محمّد شاه از جوانی دچار بیماری نقرس بود و مدام درد و رنج را تحمّل میکرد و به سبب آن بیماریها دچار روحی ضعیف و مالیخولیایی بود و به محبّت نیاز شدید داشت. چون دیگران به او توجّهی نمیکردند تمام علاقهی او معطوف به حاج میرزا آقاسی شده بود و حاجی نیز تا میتوانست عقاید خرافی خود را در ذهن و افکار شاه تثبیت کرد و میزان آن در حدّی است که میتوان گفت: «این معلّم کوسه در سر شاگرد خود عقایدی مخالف دین اسلام جا داده بود. در نتیجه نه تنها شاه اصول دین پیامبر اکرم را رعایت نمیکرد که حتّی احترام شخص پیغمبر را هم منظور نمیدانست. او نسبت به کلّیه ائمّهی اطهار بی اعتنا شده بود. اگر برای علی بن ابیطالب (ع) احترامی قائل میشد برای این بود که ایرانیها ملیّت خود را با شخصیّت آن حضرت به هم آمیختهاند. در حقیقت نمیتوان گفت که محمد شاه مسلمان بود یا عیسوی، زردشتی بود یا جهود؛ ولی میتوان گفت که قلباً متمایل به دوستی با دراویش بود. علاقهی محمد شاه به درویشی و صوفیگری از زمان ولایتعهدی وی در تبریز آغاز میشود. وی نخست تحت تأثیر محمّد رضا همدانی (از فرقهی کوثر علی شاه) قرارگرفت و سپس به حاجی میرزا آقاسی متمایل گردید. حاجی میرزا آقاسی در شمار دراویشی بود که مولانا آنان را منحط و پشمینه پوش نامیده است. این مرد چنان نفوذی در شاه داشت که شاه ساده لوح باور کرده بود میرزا منشاء کرامات است و موجودی خارقالعاده به شمار میآید. بنا بر نوشتهی ناسخالتواریخ محمد شاه حاجی میرزا آقاسی را قطب آسمان شریعت و طریقت میدانست و عقیدهی ثابت و مسلّمش این بود که ذات واجبالوجود با تمام قدرت خود در عقلای قوم جلوهگر میشود و چون حاجی میرزا آقاسی را عاقلترین مرد دنیا میدانست هیچ شکّی در خدایی او نداشت و با کمال ایمان از او طلب معجزه میکرد.»[1]
[1] - ص 65 - پشت پرده - احمد خانملک ساسانی 1372
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 165
محمّد شاه چون فردی مریض احوال بود هرگز نمیتوانست از نظر تشکیل حرمسرا دنبالهرو فتح علی شاه باشد. تعداد زنان حرمسرای او از هفت نفر تجاوز نکرد، ولی پادشاه بعد از او بود که کم بود آن را جبران کرد. در زمان محمد شاه زنی که قدرتمند بوده و نقش اساسی در خانوادهی دربار داشتهاند مهد علیا میباشد و به دلیل اهمّیّت و نقش وی در این مقطع و دوران پادشاه بعدی در مبحثی جداگانه از او صحبت خواهد شد. در مورد حرمسرا و میزان دخالت زنان محمّد شاه نویسندهی کتاب قهوهی قجری مینویسد:«...ازدواج ملک جهان با محمد شاه که به دستور فتحعلیشاه صورت گرفته بود یک ازدواج سیاسی بود و ظاهراً محبّتی از سوی شاه نسبت به وی وجود نداشته و یا لااقل شایعات بعدی این محبّت را کم رنگتر کرده است. یکی از مورّخین این شایعات را بسیار عمیقتر عنوان میکند و مینویسد این پسر (ناصرالدّینشاه) نتیجهی معاشقاتی است که با شاهزاده فریدون میرزا صورت گرفته است. با این وجود هیچ یک از زنان حرمسرای محمد شاه که در مقایسه با حرمسرای دیگر سلاطین قاجار چندان وسعتی نداشت به پای قدرت سیاسی او نرسیدند. تنها خدیجه که دختر یک کرد از سنیهای ناحیهی چهریق بود که مورد توجّه و علاقه شاه قرار گرفت. طبیعی بود که شاه فرزند او یعنی عبّاس میرزای سوم را برای جانشینی دوستتر بدارد. در این میدان که شاه مریدانه از حاج میرزا آقاسی تأثیر میپذیرفت نیز طرفدار به سلطنت رسیدن عبّاس میرزا بود به همین دلیل مهد علیا با آقاسی برای نجات پسرش پای میز معامله نشست و نزدیکی طنز آلود آقاسی و ناصرالدّین در پی همین توافق دو جانبه بوده است.
ملک جهان برای تثبیت موقعیت ناصرالدّین میرزا با سفرای بریتانیا نیز وارد مذاکره شد و ضمن درخواست حمایت ابراز داشت که شاهزاده هیچ پناهگاهی سوای حکومت بریتانیا ندارد و همین زد و بندهای پیش از سلطنت باعث شد که سفرای بریتانیا در طول حیات مادر شاه همواره رابطهای دوستانه با حرمسرا داشته باشند. مهد علیا از همان ابتدا در مورد ولیعهدی پسرش سخت نگران بود، زیرا میدانست که شاه و صدر اعظم قلباً با جانشینی فرزندش موافق نیستند به همین دلیل از زمانی که پسرش اسماً به حکمرانی ولایت آذربایجان منصوب شد همراه او به آذربایجان رفت. دورهای که اوج پیچیدگی و ابهام وضعیت آیندهی ناصرالدّینمیرزا بود. بعد از فوت محمد شاه نیز مهد علیا مهمترین نقش سیاسی تا به سلظنت رسیدن پسرش را بر عهده گرفت هر چند که بر خلاف نظر و هدفش امیرکبیر به صدارت رسید.»[1]
[1] - ص 114 - قهوهی قجری - محمّد توحیدی چافی 1378
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 164
از زمان محمّد شاه استعمارگران روس و انگلیس در جهت استیلای هرچه بیشتر بر ایران علاوه بر دخالتهای نظامی و سیاسی و اقتصادی متوسّل به استعمار فرهنگی شده و همواره سعی داشتهاند پایگاه فکری مردم را که از اسلام و خصوصاّ تشیّع نشأت میگرفته است مورد حمله قرار دهند. هدف آنان ایجاد تفرقه در بین مردم و تضعیف قدرت روحانیت بوذه است، زیرا نقش و قدرت مذهب را در انسجام مردم دریافته و میدیدند که ایران با آن که از نظر نظامی بسیار ضعیفتر از روس و انگلیس و عثمانی است باز هم در مواقع حسّاس در برابر آنان چگونه مقابله میکند و مانع جدّی اهداف آنها میباشد. از این جهت به طرق مختلف فعالیّتهایی را جهت تفرقه در زمینهی فرهنگی فراهم ساختند و در انجام آن روشهایی را برای نفوذ در سیستم روحانیت و تودهای پیرو دنبال کردهاند که انسان دچار حیرت میشود. یکی از این افراد کنیاز دالگورکی جاسوس دولت روسیه است که با حمایت مادی و کمک وزارت خارجه به ایران فرستاده میشود. او در اجرای برنامه خود در کنار حکمایی چون حکیم احمد گیلانی به تکمیل اسلام ظاهری پرداخت و صاحب زن و فرزند نیز از قشر آنان گردید. وی ضمن فعالیتها و ارسال گزارشهای روزانه به دولت متبوع خود مقدمات پناهندگی تعدای از شاهزادگان را در روسیه فراهم میسازد تا بعداً به عنوان مترسک و ترساندن پادشاه ایران از آنان استفاده کنند. کنیاز دالگورکی علاوه بر این موارد در خاطرات خود ذکر میکند که سعی بر رواج این تفکّر داشته است که ورود هر نوع تفکّر علمی را برای ایران کفر قلمداد کرده و سرانجام نیز با مشورت محمد شاه اقدام به قتل قائم مقام و مسموم کردن نمک پروردهی خود حکیم گیلانی میکند. روسها نیز چون فعالیت او را موفّق میبینند به افزایش مالی او اقدام کرده و میزان آن از 20 به 50 هزار منات افزایش میدهند. او در خاطرات خود از دوستان صمیمی یا بهتر بگوییم جاسوسان اصلی خود چون میرزا حسین علی و میرزا یحیی نام میبرد که چه خدماتی به او کردهاند. وی پس از آن که جهت ادامهی تحصیل با نام جعلی شیخ عیسی لنکرانی به عتبات عراق اعزام میشود در خاطرات خود میگوید برای آن که دکّانی در مقابل شیخیّه باز کنم در محضر درس سیّد کاظم رشتی با سیّد علی محمّد شیرازی آشنا شدم و با زمینهی مساعدی که در وجود وی بوده است به او تلقّین میکند که تو حضرت صاحبالامری و از او میخواهد تا در ایران دست به اقداماتی بزند. وی هرچند در نهایت توسّط امیرکبیر تیرباران میشود، ولی دولتهای روس و انگلیس از پیروان ساختگی او حمایت مادی و معنوی میکنند و آنها را در زیر چتر حمایتی خود قرار میدهند.[1] انگلیسیها نیز در این زمینه که استاد روسها محسوب میشدند به سیّد علی محمّد باب خدماتی را ارائه میدهند.
«عمّال زیرک حکومت هندِ انگلیس که در پی بهانهای برای برپا کردن آشوب در ایران بودند. سیّد را وسیلهی تبلیغات سیاسی خود قرار داده و تا حدّی که امکان داشت از مردم ساده لوح و طمّاع به عنوان مرید، دور او گرد آوردند و باب، بعضی از مریدان چرب زبان خود را به شیراز فرستاد و شروع به تبلیغات دینی کرد و در آن شهر نیز عمّال انگلیسی در پرده به مقاصد باب کمک کردند.»[2] و مورد دیگر راه نفوذ انگلیسیها اعطای مقرّری موقوفات معبد اوده میباشد که کلنل نیو مارچ و هاردینگ سفرای انگلیس اذعان دارند که وجوه مذکور در دست آنان مانند اهرمی بوده که در ایران و بینالنهرین هر عملی را میتوانستند با آن انجام دهند و هر بار سنگینی را قادر به حرکت درآوردن آن بودهاند. خان ملک ساسانی در بارهی این موقوفات مینویسد: «به طوری که از طرف خود انگلیسیها شهرت داده میشد؛ رقّاصهی زیبای شیرازیالاصل و عشوهگری که از هفتاد و دو ملّت در طول زمان دلربایی کرده و تموّل بسیار به چنگ آورده بود چون در هندوستان به عنوان یک فرد شیعه و بلا عقب از دنیا رفت دولت انگلیس را وصی قرار داد تا عایدات و دارایی هنگفت او را همه ساله در میان علما و طلاّب شیعه تقسیم کنند.»[3]
[1] - جهت اطّلاعات بیشتر به کتاب حسینعلی روسی معروف به بهاءالله به ضمیمه خاطرات کینیاز دالگورکی تألیف آقای ص.س.ه. - 1388 مراجعه شود.
[2] - ص 151 - ایران در دورهی سلطنت قاجار - علیاصغر شمیم 1370
[3] - ص 103 - دست پنهان سیاست انگلیس در ایران - احمد خان ملک ساسانی
4 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 162
نقش انگلیس در امور دولت قاجاریه بر کسی پوشیده نیست و آنان برای تضعیف این حکومت پوشالی از هیچ خدعه و نیرنگی روی گردان نبودند و در جهت متلاشی کردن ایران تا آن جا که به نفعشان بود و موقعیت رقیب قدرتمند یعنی روسیه اجازه میداد، قسمتهای مهمّی از این سرزمین را جدا کردند و حتّی سعی و تلاش در تجزیهی نواحی دیگر داشتهاند. انگلیسیها برای پیشبرد اهداف خود از جاسوسان زبردستی استفاده میکردند که یکی از افراد فعّال و جاسوس آنان مستر لایارد است. در باره او چنین روایت میکنند که: «در میان تمام جاسوسان انگلیس باید اذعان کرد که پشت کار و استقامت لایارد از همه بیشتر بود چون از سال 1252 تا سال 1267 مدّت پانزده سال با لباس بختیاری برای تحریک و راهنمایی محمّدتقی خان چهار لنگ به تجزیهی لرستان و خوزستان از ایران نهایت کوشش را به جای آورد. مثل بختیاریها لباس میپوشید و دور کلاه نمدش مثل آنها یک لنگ میبست. گویش لری را بسیار خوب حرف میزد و به طوری خود را شبیه آنها ساخته بود که در سال 1257 بارون دوبرد، نایب اوّل سفارت روس در تهران که برای تحقیق عملیّات جاسوسان انگلیسی سفری به بختیاری کرد اتّفاقاً با مستر لایارد مصادف شده از او پرسیده بود که شنیدهام جاسوسان انگلیسی به بختیاری آمدهاند. مستر لایارد با گویش لری تکذیب کرده بود. از سال 1246 یک جاسوس یهودی انگلیسی در بختیاری دعوی مسلمانی کرده و اسم خود را درویش علی گزارده، زن بختیاری گرفته بود. بعد از ورود مستر لایارد به آن صفحات مأموریت درویش علی پایان یافت و به لندن احضار گردید. لیدی شِل زن وزیر مختار انگلیس در تهران، در سفرنامهی خود بیادبانه نقل میکند: درویش علی وقت حرکت از ایران زن بختیاری خودش را با یک الاغ عوض کرد و چند شیلینگ هم از این راه منفعت برد. باری مستر لایارد به قلعهی مالمیر که منزلگاه دایمی محمّدتقی خان بود با لباس بختیاری و گویش لری وارد شد و به زودی منتهای انس و الفت ما بین او و خان چهار لنگ برقرار گردید. در اندرون محمّدتقی خان میان زنهای خان نقشهی تجزیهی لرستان را از ایران میکشید و شبها برای زنهای خان قصّه میگفت. در جنگهای محمّدتقی خان بر ضدّ دولت رئیس ستاد بود و با خان به شکار شیر میرفت. برای بیمارها طبابت میکرد و هر جا چشمهی نفت میدید در کتابچه خود یادداشت میکرد. نقوش باستانی کوهستان بختیاری را کپیه میکرد و افسانههای یهود را در مغز مردم آن کوهستان جا میداد.
خلاصه همین که غایلهی هرات تمام شد. دولت منوچهر خان معتمدالدّوله حاکم اصفهان را مأمور گرفتن محمّدتقی خان کرد که در همه آنها مستر لایارد حاضر بود. محمّدتقی خان را دستگیر کرد و به مرکز فرستاد. چندی در میدان توپخانه زندانی بود و در همان جا فوت کرد، امّا مستر لایارد تا سال آخر صدارت میرزا تقی خان امیر نظام به امید تجدید نقشه در کوههای بختیاری ماند و پس از مراجعت به انگلستان برای خدماتی که انجام داده بود به مقام لردی رسید و بیست سال بعد سفیر کبیر انگلیس در استانبول گردید.»[1]
[1] - خلاصهی صص 73 تا 78 - پشت پرده - احمد خانملک ساسانی 1372
2 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 161
دولتین استعمارگر مذکور بعد از مرگ آقامحمّدخان و زمینهی مساعدی که فتحعلیشاه برای آنان فراهم آورد و همچنین بعد از ضعف و سستی امور حکومتی که خودشان در اثر رشوه و تفرقه افکنی به وجود آورده بودند اقدام به برنامهریزی و جدا سازی نواحی مختلف ایران کردند که نتیجهی آن انعقاد معاهدات ننگین و انحطاط سیاسی و اقتصادی ایران بود و متأسّفانه این روند تا پایان سلسلهی قاجاریه ادامه یافت. در ابتدای سلطنت فتحعلیشاه نفوذ استعمارگران تقریباً در حدّ صفر بود و اگر یک خارجی وارد ایران میشد پس از رفتنش جای پای او را پاک میکردند که به اصطلاح نجس نشوند، ولی بعد در اثر توسعه رشوه و فساد اداری و عمل وطن فروشان داخلی کار آنان به جایی رسید که سر جان ملکم نمایندهی انگلستان میگوید در دورهی فتحعلیشاه مقدار پیشکشها به دو پنجم بودجهی کلّ کشور میرسید و اوضاع اقتصادی به نحوی شد که شاهان قاجار مجبور بودند که کسری پول خود را از راه تقدیمیها و مداخل دیگر جبران کنند. این اعمال اخذ رشوه تا آن جا پیش رفت که بدون هیچ ابا و خجالتی در کشور رواج کامل داشت و ایرانیان کار بدون مداخل را قبول نمیکردند و حتی جزء کار نمیدانستند و پول انگلیسی به طور معجزه آسا هر مشکلی را حل میکرد و موفّقیّت مأموریتها بدان بستگی داشت. در زمان محمّد شاه نیز این روند در ابعاد گستردهای ادامه داشت و سرانجام در انجام کارهای خود چنان فلج شدند که پادشاه و درباریان بدون اذن و اجازهی روس و انگلیس حقّ آب خوردن نیز نداشتند. در همین زمان بود که جهت نفوذ در افکار و فرهنگ مردم به ساخت مذاهب جدید و توسعهی خرافات پرداختند و با اعطای رشوه به موافقان و مخالفان شورش و اغتشاش در نواحی مختلف به وجود آورده تا استعمار فرهنگی آنان نیز طبق برنامه تحقّق یابد. در مورد چگونگی و به توافق رسیدن روس و انگلیس برای سلطنت محمد شاه چنین آمده است: «جلوس محمّد میرزا به سلطنت قاجار ویژگیهایی دارد که در طول تاریخ شاهان ایران کم سابقه و شاید بیسابقه باشد. دخالت روس و انگلیس و حمایت مشترک آنها با همهی رقابتهای پیدا و پنهانی که بین این دو قدرت جهانی وجود داشت یکی از جنبههای بارز و متمایز دورهی قاجاریه و نیز پادشاهیهای سدهی اخیر محسوب میگردد. این دخالت صریح بیگانگان اگرچه تبعات بسیاری برای ایران داشت و سرآغاز اعمال نفوذ در ایران محسوب میشود، امّا یکی از عواملی بود که جلوی گسترش جنگهای داخلی را گرفت و یا از شدّت آن کاست. روسیه به بهانهی بند هفتم عهدنامهی ترکمنچای خود را در این دخالت محق میدانست و با توجّه به این که پس از قتل گریبایدوف امور خارجه ایران به دست عبّاسمیرزا و قائممقام اداره میشد نمایندگان انگلیس نیز مانند روسیه در دربار عبّاسمیرزا اقامت داشتند و به همین دلیل ارتباط خوبی با وی برقرار کرده بودند. از طرفی انگلیسیها دریافته بودند که موقعیّت محمّد میرزا بهتر از سایر شاهزادگان است. کمپل نمایندهی انگلیس چندین بار به دولت خود برتری محمّد میرزا را بر سایر شاهزادگان برای سلطنت گوشزد کرده، دولت خود را به پشتیبانی از وی ترغیب کرده بود. همکاری روسیه و انگلیس در حمایت از محمّد میرزا یکی از نکات عجیب این بُرهه از تاریخ قاجار است. آنها حتّی به طور رسمی قراردادی منعقد کرده و تعهّد کردند که در این راه ثابت قدم باشند. بدین ملاحظات در تابستان 1834 پالمرستون وزیر خارجهی انگلیس با سفیر روسیه پرنس لییون در لندن قراردادی منعقد کرده و در آن دولتین روس و انگلیس تعهّد کردند که با همکاری یک دیگر محمّد میرزا را به سلطنت رسانند.»[1]
[1] - ص 39 - قهوهی قجری - محمّد توحیدی چافی 1378
2 0 - آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 160