بر اساس منابع موجود گرایشات سیاسی نادر بر مذهبی بودن آن غلبه داشته است ولی آن چه مسلّم است وی در کنار نبوغ نظامی دارای بینشی بسیار وسیعتر از مردم زمان خود داشته و تلاش کرده است علاوه بر پیروزیهای نظامی به درمان سرمنشاء اکثر اختلافات و سوء استفاده حاکمان که همان اعتقادات مذهبی باشد، بپردازد و یا حداقل آنها را کاهش دهد. بر همین مبنا در زمان تشکیل مجلس دشت مغان اهداف و راهبردهای سیاسی- مذهبی خود را بیان نمود و نکته حائز اهمیّت اینجاست که نادر بدون توجّه به دیدگاه و حمایت علمای پرورش یافته صفوی و افکار تودههای سنّتی یک تنه به این کار عظیم اقدام کرد. او برای رسیدن به اهداف خود از همه جوانب استفاده کرد و برای امید و پیروزی بر دشمنانش به زیارت ائمّه میرود و با اعطای نذر و هدایا و واگذاری اوقاف از آنها استمداد میجوید. همواره نادر سعیاش بر آن متمرکز میباشد که این مشکلات را در رأس هرم قدرت حل نماید، به همین دلیل از بعضی علمای شیعه و سنّی ایران و عثمانی و حتّی ترجمه کتب مقدس دیگر ادیان استفاده میکند و گاهی نیز با اعمال زور به برخی مراسم مذهبی در جامعه ایران انتقاد کرده و آنها را منع میسازد. نادر برای رسیدن به اهداف خود بردشمن دیرین ایران یعنی امپراتوری عثمانی نگاه ویژه دارد و سعی میکند که با توافق و یا به زور آنها را وادار به پذیرش عقاید خود سازد. بر همین اساس قراردادی را نمیتوان یافت که یکی از مفاد آن توجّه به امور مذهبی نباشد و آن قدر این مسأله برای وی حیاتی بود که حتّی در آخرین پیمان نامه نیز از تصرّف بسیاری از سرزمینها برای جلب رضایت عثمانیان چشمپوشی کرد. با توجه به آن که نادر در اثر لجاجت و مصلحت اندیشی عثمانیها به اهداف خود نرسید ولی دیدگاه و تفکّرش کاری بدیع و حتی امروزه نیز از اهمیّت آن کاسته نشده است. برای پیبردن به تلاش نادر در رفع اختلافات و اعتبار بخشیدن به ایرانیان باید به روابط او با عثمانیها دقّت بیشتری شود. در کنار خط مشی سیاسی مذهبی نادر که متمرکز بر رفع اختلافات شیعه و سنی بود، وی نسبت به مذاهب دیگر نیز احترام میگذارد و آنان را مورد حمایت خود قرار میداد. در همین رابطه و دیدگاه نادر نسبت به امور مذهبی دکتررضا شعبانی مینویسد:«در مورد روابط دولت با اقلیّتهای مذهبی ایران هم دلایلی در دست است که نشان از بزرگواری و سعهی صدر نادر است. همان اندازه که خطری سیاسی در میان نمیبود و آدمهای مذهبی با واسطه یا بیواسطه آلت دست قدرتهای بیگانه و عنصر نفوذ تخریبی آنان محسوب نمیشدند، تحمّل میشدند. و گاه مورد شفقت قرار میگرفتند. رفتار او با آبراهام کاتولیکوس خلیفه ارامنه در کلیسای اوچمیادزین نمودار کاملی از سیاست مذهبی اوست که بر مبنای احترام به کلیّه مذاهب و مراعات پیروان آنها شکل گرفته بود. این واقعه در سال 1148ه.ق/1735م و به وقتی اتّفاق افتاده که نادر پس از درهم شکستن قوای عبداللهپاشا کوپر اوغلی در نزدیکی قلعهی قارص در کنار کلیسای اوچمیادزین اردو زده است. آبراهام به همراه پنج نفر کشیش و هدایای مناسب که محل اقامت نادر بود به دیدار او میرود. به دستور نادر عبدالحسین بیک نسقچیباشی از ایشان پذیرایی میکند و روز پنجشنبه شانزدهم محرّم 1146ه.ق آنها را به خدمت وی راهنمایی مینماید. فرمان خلیفه بودن آبراهام و خلعت نیمتنه زربفتی که یقهای از پوست سمور داشت در این وقت به وی داده میشود. سپس نادر وارد کلیسای مزبور میگردد و رؤسای روحانی و کشیشان با لباس رسمی خود از او استقبال میکنند. نادر پس از مشاهده برجی که در وسط کلیسا بود و مورد تقدیس عیسویان قرار داشت شرحی از تفاصیل آن میپرسید. آنگاه به روحانیون مسیحی اجازه میدهد که در حضور او به عبادت پردازند و خود با کمال دقّت به اصغاء (گوش دادن ) میپردازد.
پس از پایان مراسم به قدر هزار تومان به آباء کلیسا بخشید که صرف تعمیر و تزئین آن کنند. رقمی نیز به ولایت کرمان نوشت که فرشهای مناسبی روانه اوچ کلیسا(اوچمیادزین – سه کلیسا) دارند. محمّد کاظم مینویسد که نادر به دست خود قندیلهایی را که به وزن پنج من طلای احمر خالص بود از سقف کلیسا آویزان نمود. در وقت خروج با نهایت رأفت و عطوفت کشیشان را وداع میکند و میگوید از هیچ جهت وحشت نداشته باشند زیرا که کلیسای شما به منزله خانهی من و در حمایت من است. احدی را قدرت ایذاء و مزاحمت شما نیست. نادر حکمی مشتمل بر این که کسی را حق نزدیک شدن به کلیسا و اذیّت و آزار ساکنان محل نباشد، نوشت و در آن جا باقی نهاد. دو فرمان هم بر حسب امر او صورت نگارش یافت که یکی مربوط به خلیفهگری آبراهام است و دیگری مبنی بر این که آن چه سلاطین گذشته ایران از قبیل مزارع و غیره به اوچ کلیسا تفویض نمودهاند، باید ممضی و مجری و کما فیالسّابق مقرّر باشد.
مینورسکی مینویسد که نادر نسبت به عیسویان سختگیر نبود. آبراهام نسبت به او اظهار خلوص و محبّت قلبی میکند. اگرچه نتوانست از کوچ دادن عدّه کثیری از ارامنه به خراسان جلوگیری کند و عاقبت، آن مهاجرین در سپاه نادر داخل شدند. یادآوری کردیم که تا آن جا که معلوم است نادر سیاست مذهبی روشنی بر مبنای پیشرفتهای ارضی و توسعهی قلمرو فرمانروایی خود داشته و همان قدر که معاندی در میان نمیبوده و ارتشی جنگ افروز در برابرش وجود نمیداشته با بلندنظری و دست کم بینظری به مسائل خاص هر دین و پیروان آن نگاه میکرده است. از اینها گذشته میدانیم که در میان عیسویان ایران به ویژه ساکنان اصفهان نیز اختلافهایی وجود داشت که موجب زحمت بسیار برای خود آنها و سازمان حکومتی میگردید و حتّی در وقتی که نادر در ایران نبود نیز مورث گرفتاریهایی برای رضاقلی میرزا ولیعهد او میشده که طبیعتاً وی هم مانند پدر با دقّت و تأمّل کافی به حل آنها میپرداخت.
در مورد رفتار شاه با یهودیان هم نمونههایی در دست است که ابتدا نسبت به آنان توجّه کافی مبذول نمیگردد و بعدها که میرزا ابوالقاسم شیخالاسلام وضع دشوار یهودیان کاشان را به خصوص به اطّلاع او رسانید، نسبت به گشایش سیزده کنیسهی یهودی که مدّت هفت ماه بسته بود دستور لازم صادر شد. در تاریخ یهود ایران مینویسد که در زمان نادرشاه وضع فرهنگی یهودیان کاشان رو به بهبودی گذارد تا جایی که کاشان را تبدیل به یک اورشلیم کوچک گردانید. در نتیجهی آن کاشان در ابتدای قرن هیجدهم میلادی منشاء و مرکز روحانیون یهود برای همه ایران گردید. این وضعِ توسعهی تحصیلات یهودیان کاشان به مدّت شصت سال ادامه داشت و ترقّیاتی یهودیان کاشان در امور بازرگانی و تولید ثروت بعدها پیدا کردند. به طوری که امروز در نقاط حسّاس دنیا از اروپا و آمریکا تا آسیا توسعه و استقرار یافته، نتیجهی پیشرفت فرهنگ بهبود کاشان در عصر نادرشاه میباشد. با این که از تعداد یهودیان ایران اطّلاع دقیقی در دست نیست ولی به قرائن میتوان گفت که در شهرهای همدان، اصفهان، شیراز، مشهد و قزوین نیز جماعاتی از آنان سکونت داشتهاند. روایات دیگری نیز در دست است که نشان میدهد نادر از یهودیانی که در مشهد و قزوین ساکن بودند به منظور تنظیم امور مالی امپراطوری پهناور خود استفاده میکرده.
در مورد دیگر اقلیّتها اطّلاعات دقیق و منجزی در دست نیست که بتوان رفتار نادر را با آنها به صورت صحیح بررسی و قضاوت کرد. هانوی توضیحاتی در مورد زردشتیها دارد که به گمان درست به نظر نمیرسد که منظور او واقعاً این گروه باشند. آن چه که معلوم است این است که تفصیل این بخش از کتاب خود از نوشتههای اوتر نقل کرده است. به دیگر سخن میشود استنباط کرد که با وجود کمکی که زردشتیها به افغانان نموده بودند در این دوره توجّه مطلوبی به آنها نمیشده است. اوتر خود توضیح دیگری در باره کردهای یزیدی دارد که در مناطق غربی ایران سکونت داشتهاند و میگوید: اینها خود را پیروان شیخ هادی نامی میدانند، ولی در حقیقت نه مسلمانند، نه مسیحی، نه یهودی و نه بت پرست و میتوان گفت که به پیروی از طریقت خود به تدریج در جهالت و خرافه غرق گشتهاند.[1] پیشوایان آنها دستارهای سیاه بر سر میگذارند و توسط همانهاست که مریدان سراهای بهشتی را میخرند و در عوض مأذونشان میدارند که با زنان یک دیگر تماس بگیرند. اینها میگویند که ما کاری به نماز و روزه نداریم. شیخ هادی که شفاعتمان را به عهده دارد بدون انجام این امور نیز ما را به بهشت راهبری میکند. اوتر در مورد این طایفه و قساوت قلب آنها به اشباع سخن رانده است و این نکته را نیز باید اضافه کرد که اروپائیان در باره کردهای یزیدی تا کنون تحقیقات بسیاری کردهاند و با وجود قلّتِ عدّهی آنان، آداب و رسوم و ترتیبات زندگانیشان را با تفصیلات مکرّر مورد نقد و بررسی قرار دادهاند. پرداختن به چنان زمینههایی در حوصله این مقال نیست و ما فقط به ذکر این نکته مبادرت میورزیم که نادر با آنان میانهای نبوده و به حکایت بزرگان معاصر وی در چندین نوبت به قلع و قمعشان همّت نشان داده است. معلوم است که جماعت مزبور، سر بیباک و اطاعت ناپذیری داشتهاند و در روزگاری که سیاست مملکت حکم میکرده که تا یکپارچگی و وحدت بر همهجا استیلا داشته باشد اینان دست در نافرمانی و آشوب گشادهاند. میبینیم که در سال 1155 ه. ق/ 1742م که نادر قصد تصرّف موصل را دارد، علیقلیخان برادر زادهی خود را برای قلع و قمع آنها میفرستد و تأکید میکنند که اثری از آن طایفه در عرصهی گیتی نگذاشته و نیست و نابود گردانیده، به رکاب اقدس مراجعت نمایی. علیقلیخان هم در اصغاء اوامر عمّ تاجدار، پیکار سهمگینی به راه میاندازد و آن چه که برای نابودی شیطانپرستها میتوانسته و ضروری میدانسته انجام میدهد.
در مورد سیاست مذهبی نادر اساساً مذهب او سخن بسیار گفته شده است و برخی از نویسندگان نیز که نظر موافق و مساعدی با وی نداشتهاند حتّی کردارهای نسنجیده و ناصواب به وی نسبت دادهاند. با این همه او گاه ذهن روشنی در مسائل دینی داشته است.»[2]
[1] - محمد شفیع(وارد) در صفحه 251 کتاب خود راجع به کردهای یزیدی مینویسد:«طرفه مردمی به نظر درآمدند که نه اطلاق کفر بر آن قوم توان کرد و نه بویی از اسلام به مشام تشخیص میرسیده. افعالشان هزاربار از کفّار شدید الاعتقادِ کثیفالاضلاع بدتر و گندهتر و اعتقادشان نه به خدا و نه رسول و دیگر بزرگان درست. بسیاری از آن ها گروهی بودند که نام حضرت رسالت پناه صلیالله علیه و اله و سلّم را نمیدانستند، تا به ائمّه دین چه رسد. فقط همین کشتن و کشته شدن را میدانستند و از نماز و روزه آگاهی نداشته و واجب و قرض را مطلق نشنیده و هرگز سنّی و شیعه را نفهمیده و در بیترحّمی و سنگدلی تفوّق برظالمان فرنگستان داشتند و در غارت و تاراج علم آموز ترکان میگردیدند.
طرفه گروهی و عجایب قومی که کهنسالانِ تجربه کارِ جهان دیده سیّاح میگفتند که به این قساوت قلب و به این رسم و آئین هرگز در هیچ اقلیمی نه دیده و نه شنیده شده. گویا این گروه انبوه را خالق بیمانند به تازگی ایجاد فرموده. طریقی و مسلکی جداگانه از ساکنان تمامی روی زمین که به هفت اقلیم اشتهار دارد عطا فرموده، به صورت آدم شکل و به افعال از دیو و دد سبقت ربا گردیده.»
[2] - صفحات 130 تا 134 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی – جلد دوم - 1365
3- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 134
از آن جا که هیچ فردی کامل نیست و رفتارش نمیتواند مورد نقد دیگران قرار نگیرد، نادر نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. متأسّفانه دیدگاه و عقیده نادر نسبت به مذهب مورد بیمهری قرار گرفته و در کنار جهانگشاییهایش به حاشیه رانده شده است. نادر از آن مکتب نرفتههایی است که صد مسأله آموز شده است و عکسالعمل وی را نسبت به دیدگاه مذهبی صفوی گاه مورد تأیید و یا انتقاد قرار دادهاند. اگر اهداف او را در جهت وحدت مذاهب بنگریم آن وقت قضیه فرق خواهد کرد و آیا این مسأله امروز نیز مورد بحث نبوده و یا نخواهد بود؟ آیا گناه او این است که اهداف نظامی خود را با توجیه مذهبی انجام نداده است؟ آیا این اقدام خاصّ او از حیطهی تجربه و عبرت تاریخ خارج میباشد؟ آیا غفلت کردن از سیاست مذهبی نادر یک موضوع هدفدار در تاریخ نیست؟ دکتر اسماعیل افشار نادری نیز در همین رابطه میگوید:«در ذکر از نادرشاه از سیاست مذهبی او یاد نکردن غفلت از یک موضوع بس معنیدار تاریخی است. این موضوع بار دیگر دلیل باهری بر بصیرت و سعهی فکر کسی است که در کوه و بیابان رشد نمود و مجالی برای فراگرفتن علم و ادب نیافت و از او انتظار چنین منطقی نمیرفت. با وجود این که استرداد اراضی مفتوحهی ایران از تصرّف حکومت آل عثمان جنگهای شدیدی کرد. در عین حال فکر بزرگِ لزوم وحدت بین مذاهب اسلامی و خاصّه شیعه و سنّی را درک کرد و آن را از هدفهای مهّم سیاست خود قرار داد. حتّی تعالیم یهود و مسیحی را بررسی نمود و به فهم حقایق مشترک ادیان اهتمام ورزید. برای تحقّق بخشیدن به تألیف بین شیعه و سنّی به سال 1156 به زیارت عتبات شتافت و بعد مجلسی در نجف اشرف مرکب از علمای فریقین فراهم آورد. یعنی قریب ده سال بعد از مجلس سیاسی دشت مغان، مجلس مذهبی نجف را منعقد ساخت و این امر نیز از امور نادر در تاریخ علم به خصوص تاریخ خاورمیانه بود که منظور آن توجیه بین مذاهب بود. با وجود خلوص و ارادت خاصی که نادر نسبت به حضرت امامعلی امیر مؤمنان(ع) و خانواده جلیل او داشت و این حقیقت از عبارات مراسلات رسمی او و از اهتمام او و بانوی حرمش برای تعمیر و تزئین مرقد آن امام همام و سایر ائمّه و از احترام او به مذهب جعفری پیداست. از آن مجلس بزرگ مذهبی خواستار شد که برای تأمین وحدت و همدلی در میان مسلمین، لعن و سِبّ خلفای راشدین از طرف شیعه متروک گردد و دستور صادر کرد از هر نوع فکر و ذکرِ مخلّ وحدت و برادری و مورث تفرقه و دشمنی پرهیز شود. این دعوت با این که در آن مجلس مختلط عالی علمای فریقین مقبول افتاد، افسوس در عمل به جایی نرسید و نادر از این راه نیز ناکام گشت.» [1]
شاید مهمترین ریسک نادر را با توجّه به رشد و بلوغ سیاسیاش در این نکته دانست که وی نقش مردم را ساده انگاشت و قبول نکرد که افکار صفویه تا چه حد در اذهان مردم رسوخ یافته و مقابله با آن موجب نارضایتی آنها خواهد شد و با کشتن افرادی چون ملّاباشیها و قطع مواجب آنان و قدرت توپخانه مشکلی حل نخواهد شد. اغلب روایات بیانگر آن است که نادر شیعه مذهب بوده و بدون تعصّب خواهان رفع اختلافات شده بود و بر همین اساس به زیارت و دیدار همهی قشرهای مذهبی میرفت و از نیروهای آنان برای اهداف نظامی خود استفاده میکرد و عقاید خود را با قدرت نظامی به عثمانیان تحمیل کرد. دکتر میمندی نژاد علاوه بر نظر افرادی چون لاکهارت در باره دیدگاه مذهبی نادر مینویسد:«آن چه از نظر نگارنده محرز و مسلّْم میباشد این است که اولاً هیچ تردیدی نیست که نادر در ابتدای زندگی مذهب شیعه داشته است. دلیلش هم آن است که نام اوّلین فرزندش را رضاقلی نهاده است. راجع به ارادت نادر به حضرت علی و حضرت رضا (ع) شکّی نیست.
ثانیاً هیچ شکّی نیست نادر پیش از اطّلاع کافی بر اختلاف بین شیعه و سنی آرزوی اتّحاد مسلمین را داشته و تمایل شدید به رفع این اختلافات نشان داده است و چنان که خواهیم دید در درجه اوّل سعی کرده است با دولت عثمانی سازش نموده و به برادرکشی خاتمه دهد. با این حال در نوشتن میثاق دشت مغان مهارت خاصّی به خرج داده و پیروان مذهب شیعه و سنّی را از خود راضی نگاه داشته است. در عین حال که سِبّ و رفض و برادرکشی را تقبیح نموده است برای پیروان مذهب تشیّع پیروی از اصول مذهب جعفری را لازم دانسته در حقیقت ضمن تحبیب پیروان سنّت متوجّه شیعیان بوده و رنجش خاطر آنان را فراهم نکرده است.»[2]
هرچند که اقدامات مذهبی نادر سازگار با آن مقطع تاریخی نبوده ولی و اگر حکومت وی ادامه میداشت و حوادث آخر عمرش شکل نگرفته بود، قطعاً به نتایجی دست مییافت. مایکل آکس دورتی در بررسی خود مینویسد:«اقدامات مذهبی نادر در ایران بیسابقه بود. این اقدامات او هم انقلابی و هم نامنتظره بود. نادرشاه که در براندازی خاندان صفوی با مشکل مشروعیت مواجه شده بود بیباکانه رسومی را که صفویان رایج کرده بودند، برانداخت و عناصر و آموزههای اصیل تشیّع را که زمانی پایگاه اصلی حمایت صفویان را تشکیل میداد ممنوع اعلام کرد. طناب در گردن ملّاباشی انداختن و خفه کردن او صرفاً به منظور برکنار کردن و عزل یک مخالف نبود. اگر منظور او از میان برداشتن مخالفان بود عدّهی بسیاری میبایست در قوریلتای کشته میشدند. کشته شدن ملّاباشی به معنای بریدن به نظام گذشته بود. به راه نیفتادن کشتار و خونریزی در قوریلتای به جز اعدام ملّاباشی دلیل این مدعاست. پیش کشیدن شروط مذهبی برای قبول سلطنت و قتل ملّاباشی بیانگر آن است که نادر برای کسب تأیید اهالی شیعه ایران آمادگی رقابت با خاندان صفوی را نداشت. نادر خداوندگار این مردم بود و نه نیازمند آنها. نادر به جای اتّکا به این مردم، قشونش که به طور روزافزون از عناصر سنّی مذهب افغان و ترکمن، کرد و بلوچ تشکیل میشد، متکّی بود. او همچنین مشروعیتش را همچون سایر فاتحان که پیروزیهایشان را به طور سنّتی نشانه توجّهات خداوند به خود میدانستند، مدیون پیروزیهای پی در پیاش بود. نادر همچون قضیهی خلع طهماسب از سلطنت این بار نیز تقریباً بدون خونریزی موفقیّت نمایانی به دست آورد. با این تفاوت که در این هنگام او که طی چندین سال در مقام نایبالسّلطنه برکشور فرمانروایی کرده بود نیازی به کسب هواداران و فرستادن اعلامیه به این و آن نداشت. اینک زمام امور در دستان او قرار داشت و مقامش بلامنازع بود.
سیاست مذهبی نادر به رغم رفتار خودکامانهی او در شورای مغان مفرِّ گریزی برای شیعیان متدیّن فراهم آورد. شیعیان ناگزیر نبودند از مذهب تسنّن در سایر کشورهای جهان اسلام پیروی کنند. آنان با سیاست جدید نادر میتوانستند هویّت مذهبی مستقل خود را حفظ کنند. نادر در داخل کشور بعضی از تعالیم و اعمال مذهبی افراطی را که در اوایل سلسله صفوی رایج شده بود، قدغن کرد. او با صدور فرامینی به علما دستور داد که علی را همچون گذشته میبایست مورد تکریم قرار دهند. لیکن نباید از او به عنوان ولیالله نام برند. زیرا این سخن موجبات اختلاف میان شیعه و اهل تسنّن را فراهم میآورد. امّا نادر در خارج از کشور سیاست مذهبی خود را همچون تغییر کامل مذهب اهالی ایران به تسنّن قلمداد میکرد. میان این دو تفاوت بسیار است. در مذهب تشیّع حکم تقیّه برای چنین مواردی در نظر گرفته شده است. تقیّه به عنوان وسیلهای برای در امان ماندن از تعقیب و آزار دشمنان شکل گرفت. بدین معنا که شیعیان در ظاهر خواست دشمنانشان را عمل میکنند؛ امّا در باطن در ایمان شیعی خود راسخ هستند. امامجعفر صادق یکی از نظریه پردازان اصلی تقیّه بود. یکی از مذاکره کنندگان عثمانی در امور مذهبی بر این اعتقاد بود که کلّ سیاست مذهبی نادر تظاهر و ریاکاری بیش نیست. در مجموع سیاست مذهبی نادر در داخل ایران مخالفت عمومی ایرانیان را برنینگیخت. مردم ایران خود را با این سیاست نادر وفق دادند. ایرانیان بیش از آن چه از سیاست مذهبی نادر ناراضی باشند از تغییر خاندان صفوی ناخرسند بودند.»[3]
با توجّه به نقش سیاسی و اقدامات نادر شایسته است که تمام عملکرد وی مورد بررسی قرار گیرد و در حاشیه راندن عقاید مذهبیاش خللی بزرگ در بررسی زندگی نادر به وجود خواهد آورد؛ زیرا گذشته از ظلم و ستم اواخر عمر باز هم نسبت به خیلی از پادشاهان برتری وی آشکار میباشد و حفظ مرزهای جغرافیایی ایران را مدیون وی میباشیم.
[1] - ص 149 - نادرشاه(آخرین کشورگشای آسیا) – پدید آورندگان دکتر لارنس لاکهارت و دکتر غلامرضا افشار نادری و دکتر اسماعیل افشار نادری – مترجم دکتر اسماعیل افشار نادری
[2] - زندگی پرماجرای نادرشاه – دکتر محمّدحسین میمندینژاد – چاپ سوم - 1362
[3]- ص 220 – شمشیر ایران – سرگذشت نادرشاه افشار – مایکل آکس ورسی – ترجمه حسن اسدی - 1389
4- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397 ص 129
همان گونه که اشاره شد در زمان نادر هیچ توسعهای در جهت آبادانی و معماری برداشته نشده و از حدّ ترمیم و بازسازی و اهدای نذورات فراتر نرفته است. با این حال احداث برخی ساختمانها را منسوب به نادر میدانند که به طور مسلّم دستور ساخت آنها نیز در جهت اهداف نظامی و مقابله با دشمنان و به خصوص در هنگام محاصره شهرها بوده است. رضازاده شفق در بررسی خود در باره ابنیه نادری به همین چند نکته بسنده کرده و مینویسد:«در دستگرد بنایی به یادگار تولّد خود ساخت و آن را مولودگاه نام کرد. در کلات نادری خزانهای بنا نهاد و در مشهد بقعهی مدفن خود را ساخت. نادر مساعی جمیله در تزئین آستانه رضوی به کار برد. خود و زنان حرمش نذورات بسیار و هدایای بیشمار برای تزئین عتبات عالیات عراق تقدیم کردند. در شیراز به امر نادر بنای شاهچراغ را مرمّت نمودند. در قزوین تالاری به صورت ایوان در یکی از باغها دیده میشود که به نادر منسوب است. در بین کرمان و سیستان میلهایی به امر نادر در صحرای کویر بنا گذاشتهاند که راه بیابان را نشان میدهد. در راه وزیرستان جنوب غزنین سه چاه در حوالی وانخواه به نادر منسوب است.»[1]
تنها مکانی که در آن جا به دستور نادر چندین بنا و آن هم به خاطر محافظت از خانواده و گنجینهها ساخته شد، واقع در کلات میباشد. هرچند که آیندهنگری نادر نسبت به منطقه استراتژیک و نفوذ ناپذیر کلات درست بود، ولی بعد از قتل وی به آسانی در تصرّف مخالفان قرار گرفت و سرانجام خانوادهاش مقتول و گنجینههایش به تاراج رفت. برای آن که با وضعیت کلات در زمان نادر بهتر آشنا شویم به دو روایت اشاره میگردد:
ــــ «در کتاب کیّنیر صاحب مسطور است که کلات قریب یک درجه در شمال مشهد در راه مروِ شاه جهان در جایی واقع است که آن را اژدرکوه گویند و اطراف آن همه کوهستان است و آن کوهی است بسیار بلند و فقط دو راه تنگ دارد. بعد از آن که به قدر هفت میل بالا میروند، سطحهای نمودار میشود که قریب دوازده میل محوّطه آن است و چشمههای خرد بسیار دارد و غلّه و برنج در آن جا به فراوانی حاصل میشود. سکنهی آن جا در چادر زندگی میکنند. فقط عمارتی که در این سطحهی نیکوآئین به نظر میآید دو برج و عمارت کوچکی از مرمر است که نادر بنا کرده است. برجها را به جهت محافظت راه و خانه را به جهت مقام خود نادر ساختهاند. چون سطحهی مزبور را رها کرده به قدر پانزده میل دیگر بالا روند به قلّه کوه میرسند. در آن جا سطحه دیگر به نظر میآید که اگرچه به بزرگی قطعه اوّل نیست، امّا در حاصلخیزی به آن برابری میکند. اشکالی که در گرفتن کلات و قلعه سفید است، همان صعوبت راه است و چون بر قلّه کوه واقعاند. اگر سنگی از کوه به غلطد، اگر سبب تباهی نشود سدّ راه دشمن خواهد شد.»[2]
ــــ «کلات دژی است که دیوارهای بلند و استوار دارد و به درون آن جز از راههای ویژه نتوان رسید. در سوی غربیاش دژی به نام فرود استوار و آراسته است. کوههای بلندش پر از آهوان و دیگر شکارهای گوناگون است. از نرگس و لاله، چشم و چراغ گیتی است و چون جایی تنگ و دلپذیر و در استواری بیهمتا است نادر در زمان پیش، رخنههای آن را با آهک و ساروج بسته و دو سه جای آن بناهای استوار ساخته و در آن نارککاریها به کار برده. بام آنها را مرمر فرش کرده و در زمینهای پست آن جا باغها آراسته و به گلهای رنگارنگ آزین داده و چشمههای آب شیرین خوشگوار از هر سو روان گردانیده بود. مرکب پادشاه در اوایل شوّال به آنجای دلگشا رسیده و به دژ فرود آمد.
شاهنشاه با نزدیکان به تماشای آن سرزمین پرداختند و پس از گردش در آنجاهای دلنشین با شکارچیان به شکار کبک و آهو و دیگر مرغان و چهارپایان دست یازیدند. پس از پایان یافتن شکار و گردش کوهسار در اواخر ماه شوّال به مشهد رهسپار گردیدند. از سه ماه زمستان به مشهد رهسپار گردیدند. از سه ماه زمستان، دو ماه نخست را در سراهای گرم به سر برده، بر بالشهای نرم تکیه کردند. در بیست و ششم ماه ذی حجه به سوی داغستان کینهخواه روان گردیدند و چون در زمانی که شهر طوس به دست پادشاه گشوده گشت در آستان رضوی ایوان میرعلی شیر را با دو منارهاش زراندود ساخته بود. در این زمان به اندیشهی تذهیب گنبد نجف افتاد و به این آهنگ دستهای از استادان ماهر را با بیست بار سیم و زر به آن جا فرستاد.»[3]
حکومت نادر یک سیستم کاملاً نظامی است و در کانون این نظام شخص نادر است که تمام فرامین از جانب او صادر میشود و یا به وسیله او شکل میگیرد. سراسر زندگی کوتاه مدّت نادر آکنده از مبارزه و جنگ میباشد. در نتیجه تمام امکانات اقتصادی و تولیدی و فرهنگی و هنری در حول و محور این کانون میچرخیدهاند. اگر به سالهای حکومت نادر و مبارزات او برعلیه شورشهای داخلی و همچنین جنگهای خارجی توجّه شود، دیگر انتظار از رشد و توسعه هنری و گرایش نادر به هنر و معماری کاری بیهوده است. نادری که جایگاه مستقرّی نداشته و همواره پایتختش زین اسب و خیمهگاهش خانهی او بوده است چگونه میتوانست به سیستم و دیوان اداری توجّه نماید و از همه مهمتر هنر زمانی رشد مییابد که حداقل آرامشی در جامعه حکمفرما باشد و در نهایت به همین دلیل است که در این دوران هیچ توسعه هنری را شاهد نیستیم. در این وضعیت تنها علائم و ذوق هنری نادر را میتوان به تزئین و توجّه به بعضی اماکن مذهبی و یا زینت خیمه و مراسم جشن و سرور در همین مکانها یافت. محمّدکاظم که خود شاهد یکی از این صحنهها بوده است، مینویسد:«...و از جملهی عجایبات که مسوّد این اوراق ملاحظه نمود یک زنجیر فیل بسیار بزرگ با دو فیلبچّه به مجلس آوردند و جُل مروارید دوزی بربالای آن انداخته و خلخالهای طلا و نقره بر دست و پای آن بسته، به مجرّدی که چشم آن فیلان بر حضرت صاحبقران افتاد، دستهای خود را خم کرده به کرنش شهنشاهی مشرّف گشتند و بعد از آن که سازندگان، سازها را به نوازش درآوردند و مرد فیلبان در پیش روی آن ددها به بازی کردن درآمدند که آن فیلان نیز به نحوی رقّاصی میکردند که گویا صاحب اصول مملکت فرنگ و رقّاص بر نغمهی چنگ بوده، بعد از ساعتی که پیلان رقّاصی را به اتمام رسانیدند، چند رأس بُزِ پر خط و خال عجیب که در مملکت ایران ندیده بودم به مجلس آوردند و آن جانوران نیز به هوای سازندگان رقّاصی بسیار کرده و ساکت شدند و چند رأس عوامل با جُلهای زربفت آوردند آنها نیز به صنعت تمام رقّاصی کرده و به در بردند و دیگر دسته به دسته رقّاصان و تقلیدگران ایرانی و هندوستانی و فرنگی به مجلس آمده، هر یک به طرز و صوت خود مقلّدی و بازیگری کرده، ساکت میگشتند.»[1]
به طور کلّی علاقه و گرایش نادر بیشتر در حدّ همین مراسم بوده و تمایلی به شعر و کتابت در او دیده نمیشود، هرچند که در مواقعی اهداء کتاب در ایران و یا علاقه به کتب را در دهلی به او نسبت دادهاند ولی اگر این روایتها صحّت داشته باشد تمایل نادر را به هنر و هنرمندان در همین حد باید پنداشت. مایکل آکس دورتی با ذکر مثالی در رابطه با علاقه نادر به شعرا مینویسد:«در حکایتی آمده شاعری اهل خراسان راه درازی تا قندهار آمده بود تا ابیاتی در مدح و ثنای نادرشاه بخواند. او اشعار خود را در باریابی نزد شاه خواند، لکن مطلوب طبع واقع نشد و به یکی از حاجبان دستور داد شاعر را دورِ اردو بچرخانند و او را برای فروش عرضه کنند امّا خریداری پیدا نشد. آنگاه نادرشاه از او پرسید چه طور به اینجا آمدهای؟ شاعر گفت: سوار بر الاغ. نادر گفت: الاغ را برای فروش عرضه کنید که فوراً با قیمت شیرینی فروخته شد. نادرشاه پول الاغ را به حاجب داد و شاعر را با تمسخر از اردو راند. نادرشاه دلبستگی چندانی به هنر نداشت.»[2]در یک جمع بندی کلّی رضازاده شفق در مورد هنرِ زمان نادرشاه مینویسد:«هنر عمدهی نادر جنگآوری بود. لطفعلی بیک آذر متولّد 1123 در آتشکدهی خود از فقر ادبی آن دوره بحث میکند و در قسمت احوال معاصرین چند تن از معاصرین را ذکر میکند که هیچ کدام جز شیخعلی حزین شهرتی نیافتند. آقا تقی صهبا که پزشک دربار نادر هم بود از حدّ متوسّط برتر نرفت. پس اگر لطفعلی بیک را (که سیزده سال بعد از نادر تألیف نمود.) در نظر نگیریم، دو شخص معروف زمان نادر، میرزا مهدیخان و شیخ حزین بودند. با این که نادر علاقهای به ادبیات نداشت با این حال چهارصد جلد کتاب خطّی به کتابخانه آستان (امام رضاعلیهالسلام) تقدیم نمود. نیز او بود که توسّط میرزا مهدیخان به تألیف تاریخ نادری دستور داد و شاعر هندی محمّدعلی بیک را در سرودن منظومه نادرشاه تشویق نمود. تنها شاعری که نادر به او ارادت داشت حافظ بود و شاید از غزلهای آن شاعر تفأل میکرد. نادر از لحاظ شهرسازی و عمارت فعالتر بود. از شماخی نو و نادرآباد و خیوک آباد سخنی رفت. همچنین از تکمیل بقعهی مطهر امام رضا (ع) و بنای مولودخانهی دستگرد و ساختمان گنجینه در کلات ذکری به میان آمد. در شیراز نیز آبادیها به عمل آورد. نهایت این که به واسطهی طغیان تقیخان رو به ویرانی نهاد. در اصفهان کاری انجام نداد ولی در قزوین قصری ساخت که هنوی از آن یاد کرده. در مازندران هم کاخی به نام چهل ستون برپا نمود که سِر ویلیام اوزلی در کتاب سیاحت خود آن را وصف کرده. نادر موقع اقامتش در دهلی دستور داد تصویرهایی از او بکشند که یکی اثر غلام محیالدّین هندی بود. در لندن دو تصویر از نادر موجود است که یکی در ایندیا آفیس و دیگری در ایندیا میوزیوم هست و گویا هر دو توسّط هنرمندان ایرانی در قرن هیجدهم نقش شده، ولی معلوم نیست معاصر نادر بوده باشند. نقّاشی دیگر در تصرّف کمپانی شرقی هند است که گفتهاند از زمان نادر است . همچنین نادر به یک انگلیسی به نام کاسل دستور داد و او چند مجلس جنگ برایش ترسیم کرد.»[3]
[1] - ص 357 – تعلیقات کتاب تاریخ نادرشاهی – محمّد شفیع تهرانی(وارد) – به اهتمام رضا شعبانی
[2] - ص 305 – شمشیر ایران (نادرشاه)– مایکل آکس دورتی – ترجمه محمّدحسین آریا - 1388
[3] - ص 230 – نادرشاه – تدوین و ترجمه صادق رضا زاده شفق - 1386
4- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, انتشارات گفتمان اندیشه معاصر, 1397, ص 124
نادرشاه را میتوان جزء یکی از پادشاهان نادر دانست که پس از رسیدن به حکومت به تشکیل حرمسرا اقدام ننمود. احتمالاً او تا قبل از رسیدن به قدرت تصوّری از نقش حرمسراها در دربار نداشته است، ولی پس از آن که در زندگی مبارزاتی خود با حاکمان به مقابله یا مماشات و همنشینی آنان توفیق یافت، مسلّماً آگاهی او از نحوهی زندگی درباریان و عیش و نوش و عملکرد حرمسراها افزایش یافته است. شیوه زندگی نادر بیانگر این موضوع میباشد که او چه قبل از پادشاهی و یا پس از آگاهی نیز تأثیری بر روحیه وی نداشته و تمایلی به تشکیل حرمسرا از خود نشان نداده است. از همان ابتدای تاجگذاری نشان داد که خواهان تغییر و تحوّل در سیستم فرهنگی صفویه میباشد و به طور کلّی جایگاه مستحکم و پایدار حرمسراهای صفوی را منسوخ کرد و سیاست محبوس کردن شاهزادگان را در حرمسرا از بین برد و به تکاملِ توانایی و آماده سازی فرزندانش در جامعه پرداخت. در این رابطه مایکل آکس دورتی مینویسد:«مثال دیگری هم از رفتار نادرشاه نسبت به زنان در درست داریم. تمایل افراطی شاه سلطان حسین برای همخوابگی با همسران جدید مشهور خاص و عام بود. روایتی که قاعدتاً میباید صحیح باشد، میگوید: رجال مملکت از این بابت از پادشاه تقلید میکردند امّا نادرشاه علیه این گرایش عمل میکرد و به قول هنوی وقتی بر تخت سلطنت نشست حکمی صادر و اعلام کرد مبنی بر آن که هر کس زنِ مرد دیگری را منحرف و یا به عنف زن شوهرداری را تصرّف کند مرگ او جایز است. کسانی که دختران زیبایی دارند و آن را به عقد مردان جوان در میآورند به هیچ دلیلی نباید با این دختران به خشونت رفتار کنند. در دوره شاه سلطان حسین اشرافِ سرشناس هر زنی که مطلوب طبع خود میدیدند، چه شوهردار و چه بیشوهر در او طمع میکردند. امّا در آن جا که نادر خود قوانین را به دقّت مراعات میکرد، معدودی جسارت میکردند در دوره نادرشاه از آن تخطّی کنند. بارها در روایات میخوانیم او مانع ربوده شدن و یا تجاوز به عنف به زنان شده و یا مرتکبان را جزا داده است (حتّی یک مورد مشهور هم از انحراف مشاهده نمیکنیم). احتمال میدهیم این شیوه به محبوبیت او به منزله حاکمی عادل افزوده است و تمایز آشکاری بین ماهیت زمامداری او و آخرین شاهان صفوی را عیان کرده است.»[1]
اگر دیدگاه و عقیده نادر نسبت به احترام خانواده و زنان این چنین باشد، در نتیجه معلوم نیست هنوی بر چه مبنایی قضاوت کرده که مینویسد:«نادر به زنان علاقه بسیار داشت. میگویند که تا چند سال پیش از مرگش هر شب دختری به حضور او میبردند، ولی این خود قصّهی مسخرهآمیزی بیش نیست. وی در اواخر عمر به سی و سه زن قناعت میکرد و بعضی از آنها را مدّتها دوست داشت. در جنگهای با ترکیه عثمانی غالباً زنان خود را همراه میبرد. نادر از عشقبازی با پسران بینهایت تنفّر داشت و اگرچه بارها میتوانست با تنبیه مرتکبان این گناه درس عبرتی به مردم بدهد، ولی فقط در یک مورد بود که دستور داد چشمان مردی خاطی را برآورند و گوش و بینی و لب او را ببرند. در اثر این وضع غم انگیز بود که آن مرد خود را هلاک کرد.»[2]
در هر صورت روابط نادر با زنان غیر طبیعی نبوده و رفتار او قابل مقایسه با دیگران نیست و علّت این رفتار را ناشی از آن میدانند که:«از خصوصیات اخلاقی دیگر نادرشاه یکی هم رأفت و شفقت تقریباً عجیب او نسبت به زنان بود. به چند مورد معدود با زنان اسیر بیتخطّی به حرمت آنان و حتّی جزای شدید خاطیان رفتار میکرد. گفته میشود به لحاظ روانی این شفقت او از مهربانی مادرش نسبت به وی و برادرش ابراهیم سرچشمه داشته است. چون آن شیرزن در عین منتهای بینوایی و تهیدستی و جوانی دو یتیم خود را با شفقت فراوان به بار نشاند و هیچ کس دیگری را به همسری نپذیرفت.»[3] در ابتدا همسران نادر، دختران باباعلی حاکم ابیورد بودند که با فوت یکی از آنها دیگری به همسری او در میآید. همسر دیگر او مرضیه بیگم دختر شاه سلطان حسین میباشد و مجید دوامی نیز در کتاب خود که البتّه به شکل داستان سرایی میباشد از زن سوگلی نادرشاه به نام جهانبانو در اصفهان نام میبرد و مینویسد که ساختمان اندرونی پادشاه در زمان زندیه بر اثر زلزله خراب شده است.
با توجّه به موارد ذکر شده کمتر نکتهای میتوان یافت که نادر نسبت به اسرای زن بدرفتاری کرده باشد و هنگام بازگشت از دهلی نیز آنها را آزاد کرد که به خانههای خود بروند. تنها مورد استثنا که خاطرهی ناگوار و توجیه ناپذیری از خود باقی گذاشته است برخورد وی با اسرای زن داغستانی میباشد و معلوم نیست بر اثر ناتوانی و ضعفی که از مردان لزگی دیده و یا عوامل دیگر دستور دادهاند که دختران و زنان آنها را بین سپاهیان خود تقسیم کنند و حتّی در صورت کمبود از زنان دیگر استفاده شود. نادر با این عمل ناهنجار خود تمام زرق و برق شکست دهلی و کسب غنایم آن را از بین برد. ایّامی را که نادر برای عیش و نوش صرف میکرده بسیار محدود و در حدّ اعتدال بوده است و در هنگام شب اوقات حضور وی را در اندرونی بسیار قلیل ذکر کردهاند. نادر از مصرف مشروبات الکلی نیز امتناع نداشتهاند ولی هرگز همانند پادشاهان صفوی راه افراط را نپیموده و رعایت جوانب را مینمودهاند و در اواخر عمر نیز این عمل را احتمالاً به توصیه پزشکان کنار گذارده بود و به طور کلّی هیچ کس او را مردی دائمالخمر توصیف نکرده است. در باره میگساری نادر مینویسند:«علاقهی نادر به آراستن مجلس بزم که به صورت عادت روزمرّه وی درآمده بود، مشهور بود. شاید برپایی مجالس می با وجود منع مذهبی میخوارگی تعجبّ برانگیز باشد. با وجود این برپایی مجالس می در میان افغانها و پیروان اسلام در شهرهای ایران امری معمول بود و سابقه آن به قهرمانان حماسی، جنگجویان ترک و مغول و از جمله تیمور و پیش از او میرسید. نادر برخلاف طهماسب و شاه سلطان حسین هرگز معتاد به الکل نشد و تحت تأثیر دائمی الکل قرار نگرفت. او کار و تفریح را به هم نمیآمیخت. هدف میگساری نادر استراحت و آرامش در پایان روز بود. اوضاع جاری و سایر امور معمولاً در این مجالس بحث نمیشد. این مجالس در خدمت ایجاد رشتههای احساسات مشترک و اعتماد بود. گرچه بعضی از مقرّرات وجود داشت که در این مجالس میبایست به آنها عمل میشد. همچنین این مجالس برای افراد سبک مغز و احمق تله محسوب میشد. نادر هرگز در طول روز به تفریح و سرگرمی نمیپرداخت. معمولاً بعد از غروب به محل اقامت خود میرفت. دست از امور جاری میکشید. همراه سه یا چهار نفر از نزدیکترین دوستانش شام میخورد. یک جام یا حداکثر سه جام شراب مینوشید. در تمام این مدّت کاملاً رفتاری آزاد و بذلهگویانه در پیش میگرفت. هیچ کس حق نداشت در این مجلس خصوصی از مسائل جاری سخنی به میان آورد. افراد میبایست رفتار صمیمانهتری در پیش میگرفتند. نادر به کسانی که او را در این مجالس خشنود میکردند، مهربانی میکرد. رفتارش در حضور جمع متفاوت و توأم با نزاکت بود. در این مجالس کسی نمیتوانست بیشتر از هم رتبگانش توجّه نادر را به سوی خود جلب کند یا نفوذ بیشتری بر او داشته باشد. افراد اجازه داشتند در مجالس می بی قید و بند و تکلّف سخن بگویند. نادر به سخنانی اجازهی ابراز میداد که در سایر مواقع قدغن بود. با این وجود در سخن گفتن حد و حصری نیز وجود داشت. مردی در پاسخ این سؤالِ نادر که کودکی که مادرش با ده سرباز همخوابه شود، چه از آب در میآید؟ آن مرد گفت: مثل مادر تو«نادرِ دو رو» میشود. نادر احتمالاً نیش و کنایههایی را که پس از مرگ پدر در دوره فقر و تنگدستی خود و مادرش گفته میشد به خاطر آورد. وی بلافاصله دستور داد مرد زبان دراز را خفه کنند.»[4]
[1] - ص 279 – شمشیر ایران – تألیف مایکل آکس دورتی – ترجمه محمّد حسین آریا - 1388
[2] - ص 323 – زندگی نادرشاه – تألیف جونس هنوی – ترجمه اسماعیل دولت شاهی
[3] - ص 15 – شمشیر ایران – تألیف مایکل آکس دورتی – ترجمه محمّد حسین آریا - 1388
[4] - ص 166 – شمشیر ایران – تألیف مایکل آکس دورتی – ترجمه محمّد حسین آریا – 1388
2 آینه عیبنما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 121