پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ارزیابی تصاویر نگارگری و نقش زنان در شاهنامه فردوسی

 

بازتابی از تصاویر نگارگری و نقش زنان در شاهنامه فردوسی

«بخش قابل توجه‌ای از نقاشی ایرانی بعد از اسلام مربوط به شاهنامه‌ی فردوسی است که در آن نقش زنان ترکیبی از صحنه را شامل می‌شود و پیوسته در دوره‌های مختلف تاریخی و مکاتب گوناگون نگارگری ترسیم شده است. این زنان چه در دوره‌ی تاریخی، چه در دوره‌ی اساطیری شاهنامه نقش به سزایی در شکل‌گیری مجالس نسخه‌های خطی ایفا کرده‌اند. بیشترین نگاره‌ها از زنان محبوب و نامدار شاهنامه که مظهری از خیر، شجاعت و عفت می‌باشند مصور شده و تنها در چند مورد با نقش منفی ظاهر می‌گردند. «ارنواز و شهرناز، خواهران جمشید و زنان فریدون شاه» نمونه‌ی زنان پاکدامن و برازنده‌ی شاهنامه هستند که سال‌ها در اسارت ضحاک بوده‌اند. نسخه‌ای از شاهنامه که می‌توان آن را به مکتب شیراز نسبت داد و به سال 848ه.ق (1444م) رقم گردیده، آنان در بند و با موهایی آراسته که تزئیناتی به همراه دارند کنار فریدون بر تخت شاهی نشانده شده و نظاره‌گر ضحاک می‌باشند. این مضمون در مکاتب مختلف نقاشی ایرانی همواره مصور شده است. نوع پوشش بانوان بخش مهمی از ویژگی مکتب نگار‌گری را شامل می‌شود. یکی از زیباترین و دل‌انگیزترین داستان‌های شاهنامه قصه‌ی دلدادگی رودابه به زال زر می‌باشد، «رودابه دختر زیبای مهراب شاه کابلی، زن زال و مادر رستم» در حالات و صور گوناگون توسط نگارگران ایرانی به تصویر درآمده است. او به هنگام اولین دیدار با زال، پیوند با وی و در حال زادن رستم به کرات ترسیم شده، رودابه تنها زنی است که در نگاره‌ها کنار سیمرغ دیده می‌شود. به هنگام زادن رستم، سیمرغ نقش درمانگر برای وی دارد. یکی از برگ‌های مصور شده بین سال‌های 401-999 ه.ق (950-1590م) در مکتب شیراز، مجلسی است از شاهنامه که زیباترین دیدار عشاق را نشان می‌دهد. رودابه در نهایت زیبایی با تاجی بر سر، چهره‌ی مدور و ابروان کمانی که زیورآلاتی به همراه دارد؛ در فراز بام کاخ نظاره‌گر زال سپید مو در پایین کاخ می‌باشد. رودابه گیسوانش را که به صورت نوار سیاه و بلند ترسیم شده به سوی زال عرضه می‌کند و این حالتی است که رابطه‌ی عاطفی میان او با زال را نمایان می‌کند. کنیزی که نظاره‌گر رودابه است پشت سر او دیده می‌شود. چهره‌هایشان عموماً به یک صورت ترسیم شده و تنها در جزئیات لباس و آرایش سر از هم تمیز داده می‌شوند. این نگاره که در موزه‌ی بریتانیا محفوظ می‌باشد سراسر بیانی احساسی و تغزلی دارد.

نقش کنیز و ندیمه، کنار شخصیت اصلی صحنه بسیار حائز اهمیت است و در نقاشی ایرانی به عنوان عاملی جهت پر کردن فضای خالی نگاره به کار برده می‌شود. در شاهنامه، از وجود زنانی تحت عنوان پرستندگان، کنیز و کنیزک سخن رفته است که در حکم ندیمان، مونسان و گاه مشاوران و اندرزگویان شاهزادگان بوده‌اند. چنان که رودابه به عشق خود به زال را نخستین بار به پرستندگان خود باز می‌گوید و از آنان راهنمایی می‌خواهد. بازتاب تصویری ارتباط کنیزان رودابه با زال را در دوره‌ی تیموریان و برگی از شاهنامه که در کتابخانه‌ی توپ کاپی سرای استانبول نگهداری می‌شود و در مکتب تبریز حدود سال 772 ه.ق (1370م) مصور شده، مشاهده می‌کنیم. در این مجلس زال در مقابل چشمان کنیزان رودابه که در حاشیه صحنه دیده می‌شوند و قسمت اندکی از آنان را شامل شده، مرغابی‌ای را با تیر می‌زند. مهارت فنی نگارگر در پرداخت این مجلس بی‌همتاست. نسخه‌ی دیگر از شاهنامه، در سال 840 ه.ق (1436م) توسط جنید نقاش رقم گردیده که آمدن تهمینه بر بالین رستم را نشان می‌دهد. تهمینه دختر شاه سمنگان، همسر رستم و مادر سهراب زن آزاده‌ای است که در ابراز عشق و خواستگاری رستم از وی پیشی می‌گیرد. در این مجلس، او در نهایت زیبایی با چهره‌ای گرد و دلنشین، قامتی بلند و لاغر اندام که با حرکات ظریف و ملایم قلم نشان داده شده و ردایی نارنجی که درخشندگی آن توسط آبی لاجورد زمینه پشت او تشدید می‌یابد و سراسر بدن او را پوشانده، مشاهده می‌شود. ندیمه‌ای که شمع عنبرین در دست اوست، سمت چپ نگاره، کنار در ورودی به تصویر در آمده است. در این نگاه نیز وجود ندیمه همراه شخصیت اصلی به وضوح دیده می‌شود. تهمینه در بیشتر نگاره‌ها با همین مضمون ترسیم شده و تنها در نوع آرایش صحنه و پوشش سر و جامگان متفاوت می‌باشد. آمدن ناگهانی تهمینه بر بالین رستم رمزی زیبا از عشقی پرشور است که نگارگر صحنه با تمامی این رموز آشنایی دارد. جلوه دیگر از حضور زن در صحنه حماسی نگارگری، مجلسی است که در دوره‌ی صفویه و قرن 11 ه.ق (17م) به تصویر درآمده و آن نبردی است که میان رستم و برزو (پسر سهراب و نوه‌ی رستم) صورت گرفته است. در این نگاره‌ها، مادر برزو، «شهرو، زنی که از شوی خود نشانی ندارد» همانند یک زن عامی، بدون آراستگی و در نهایت سادگی با اندامی که نسبت به پیکر رستم کوتاه‌تر می‌باشد؛ به تصویر درآمده است. یکی از زنان منفور شاهنامه سودابه دختر شاه هاماوران و زن کیکاووس شاه است که دلباخته‌ی ناپسری خویش سیاووش می‌شود. در بیشتر نگاره‌هایی که در آن سودابه نقش می‌آفریند به هنگام گذر سیاووش از آتش درون کاخ نظاره‌گر صحنه می‌باشد. اما بدیع‌ترین صحنه، نسخه‌ای از شاهنامه به سال 1058ه.ق (1648م) است که در کتابخانه‌ی سلطنتی ویندور نگهداری می‌شود. این نسخه مصور مجلسی حادثه‌ی غم‌انگیزی را نشان می‌دهد که با پایان زندگی سودابه توسط رستم و در نزد کیکاووس مقارن است. رستم که پرورش دهنده‌ی سیاووش می‌باشد سر سودابه را جلوی چشمان کاووس که نظاره‌گر صحنه است، از تن جدا می‌کند. سودابه در پایین نگاره با لباسی مجلل، بدون پوشش سر، در حالت افقی نقش بر زمین گردیده است. این نگاره از معدود تصاویری است که محکوم کردن زنی را به دلیل عشقی حرام و خیانت به همسر نشان می‌دهد. در کتابخانه‌ی ملی پاریس مجلسی است از شاهنامه به سال 1012ه.ق (1604م) که به مکتب شیراز نسبت داده شده؛ و پیوند سیاووش با فرنگیس را نشان می‌دهد. فرنگیس، دختر افراسیاب، همسر دوم سیاووش، مادر کیخسرو در شاهنامه نقشی پویا و مثبت ایفا می‌کند. فرنگیس، زیبایی، لطف و فرهنگ را با هم دارد. در این نگاره فرنگیس و سیاووش بر قالی مستطیل شکل در کانون صحنه ترسیم شده‌اند. گرداگرد مجلس، صورت چهار زن (ندیمه) دیده می‌شود که نظاره‌گر صحنه‌اند. چهره‌ها و نوع آرایش سر و جامگان آنان با فرنگیس تفاوتی ندارد.

از نمونه‌ی زنانی که مورد بی مهری همسر در شاهنامه قرار می‌گیرد ناهید دختر قیصر روم، زن داراب شاه مادر اسکندر و یکی از بزرگترین جنگجویان و فاتحان تاریخ است که به سبب بوی ناخوشایند دهانش در حالی که باردار است نزد پدر باز می‌گردد. نگاره‌ای که در مکتب ترکمن و به سال 911ه.ق (1505م) رقم گردیده، صحنه‌ی تولد اسکندر از ناهید را نشان می‌دهد. ناهید کنار ساختمانی که خرابه‌ای بیش نیست، سمت چپ و در حاشیه‌ی نگاره که نشان از طرد وی است با چهره ای بیهوش و خمیده دیده می‌شود. تعدادی مرد سمت راست نظاره‌گر صحنه هستند. کنیزان شاهنامه نیز در دلربایی و دلدادگی شاهان نقش به سزایی را ایفا می‌کنند.

گلنار کنیز زیبای اردوان و دلباخته‌ی اردشیر بابکان که بعدها به همسری وی در می‌آید در نگاره‌های بی شماری مورد توجه نگارگران قرار گرفته است. مجلسی از شاهنامه که به سال 158ه.ق (1648م) رقم گردیده و در کتابخانه‌ی سلطنتی ویندور موجود می‌باشد گلنار را سوار بر اسب به همراه اردشیر در فضای پر پیچ و خم طبیعت نشان می‌دهد. گلنار پوششی همانند چادر بر سر دارد و با بدنی فربه و چهره‌ی لطیف و گیرا ترسیم شده است. در ادبیات و شاهنامه اشاره می‌شود که او اردشیر را تنها نمی‌گذارد و دوست و همراهش در لحظه‌های دشوار و تعیین کننده زندگی است. همچنین مجلسی از نسخه‌ی شاهنامه‌ی بایسنغری در مکتب هرات و به سال 833ه.ق (1429م) دیدار اردشیر و گلنار را درون کاخی مجلل همراه با تزئینات کاشی نشان می‌دهد.

آزاده نام کنیز رومی، چنگ نواز و معشوقه‌ی بهرام گور است. وی پیوسته در شکارگاه در حال نواختن چنگ به همراه بهرام سوار بر اسب با شتر ترسیم شده و تنها در چند مورد نقش بر زمین نشان داده می‌شود. مکاتب نگارگری بی شماری به تصویرپردازی این صحنه پرداخته‌اند که از نظر موضوع یکسان، ولی به لحاظ تکنیک و فن کار تفاوت آشکار دارند. نمونه‌ی بارز حضور آزاده در نقاشی ایرانی، برگی از شاهنامه است که بین سال‌های 94-1590م نوشته و مصور شده و آزاده را سوار بر اسب در حاشیه‌ی نگاره و در حال نواختن چنگ نشان می‌دهد. مسخه‌ی دیگری از شاهنامه نیز به سال 890ه.ق (1485م) به مکتب شیراز مربوط می‌باشد و آزاده با چهره‌ی مدور، چشمانی باز، ابروان گره خورده که غمگینی صورت او را می‌نمایاند به همراه چنگ خود در پلان اول صحنه نقش بر زمین ترسیم نموده است.

گردیه خواهر بهرام چوبینه و زن خسروپرویز از زنان هوشیار و پرتوان و جنگجوی شاهنامه می‌باشد. از معدود تصاویری که به نقش او پرداخته‌اند، مجلسی از مرگ بهرام چوبینه است که به مکتب اصفهان نسبت داده می‌شود و در سال 1061ه.ق (1650م) رقم گردیده است. گردیه بر بالین جسد برادر با صورتی گرد، ابروانی کمانی، چشمانی کشیده و نافذ و دستانی از هو گشاده، گیسوانی بلند و افشان و جامه‌ای که هیچ گونه تزییناتی در بر ندارد (همانند جامگان مردانی که گرداگرد بهرام دیده می‌شود و چهره‌هایشان عموماً به یک صورت و شبیه به گردیه می‌باشد) به تصویر درآمده است.

شیرین زیباروی مسیحی و محبوبه‌ی جاودان خسروپرویز به کرات به قلم نگارگران بی شماری ترسیم شده است. او نماینده‌ی زنان آرمانی شاهنامه است. وی در نگاره‌های اسلامی ایران دارای نقش‌های متعددی است و به دلیل ویژگی‌هایی که در ادب فارسی و به خصوص شاهنامه به او نسبت داده شده، مورد توجه نگارگران قرار گرفته و نقش‌پردازی شده است. شیرین تنها زنی است که با بدن برهنه به هنگام آب‌تنی و هم با لباس اشرافی و تاجی بر سر در درون و بیرون کاخ و در بارگاه شیرویه با چادری بر سر به تصویر درآمده است. در نگاره‌ها، در شکارگاه‌ها و در حال شکار با رشادتی تمام سوار بر اسب ترسیم شده و در جای دیگر به همراه خسرو به بازی چوگان سرگرم است. یکی از نمونه‌های بارزی که شیرین را با قدرتی تمام در شکارگاه نشان می‌دهد نگاره‌ای است از خمسه نظامی و در مکتب ترکمن که به سال 913ه.ق (1505م) مصور شده است. شیرین در بارگاه شیرویه در مقام دفاع از پاکی و پارسایی خویش به پوشیده بودن روی خود اشاره می‌کند و پوشیدگی موی خود را یکی از نشانه‌های پاکی زن به شمار آورده است. تجلی این مضمون در نگاره‌ای است که در مکتب شیراز و به سال 949ه.ق (1542م) رقم گردیده، شیرین دربارگاه شیرویه با پوششی از چادر، در میانه‌ی صحنه ترسیم شده، نظاره‌گر صحنه‌ای از مردانی است که گرداگرد مجلس و در حالات گوناگون دیده می‌شود. یکی از تأثر برانگیزترین صحنه‌ها که حدود سال 910ه.ق (1507م) از خمسه نظامی تهیه شده و برآمده از مکتب صفوی می‌باشد خودکشی شیرین را نشان می‌دهد. پیکره‌ی بی جان او در مرکز صحنه بر تختی که دور تا دور او زنان ترسیم شده‌اند، قرار دارد. حالات اندام و چهره‌ی بانوان که تمامی صحنه را شامل می‌شوند اظهار اندوه و شیون را می‌نمایاند. شیرین یکی از تجلیات زن فرهیخته و شایسته در نقاشی ایرانی است. «شیرین در شاهنامه به عنوان یک معشوقه‌ی وفادار و فداکار معرفی شده است.». نگاره‌ای که در مکتب قزوین و قرن 10ه.ق (16م) مصور شده، حضور دیگر زن در شاهنامه را که دارای نقشی منفی است نشان می‌دهد. «زن جادو» با چهره‌ای دلفریب در خوان چهارم اسفندیار ظاهر می‌گردد. این نگاره به بند کشیدن او توسط اسفندیار را نشان می‌دهد و در حقیقت تعبیری است از غلبه‌ی نیروی خیر بر شر. از معدود تصاویری که به دوره‌ی صفویه و به سفارش شاه تهماسب و به رقم میرسیدعلی می‌باشد صورت بانویی است که با تاجی بر سر، نشسته بر تخت شاهی و در انتظار دیدن تصویر اسکندر.

«نوشابه زنی است که پادشاه ملک بوده و اسکندر به لباس رسولان پیش او رفته است.» پریان و حوریان دریایی که اسکندر در طی سفر طولانی خود مشاهده می‌کند جلوه‌ای دیگر از زن در عرصه‌ی نقاشی ایران بعد از اسلام می‌باشد. در بیشتر نگاره‌ها از جمله گلچین اسکندر سلطان در مکتب شیراز و به سال 808ه.ق (1410م) پریان با بدنی عریان که موهای بلندی آن را زینت بخشیده و دامن‌هایی از برگ پوشیده شده دیده می‌شود. در بعضی نگاره‌ها اطراف بدن و گرادگرد دستانشان تشعشعاتی از آتش به چشم می‌خورد که حکایت از معصومیت آنان دارد. پری در شاهنامه مظهر لطافت و کمال زیبایی و مشبه به جمال تصور شده است و گاه سیمایی همچون فرشتگان یافته است. علاقه‌مندی نگارگران به مضامینی که زن در آن ایفاگر نقش اصلی است قابل ملاحظه می‌باشد. آن چه موجب برتری این زنان در ترسیمشان می‌شود صفات و ویژگی‌هایی است که به هر یک نسبت داده شده است. در تمامی مجالس نسخه‌ها چه برگرفته از روایات اسلامی و چه در شاهنامه، زنان فداکار، پارسا، مادران دلسوز، شجاع و جنگاور، همچنین زنانی با صفات پلید که عالی‌ترین نمونه‌ی هنر توصیفی به شمار می‌آیند با ساده‌ترین خطوط و رنگ‌های الوان و در ترکیبی گیرا که حاکی از نبوغ نگارگر ایرانی است مشاهده می‌شوند. در این نگاره‌ها نقش ندیمه‌ها و کنیزان در هر دو روایات اسلامی و شاهنامه یکسان بوده و همانند گل و بته‌های تزیینی سبزه‌ها و چمن‌زارها، فضای خالی صحنه را پر می‌کنند که در حالات گوناگون چون نواختن موسیقی، گفتگو، پذیرایی، مطالعه، پایکوبی و دست افشانی و تماشای صحنه‌ی مراسم ازدواج و دلدادگی عشاق و سوگواری و شکارگاه به تصویر درآمده‌اند. آن چه مورد نگارگران است تنظیم عناصر گوناگون و تناسب بین آن‌ها در این مجالس است که نگارگر با توجه به مضمون اثر و با توسل به خط و رنگ و سطح، شخصیت‌ها را در جایگاه مورد نظر ذهن خود می‌نشاند. زنان این مجالس که بیشترین آنان از زنان نامدار کتب ادبی، تاریخی و مذهبی می‌باشند همواره نقش اصلی در ترکیب و تزئین نگاره ایفا می‌کنند و در کنار شخصیت‌های فرعی به یک اندازه ترسیم شده و تنها مقامشان از طرز آرایش و پوشش آنان تمیز داده می‌شود.

در برخی مکاتب نگارگری اندام زنان ظریف و باریک و بلند و در بعضی دیگر کوتاه و فربه نمایان می‌شود که از ویژگی‌های مکاتب و دوره‌های مختلف نقاشی ایرانی می‌باشد. صحنه‌های مجالس این نسخه‌ها تاریخ مصوری است از ایران بعد از اسلام که هویت و حیات زنان را در اعصار گوناگون بازگو می‌کند. در این مقاله زن در روایت‌های اسلامی به عنوان رخساره‌ی دینی زن و زن در شاهنامه به عنوان صورت ملی زن در فرهنگ غیر رسمی مورد مطالعه قرار گرفته‌اند. با نگاهی به دو رخساره‌ی مزبور به نظر می‌رسد که در هر دو صورت ما با کهن الگوها و صورت‌های ایده‌آل زن خوب و بد روبه‌رو هستیم که با نظام فکری و هنجاری جامعه پیوندی تنگاتنگ دارند.»[1]


 



[1] - زن و فرهنگ، به کوشش محمد میرشکرایی و علیرضا حسن زاده، نشر نی، 1382، صص 891 تا 897

2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 212

مقام زن در شاهنامه فردوسی

 

مقام زن در شاهنامه فردوسی

شاهکار بزرگ حماسه سرای ایران مجموعه‌ای از مضامین فرهنگی است که برای همیشه نامش را جاودانه ساخته است. فردوسی بدون توجه به موقعیت زمان و تعصب مذهبی اثری خلق کرد که از ابعاد تاریخی و ادبیات و احیای زبان فارسی مورد توجه و مرجع تمام اندیشمندان قرار گرفته است. نقش زنان در اثر فردوسی جایگاه خاص دارد و از حضور آنان به نیکی یاد کرده و زن را به عنوان موجودی وفادار و فداکار معرفی می‌کند. غلامرضا انصافپور در کتاب حقوق و مقام زن در شاهنامه می‌نویسد: «زنان شاهنامه نیز مانند دیگر قهرمانان آن همه مرد صفت و مرد کردارند. از اقدام به هیچ کار بزرگ تردید به خود راه نمی‌دهند. اگر به جنگ روی آوردند چون گردآفرید، بانو گشسب و کردیه‌ می‌باشند و اگر به عشق همانند رودابه و تهمینه و در اتخاذ تصمیم و خردورزی چون سیندخت و کتایون راسخ‌اند. در رهانیدن زندگی از چنگ اهریمن و فرزند پروری مانند فرانک و فرنگیس مادرانی فداکارند. همگی شگفت‌اند. همان قدر که پهلوان و خرد ورز و مرد کردارند، حادثه آفرین نیز هستند. حتی سودابه، اگرچه این زن در کار سیاوش بددلی کرد و بی پروا به استقبال گناه شتافت، ولی در شاهنامه تا پیش از آن از ارجمندی و عزت او نزد پدر و از وفاداری‌اش نسبت به شوهر و کارهای برجسته و شهامتی که به خاطر نجات او از بند ابراز داشته به نیکی سخن رفته است. شمار قهرمانان زن در شاهنامه بسیار است، چنان که آوردن داستان و کارهای هر یک از ایشان بر روی هم در یک جا خود کتابی بزرگ خواهد شد. حتی بعض این قهرمانان زن آن قدر نقش آفرین‌اند و زندگی پرماجرا دارند که لازم است برای هر یک کتاب ویژه‌ای نگاشت یا دست کم کتابی در چند صد صفحه تا بتواند آینه تمام نمای شخصیت واقعی زن در شاهنامه باشد.

آن چه فردوسی در شاهنامه حکیمانه به نظم درآورده بر زمینه اخبار و روایات کهن و تاریخ شناخته شده‌ی آن زمان بوده و درباره واقعیت اجتماعی آن‌ها باید گفت به طور کلی فردوسی اصالت محتوای این اخبار و روایات مهن را که به وسیله گذشتگان بازمانده بود در شاهنامه حفظ کرده است. با این تفاوت که با آرایش صحنه‌های حوادث و رنگ آمیزی مناظر و مرایا و پروردن خصال و سجایای متفاوت قهرمانان و گسترش وقایع و تجزیه و تحلیل سرگذشت‌ها و نتیجه گیری‌های حکیمانه از اعمال و آغازها و انجام‌ها که سرّ عظمت شاهنمامه در آن هست، اثری شکوهمند و جاودان پدید آورده است. این حماسه سرای بزگ علی رغم هرگونه محدودیت‌ها و قضاوت‌های کوته بینانه که در قرن‌های سوم و چهارم در مورد زنان معمول بود، بدون وارد کردن بینش زمان در کار خود، همان اخبار و روایاتی را که درباره زن در عهد باستان به دستش رسیده آراسته و پرداخته و بسط داده و در شاهنامه آورده و به عبارت دیگر نقش اجتماعی و موقعیت و مقان زن را آن چنان که بوده معرفی کرده است. بنابراین از روی مندرجات شاهنامه فردوسی که در حقیقت سندی صادق و صمیمی است می‌توان جنبه‌های گوناگون شخصیت زن را از دیرباز تا پایان ساسانیان در ایران شناخت. در شاهنامه زنان نامدار و برجسته دیگر نیز بسیارند که هر یک دارای نیروهای شخصیتی و ویژگی‌هایی شاخص هستند. زنانی همچون جریر مادر فرود، به آفرید خواهر اسفندیار، ناهید همسر داراب، گلنار همسر اردوان و همسر خردمند و با رأی و شرم انوشیروان و همچنین ملکه‌ای که بر سرزمین هند پادشاهی داشته یا دختران خردمند و کوشایی که در داستان کرم هفتواد از آنان یاد شده یا زنان جادوگری که استعدادها و نیروهای باطنی‌شان را در جهت منفی به کار انداخته و چنان پرتوان و مهیب گشته‌اند که در صحنه‌های حوادث با پهلوانانی چون رستم و اسفندیار به هماوردی برمی‌خیزند.»[1]


 



[1] - حقوق و مقام زن در شاهنامه فردوسی، تألیف غلامرضا انصافپور، انتشارات وزارت فرهنگ و هنر، 1355، صص 12 و 13

2- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 210

حرّه خُتّلی خواهر سلطان محمود غزنوی

 

حرّه‌ی خُتّلی خواهر سلطان محمود غزنوی

«حرّه‌ی ختلی Horre Xotali خواهر سلطان محمود، عمّه‌ی سلطان مسعود غزنوی و همسر ابوالعباس از زنان نادری است که در تاریخ اجتماعی آن زمان جای پایی از خود به یادگار گذاشته است. این بانوی چاره اندیش و کاردان به رغم وضع آن زمان که مقارن با سده‌های میانه اروپا بود و زنان هنوز در شمار افراد درجه‌ی دوم جامعه شمار می‌شدند به گونه‌ای مستقیم در رویدادهای دربار غزنوی دخالت داشت و بدانسان که در تاریخ بیهقی آمده است شوکت، قدرت و بزرگی او حتا از برادرش سلطان مسعود هم بیشتر بود و به زبان دیگر سلطان مسعود تحت‌الشعاع شخصیت او قرار داشت. از آن چه که در زمان قدرت برادرش سلطان محمود و یا در خانه‌ی شوهرش بر او رفت در تاریخ‌ها هیچ نشانی به جای نمانده است. اما پس از مرگ برادرش در دنیای سیاست چهره نمایی‌ها کرد و با نامه‌ی ژرف و شیوایی که به سلطان مسعود نوشت نه تنها رسالت تاریخی خود را به انجام رسانید، بلکه چهره‌ی هوشمندانه‌ی خود را نیز نشان داد. حره ختلی در این نامه تاریخی به مسعود نه تنها احساسات شدید خویشاوندی خود را نسبت به او آشکار می‌کند بلکه از سیاست پردازی و اندیشمندی خود نیز پرده برمی‌دارد و می‌کوشد تا با شتاب مسعود را به پایتخت بخواند تا مانع به تخت نشستن برادر بزرگ او محمد که شایستگی نشستن بر جای سلطان محمود را نداشت، بشود: «و امیر داند که از برادر، این کار بزرگ بر نیاید و این خاندان را دشمنان بسیارند و ما عورات و خزاین و جز این به صحرا افتادیم باید این کار به زودی صورت گیرد.» و در پایان اضافه می‌کند: «به آن چه نبشتم نیکو اندیشه کند و سخت به تعجیل بسیج آمدن کند تا این تخت ملک و ما ضایع نماییم.»[1] این چنین است که بیهقی حرّه ختلی را یکی از کارگزاران به سلطنت رسیدن سلطان مسعود می‌داند به خصوص که پس از نوشتن این نامه با بزرگان و سران کشور نیز مکاتبه‌هایی کرد و از آنان خواست تا فرمانروایی مسعود را تأیید و در براندازی محمد با آن‌ها سهیم شوند. چرا که در نظر او سلطان محمد خصوصیات بایسته‌ی جانشینی سلطان محمود را نداشت و امکان داشت که دودمان غزنوی را به باد بدهد. اگرچه از حره ختلی جز آن چه آورده شد نشانه‌های روشنی باقی نمانده است اما نامه‌ای که بیهقی آن را در تاریخ خود آورده است گویای شخصیت نافذ و تاریخ ساز او است.»[2]


 



[1] - در شرح کامل‌تر این نامه خانم بنفشه حجازی در صفحه 144 کتاب به زیر مقنعه چنین آورده است: «در این دوران نیز زنان ترک در کار ملک دخالت مستقیم داشته‌اند. یکی از این زنان که به دلیل آگاهی از اوضاع سیاسی و اجتماعی مملکت با جهتگیری سیاسی سعی در حفظ منافع مادی و اجتماعی خود داشته حُرّه ختلی، عمه‌ی سلطان مسعود غزنوی است که پس از مرگ سلطان محمود در نامه‌ای برای مسعود می‌نویسد برادرت، محمد از این کار بزرگ بر نیاید و این خاندان را دشمنان بسیارند و با عورات و خزائن به صحرا افتاده‌ایم. باید که این کار بزرگ به دست گیری که ولیعهد پدر است و مشغول نشود بدان ولایت که گرفته است و دیگر ولایت بتوان گرفت که آن کارها که تا کنون می‌رفت به حشمت پدر بود و چون خبر مرگ وی آشکارا گردد کارها از لونی دیگر گردد و اصل غزنین است و آن گاه خراسان و دیگر همه فرع است تا آن چه نبشتم نیکو اندیشه کند و سخت به تعجیل بسیج آمدن کند تا این تخت ملک و ما ضایع نمانیم.»

[2] - زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 744

3- نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 209

مقام و موقعیت زنان در عصر غزنویان

 

مقام و موقعیت زنان در عصر غزنویان

براساس منابع موجود اطلاعات اندکی در این رابطه وجود دارد و این موضوع بیانگر آن است که زنان در این دوره از حضور اجتماعی و سیاسی کمرنگی برخوردار بوده‌اند. برخی علت این وضعیت را ناشی از نوع نگرش قبیله‌ای ترک‌ها نسبت به زن نمی‌دانند، بلکه معتقد هستند که در ابتدا تحت تأثیر تعصب مذهبی و اطاعت افراطی از خلیفه عباسی و سپس در اثر نفوذ و محبوبیت غلامان زیبارو در همنشینی با سلاطین ترک شکل گرفته است. در توجیه این امر استفاده از قوانین اسلامی تا حدودی پذیرفتی است اما نقش غلامان برای تنگ کردن عرصه برای خودنمایی زنان قابل درک نیست. به یقین در این عصر نیز همانند دوران‌های دیگر ازدواج‌های درباری جنبه‌ی سیاسی داشته است و زنان و دختران وسیله‌ای برای حفظ روابط حسنه بین سلطان و همسایگان و یا در خانواده بزرگان مورد توجه بوده‌اند. در هر صورت می‌توان نتیجه گرفت که نقش زنان در صحنه سیاسی کمرنگ و به صورت غیر مستقیم بوده و تنها بر نقش خواهر محمود غزنوی در تعیین جانشینی سخنی مطرح کرده‌اند. دکتر شرین بیانی در این زمینه می‌نویسد: «با توجه به اهمیتی که حکومت ترکان بر نقش زنان در ایران داشت باید اذعان کرد که در بامداد دوره غزنویان به چند دلیل نفوذ زن کمتر از دوران بعد می‌باشد، فقدان زمینه‌ی قبلی و عدم آمادگی جامعه ایرانی برای پذیرا شدن زن به عنوان حاکم و همردیفی او با مرد، تعصب مذهبی شدید بنیانگذار حکومت و تظاهر به حفظ ظواهر دین اسلام و نفوذ یافتن غلامان در دل سلاطین و در خلوت قصرهای ایشان که با لطف و زیبایی و هوش و ادب خاص خود که بدین منظور پرورش یافته بودند دیگر مجالی برای خودنمایی زنان در نزد همسرانشان باقی نمی‌ماند و آنان در پس پرده‌ی فراموشی قرار می‌گرفتند. از این لحاظ زن در این عصر نقش خود را به طور غیر مستقیم و در خلال اقدامات سیاسی مانند مسأله جانشینی سلاطین، سیاست نزدیکی با دول همجوار، عقد معاهدات صلح و نظیر آن ایفا کرده است. ازدواج‌های سلاطین با دختران حکام و خوانین اغلب انگیزه سیاسی و مادی داشته که به منظور نزدیکی به سلطانی یا تشدید مراتب دوستی با وی یا دست اندازی به سرزمینی که از طریق لشکرکشی مقدور نبوده صورت گرفته است.

در دوره غزنوی تعداد زنانی که به طور مستقیم در سیاست و امور مملکتی دخالت داشتند بسیار کم است. مهمترین نمونه‌ی این نوع زنان حرّه‌ی خُتّلی خواهر سلطان محمود است که شخصیتی بارز، مدیر و کاردان بود و نقش او به خصوص زمانی آغاز می‌گردد که برادرش وفات می‌یابد و در کار جانشینی دخالت می‌کند. می‌دانیم که بنا به درخواست سلطان محمود، محمد جانشین وی منظور شده بود ولی پس از وی به دنبال جنگ‌هایی که بین محمد و مسعود برادر دیگرش درگرفت سرانجام مسعود به سلطنت رسید. در این میان و در به تخت نشاندن مسعود، حرّه‌ی ختّلی دخالت و تأثیر بسیار داشت که گوشه‌ای از آن را در نامه‌ای که پس از وفات محمود به مسعود نوشته و او را دعوت به آمدن به غزنین و سلطنت کرده است مشاهده می‌کنیم. مادر مسعود نیز زنی متنفّذ و مهم بود و در به سلطنت رسانیدن پسرش نقش مهمی به عهده داشت. همراه با نامه‌ی دیگری که بزرگان و طرفداران مسعود به وی نوشته و او را دعوت به سلطنت کرده بودند مادر مسعود و حره ختّلی نیز طی نامه‌هایی جداگانه مفاد نامه‌های بزرگان را تأیید کرده و وی را آگاه گردانیده بودند که برای برانداختن محمد و به سلطنت رسیدن مسعود زمینه آماده است.

در این دوره به زنانی که در توطئه‌ها شرکت کرده یا بالعکس به زنانی که از لحاظ باسوادی، پارسایی، خانه‌داری و خدمت به دستگاه غزنویان معروفیتی داشتند نیز برمی‌خوریم. برای نمونه همسر بایتگین غلام محمود را ذکر می‌کنیم که این غلام مورد توجه بسیار سلطان بوده و در زمان مسعود والی زمین دلاور از ولایات بُست بوده است. بیهقی می‌گوید او زنی داشت سخت به کار آمده و پارسا و در این روزگار که مسعود به تخت ملک رسید این زن را سخت نیکو داشتی به حرمت خدمت‌های گذشته، چنان که به مَثل در برابر والده‌ی سیده بود. پیوسته در مجالسی که این زن حضور داشت سلطان از وی می‌خواست حکایاتی را که از دوران پدرش محمود به یاد دارد بازگو کند. زیرا که او پیوسته در مجالس محمود حضور داشت و به کارهای وی وارد بود.

حرمسرای شاهان و شاهزادگان پر از زنان گوناگون عقدی و غیر عقدی، نجیب زاده و کنیز بود. این حرمسراها خود دستگاهی مستقل و مفصل داشت که کارگزاران مختلف در آن به خدمت مشغول بودند و قسمتی از عایدات خزانه را به خود اختصاص می‌داده است. در دوره غزنوی زنان حرمسراها هیچ گاه نمی‌توانستند با غلامان زیبا و با هنری که در نزد شوهران آنان قرب و منزلتی فراوان داشتند رقابت و برابری کنند. از این رو زنانی که نقش‌های سیاسی ایفا کرده باشند بسیار نادرند.»[1]


 



[1] - زن در ایران عصر مغول، تألیف دکتر شیرین بیانی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1397، صص 10 تا 14

2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 207

معرفی کوتاه از حکومت غزنویان

 

غزنویان

غزنویان اولین سلسله‌ی ترک نژاد هستند که در ایران قدرت سیاسی را در دست گرفته و زمینه را برای استقرار دیگر حاکمان ترک در ایران فراهم ساختند. قدرت یافتن آنان را باید در نفوذ و استفاده از غلامان ترک در دربار سامانی جستجو کرد. یکی از غلامان ترک تبار که در برآمدن غزنویان نقش اساسی داشت شخصی به نام آلپتکین بود. او با سمت سپهسالاری در خراسان در خدمت سامانیان بود و پس از مرگ عبدالملک بن نوح شهر غزنه را تصرف کرد و سپس امیر منصوربن نوح سامانی فرمان امارت برای او فرستاد و این آغاز برآمدن غزنویان بود. با تقسیم خراسان میان غزنویان و قراختائیان که از سوی خلیفه عباسی انجام گرفت منشور حکومتی برای محمود غزنوی صادر شد. محمود غزنوی از منشور خلیفه استفاده کرد و خود را موظف دانست تا با مشرکان هندوستان به جنگ مذهبی برخیزد. وی چندین بار به هندوستان حمله کرد و بسیاری را به اسارت گرفت. با اضافه شدن آن نواحی به حوزه حکومت غزنویان اسلام و فرهنگ ایرانی و به تبع آن زبان فارسی نیز در هند گسترش یافت. اگرچه غزنویان متأثر از فرهنگ ایرانی بودند که در زمان سامانیان نشو و نما یافته بود، اما حکومت و سلطه آن‌ها متکی بر قدرت نظامی و طرفداری متعصبانه از مذهب رسمی اهل سنت بود که روی دیگر آن سرکوب پیروان دیگر مذاهب مانند اسماعیلیان، قرمطیان و شیعیان، تحت عنوان کلی رافضیان بود که مورد توجه و حمایت خلیفه عباسی قرار می‌گرفت. پس از درگذشت الپتکین جانشینان وی چندان در تحکیم حکومت تازه اقدام نکردند، اما در این میان سبکتکین که داماد الپتکین بود قدرت و شوکتی به هم رساند به طوری که می‌توان از او به عنوان بنیانگذار واقعی غزنویان یا غزنویان آل ناصر یا آل سبکتکین یاد کرد.

در سال 384 هجری از جانب سامانیان امارت خراسان نیز به ابواسحاق که با نام سبکتکین به حکومت غزنین نشسته بود، واگذار شد و از طرف امیر سامانی لقب ناصرالدین گرفت. سبکتکین دریافته بود که با فروپاشی سامانیان قادر خواهد بود که قدرتش را مستقل سازد از این رو شهر بُست را که میان سیستان و هرات بود تصرف کرد. در همین لشکرکشی تصمیم گرفت تا ابوالفتح بستی را که سمت دبیری و شاعری داشت و به زبان‌های فارسی و عربی مسلط بود با خود به غزنه آورد. در سال 387 هجری قمری سبکتکین پس از بیست سال فرمانروایی فوت کرد و ابوالفتح بُستی در رثای او شعر سرود. سبکتکین یکی از فرزندانش به نام اسماعیل را به جانشینی انتخاب کرده بود، ولی به دلیل آن که از هوش و درایت لازم برخوردار نبود تنها توانست هفت ماه حکومت کند و سپس در جنگی توسط برادرش محمود شکست خورد و حکومت در دست محمود قرار گرفت. محمود فردی قدرتمند بود و به دنبال تسخیر سرزمین‌های تحت سلطه سامانیان، آل بویه و غوریان بود. محمود در سال 389 هجری با شکست سامانیان و تصرف خراسان خود را سلطان خواند. محمود می‌دانست که نیاز به حمایت قانونی و معنوی خلیفه دارد، بنابراین خطبه به نام خلیفه عباسی (القادر بالله) می‌خواند. خلیفه نیز که قدرت و حشمت او را پذیرفته بود وی را به القاب یمین‌الدوله و امین‌المله مفتخر ساخت و سکه‌ها به نام او و خلیفه ضرب شد. گذشته از تصرف سرزمین‌های بسیار و فتح سومنات که توسط محمود انجام گرفت وی مبارزه با فرقه‌های مذهبی در دستور کارش قرار داشت و معتزلی‌ها، اسماعیلیان و قرمطیان از ضربات سنگین او در امان نماندند. پس از محمود چند تن از غزنویان بر حکومت نشستند و کاری بزرگ و مهم از آنان برنیامد. از دیدگاه فرهنگی در باره غزنویان باید گفت که آنان بر تعصبات دینی افزودند و اقلیت‌ها را تحت فشار قرار دادند اما در رواج فرهنگ و ادب فارسی گام‌های بلندی برداشتند و سبب بروز و شکوفایی آن شدند. از جمله شاعران دربار غزنویان و به ویژه سلطان محمود بیش از 400 نفر بودند و از آن جمع به عنصری بلخی، فرخی سیستانی، عسجدی مروزی، غضائر رازی، منشوری سمرقندی، حسن غزنوی، سنایی غزنوی، کسایی مروزی، منوچهری دامغانی، فردوسی و دانشمند بزرگ ابوریحان بیرونی و مورخان دیگر نام برد. غزنویان در امور کشورداری از روش سامانیان سود جسته و به کمک ایرانیان کاردان مسائل مملکت را پیش می‌بردند.

فرمانروایی حکومت غزنویان در قلمرو جغرافیایی خراسان، افغانستان، سیستان، بخشی از هندوستان، کرمان، اصفهان، کردستان، همدان و مناطق جنوبی دریای خزر از سال 351 تا 582 هجری قمری برابر با 961 تا 1186 میلادی شکل گرفته بود. مرکز حکومت آنان شهرهای غزنین و لاهور بود. اسامی حاکمان غزنوی عبارت است از آلپتکین، اسحاق پس آلپتکین، بلکاتکین (پلاتکین)، پیری (غلام الپتکین)، سبکتکین (ناصرالدوله)، اسماعیل پسر سبکتکین، سلطان محمود پسر سبکتکین، محمد پسر محمود، سلطان مسعود (اول) پسر سلطان محمود، مودود پسر مسعود، عبدالرشید پسر محمود، فرخزاد پسر مسعود، ابراهیم پسر مسعود، مسعود (سوم) پسر ابراهیم، شیرزاد پسر مسعود، ارسلان پسر مسعود، بهرام شاه پسر مسعود، خسرو پسر بهرام شاه، خسرو ملک پسر بهرام.[1]


 



[1] - تاریخ مستند ایران باستان، میر حسن ولوی، تهران نشر ماهریس، 1397، برگرفته از صفحات 440 تا 465

2 - نقش زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1403، ص 205