایند و به بهانهی اختلاف عقیدتی در جدال دائمی آنان بکوشند. نوسان این سیاست یکسان نبود و بر اساس توان نظامی و قدرت حکومتها تغییر مییافت و زمانی که دورنمای زمامداری حاکمانی طولانی به نظر میرسید، متوسل به روابط و پیوند خانوادگی میشدند. این روش در زمان سلجوقیان گسترش زیادی یافته بود و گاه با شرایطی مضحک که ارتباطی بین زن و مرد صورت نپذیرد ازدواجهای سیاسی بین خلیفه و شاه سلجوقی تحقق مییافت. باستانی پاریزی در این رابطه مینویسد: «ما میدانیم که دختر ملکشاه سلجوقی نیز همسر خلیفه المقتدر بالله عباسی شد. این زن به نام مهمک خاتون (شاید هم مخمل؟ یا مه ملک خاتون؟) معروف بود. وقتی ابنِ جُهَیر به خواستگاری آمد نظام الملک نمیخواست درین کار دخالت کند، ولی ملکشاه او را مجبور به دخالت کرد و در انجام این ازدواج ارسلان خاتون زن قائم پافشاری بسیار داشت. در همین مراسم بود که پنجاه هزار دینار خلیفهی عباسی به عنوان شیربها پرداخت و مهریه را هم صد هزار دینار قرار دادند. ترکان خاتون زن ملکشاه ظاهراً به این ازواج مایل نبود و بهانه میتراشید، ولی ملکشاه رضا داد. قرار شد که خلیفه مادر و عمّهی خود را به اصفهان بفرستد و چنین شد. زنان و خاتونان غزنه و سمرقند و خراسان هم آمدند و مجلس عقد فراهم شد. ضمن عقد قرار گذاشتند که این ازدواج به شرطی صورت میگیرد که در کاخ خلیفه هیچ کس از کنیزان و حظیّه و قهرمانه (وکیل و سرپرست) وجود نداشته باشد. وزیر هم ظاهراً قبول کرد و عقد در 11 صفر 475- 11 ژوئیه 1082م بسته شد. مهملک خاتون با مادرش ترکان خاتون پنج سال بعد وارد بغداد شدند. جهاز عروسی بر 130 شتر بُختی با پالان دیبای رومی حمل شد و بسیاری از اشیاء طلایی و نقره بر آن بود. هم چنین 74 قاطر از این گروه 12 صندوق نقره پر از جواهر بار داشت. سه عماری و کجاوه با آن همراه بود و سه هزار سوار پیشاپیش جهاز با بوق و کرنا حرکت میکردند و امیر سعدالدوله گوهر آیین و امیر برسق با آن قافله بودند.
پنج روز بعد خلیفه وزیر خود ظهیرالدین را در حالی که سیصد شمع بزرگ و مشعلهای نفتی در پیش او میبردند- پیش ترکان خاتون فرستاد و تخت روان نیز همراه برده شد. وزیر به مادر دختر گفت ان الله یأمرکم أن تؤدّوا الامانات الی اهلها. مادر گفت قبول است و اطاعت میشود. خواجه نظامالملک و امراء و زنان آنان در حالی که هر کدام در دست خود یک شمع داشتند مَحفّهی مجلل دختر را همراهی میکردند. ملکشاه هم این روزها از طریق حلب به بغداد رسیده بود، ولی خودش به عنوان شکار از شهر خارج شد و این عادت پادشاهان مشرق و ترکان در عروسی دخترشان بوده است. در مهمانی آن شب چهل هزار من شکر مصرف شد که حدود هشت هزار دینار تنها قیمت شکر آن مهمانی بود. ملکشاه بعد از انجام مراسم به اصفهان بازگشت. این ازوداج هم معلوم است که به زودی به سردی گرایید. از همان سال اول دختر شکایت به سرد مزاجی شوهر کرد. ملکشاه در سال 482ه/ 1089م یعنی دو سال پس از ازدواج کس به بغداد فرستاد تا دختر را به اصفهان آرند و چنین شد و فرزند خردسالش را همراه برد و عجب این که زن جوان در ذیقعده همین سال آبله گرفت و بمرد. از آن روز دیگر مناسبات ملکشاه و خلیفه به سردی گرایید و چنان شد که ملکشاه قصد داشت مقتدی را از بغداد اخراج کند، ولی خود نیز در صفر 485ه / مارس 1092م درگذشت و در مقبره الشُوینزی مقبره شیخ جنید به خاک سپرده شد.
دختر دیگری از ملکشاه معروف به خاتون، همسر المستظهر بالله عباسی شده است که پس از المقتدی بود و در 487ه / 1094م خلافت یافته بود و در سال 502ه / 1108م که محمد بن ملکشاه سلطنت میکرد خواهر او را خواستگاری کرد و عقد در اصفهان بسته شد و پسر نظامالملک وکیل این عقد بود. صداق او هم صد هزار دینار بود و دو سال بعد دختر را به بغداد بردند. آخرین شاهزاده سلجوقی در دربار عباسی سلجوقه خاتون دختر ارسلان بن سلیمان سلطان روم بود که به عقد الناصرالدین الله درآمد. او ابتدا در حبالهی نورالدین محمد قرا ارسلان پادشاه حِصْن کیفا بود و چون بسیار زیبا بود خلیفه ناصر خواست تا از شوهرش طلاق بگیرد و به ازدواج او درآید. به یک روایت این امر بعد از مرگ شوهرش (5810 / 1185م) صورت گرفت و در این ازدواج شیخ ابو یعقوب شیرازی، شیخ رباط ارجَوان دخالت داشت. این زن مورد توجه ناصر بود و چون درگذشت خلیفه شب و روز میگریست. کتابخانهای نیز بر مزارش ساخت. وقتی ایوبیان در شام روی کار آمدند آنان نیز سیاست پیوندهای خانوادگی با خلفا را مثل سلجوقیها دنبال کردند و ما میدانیم که آخرین زن دولت عباسی شمس الضحی لقب داشت و اسم اصلی او شاه لبنی بود دختر عبدالخالق بن ملکشاه بن صلاح الدین ایوبی کُرد که به ازدواج ابوالعباس احمد پسر المستعصم بالله درآمد. خلیفه در 656ه / 1258م به امر هلاکو به قتل رسید. بعدها علاءالدین عطا ملک جوینی که همراه مغولان به بغداد رفته بود و نسب خود را به فضل بن ربیع میرساند با این شمسالضحی ازدواج کرد. 22 سال عراق تیول صاحب دیوان و برادرش عطاملک جوینی بود و این همان صاحب تاریخ جهانگشای معروف است.»[1]
[1] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، صص 83 تا 86
2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 212
جایگاه و مقام زنان درباری در این دوران کمرنگ بوده، ولی نسبت به عصر غزنویان تا حدودی بهبود یافته است و این امر نتیجهی فاصله گرفتن از تعصبات مذهبی میباشد. از آن جا که شواهد و مدارک کافی در این زمینه وجود ندارد اغلب اظهار نظرها بر مبنای برداشت فرهنگ اجتماعی و تحلیل تصوف در آن زمان دور میزند و در نهایت به شرح کوتاهی از زندگی دو تن از زنان دربار میرسند. شکل گیری و ظهور این وضعیت هیج انطباقی با فرهنگ قبایل ترک نژاد ندارد و برای ریشه یابی میتوان به دیدگاه و نقش خواجه نظامالملک در دوران شاهان قدرتمندی چون آلب ارسلان و ملکشاه اشاره کرد، زیرا این وزیر دولتمرد علاوه بر تعصب مذهبی دخالت زنان را در امور حکومت موجب زوال میدانست. از سوی دیگر برخی افول مقام زنان حرمسرا را در ارتباط با ورود پسران زیبارو که بازیچهی شهوات امرای این عهد بودند، میدانند. دکتر شیرین بیانی در توصیفی ابهام آمیز در مورد جایگاه زنان سلجوقی مینویسد: «از زمان سلجوقیان که به تدریج زمینهی نفوذپذیری سنن قبیلهای افزون گردید و به خصوص آنان تظاهر و تعصب مذهبی حکومت گذشته را نداشتند، زنان از پس پردهها به در آمدند و قدرت و مقامی را که در سرزمینهای موطن خود داشتند باز یافتند. در این دوره به زنان به سلطنت و حکومت رسیده یا زنانی که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در سلطنت با شوهران یا فرزندان خود شریک بودند، به تعداد نسبتاً چشمگیر برمیخوریم. با وجود این که منابع ایرانی مسلمان ما با بی میلی و خشکی و خسّت فوقالعاده از زنان این دوره یاد کرده و به سرعت و اجمال از ذکر وقایع مربوط به آنان گذشتهاند، که نظیر آن را در «راحتالصدور» میبینیم. معهذا در لابلای همین جملات کوتاه و خشک آثار بسیاری از نفوذ فوقالعاده آنان در دوره مورد بحث را مییابیم که مؤلف و مورخ ناگزیر از ذکر مختصر آن بوده است.
از زنان معروف این عصر یکی ترکان خاتون همسر ملکشاه (465 – 485ه) دختر طمغاج خان نوهی ایلک خان از آل افراسیاب یا ایلک خانیه است که در سلطنت شوهر دخالت مستقیم داشته است. مهمترین اقدام او دست داشتن در برکناری خواجه نظامالملک وزیر معروف سلجوقی است که بر سر مسائل جانشینی به خصوص با یکدیگر اختلاف داشتند. بدین معنی که نظامالملک سلطان را تشویق و تحریک میکرده تا برکیارق را به ولیعهدی برگزیند. در حالی که ترکان خاتون در سر هوای سلطنت پسر خردسال خود محمود را میپرورانید. سرانجام ترکان خاتون در این مبارزهی پنهانی پیروز گردید و با شرایطی که برای طرد خواجه نظامالملک فراهم بود موفق به برکناری او شد. جالب این که ملکشاه را بر آن داشت تا نایب خود را که تاجالدین ابوالغنائم نام داشت به وزارت برگزیند. سرانجام مسأله جانشینی حل نشد و پس از ملکشاه جنگهایی در این مورد و به رهبری ترکان خاتون درگرفت که در نتیجه برای مدتی کوتاه این خاتون به نام پسر خود محمود رسماً زمام امور را در اصفهان به دست گرفت. از زندگی این زن پس از روی کار آمدن برکیارق اطلاعی در دست نیست. پس از آن به شخص دیگری چون مادر سلطان ارسلان، پسر طغرل (556 – 571ه) برمیخوریم که در راحتالصدور دربارهاش چنین میخوانیم: پنداری که نظام آن دولت و قوام آن مملکت بدان خاتون سعیده بود، کی دیندار و نیکوکار و ترسکار بود و تربیت علما و صدقات به زهاد فرستادن پیشه و سیرت او بود. پس از تجزیه حکومت سلجوقی عصر حکومت اتابکان بر ایالات ایران و سپس خوارزمشاهیان مغول، دورهی شوکت و قدرت زن در ایران محسوب میشود. »[1]
[1] - زن در ایران عصر مغول، تألیف دکتر شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1397، صص 15 و 16
2- نش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، 220
همان گونه که اشاره رفت حکومت سلجوقیان در نواحی مختلف پراکنده بوده است و هر یک از شعبههای آن بر سرزمینهای وسیعی از شرق تا غرب ایران فرمانروایی خاص خود را داشتهاند. از این رو در تأسیس و انقراض آنها نمیتوان نظری ثابت ارائه داد. علاوه بر این تقسیم بندی باید به نقش اتابکان در درون و کنار این شعب توجه داشت که هر یک به منزلهی حکومتی جداگانه فرمانروایی میکردند. برای آن که تصویر بهتری در باره اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در زمان سلجوقیان در ذهن شکل گیرد به نقش و قدرت اتابکان در نواحی مختلف اشاره میگردد. اتابکان در حقیقت به منزله حکومتهای مستقلی بودند که در حیطه و زیر نظر حکومت مرکزی فعالیت داشتند و وضعیت آنان با توجه به ضعف و قدرت در پایتخت در نوسان بوده است. در مورد شرح اتابکان در کتاب تاریخ ماد تا پهلوی چنین آمده است: «در دربار سلجوقیان رسم چنان بود که پسران شاه (و حتی پسران امرای دربار) را باید شخص دیگری غیر از پدر و مادر تربیت کند تا کودک به مهر و محبت والدین غرّه نگردد و احیاناً سختیها و مشقات گوناگون ببیند و به درد دوری از پدر و مادر دچار گردد و قدر عافیت بیند. این مربیان همه مردمی دانا و مطیع و جنگ آزموده و کاملاً مورد اطمینان و اعتماد سلاطین سلجوقی بودند و کار تربیت شاهزادگان را علاوه بر کارهای محوله و مأموریتهای خود انجام میدادند و به این جهت به آنان لقب آتابیک یعنی پدر بزرگ داده بودند و این لقب بعدها بر اثر کثرت استعمال به صورت اتابک درآمد.
رفته رفته عنوان اتابک مانند عنوان خان از القاب رسمی دربار سلجوقی شد و اهمیت آن چنان شد که منتهای محبت و لطف شاه سلجوقی نسبت به امرا و زیردستان خود که کاری شگرف انجام میدادند، این بود که به آنان لقب اتابک داده میشد اعمّ از این که وی سرپرست شاهزادگان سلجوقی را داشته باشد یا خیر. این اتابکان به تدریج در دستگاه سلاطین سلجوقی قدرت یافتند و زمام بیشتر کارهای لشکری و کشوری در دست آنان افتاد. در زمان سلطنت ملکشاه سلجوقی به علت پهناوری مملکت ملکشاه و با وجود مخالفت خواجه نظامالملک طوسی بعضی از این اتابکان به فرمانروایی و حکومت نواحی مختلفی که اغلب از مرکز فرماندهی و پایتخت یعنی اصفهان دور بود منصوب شدند و حتا خواجه که عواقب بعدی این حکام را حدس زده بود و میدانست که وقتی غلامان درباری به حکومت برسند چه سودایی در سر خواهند پخت، بارها به ملکشاه تذکر داده بود که نباید بندهای را که دور از مرکز باشد تا این حد در عملیات خویش آزادی دهد و از او حاکمی داخل حکومت اصلی ایجاد کند. این اتابکان حاکم، عنوان نایبالسلطنهی پادشاه سلجوقی را داشتند و به نام آنان حکومت میکردند و رفته رفته چون ضعف سلجوقیان بیشتر شد و کارها از دست آنان شد، اتابکان خود در مناطق تحت فرماندهی خویش مستقر و مستقل شدند و حتی در بعضی نواحی پسران اتابکان به جای پدران خویش به حکومت رسیدند (مانند اولاد نوشتکین غرجه مؤسس و بنیان گذار خوارزمشاهیان) و دولت سلجوقی نیز از یک سو به سبب آن که سلاطین سلجوقی خود گرفتار کشمکشهای سلطنت طلبی بودند و از سویی دیگر به سبب دوری راه قادر به سرکوبی آنان نبودند، به این جهت سلسلههای حکومتی نیمه مستقلی در داخل حکومت سلجوقیان در بعضی از نقاط ایران به وجود آمد که به اسامی مختلف مانند اتابکان دمشق (یا اتابکان بوری)، اتابکان موصل ( یا اتابکان زنگی)، اتابکان فارس (یا اتابکان سلغری)، اتابکان لرستان (یا اتابکان هزار اسبی)، اتابکان آذربایجان، اتابکان خوارزم، اتابکان الجزیره، اتابکان دیاربکر و اتابکان شام خوانده میشدند و جز این اتابکان دو سلسله دیگر حکومتی نیز در بعضی نواحی آذربایجان و نیز ارمنستان ایجاد شد که یکی را سلسله پهلوانیان و یکی را ارمنیان یا تیکموریان میگویند. »[1]
[1] - تاریخ ایران از ماد تا پهلوی، نوشته حبیبالله شاملویی، انتشارات بنگاه مطبوعاتی صفی علی شاه، ص 431
2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص 217
«سلجوقیان از ترکمانان شرق ایران بودند که به لحاظ قومی از ترکان غُز محسوب میشدند. سلجوقیان یا سلاجقه منسوب به سلجوق پسر تقاق یا دقاق بودند و از این رو به سلجوقیان شهرت یافتند. آنها از ترکستان به سوی بالارودان حرکت کرده و در زمان سامانیان در آن حوالی مستقر شدند. در این مقطع از تاریخ همسایه حکومتهای سامانی، ایلک خانی و غزنوی بودند. سلجوق بن دقاق از اختلافات و جنگهای میان حکومتهای محلی سود جست و پایگاهی برای خود در نزدیکی ساحل رود سیحون یعنی شهر جَند دایر کرد. سلجوق چهار پسر به نامهای اسرائیل، موسی، یونس و میکائیل داشت که پس از درگذشت وی اسرائیل به عنوان پسر بزرگ رهبر سلاجقه شد، اما در اثر بدبینی سلطان محمود غزنوی به قدرت و حشمت وی و ترکان سلجوقی ناگهان بر آنها تاختن آورد و اسرائیل را دستگیر و زندانی کرد. وی تا هفت سال در زندان سلطان محمود بود تا درگذشت. سلجوقیان که از این حیله و ضربهی ناگهانی غزنویان ناراحت و بدگمان شده بودند، اندیشیدند از سلطان محمود کسب اجازه کنند تا برای استفاده از مراتع شرق ایران در سرزمین خراسان اطراق کنند. سلطان محمود که فکر میکرد قدرت سلجوقیان را مهار کرده است اجازه لازم را صادر کرد. با درگذشت سلطان محمود و به حکومت رسیدن سلطان مسعود از قدرت غزنویان کاسته شد و از این رو سلجوقیان به خود جرأت دادند تا با سلطان جوان غزنوی وارد جنگ شوند. نبرد در نزدیکی شهر نساء بین طرفین درگرفت و پیروزی از آن سلجوقیان شد و به این ترتیب سلطان مسعود به ناچار صلح نامهای با آنها امضا کرد و سپس راهی هندوستان شد، اما طولی نکشید که قدرت سلجوقیان از عهدهی مهار غزنویان خارج شد و هر روزه بر شوکت و قدرت آنها افزوده شد.
سلجوقیان از زمانی دین اسلام را پذیرفتند که شخص سلجوق به همراه خاندانش به دین اسلام با مذهب حنفی درآمد. پس از آن که سلجوقیان قدرت یافتند و تثبیت شدند به مرور زمان به پنج شاخه تقسیم شدند: سلاجقه بزرگ، سلاجقه کرمان، سلاجقه عراق، سلاجقه شام و سلاجقه روم. سلجوقیان با همه افت و خیزها در مجموع حدود 160 سال بر سریر قدرت باقی ماندند و این مقارن بود با ضعف دستگاه خلافت عباسی که از آن به جز نام و عنوان چیزی برجای نمانده بود. از میان سلاطین سلجوقی سه تن یعنی طغرل، آلب ارسلان و ملکشاه با عنوان سلاجقهی بزرگ بر امپراتوری وسیعی حکم راندند. نویسندگان و مشاهیر زیادی از جمله امام فخر رازی، امام محمد غزالی، ابوالفرج جوزی، شیخ شهابالدین سهروردی، امامالحرمین جوینی و امثال آنها در دوران سلجقه میزیستند. سلاجقه کرمان، عراق، شام و روم شاخههای دیگری از سلجوقیان بودند که تا مدتها حکومت کردند، اما از سمت شرق امپراتوری با برآمدن خوارزمشاهیان قدرت آنها در حال فروپاشی بود. در این میان سلاجقه روم تا حدود 700 هجری برابر با 1300 میلادی سلطه خود را حفظ کردند.»[1]
قلمرو سلجوقیان از شمال تا دریای مازندران، از شرق تا کاشغر و مرز چین، از جنوب تا دریای عمان و خلیج فارس و از غرب تا دریای مدیترانه گسترده بود. با توجه به این امر مرکزیت ثابتی برای آنان متصور نیست و مراکز حکومت آنان را میتوان به دلیل تقسیم بندی سیاسی شهرهای نیشابور، شیراز، اصفهان، ری و بغداد دانست. برای آن که تصویری بهتر از گستردگی حکومت سلجوقیان در ذهن شکل گیرد به این تقسیم بندی در سرزمینهای مختلف اشاره کوتاهی خواهد شد. حبیبالله شاملویی در این رابطه مینویسد: «از بدو اسلام تا تاریخ تأسیس سلسله سلجوقیان دولتی به آن عظمت و وسعت در ایران به وجود نیامده بود. این دولت در ماوراءالنهر و توران زمین 123 سال (تا سال 552 هجری قمری). در خراسان 128 سال (تا سال 557 هجری قمری). در عراق 161 سال (تا سال 590 هجری قمری). در کرمان150 سال (تا سال 583 هجری قمری). در ناحیه شام 24 سال (تا سال 511 هجری قمری) و در روم - آسیای صغیر 230 سال (تا سال 700 هجری قمری) پایدار ماند و سرانجام آن دولت نیز که پایدارترین سلسلههای سلجوقی بود توسط ترکان عثمانی منقرض شد. پایتخت سلاجقه از اواخر زمان طغرل اول تا زمان محمود بن محمد در اصفهان قرار داشت و از عهد محمود بن محمد تا انقراض سلسله سلاجقهی مغرب، پایتخت این دسته از سلاجقه شهر همدان بود و به دوران سلطان سنجر نیز پایتخت او مرو بود که در آبادانی آن کوششها کرد.
در پایان بحث سلاجقه به سبب ایجاد انشعاب در آن بد نیست امرا و فرمانروایان سلسلههای مختلف سلجوقی را در متصرفات آن بشناسیم.
الف – سلاجقه بزرگ (یا سلاجقه ماوراءالنهر از 429 تا 552 هجری قمری)
1 – رکن الدوله ابوطالب طغرل بیک پسر میکائیل. 2 – عضدالدوله ابوشجاع آلب ارسلان پسر چغری بیک. 3 – جلالالدین ابوالفتح ملکشاه، پسر الب ارسلان. 4 – رکنالدین ابوالمظفر برکیارق، پسر ملکشاه. 5 – غیاثالدین ابوشجاع محمد، پسر ملکشاه. 6 – سلطان محمودبن محمد سلجوقی، پسر ابوشجاع محمد. 7 – معزالدین ابوالحارث سنجر، پسر ملکشاه.
ب – سلاجقه مغرب (یا سلاجقه عراق از 511 تا 590 هجری قمری)
1 – مغیثالدین محمودبن محمد سلجوقی پسر محمدبن ملکشاه. 2 – غیاثالدین داودبن محمود، پسر محمود. 3 – رکنالدین ابوطالب طغرل دوم، پسر محمدبن ملکشاه. 4 – غیاثالدین ابوالفتح محمد، پسر محمدبن ملکشاه. 5 – معینالدین ملکشاه دوم، پسر محمود. 6 – غیاثالدین ابوشجاع محمد بن محمود، پسر محمود. 7 – سلیمان شاه، پسر محمدبن ملکشاه. 8 – ابوالمظفر ارسلان شاه، پسر محمد بن طغرل. 9 – طغرل سوم، پسر ارسلان شاه.
ج – سلاجقه کرمان (یا آل قاورد از 433 تا 583 هجری قمری)
1 – عمادالدین قره ارسلان قاورد، پسر چغری بیک. 2 – کرمان شاه، پسر قاورد. 3 – حسین پسر قاورد به مدت چند ماه. 4 – رکنالدین سلطان شاه، پسر قاورد. 5 – توران شاه، پسر قاورد. 6 – ایران شاه، پسر توران شاه. 7 – ارسلان شاه، پسر کرمان شاه. 8 – مغیثالدین محمد، پسر ارسلان شاه. 9 – مغیثالدین طغرل شاه، پسر محمد. 10 – بهرام شاه، پسر مغیثالدین طغرل. 11 – ارسلان دوم، پسر مغیثالدین طغرل. 12 – ترکان شاه، پسر مغیثالدین طغرل. 13 – سلطان محمد دوم، پسر بهرام شاه.
د – سلاجقه روم (یا سلاجقه آسیای صغیر از 470 تا 700 هجری قمری)
1 – سلیمان اول، پسر قتلمش. 2 – سلطنت بیگانه. این حکومت به مدت یک سال به طول انجامید و پس از آن که داود پسر سلیمان به حد رشد و کفایت رسید، دوباره زمام امور را به دست گرفت. 3 – داود، پسر سلیمان. 4 – قلیچ ارسلان اول، پسر سلیمان. 5 – ملکشاه اول، پسر قلیچ ارسلان 6 – مسعود اول، پسر قلیچ ارسلان. 7 – عزالدین قلیچ ارسلان دوم، پسر مسعود. 8 – قطبالدین ملکشاه دوم، پسر عزالدین. 9 – غیاثالدین کیخسرو اول، پسر عزالدین. 10 – رکنالدین سلیمان دوم، پسر عزالدین. 11 – قلیچ ارسلان سوم، پسر رکنالدین. 12 – کیخسرو، پسر قلیچ ارسلان دوم. 13 – عزالدین کیخسرو اول، پسر قلیچ ارسلان سوم. 14 – علاءالدین کیقباد اول، پسر کیخسرو. 15 – غیاثالدین کیخسرو دوم، پسر کیقباد. 16 – عزالدین کیکاوس دوم، پسر کیخسرو دوم. 17 – رکنالدین قلیچ ارسلان چهارم، پسر کیخسرو دوم. 18 – غیاثالدین کیخسرو سوم، پسر رکنالدین. 19 – غیاثالدین مسعود دوم، پسر کیکاوس دوم. 20 – علاءالدین کیقباد دوم، پسر کیکاوس دوم.
ه – سلاجقه شام (یا سلاجقه سوریه از 487 تا 511 هجری قمری)
1 – تنش، پسر آلب ارسلان. 2 – رضوان، پسر تنش. 3 – دقاق، پسر تنش. 4 – آلب ارسلان اخرس، پسر رضوان. 5 – سلطان شاه، پسر رضوان.»[2]