حکومت صفاریان در محدوده سیستان و خراسان و فارس از سال 254 تا 280 هجری قمری برابر با 867 تا 903 میلادی بوده است. مرکز حکومت آنان شهر زرنج بود. این شهر از حمله مغولان در امان ماند ولی در اثر یورشهای تیمور گورکانی ویران شد و از میان رفت. از آن جا که دوران فرمانروایی صفاریان کوتاه بود تنها سه فرد به نامهای یعقوب لیث، عمروبن لیث و طاهربن محمد (پسر عمرولیث) زمام امور را در دست داشتند. در باره چگونگی رشد و ظهور صفاریان در سیستان باید به نهضت عیاران اشاره داشت زیرا آنان نقش مهمی در انجام یا تغییر فعالیتهای سیاسی ایفا میکردند. عیاران یا جوانمردان از طبقات فرودست جامعه بودند که در آداب و رسوم خود در هنگام جنگها خودنمایی کرده و طبعاً گذران زندگی آنان از طریق راهزنی سپری میشد. از مهمترین ویژگی و صفات عیاران ضعیف نوازی و کمک به افراد بی بضاعت بود. عیاران سرکرده خود را سرهنگ مینامیدند و یعقوب لیث (شیر نر) یکی از آن سرکردگانی بود. قبل از قدرت یابی یعقوب لیث صفاری زمینهی شورش و نارضایتی بر علیه امیران محلی و خلفای عباسی وجود داشت. در دوران خلافت واثق عباسی (227-232 هجری) غسان بن نضر در ولایت سیستان علیه امیر محلی شورش کرد و این رویداد باعث بروز شورشهای دیگر شد. برادر غسان به نام صالح بن نضر برای گرفتن انتقام در سال 232 هجری به کمک عیاران سیستانی از جمله یعقوب لیث صفاری که رویگرزادهای بود شهر بُست را در تصرف کرد اما به زودی میان او و یعقوب اختلاف به وجود آمد و چون تاب ایستادگی نداشت به افغانستان گریخت و شخص دیگری به نام درهم ابن نضر حکومت سیستان را به دست گرفت و یعقوب با او مصالحه کرد و سپهسالار سپاه او شد. نفوذ روز افزون و محبوبیت یعقوب، امیر درهم را نگران کرد به طوری که در صدد نابودی یعقوب برآمد اما یعقوب پیشدستی کرد و در سال 247 هجری امیر درهم را دستگیر و خود بر مسند ریاست آن ولایت نشست. آوازه یعقوب لیث موجب شد که عیاران دیگر به متابعت وی درآیند. یعقوب در سال 253 هجری پوشنگ و هرات را به تصرف درآورد و در سال 254 کرمان و سپس فارس را تسخیر کرد. علیرغم مخالفتهای خلیفه عباسی در سال 259 هجری پایتخت طاهریان یعنی نیشابور را ضمیمه خاک خود ساخت. خلیفهی عباسی (معتمد) خطر صفاریان را جدّی یافت و به اطاعت ظاهری یعقوب از خلیفه راضی شد اما این کار صورت نگرفت زیرا او در پی تصرف تمام ایران و شاهنشاهی بود. یعقوب که کینهی خلیفه را به دل داشت برای تصرف بغداد نیرویی تدارک دید و عازم بغداد شد تا خلیفه را سرنگون و نابود کند. سپاه خلیفه با سپاه یعقوب در محلی به نام دیرالعاقول (80 کیلومتری جنوب بغداد) که بین بغداد و مداین بود در رجب سال 262 هجری برابر با آوریل 876 میلادی جنگیدند که به شکست یعقوب منجر شد. یعقوب به جندی شاپور عقب نشینی کرد و در صدد تجدید قوا برآمد. خلیفه که نگران آیندهی خود بود نمایندهای را به نزد یعقوب فرستاد تا از او دلجویی کند اما فرستاده زمانی به نزد یعقوب رسید که او در بستر بیماری گرفتار قولنج بود. یعقوب به فرستاده خلیفه جوابی سخت داد و گفت اگر بهبودی یابم میان من و خلیفه شمشیر خواهد بود و طولی نکشید که یعقوب در اثر بیماری فوت کرد. یعقوب لیث از رفتار خلفا و خیانتهایی که در حق ایرانیان کرده بودند بیزار بود و اعتقاد داشت که هرگز به وعدههای عباسیان نباید اعتماد کرد زیرا از سرنوشت ابومسلم و برمکیان و فضل بن سهل درس آموخته بود.
پس از درگذشت یعقوب برادرش عمرولیث جانشین او شد و بی درنگ سفیری به جانب خلیفه فرستاد و اظهار اطاعت کرد. دستگاه خلافت که در برابر قدرت صفاریان چارهای جز مدارا نداشت ضمن استقبال از این موضوع حکم امارت خراسان، فارس، اصفهان، سیستان، سند و کرمان را برای عمرو لیث صادر کرد و خلعت و هدایایی برایش فرستاد. اما روابط مناسب صفاریان و عباسیان چندان دوام نداشت زیرا نیروی تازه برآمده سامانیان در شمال شرق ایران خلیفه را بر آن میداشت تا از تضاد و اختلاف میان قدرتهای محلی ایران یعنی طاهریان، صفاریان و سامانیان کمال بهرهبرداری را کرده و آنها را درگیر سازد. خلیفه در سال 271 هجری حکم امارت عمرولیث را باطل کرد و دستور داد تا در منابر عمرولیث را مورد تنفر و لعنت قرار دهند. از آن جا که خلیفه در موضع ضعف قرار داشت عمرولیث بار دیگر امتیازات خود را به دست آورد و حتی حقوق و امتیازات ماوراءالنهر نیز به آن اضافه شد. عمرولیث که احساس قدرت میکرد در ماوراءالنهر با اسماعیل سامانی درافتاد و در ابتدا سپاه سامانی را شکست داد اما در سال 287 هجری طی جنگ دیگری شکست به اردوی عمرولیث افتاد و اسب او به هنگام گریز در گِل فرو رفت و به اسارت اسماعیل سامانی درآمد. اسماعیل که از حمایتهای خلیفه اطمینان داشت عمرو را به خلیفه تحویل داد و خودش حاکم خراسان شد. عمرو حدود یک سال در زندان خلیفه بود تا آن که به قتل رسید. هنگامی که عمرولیث در زندان بود پسرش به نام محمد بن عمرو نیز درگذشت، اما فرزند او به نام طاهر بن محمد از سوی لشکریان صفاری در فارس و سیستان به حکومت انتخاب شد و تا سال 296 هجری که مغلوب ترکان شد حکومت کرد. پس از این دوران گرچه برخی از صفاریان اظهار وجودی کردند اما کاری از پیش نبرده و سپس توسط سامانیان و نیرنگهای خلفای عباسی از بین رفتند.
از ویژگیهای مهم صفاریان روی خوش نشان دادن به زبان فارسی و آثار هنری و ادبی ایرانی بود. یعقوب لیث صفاری اولین امیر ایرانی بود که پس از دو قرن از آغاز ورود اعراب به ایران، زبان فارسی را در شعر و نثر به رسمیت شناخت و بر آن انگشت تأکید نهاد. معروف است که محمد بن وصیف برای نخستین بار با خواندن شعری به زبان عربی در بارگاه یعقوب لیث صفاری مورد نکوهش وی قرار گرفت و این نقطه عطفی شد که شعرا زبان به سرایش شعر فارسی گشودند و رفته رفته شعر فارسی رونق یافت و بالیدن گرفت.[1]
[1] - تاریخ مستند ایران باستان، میر حسن ولوی، تهران نشر ماهریس، 1397، گزیدهای از صفحات 350 تا 360
2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 202
حکومت علویان تبرستان در شمال ایران با مرکزیت شهرهای آمل، ساری و گرگان (استرآباد) از سالهای 250 تا 316 هجری قمری برابر با 863 تا 927 میلادی طول کشید. فرمانروایان علوی عبارت بودند از حسن بن زید (داعی کبیر)، محمدبن زید، حسن بن علی (اطروش) و حسن بن قاسم (داعی صغیر). البته در این دوران بین سالهای 287 تا 301 هجری قمری تحت سلطه دولت سامانیان نیز قرار داشتند.
حکومت علویان از نظر جغرافیایی و سیاسی دارای ویژگیهای خاص و گاه مشترک با دیگر دولتهای تشکیل شده در شرق ایران داشت. با آن که امپراتوری عباسیان از شرق و غرب گسترش یافته بود ولی مناطق شمالی ایران که شامل تبرستان و دیلمستان میباشد همچنان به دلیل شرایط جغرافیایی و ایستادگی ساکنانش از حوزهی حکومت دستگاه عباسی به دور ماند. از نظر سیاسی حکومت علویان که با عقاید شیعی استقرار یافته بودند همواره از سوی خلفای عباسی مورد دشمنی قرار داشتند. از آن جا که خلفای عباسی توان دخالت مستقیم در این ناحیه را نداشتند به وسیلهی حکومتهای دیگر منطقه چون طاهریان و سامانیان و صفاریان مورد هجوم قرار میگرفتند. در مورد چگونگی رشد و نفوذ عقاید شیعی در این منطقه به این صورت بود که داعیان و دعوت کنندگان شیعه که با دستگاه خلافت بنی امیه و بنی عباس همواره در جنگ و ستیز بودند پس از آن که توانستند در برابر خلفا ایستادگی کنند به مناطق شمال ایران که دور از دسترس دستگاه حکومتی بود، پناه بردند. محبوبیت علویان شیعه و زهد و پارسایی آنان موجب تبلیغ و نفوذ اسلام در این نواحی شد. حسن بن زید که به داعی کبیر شهرت داشت به دعوت بزرگان منطقه از ری به تبرستان رفت و در اندک مدتی سلسله علویان را در تبرستان بنیان نهاد.
تقریباً تمامی جنگهایی که میان علویان و نیروهای اعزامی خلیفه عباسی که رهبری آن را طاهریان به دست داشتند با پیروزی علویان همراه بود و حسن بن زید از رمضان 250 تا ذیالحجه 253 هجری تمام تبرستان و قسمت اعظم دیلم و ری را به تصرف خود درآورد و چون شرایط برای جذب مخالفان دستگاه خلافت مهیا بود، علویان و وابستگان آنها از اطراف و اکناف حجاز و شام و عراق به آن نواحی کوچ کردند. در سال 259 هجری یعقوب لیث صفاری با برانداختن طاهریان و گسترش قلمرو خود با علویان مجاور و همسایه گشت و این باعث بروز اولین برخوردها میان صفاریان و علویان شد که مدتها ادامه یافت. اختلاف بین صفاریان و علویان تبرستان بعد از فوت حسن بن زید در سال 270 هجری و جانشین وی محمد بن زید ادامه داشت تا آن که امیر سلیمان سامانی سلسلهی صفاریان را برانداخت و این فرصت تازهای برای علویان شد تا قدرت خود را مستحکم تر نمایند. این ایام زیاد طول نکشید و امیر اسماعیل سامانی به فرماندهی محمد بن هارون سرخسی در نبردی علویان را شکست داد و داعی علوی کشته شد. محمد بن هارون سر محمد بن زید و پسرش را به بخارا فرستاد و گرگان و تبرستان را مطیع فرمانروای امیر اسماعیل سامانی کرد. از سال 287 هجری به مدت 13 سال تبرستان به حاکمیت مستقیم سامانیان درآمد و سادات علوی به دیلمان یا گیلان پناه بردند. از آن جا که محمد بن هارون با سامانیها خصومت داشت دست بیعت با یکی از بازماندگان علوی به نام ناصر کبیر (اطروش) داد و در سال 290 هجری تبرستان را از چنگ سامانیان بیرون آوردند. جابجایی قدرت در منطقه تبرستان تا سال 301 هجری ادامه یافت تا این که بین احمد فرزند امیر اسماعیل سامانی و ناصر کبیر که به نیکی مشهور بود قرارداد صلحی را امضا کردند و تبرستان و گیلان در دستان علویان ماندگار شد. ناصر کبیر در سالهای آخر عمر از حکومت کناره گیری کرد و به عبادت و تدریس پرداخت و داماد خود حسن بن قاسم را به جانشینی تعیین کرد و خود در شعبان 304 هجری درگذشت. حسن بن قاسم (داعی صغیر) چندین سال با سامانیان مشغول جنگ و کشمکش بود تا آن که در سال 314 هجری امیر نصر بن احمد سامانی شخصاً برای سرکوبی داعی وارد تبرستان شد، اما دچار مشکلاتی شد و کاری از پیش نبرد. سرانجام در سال 316 هجری طی جنگی که در نزدیکی ساری رخ داد داعی صغیر کشته شد و میدان به دست وشمگیر افتاد و به این ترتیب تبرستان و گیلان تحت سلطه سامانیان قرار گرفت. اگرچه از سال 316 به بعد برخی از علویان در مناطقی از تبرستان و گیلان قیام کردند اما در حقیقت با کشته شدن داعی صغیر عمر حکومت علویان در مناطق شمالی ایران نیز پایان یافت و حکومت آنها به دست سامانیان و آل زیار ساقط شد.[1]
[1] - تاریخ مستند ایران باستان، میر حسن ولوی، تهران نشر ماهریس، 1397، با استفاده از صفحات 345 تا 350
2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 200