محمّد علی شاه همواره در نظر داشت که خود را در اذهان مردم تاجداری خداشناس و با ایمان جلوه دهد و در انجام امور مذهبی فردی بوقلمون صفت بود و توجّهای به قسمهای خود نداشت. تاریخ مشروطهگری در این خصوص مینویسد: «...تظاهرات دینداری محمّد علی شاه جلب توجّه بسیار مینماید. او همه ساله در دههی محرّم تکیه بر پا کردی و شب عاشورا با پای برهنه به کوچهها افتاده، چهل شمع در چهل مسجد بردی و در رمضان، در یکی از سه روزِ احیاء به مسجد حاج شیخ محمّد حسین آمدی و در پشت سر او نماز خواندی و کتابهای دعا به چاپ رسانیدی.
تربیت و تعلیمات رسم محمّد علی شاه بر این بوده که بدون لحظهی تردید نسبت به تصمیمگیریهایش نظر خود را یعنی نیّت خود را روی کاغذ مینوشت و برای حاج سیّد ابوطالب میفرستاد و از او خواهش میکرد که عین آیهی قرآنی را همراه با تفسیری که شخصاً در بارهی نیک و یا بد بودن استخاره کرده است؛ کتباً برای شاه بفرستد. تقیزاده در تاریخ (اوایل انقلاب) آن بدبخت (محمّد علی شاه) از مستشاران مغرض احاطه شده بود و هرچه بر سرش میآمد، نتیجهی گوش دادن به حرف امثال مشیرالسّلطنهها و آخوندهای مغرض درباری بود؛ البّته لازم به ذکر است که محمّد علی شاه به مقیاس وسیعی تحت تأثیر القائات و خواستهها و خودخواهیهای همسرش ملکه جهان خانم بود و از وی حساب میبرد و چنانکه خودش میگوید: چه کنم، باعث تمام بدبختیهای گذشتهی من این زن است و اعمال اوست که مرا به این روز سیاه نشانده است.»[1]
[1] - ص 31 - محمّدعلیشاه و مشروطیت - ناصر نجمی - 1377
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 376
محمّد علی شاه همانند اکثر پادشاهان دیگر قاجار بسیار خرافاتی بود و اعتقاد خاصی به سحر و جادو داشت و در انجام کارهایش به جای اتّکا به افرادی چون حاج میرزا آقاسی و سید بحرینی، همانند همسرش ملک جهان خانم همیشه از قدرت سحر و جادو انتظار پیروزی داشت. او علاوه بر کارهای شخصی در انجام امور مملکتی و نظامی نیز این نسخه را به کار میبرد. محمد علی شاه با پاشیده خاک مرده و یا دفن چیزی در فلان نقطه، دنبال برتری میگشت و شاید یکی از مهمترین علل تعمیق این تفکّر در محمد علی شاه نقش همسرش ملکه جهان خانم بوده باشد؛ زیرا که وی بی نهایت خرافاتی و اعتقاد به سحر و جادو داشت. دکتر شیخ الاسلامی در این باره مینویسد: «غالب پادشاهان قاجار به خرافات و سحر و جادو عقیده داشتند و شاید به همین دلیل بود که همیشه یک عدّه جادوگر (به اسم استخاره چی) بر اعمال و افکار آنها حکومت میکردند. محمّد علی شاه و همسرش نیز شدیداً به سحر و جادو و فالگیری عقیده داشتند و میشود گفت که از این حیث تقریباً گوی سبقت را از آباء و اجداد خود ربوده بودند. تقیزاده در تاریخ اوایل انقلاب مشروطیت مینویسد که آن بدبخت خیلی هم پیرو خرافات و عقاید عامیانه بود و به آخوندهای نادان و فاسد میگروید. اعمال روزانهاش با استخاره انجام میشد. در عرض روزهایی که از سلطنت استعفا کرده و به سفارت روس پناهنده شده بود من و چند نفر از نمایندگان ملّت، غالباً در زرگنده به دیدنش میرفتیم. یک روز بارونفسکی (مستشار سفارت روس) با تعجّب به من گفت: این پادشاه سابق شما از صبح تا شام فال میگیرد و مقصودش همان استخاره کردن محمّد علی شاه با قرآن بود.
حال اگر استخارههای محمّد علی شاه فقط مربوط به کارهای شخصی و خصوصی وی بود چندان اشکال نداشت؛ امّا خطر این سنخ روحیّهی خرافاتی بیشتر در این بود که کسانی که این استخارهها را برای وی تفسیر میکردند از مقرّبان دربارش بودند و به کُنه افکار و خیالاتش آگهی کامل داشتند. آنها میدانستند که شاه طالب چه نوع تفسیری است و بنابراین آیات قرآنی را درست به همان نحو که نیّت نهایی شاه بود برای وی تفسیرمیکردند. فرد مورد اعتماد شاه که این آیهها را برای وی تفسیر میکرد مرحوم حاج سیّد محمّد ابوطالب زنجانی بود. با این که از اعظم علمای آن دوره به شمار میرفت بدبختانه مردی بسیار مستّبد و مخالف مشروطه بود. در این جا چند نمونه این استخارهها و جوابها ذکر میشود و میتواند نمونهای از روحیات طرز فکر و خلجات ضمیر پادشاهی باشد که مشغول مبارزه با ملّت و در فکر برانداختن اساس مشروطیت است و لازم به ذکر است که جملات عربی و متن آیه مورد استشاره حذف گردیده و فقط به سؤال و تفسیر جوابیه اکتفا شده است.
بسمالله الرّحمن الرحیم! سؤال: پروردگارا با ملایمت و مصالحت از سلطنت استعفا میکنم. صلاح من است. استخاره خوب بیاید و الاّ فلا....
جواب: اگر راجع به شخص اعلیحضرت شهریاری است خوب نیست و هر گاه مقصود سختگیری به دیگران باشد خیلی خوب است!
سؤال: پروردگارا اگر من از این سلطنت استعفا و به کلّی خود را خارج کنم و سلطان احمد را به جای خود به سلطنت بر قرار کنم، عاقبت برای من خوب است و پشیمانی ندارد که استخاره خوب بیاید و الاّ فلا....
جواب: - انشاءالله- خوب است. با خوف و زحمت، لیکن چون زنده کردن مرده است خوبی به قاعده ندارد و شاید ریاست بزرگی هم در ضمن ایجاد شود.
در مورد استخارهی دیگر دکتر شیخالاسلامی اندکی پیش از کودتا (یعنی در اواخر ماه مه 1908) که روابط بین شاه و مجلسیان به اوج وخامت رسیده بود عضدالملک رئیس ایل قاجار، خود را به میان انداخت که شاید سازشی بین ملیّون و شاه به وجود آید. شرط اصلی شاه برای کنار آمدن با مجلس این بود که روزنامهها و خطبای ملّی دست از تنفیه اعمال بردارند. در مقابل این شرط زعمای ملیّون هم درخواست میکردند که شش تن از مرتجعان درجهی اوّل درباری از کار بر کنار و از پیرامون مقام سلطنت دور شوند. این شش نفر عبارت بودند از امیربهادر جنگ، شاپشال خان، مفاخرالملک، امینالملک، موقّرالسّلطان، مجللّالسّلطان، در گیر و دار این تردید محمّدعلیشاه دو باره به فکر استخاره کردن افتاده و نیّت خود را بدین شرح برای حاج میرزا ابوطالب زنجانی نوشت.
بسمالله الرّحمن الرّحیم! سؤال: پروردگارا اگر من امشب توپ در مجلس بفرستم و فردا با قوّهی جبریه مردم را ساکت کنم خوب است و صلاح است. استخاره خوب بیاید و الاّ فلا....
جواب: در این آیه خداوند به حضرت موسی و حضرت هارون علیهمالسّلام حکم میکند که نزد فرعون بروند و بگویند که آنها فرستادهی خدا هستند و از جانب خدا مأموریت دارند. به فرعون ابلاغ کنند که بنیاسرائیل را آزاد و همراه آنها به ارض موعود روانه سازد. قسمت قبلی این آیه هم تصریح دارد که نترسید با شما هستیم، میبینیم و حرفها را میشنویم. از این جهت اعلیحضرت همایونی حتماً باید به این کار اقدام فرمایند. غلبه قطعی است گرچه در اوّل زحمت هم داشته باشد. استخارههایی که مربوط به عزل و نصب وزیران بوده جوابها جالب میباشد که در همهی آنها مرحوم میرزا ابوطالب زنجانی نظر مستقل خود را با نظر الهی به هم آمیخته و حبّ و بغض شخصی را به نحوی که گویی امر و ارشاد الهی است به آن پادشاه بدبخت تلقّین کرده است.
میرزا حسنخان مشیرالدّوله را از وزارت علوم تغییر بدهم یا نه، جواب هیچ عیب ندارد. خودش و پدرش را بنده مثل خانوادهی مخبرالدّوله خائن میدانم. کرورها به دزدی مالک دِه-اند.
میرزا حسینخان مؤتمنالملک را از وزارت تجارت تغییر بدهم؟ جواب این آیه دلیل بر نفاق آنها مینماید؛ ولیکن تغییر دادن این شخص حالا خوب نیست. چون ممکن است اعلیحضرت مجدداً او را مورد رحمت قرار دهند و آن صحیح نخواهد بود. پس عجالتاً اگر همین طور در منصب خود باقی بماند بهتر است تا وقت دیگر.
سؤال: میرزا حسنخان مستوفیالممالک را از وزارت جنگ تغییر بدهم.
جواب: آیهی شریف صریحاً مشعر به بد ذاتی و عداوت این شخص است. قوّه قهریه نظامیمملکت هرگز نباید در دست آدمی باشد که نه سررشته دارد و نه سابقهی خدمت در نظام. قطع نظر از تمام این نقایص او پرورده و تربیت شدهی میرزا علی اصغر خان (امینالسّلطان) دشمن دین و دولت است و تغییر دادنش به حکم همان آیه که میگوید فاتخذوه عدواً لازم است. دیگر رأی، رأی اقدس همایونی است. شخص شخیص پادشاه از همگان اعقلند و خداوند بی سبب سلطنت را به کسی نمیدهد. نکتهی جالب در تمام این استخارهها این است که مضمامین آنها با نظر سفارت روس تطبیق و هماهنگی داشته است.»[1]
[1] - خلاصهی صص 140 تا 147 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخالاسلامی
2-آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 376
پس از آن که محمّد علی میرزا در تهران به پادشاهی رسید در اوّلین سخنرانی خود مطالبی عنوان کرد که در طیّ آن حمایت از قانون و مجلس را مطرح کرد و هدف از ذکر این مطلب نشان دادن فاصلهی حرف تا عمل در شیوهی گفتار او میباشد. «محمّد علی شاه در تاریخ 24 ذیالقعده سال 1324 ه.ق. که مظفّرالدّین شاه به رحمت ایزدی پیوست در روز 4 ذیالحجّهالحرام همان سال تاجگذاری کرد. فوراً در این موقع موزیک بنای ترّنم گذاشت و شلیک توپ آغاز گردید. به تعداد سن شاه که سی و هشت سال باشد. بر حسب میمنت و شگون صد و ده بار شلیک شد. آن گاه علما و سفرا و وزراء تمام ایستاده تبریک عرض کردند. در همان موقع اضطرابی مرموز در جمع افتاد که به واسطه این که تاج را وارونه گذاردند. انقلابی پدید خواهد آمد؛ لکن اعلیحضرت اصلاح خواهد کرد و به دست شخص شاه انقلاب اصلاح خواهد شد. دیگر این که امر سلطنت ایران خیلی سنگین خواهد گردید که اعلیحضرت از تحمّل آن به زحمت خواهند افتاد. مجملاً عموم اهالی تهران خرسند و خرّم گردیدند و محمّد علی شاه در اوّلین نطق خود در آغاز سلطنت چنین میگوید اکنون که قلب و لسان و خامه و دستها با مجلس ملّی مساعد و همراه است منتظریم که در کلّیهی امور تکالیف بزرگی را که بر عهده گرفتهاند از عهده برآیند و خاطر ما را از تسویهی امور فارغ کنند و از این تاریخ به بعد وکلای مجلس ملّی قدر وقت را بشناسند و با این سبق مجال در ادای تکالیف واحبه خود مسامحه و دفعالوقت نکنند و با خیالات و نیّات ما در اصلاح امور و رفع نواقص همراهی کنند و پیشرفت مقاصد و ارادهی ترقّی خواهانهی ما را که دائر بر سعادت ملّت و ترقّی و آبادی مملکت است معاونت کنند.»[1]
[1] - ص 144 - محمّدعلیشاه و مشروطیت - ناصر نجمی 1377
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 376
«ولیعهد محمّد علی میرزا تنها یک همسر عقدی داشت و بر خلاف جدّ بزرگوار خود اعلیحضرت ناصرالدین شاه و پدرش مظفّرالدّین شاه و برادرانش سالارالدّوله وشعاعالسّلطنه که هر کدام علاوه بر زنان عقدی چهارگانه تعداد زیادی زن صیغهای داشتند به همان یک همسر عقدی یعنی دختر عمویش ملکه جهان بسنده کرده بود؛ امّا در بارهی او گفته میشد به امردان میل وافری دارد و بسیاری از نوجوانان خوبرو را محرمانه به کلبهی شکاری او در بیرون شهر میبردند. ملکه جهان زن چاق قدّ کوتاهی با همهی مشخّصههای یک بانوی سلطنتی قاجار بود. او ابروانی پُر پشت داشت که بالای بینی روی پیشانی به هم چسبیده و خالی بزرگ نیز پشت لبش بود. چشمانی درشت محزون و کنجکاو با پوست گندمگون و غبغب بزرگ و گردن فربه، رخسار او را تکمیل میکرد. ملکه جهان خانم دختر کامرانمیرزا نایبالسّلطنه بود که در دوران سلطنت ناصرالدین شاه به عقد پسر عمویش محمّد علی میرزا درآمده و بدین ترتیب شاه از طریق ازدواج فرزندان میان دو پسر خود آشتی و مصالحه ایجاد کرده بود.»[1]
[1] - ص 276 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 375
زمانی که محمّد علی میرزای ولیعهد به جزیره آشوراده سفر کرده بود و دکتر اسمیرنوف و خانوادهاش نیز برای مأموریت جدید به ایران آمده بودند در جمع آنان ناهار را با همراهانش در منزل مارتین گریگورویچ لیانازوف صرف میکند. توصیف و نحوهی غذا خوردن او را که تا حدّی مبالغهآمیز به نظر میرسد این چنین روایت میکنند: «همه دور میز مستطیلشکل غذا خوری نشستند. مردان و آقایان در اطراف میز و ولیعهد بر صدر میز، شاهزاده اعتضادالسّلطنه با دست بردن به سوی بشقاب سوپ، صرف غذا را آغاز کرد. خانم لیانازوف مادر مارتین دو ملاقه سوپ در بشقاب تهگود او ریخت. سوپ او با مایع گوجه فرنگی و قطعات قارچ و پیاز و تره فرنگی بیاندازه مورد توجّه ولیعهد قرار گرفت. ولیعهد قطعه نان سیاه چرنی خلب روسی را در دست راست گرفت گاز محکمی بدان زد و با دست چپ قاشق را پر از سوپ کرد و به سوی دهان برد و هورت کشید. موقع غذا خوردن صداهای ناهنجاری از دهان بیرون میداد و لقمههای بزرگی که به دهان میگذاشت گونهاش را متورّم میکرد. ولیعهد به نحو خندهآور و عامیانه غذا میخورد. خانم لیانازوف مادر مارتین نگران آن بود که چنانچه ولیعهد همهی نان را بخورد برای غذاهای گوارای بعدی او اشتهایی نخواهد داشت؛ امّا ولیعهد مانند کسی که سالها غذا نخورده باشد غذا میخورد. او بشقاب تهگود سوپ خود را تمام کرد. دو باره سوپ خواست و سه ملاقه سوپ بعدی را نیز خورد. سپس غذای بعدی را که گوشت گوساله با سیب زمینی و هویج و کلم قمری و لوبیای سبز و نخود فرنگی و اسفناج بود با اشتها و سرعت زیاد بلعید. آن گاه مرغ سرخ شدهی درستهای را که خانم لیانازوف در بشقاب او گذاشت مدّتی با چنگال زیر و رو کرد و سپس بدون اعتنا به دیگران با دست به جانش افتاد. رانهای مرغ را از بدن حیوان جدا کرد و به دهان برد و با اشتها خورد. سپس یکایک انگشتانش را به دهان برد و آنهارا لیسید که پاک و خالی از چربی شود. خانم لیانازوف با افسوس زیاد شاهد بود که ولیعهد کمترین توجّهی به دستمال سفره خود ندارد و قطرههای چربی مرغ رومیزی را کثیف کرده است او بسیار بد و کثیف و روستاییوار غذا میخورد. ولیعهد با حالتی عصبی دو ران و سپس سینهی مرغ را خورد و با حالتی که گویای جدّیترین کار را انجام میدهد. ابروانش درهم کشیده بود. همهی قطعات مرغ را تناول کرد و برای رفع تشنگی لیوان بزرگی از سکنجبین را آشامید و به سوی بطری گرد شراب گرجستانی دست دراز کرد و در همان لیوان خالی سکنجبین شراب ریخت. آن را بدون تأنّی آشامید و آروغ بلندی نیز زد و ولیعهد با دست دهانش را از چربی و قطرههای شراب و سکنجبین ردود. مدّتی روی میز را با نگاه جست و جو کرد و با صدای گرفتهی خود گفت از پلو و چلو خبری نیست ما ایرانی جماعت هیچ غذایی را به جز برنج غذا نمیدانیم. باور کردنی نبود، ولیعهد شاهنشاه فردی این چنین ابتدایی و بی نزاکت باشد. خانم لیانازوف دیس بزرگ استانبولی پلو را بر روی میز گذاشت. ولیعهد با کفگیر بشقابی را پر از پلوی زردرنگ چرب و پُرگوشت کرد و همهی آنها را به سرعت و مانند آن که کسی او را دنبال کرده است خورد. غذا خوردن او به غذا خوردن ملوانان کشتیهای روسی دریای خزر و قاطرچیان راه انزلی و رشت مشابهت فراوان داشت. به راستی بسیار بد و عامیانه غذا میخورد و آداب معاشرت نمیدانست. ولیعهد پلو را با دست خورد. او تودهی برنج چرب را در دست خود به گلولهای تبدیل میکرد و آن را با نوک انگشتانش در دهان میگذاشت. گاهی نیز آب بینیاش را با صدای بلند بالا میکشید. اسمیرنوف با شگفتی شاهد غذا خوردن او بود. سپس کباب برگ و کوبیده آوردند و ولیعهد در نهایت اشتها دو کباب برگ و یک کوبیده را به معده فرستاد و برای فرو دادن آن از یک گیلاس شراب استفاده کرد.»[1]
[1] - ص 263 و 264 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد