شاید مهمترین تفاوت دیدگاه مذهبی نادر را نسبت به پادشاهان دیگر در این نکته میتوان یافت که او برای رسیدن به اهداف سیاسی – نظامی خود تمایلی به استفاده از مذهب نداشته و میخواست ضمن دستیابی به اهداف سیاسیاش اختلافات مذهبی را از میان بردارد. بر همین اساس و مدارای وی با ادیان دیگر، مورّخان را بر آن داشته که با توجّه به جهانبینی خودشان او را گاه شیعه و یا سنّی و یا بیاعتقاد به همهی ادیان متّهم سازند. اکثر افراد وی را شیعهی متعصّب خواندهاند؛ تعدادی نیز او را لامذهب توصیف کرده و میگویند اصلاً مذهب نادر معلوم نبوده و تنها نیایش او این بود که قبل از جنگ یک دقیقه سر بر زمین میگذاشت و دعا میخواند و از این نظر او را مورد انتقاد قرار دادهاند. لاکهارت در بررسیهای تاریخی خود مینویسد:«نادر اشتباههای فراوانی داشت ولی از تعصّب مذهبی به دور بود و اقدامات او را در این زمینه نمیتوان در شمار خطاهایش داشت. راست است که به شیعیان سختگیریهایی روا داشت ولی این کارها را صرفاً به دلیل جلوگیری از تشتّت دینی میکرد. در مورد تلاشهای آمیخته با خشونت وی برای نزدیکی شیعیان با سنّیها سخن بسیار گفته شده است. این اعمال درست در جهت عکس اقداماتی است که شاه اسماعیل و جانشینانش برای تمرکز قدرت در دست شیعیان، سپردن نقش اساسی ادارهی مملکت بدانها و تأمین وحدت مذهبی در ایران معمول داشته بودند. مسلّم است که نادر پیش از جنبهی محدود ملّی دیدی وسیع و جهانی داشته و حدود سرحدّات امپراطوری خود را بسیار دورتر از مرزهای کشوری صفویان در نظر میآورده است. نتیجتاً این طور میشود استنباط کرد که او در اندیشه قراردادن خویش در رأس یک دنیای واحد اسلامی بوده است.»[1] هنوی نیز در این رابطه و بدون توجّه به جنگهای صلیبی و حوادث قرون وسطی و دستگاه تفتیش عقاید اروپائیان در مورد بیاعتقادی نادر مینویسد:«هنگامی که ظلم و اصول عجیب دولتهایی را که معمولاً در کشورهای اسلامی بر سر کارند به نظر میآوریم، از تفکّر در بارهی مذهب عیسویت عقایدی عالی در ما پدید میآید و کسانی که مشتاق به کار بردن اصول خاصّ مذهب عیسوی هستند چه قدر شایسته ستایشند.
در آغاز سال 1740 میان رهبر مذهبی ارامنه و بعضی از مبلّغان کاتولیک اختلافی پدید آمد. قضیه را ناچار به نادر ارجاع کردند و او رهبر مذهبی ارامنه را به پرداخت مبلغی کلان مجبور کرد و گفت: کشیشان نیازی به پول ندارند و فقط فکر مردم را پریشان میکنند و به بهانه مذهب پول میگیرند، در صورتی که احتیاج او بیشتر است؛ زیرا آن پول را به مصرف نیازمندیهای قشون میرساند. همچنین نادر در بسیاری از موارد دلیریهای علی(ع) را بیارزش میدانست و از رفتار او انتقاد میکرد و میگفت علی سپاهیان خود را در بیابانها به حرکت درمیآورد و عدّهی زیادی از آنها را به سبب تشنگی هلاک میکرد. آنگاه از مردم میپرسید چرا به جای استمداد از علی از خدا کمک نمیخواهید؟ ظاهراً نادر در مقاصد مذهبی خود انگیزه پیچیدهای را دنبال میکرد و میخواست که ذهن مردم را به خود مشغول دارد و در همان زمان با ایجاد مذهبی نوین مانند پادشاهان گذشته به شهرت خود بیفزاید و چون خاندان صفوی که به سبب تقوی و ایمان بر تخت سلطنت نشسته بودند، او نیز ظاهراً مایل بود که براساس مذهبی نوین سلسلهای تازه تأسیس کند.» [2]
مایکل آکس دورتی هم در بررسیهای خود چنین نتیجه میگیرد که گرایش مذهبی نادر جنبه سیاسی داشته و اعتقادی به اصول مذهبی در وجود او نبوده و میگوید:«نادر به عنوان یک شیعه پرورش یافته بود امّا او با وجود تغییر مذهب به تعالیم و احکام به هیچ یک از مذاهب تعلّق خاطر نداشت. برخی بر این باور بودند که نادر به رغم استفاده از مضامین مذهبی در نطقها و سخنانش فاقد ایمان مذهبی واقعی بود. بازن پزشک فرانسوی که بعداً به عنوان پزشک مخصوص نادر در خدمت او بود، نوشته است، نمیتوان تشخیص داد که نادر از کدام مذهب پیروی میکند. بسیاری از افرادی که او را از نزدیک میشناسند، میگویند او به هیچ مذهبی پیرو نیست. احتمالاً سفیران سیاسی روسیه نیز گزارشهای مشابهی از نادر ارائه کردهاند زیرا ملکه الیزابت در باره بیدینی فردریک کبیر که معاصر نادرشاه بود، آشکارا گفت که او مقدّسات را به سُخره میگیرد. هرگز پا به کلیسا نمیگذارد. او نادرشاه پروسی است.
انگیزه نادر در تغییر مذهب ایرانیان به تسنّن کاملاً سیاسی بود. در خارج از ایران تغییر مذهب نادر بیانگر علاقه وی به گسترش نفوذ در جهان اسلام تلقّی شد. تلاشی برای کسب موقعیت سیاسی گسترده در جهان اسلام با وجود مذهب تشیع غیر ممکن بود. مذهب در کانون انگیزههای نادر قرار نداشت. بلکه همانند تیمور همهی تلاش نادر برای سیطره بر جهانی معطوف شده بود که او میشناخت. نقل است که مردی روحانی در باره بهشت با نادر سخن گفت. پس از آن که مرد روحانی از بهشت و لذایذ و خوشیهایش سخنها گفت، نادر از او پرسید آیا چیزهایی مانند جنگ و غلبه بر دشمن نیز در بهشت وجود دارد؟ چون مرد پاسخ منفی داد؛ نادر گفت: بدون این، چه خوشی و لذّتی در آن جا وجود دارد؟»[3] ولی از دیدگاه دکتررضا شعبانی چنین استنباط میشود که وی با دید احتیاط نگریسته و معتقد است که این دیدگاهها نمیتواند صحّت داشته باشد و احتمال میرود که از روی غرض و برای تغییر اذهان مردم بیان کردهاند وگرنه موارد احترام گذاشتن نادر به قبور ائمّه در مشهد، کربلا و نجف و مسأله اوقاف کاملاً مشهود است و شاید این گفته از حقیقت دور نباشد که گروه کثیری از مردم سیاست مذهبی نادر را درست درک نمیکردهاند و تعبیرات مبهم از آن داشتند و سختگیریهای او نسبت به شیعیان صرفاً به دلیل جلوگیری از اختلافات مذهبی بوده است. با توجّه به اقدامات مذهبی نادر و دفاع وی از حقوق شیعیان در مذاکرات با عثمانیها به سختی میتوان نظراتی مانند میرزا خلیل مرعشی را پذیرفت که میگوید:«نادر پس از مراجعت از هند و از میان برداشتن طهماسب و پسرش عباس از دین مبین بیگانه شد و در اوایل حال به بهانهی تألیف قلوب اهل روم و غیره بعضی از افعالی را که شیوه و شعار شیعه میباشد مثل تعزیه داشتن خامس آل عبا حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام شهید دشت کربلا در عُشر محرمالحرام، برپاداشتن رسم عید غدیر خم و عید نوروز و غیره از تمام بلاد قلمرو خود موقوف نموده ؟! چادر به یک شاخ افکنده، علانیهی قدغن نموده که کسی قرآن نخواند، بلکه نداشته باشد. العیاذبالله منه چه اگر قرآن راست میبود، این همه اختلاف در میان امّت جناب رسول خدا واقع نمیشد و شروع به کلمات کفر و زندقه نموده و احداث ظلم و بیداد بینهایت کرده. به این نیز اکتفا ننموده بنا گذاشت که تمام فرقه شیعه را باید به قتل رسانید.»[4]
برای آن که در زمینه بیاعتقادی نادر نسبت به مذهب نتیجه بهتری ارائه شود به بررسی یک نویسنده لائیک اشاره میگردد که مینویسد:«معاصران نادرشاه حکایت میکنند که او آشکارا نسبت به مذهب بیاعتنایی میکرد. بازن طبیب دربار او خاطرنشان میسازد که شاه میخواست مذهب مخصوصی برقرار کند و این کار بسیار سخت بود. کسانی که از نزدیک با او تماس داشتند معتقد بودند که او آدمی لامذهب بود. به روایت هانوی نادر نسبت به هر دو فرقهی اسلام به یک اندازه بیعلاقه بود. چنان که این مؤلّف مینویسد گویا شاه اظهار تمایل کرده که از اسلام و مسیحیت مذهب نوی بسازد که از هر دوی آنها بهتر باشد و مردم یک وقتی از آن پیروی کنند. ای. کالوشکین مأمور ثابت روسیه در ایران، در گزارش 31 مه 1741م خبری میدهد که نادر در 25 مه اسقف ارمنی اسقف کاتولیک، ملاّ و خاخام را پیش خود میخواند و به آنها دستور میدهد که انجیل حواریون و تلمود را ترجمه کنند. وقتی که آنها ترجمهها را میخوانند نادر علّت پاداش گرفتن اسقفها، ملّایان و سایر اشخاصی را که به امور مذهبی میپردازند به آنها گوشزد میکند. شاه سپس میافزاید که قادر متعال به او عظمت قدرت و شهرت داده و در قلب ما بینش به وجود آورده که اختلاف بین این همه آئینها را ببینیم، از میان آنها انتخاب کنیم و ایمان نوی بسازیم که هم خدا از آن خشنود و هم برای ما وسیلهی نجاتی باشد. برای همین است که این قدر در جهان آئینهای مختلف وجود دارد. آئینهایی که یکی دیگری را لغو میکند و هر یکی فقط خودش را ارزشمند میداند. این آئینها یکی نیستند در صورتی که خدا یکی است و آیین هم باید یکی باشد. نادر در حالی که به ترجمه تورات و انجیل و قرآن گوش میدهد، گاهگاه به پیغمبران یهود، محمّد و علی میخندد. او آشکارا اظهار میدارد که خودش را کمتر از پیغمبر و علی قابل احترام نمیداند زیرا آنها از آن جهت بزرگند که جنگجویان خوبی بودهاند و بالاخره میگوید که خودش هم در سایه اسلحه به همان شهرتی که آنها به دست آوردهاند، رسیده.
چنان که یادآور شدیم نادر در سال 1736م در قوریلتای مغان، سه شرط اعلام داشت و وعده داد که اگر قبول افتد به تخت سلطنت خواهد نشست. در شرط سوّم او گفته شده بود که علّت جنگهای خونین بین مسلمانان به خصوص بین ایران و ترکیه نفاقهای مذهبی است. نادر پیشنهاد کرد که برای اجتناب از نزاعها و خونریزیهای بعدی شیعیانِ تبعهی او از لعنت کردن که به وسیله شاه اسماعیل اوّل صفوی مقرّر شده بود، ممانعت کنند و هواخواه مذهب امام جعفر صادق شوند. دستور شاه در باره اتّحاد هر دو فرقهی سنّی و شیعه که وجودشان بین فارس و ترک تخم نفاق افکنده بود، منتشر شد. در دستورِ یاد شده آمده بود که هرکس از اجرای این قانون کوتاهی کند باید منتظر بیمهری شاه باشد.
در همان سال ای. کالوشکین خبر داد که نادر در قوریلتای مغان از زیردستان خود خواستند که در تمام دولت از جشنی که به خاطر مرتضی علی گرفته میشد چشم بپوشند و دین ترکیه را لعنت نکنند. این کار تمام مردم را دچار اندوهی عظیم کرده و ناراحتی غیر قابل تحمّلی برایشان آورده. با وجود این برحسب ظواهر، آنها مجبور خواهند شد که نظر او را اجرا کنند. در همان هنگام به وسیله سفیر ترکیه که در قوریلتای مغان حضور داشت به اطّلاع سلطان عثمانی رسید که نادر به تخت سلطنت نشستند و ایرانیان از مذهب شیعه روی گرداندهاند. سفیران نادر که به استانبول فرستاده شده بودند، دستور داشتند که در باره شرایط زیر با ترکیه قرارداد امضاء کنند. مذهب امام جعفر صادق که اتباعِ شیعی شاه پیرو آن هستند، سلطان عثمانی به عنوان پنجمین مذهب سنّی پذیرفته شود. در کعبه رکن پنجمی برای هواخواهان مذهب امام جعفر صادق بنا کنند. حجّاج ایرانی را از مکّه باید امیرالحاج همراهی کند. در دستورالعمل قرارداد، راجع به لزوم مبادلهی اسراء و انتصاب نمایندگان دائمی در دربارهای ایران و ترکیه از جانب هر یک از طرفینِ قرارداد گوشزد شده بود. اصلاحات مذهبی نادرشاه در واقع میبایست مددکار سیاست خارجی اشغالگرانه او باشد. در مذاکراتی که بین نمایندگان شاه ایران و سلطان عثمانی در استانبول انجام گرفت در مورد سه شرط پیشنهادی نادر بدون هیچ گونه کوشش خاصّی توافق به عمل آمد. دو شرط اوّل سبب مباحثه بزرگی شد که در این مباحثه از ایران علی اکبر ملاباشی و میرزا ابوالقاسم کاشانی صدر و از طرف ترکیه قاضی آناتولی، قاضی سابق استانبول و سایر فقهای برجسته شرکت داشتند. سفیر ترکیه در پایان سپتامبر سال 1636م. استانبول را ترک کرد امّا در مه سال 1738م. توانست به نادرآباد(اردوگاه قشون شاه در عرض ماههای بسیاری که قندهار در محاصره بود به یک شهر نظامی تبدیل گردید و نادرآباد نامیده شد.) که در آن موقع اردوگاه و دربار شاه در آن جا قرار داشت، برسد. سفیر ترکیه نامه سلطان ترکیه را به نادر داد. در این نامه سلطان عثمانی از این که نمیتواند پیشنهاد نادر را در مورد مسائلی که به مذهب مربوط است بپذیرد، معذرت خواسته بود. نادر در جواب تذکّر داد که دو تقاضای اوّل اساسی است و بدین جهت نباید مذاکرات را تمام شده تلقّی کرد و این قرارداد به تصویب نرسید.»[5]
[1] - ص 137 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی – جلد دوم - 1365
[2] - صفحات 262 و 263 – زندگی نادرشاه – تألیف جونس هنوی – ترجمه اسماعیل دولت شاهی
[3] - ص 222 – شمشیر ایران – سرگذشت نادرشاه افشار – مایکل آکس ورسی – ترجمه حسن اسدی - 1389
[4] - ص 270 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی - 1365
[5] - صفحات 155 تا 160 – دولت نادرشاه افشار – ک.ز – ز- اشراقیان – م.- ر- آرونوا – ترجمه حمید امین - 1356
6- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 137
شاید مهمترین تفاوت دیدگاه مذهبی نادر را نسبت به پادشاهان دیگر در این نکته میتوان یافت که او برای رسیدن به اهداف سیاسی – نظامی خود تمایلی به استفاده از مذهب نداشته و میخواست ضمن دستیابی به اهداف سیاسیاش اختلافات مذهبی را از میان بردارد. بر همین اساس و مدارای وی با ادیان دیگر، مورّخان را بر آن داشته که با توجّه به جهانبینی خودشان او را گاه شیعه و یا سنّی و یا بیاعتقاد به همهی ادیان متّهم سازند. اکثر افراد وی را شیعهی متعصّب خواندهاند؛ تعدادی نیز او را لامذهب توصیف کرده و میگویند اصلاً مذهب نادر معلوم نبوده و تنها نیایش او این بود که قبل از جنگ یک دقیقه سر بر زمین میگذاشت و دعا میخواند و از این نظر او را مورد انتقاد قرار دادهاند. لاکهارت در بررسیهای تاریخی خود مینویسد:«نادر اشتباههای فراوانی داشت ولی از تعصّب مذهبی به دور بود و اقدامات او را در این زمینه نمیتوان در شمار خطاهایش داشت. راست است که به شیعیان سختگیریهایی روا داشت ولی این کارها را صرفاً به دلیل جلوگیری از تشتّت دینی میکرد. در مورد تلاشهای آمیخته با خشونت وی برای نزدیکی شیعیان با سنّیها سخن بسیار گفته شده است. این اعمال درست در جهت عکس اقداماتی است که شاه اسماعیل و جانشینانش برای تمرکز قدرت در دست شیعیان، سپردن نقش اساسی ادارهی مملکت بدانها و تأمین وحدت مذهبی در ایران معمول داشته بودند. مسلّم است که نادر پیش از جنبهی محدود ملّی دیدی وسیع و جهانی داشته و حدود سرحدّات امپراطوری خود را بسیار دورتر از مرزهای کشوری صفویان در نظر میآورده است. نتیجتاً این طور میشود استنباط کرد که او در اندیشه قراردادن خویش در رأس یک دنیای واحد اسلامی بوده است.»[1] هنوی نیز در این رابطه و بدون توجّه به جنگهای صلیبی و حوادث قرون وسطی و دستگاه تفتیش عقاید اروپائیان در مورد بیاعتقادی نادر مینویسد:«هنگامی که ظلم و اصول عجیب دولتهایی را که معمولاً در کشورهای اسلامی بر سر کارند به نظر میآوریم، از تفکّر در بارهی مذهب عیسویت عقایدی عالی در ما پدید میآید و کسانی که مشتاق به کار بردن اصول خاصّ مذهب عیسوی هستند چه قدر شایسته ستایشند.
در آغاز سال 1740 میان رهبر مذهبی ارامنه و بعضی از مبلّغان کاتولیک اختلافی پدید آمد. قضیه را ناچار به نادر ارجاع کردند و او رهبر مذهبی ارامنه را به پرداخت مبلغی کلان مجبور کرد و گفت: کشیشان نیازی به پول ندارند و فقط فکر مردم را پریشان میکنند و به بهانه مذهب پول میگیرند، در صورتی که احتیاج او بیشتر است؛ زیرا آن پول را به مصرف نیازمندیهای قشون میرساند. همچنین نادر در بسیاری از موارد دلیریهای علی(ع) را بیارزش میدانست و از رفتار او انتقاد میکرد و میگفت علی سپاهیان خود را در بیابانها به حرکت درمیآورد و عدّهی زیادی از آنها را به سبب تشنگی هلاک میکرد. آنگاه از مردم میپرسید چرا به جای استمداد از علی از خدا کمک نمیخواهید؟ ظاهراً نادر در مقاصد مذهبی خود انگیزه پیچیدهای را دنبال میکرد و میخواست که ذهن مردم را به خود مشغول دارد و در همان زمان با ایجاد مذهبی نوین مانند پادشاهان گذشته به شهرت خود بیفزاید و چون خاندان صفوی که به سبب تقوی و ایمان بر تخت سلطنت نشسته بودند، او نیز ظاهراً مایل بود که براساس مذهبی نوین سلسلهای تازه تأسیس کند.» [2]
مایکل آکس دورتی هم در بررسیهای خود چنین نتیجه میگیرد که گرایش مذهبی نادر جنبه سیاسی داشته و اعتقادی به اصول مذهبی در وجود او نبوده و میگوید:«نادر به عنوان یک شیعه پرورش یافته بود امّا او با وجود تغییر مذهب به تعالیم و احکام به هیچ یک از مذاهب تعلّق خاطر نداشت. برخی بر این باور بودند که نادر به رغم استفاده از مضامین مذهبی در نطقها و سخنانش فاقد ایمان مذهبی واقعی بود. بازن پزشک فرانسوی که بعداً به عنوان پزشک مخصوص نادر در خدمت او بود، نوشته است، نمیتوان تشخیص داد که نادر از کدام مذهب پیروی میکند. بسیاری از افرادی که او را از نزدیک میشناسند، میگویند او به هیچ مذهبی پیرو نیست. احتمالاً سفیران سیاسی روسیه نیز گزارشهای مشابهی از نادر ارائه کردهاند زیرا ملکه الیزابت در باره بیدینی فردریک کبیر که معاصر نادرشاه بود، آشکارا گفت که او مقدّسات را به سُخره میگیرد. هرگز پا به کلیسا نمیگذارد. او نادرشاه پروسی است.
انگیزه نادر در تغییر مذهب ایرانیان به تسنّن کاملاً سیاسی بود. در خارج از ایران تغییر مذهب نادر بیانگر علاقه وی به گسترش نفوذ در جهان اسلام تلقّی شد. تلاشی برای کسب موقعیت سیاسی گسترده در جهان اسلام با وجود مذهب تشیع غیر ممکن بود. مذهب در کانون انگیزههای نادر قرار نداشت. بلکه همانند تیمور همهی تلاش نادر برای سیطره بر جهانی معطوف شده بود که او میشناخت. نقل است که مردی روحانی در باره بهشت با نادر سخن گفت. پس از آن که مرد روحانی از بهشت و لذایذ و خوشیهایش سخنها گفت، نادر از او پرسید آیا چیزهایی مانند جنگ و غلبه بر دشمن نیز در بهشت وجود دارد؟ چون مرد پاسخ منفی داد؛ نادر گفت: بدون این، چه خوشی و لذّتی در آن جا وجود دارد؟»[3] ولی از دیدگاه دکتررضا شعبانی چنین استنباط میشود که وی با دید احتیاط نگریسته و معتقد است که این دیدگاهها نمیتواند صحّت داشته باشد و احتمال میرود که از روی غرض و برای تغییر اذهان مردم بیان کردهاند وگرنه موارد احترام گذاشتن نادر به قبور ائمّه در مشهد، کربلا و نجف و مسأله اوقاف کاملاً مشهود است و شاید این گفته از حقیقت دور نباشد که گروه کثیری از مردم سیاست مذهبی نادر را درست درک نمیکردهاند و تعبیرات مبهم از آن داشتند و سختگیریهای او نسبت به شیعیان صرفاً به دلیل جلوگیری از اختلافات مذهبی بوده است. با توجّه به اقدامات مذهبی نادر و دفاع وی از حقوق شیعیان در مذاکرات با عثمانیها به سختی میتوان نظراتی مانند میرزا خلیل مرعشی را پذیرفت که میگوید:«نادر پس از مراجعت از هند و از میان برداشتن طهماسب و پسرش عباس از دین مبین بیگانه شد و در اوایل حال به بهانهی تألیف قلوب اهل روم و غیره بعضی از افعالی را که شیوه و شعار شیعه میباشد مثل تعزیه داشتن خامس آل عبا حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام شهید دشت کربلا در عُشر محرمالحرام، برپاداشتن رسم عید غدیر خم و عید نوروز و غیره از تمام بلاد قلمرو خود موقوف نموده ؟! چادر به یک شاخ افکنده، علانیهی قدغن نموده که کسی قرآن نخواند، بلکه نداشته باشد. العیاذبالله منه چه اگر قرآن راست میبود، این همه اختلاف در میان امّت جناب رسول خدا واقع نمیشد و شروع به کلمات کفر و زندقه نموده و احداث ظلم و بیداد بینهایت کرده. به این نیز اکتفا ننموده بنا گذاشت که تمام فرقه شیعه را باید به قتل رسانید.»[4]
برای آن که در زمینه بیاعتقادی نادر نسبت به مذهب نتیجه بهتری ارائه شود به بررسی یک نویسنده لائیک اشاره میگردد که مینویسد:«معاصران نادرشاه حکایت میکنند که او آشکارا نسبت به مذهب بیاعتنایی میکرد. بازن طبیب دربار او خاطرنشان میسازد که شاه میخواست مذهب مخصوصی برقرار کند و این کار بسیار سخت بود. کسانی که از نزدیک با او تماس داشتند معتقد بودند که او آدمی لامذهب بود. به روایت هانوی نادر نسبت به هر دو فرقهی اسلام به یک اندازه بیعلاقه بود. چنان که این مؤلّف مینویسد گویا شاه اظهار تمایل کرده که از اسلام و مسیحیت مذهب نوی بسازد که از هر دوی آنها بهتر باشد و مردم یک وقتی از آن پیروی کنند. ای. کالوشکین مأمور ثابت روسیه در ایران، در گزارش 31 مه 1741م خبری میدهد که نادر در 25 مه اسقف ارمنی اسقف کاتولیک، ملاّ و خاخام را پیش خود میخواند و به آنها دستور میدهد که انجیل حواریون و تلمود را ترجمه کنند. وقتی که آنها ترجمهها را میخوانند نادر علّت پاداش گرفتن اسقفها، ملّایان و سایر اشخاصی را که به امور مذهبی میپردازند به آنها گوشزد میکند. شاه سپس میافزاید که قادر متعال به او عظمت قدرت و شهرت داده و در قلب ما بینش به وجود آورده که اختلاف بین این همه آئینها را ببینیم، از میان آنها انتخاب کنیم و ایمان نوی بسازیم که هم خدا از آن خشنود و هم برای ما وسیلهی نجاتی باشد. برای همین است که این قدر در جهان آئینهای مختلف وجود دارد. آئینهایی که یکی دیگری را لغو میکند و هر یکی فقط خودش را ارزشمند میداند. این آئینها یکی نیستند در صورتی که خدا یکی است و آیین هم باید یکی باشد. نادر در حالی که به ترجمه تورات و انجیل و قرآن گوش میدهد، گاهگاه به پیغمبران یهود، محمّد و علی میخندد. او آشکارا اظهار میدارد که خودش را کمتر از پیغمبر و علی قابل احترام نمیداند زیرا آنها از آن جهت بزرگند که جنگجویان خوبی بودهاند و بالاخره میگوید که خودش هم در سایه اسلحه به همان شهرتی که آنها به دست آوردهاند، رسیده.
چنان که یادآور شدیم نادر در سال 1736م در قوریلتای مغان، سه شرط اعلام داشت و وعده داد که اگر قبول افتد به تخت سلطنت خواهد نشست. در شرط سوّم او گفته شده بود که علّت جنگهای خونین بین مسلمانان به خصوص بین ایران و ترکیه نفاقهای مذهبی است. نادر پیشنهاد کرد که برای اجتناب از نزاعها و خونریزیهای بعدی شیعیانِ تبعهی او از لعنت کردن که به وسیله شاه اسماعیل اوّل صفوی مقرّر شده بود، ممانعت کنند و هواخواه مذهب امام جعفر صادق شوند. دستور شاه در باره اتّحاد هر دو فرقهی سنّی و شیعه که وجودشان بین فارس و ترک تخم نفاق افکنده بود، منتشر شد. در دستورِ یاد شده آمده بود که هرکس از اجرای این قانون کوتاهی کند باید منتظر بیمهری شاه باشد.
در همان سال ای. کالوشکین خبر داد که نادر در قوریلتای مغان از زیردستان خود خواستند که در تمام دولت از جشنی که به خاطر مرتضی علی گرفته میشد چشم بپوشند و دین ترکیه را لعنت نکنند. این کار تمام مردم را دچار اندوهی عظیم کرده و ناراحتی غیر قابل تحمّلی برایشان آورده. با وجود این برحسب ظواهر، آنها مجبور خواهند شد که نظر او را اجرا کنند. در همان هنگام به وسیله سفیر ترکیه که در قوریلتای مغان حضور داشت به اطّلاع سلطان عثمانی رسید که نادر به تخت سلطنت نشستند و ایرانیان از مذهب شیعه روی گرداندهاند. سفیران نادر که به استانبول فرستاده شده بودند، دستور داشتند که در باره شرایط زیر با ترکیه قرارداد امضاء کنند. مذهب امام جعفر صادق که اتباعِ شیعی شاه پیرو آن هستند، سلطان عثمانی به عنوان پنجمین مذهب سنّی پذیرفته شود. در کعبه رکن پنجمی برای هواخواهان مذهب امام جعفر صادق بنا کنند. حجّاج ایرانی را از مکّه باید امیرالحاج همراهی کند. در دستورالعمل قرارداد، راجع به لزوم مبادلهی اسراء و انتصاب نمایندگان دائمی در دربارهای ایران و ترکیه از جانب هر یک از طرفینِ قرارداد گوشزد شده بود. اصلاحات مذهبی نادرشاه در واقع میبایست مددکار سیاست خارجی اشغالگرانه او باشد. در مذاکراتی که بین نمایندگان شاه ایران و سلطان عثمانی در استانبول انجام گرفت در مورد سه شرط پیشنهادی نادر بدون هیچ گونه کوشش خاصّی توافق به عمل آمد. دو شرط اوّل سبب مباحثه بزرگی شد که در این مباحثه از ایران علی اکبر ملاباشی و میرزا ابوالقاسم کاشانی صدر و از طرف ترکیه قاضی آناتولی، قاضی سابق استانبول و سایر فقهای برجسته شرکت داشتند. سفیر ترکیه در پایان سپتامبر سال 1636م. استانبول را ترک کرد امّا در مه سال 1738م. توانست به نادرآباد(اردوگاه قشون شاه در عرض ماههای بسیاری که قندهار در محاصره بود به یک شهر نظامی تبدیل گردید و نادرآباد نامیده شد.) که در آن موقع اردوگاه و دربار شاه در آن جا قرار داشت، برسد. سفیر ترکیه نامه سلطان ترکیه را به نادر داد. در این نامه سلطان عثمانی از این که نمیتواند پیشنهاد نادر را در مورد مسائلی که به مذهب مربوط است بپذیرد، معذرت خواسته بود. نادر در جواب تذکّر داد که دو تقاضای اوّل اساسی است و بدین جهت نباید مذاکرات را تمام شده تلقّی کرد و این قرارداد به تصویب نرسید.»[5]
[1] - ص 137 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی – جلد دوم - 1365
[2] - صفحات 262 و 263 – زندگی نادرشاه – تألیف جونس هنوی – ترجمه اسماعیل دولت شاهی
[3] - ص 222 – شمشیر ایران – سرگذشت نادرشاه افشار – مایکل آکس ورسی – ترجمه حسن اسدی - 1389
[4] - ص 270 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی - 1365
[5] - صفحات 155 تا 160 – دولت نادرشاه افشار – ک.ز – ز- اشراقیان – م.- ر- آرونوا – ترجمه حمید امین - 1356
6- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه و زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 133
بر اساس منابع موجود گرایشات سیاسی نادر بر مذهبی بودن آن غلبه داشته است ولی آن چه مسلّم است وی در کنار نبوغ نظامی دارای بینشی بسیار وسیعتر از مردم زمان خود داشته و تلاش کرده است علاوه بر پیروزیهای نظامی به درمان سرمنشاء اکثر اختلافات و سوء استفاده حاکمان که همان اعتقادات مذهبی باشد، بپردازد و یا حداقل آنها را کاهش دهد. بر همین مبنا در زمان تشکیل مجلس دشت مغان اهداف و راهبردهای سیاسی- مذهبی خود را بیان نمود و نکته حائز اهمیّت اینجاست که نادر بدون توجّه به دیدگاه و حمایت علمای پرورش یافته صفوی و افکار تودههای سنّتی یک تنه به این کار عظیم اقدام کرد. او برای رسیدن به اهداف خود از همه جوانب استفاده کرد و برای امید و پیروزی بر دشمنانش به زیارت ائمّه میرود و با اعطای نذر و هدایا و واگذاری اوقاف از آنها استمداد میجوید. همواره نادر سعیاش بر آن متمرکز میباشد که این مشکلات را در رأس هرم قدرت حل نماید، به همین دلیل از بعضی علمای شیعه و سنّی ایران و عثمانی و حتّی ترجمه کتب مقدس دیگر ادیان استفاده میکند و گاهی نیز با اعمال زور به برخی مراسم مذهبی در جامعه ایران انتقاد کرده و آنها را منع میسازد. نادر برای رسیدن به اهداف خود بردشمن دیرین ایران یعنی امپراتوری عثمانی نگاه ویژه دارد و سعی میکند که با توافق و یا به زور آنها را وادار به پذیرش عقاید خود سازد. بر همین اساس قراردادی را نمیتوان یافت که یکی از مفاد آن توجّه به امور مذهبی نباشد و آن قدر این مسأله برای وی حیاتی بود که حتّی در آخرین پیمان نامه نیز از تصرّف بسیاری از سرزمینها برای جلب رضایت عثمانیان چشمپوشی کرد. با توجه به آن که نادر در اثر لجاجت و مصلحت اندیشی عثمانیها به اهداف خود نرسید ولی دیدگاه و تفکّرش کاری بدیع و حتی امروزه نیز از اهمیّت آن کاسته نشده است. برای پیبردن به تلاش نادر در رفع اختلافات و اعتبار بخشیدن به ایرانیان باید به روابط او با عثمانیها دقّت بیشتری شود. در کنار خط مشی سیاسی مذهبی نادر که متمرکز بر رفع اختلافات شیعه و سنی بود، وی نسبت به مذاهب دیگر نیز احترام میگذارد و آنان را مورد حمایت خود قرار میداد. در همین رابطه و دیدگاه نادر نسبت به امور مذهبی دکتررضا شعبانی مینویسد:«در مورد روابط دولت با اقلیّتهای مذهبی ایران هم دلایلی در دست است که نشان از بزرگواری و سعهی صدر نادر است. همان اندازه که خطری سیاسی در میان نمیبود و آدمهای مذهبی با واسطه یا بیواسطه آلت دست قدرتهای بیگانه و عنصر نفوذ تخریبی آنان محسوب نمیشدند، تحمّل میشدند. و گاه مورد شفقت قرار میگرفتند. رفتار او با آبراهام کاتولیکوس خلیفه ارامنه در کلیسای اوچمیادزین نمودار کاملی از سیاست مذهبی اوست که بر مبنای احترام به کلیّه مذاهب و مراعات پیروان آنها شکل گرفته بود. این واقعه در سال 1148ه.ق/1735م و به وقتی اتّفاق افتاده که نادر پس از درهم شکستن قوای عبداللهپاشا کوپر اوغلی در نزدیکی قلعهی قارص در کنار کلیسای اوچمیادزین اردو زده است. آبراهام به همراه پنج نفر کشیش و هدایای مناسب که محل اقامت نادر بود به دیدار او میرود. به دستور نادر عبدالحسین بیک نسقچیباشی از ایشان پذیرایی میکند و روز پنجشنبه شانزدهم محرّم 1146ه.ق آنها را به خدمت وی راهنمایی مینماید. فرمان خلیفه بودن آبراهام و خلعت نیمتنه زربفتی که یقهای از پوست سمور داشت در این وقت به وی داده میشود. سپس نادر وارد کلیسای مزبور میگردد و رؤسای روحانی و کشیشان با لباس رسمی خود از او استقبال میکنند. نادر پس از مشاهده برجی که در وسط کلیسا بود و مورد تقدیس عیسویان قرار داشت شرحی از تفاصیل آن میپرسید. آنگاه به روحانیون مسیحی اجازه میدهد که در حضور او به عبادت پردازند و خود با کمال دقّت به اصغاء (گوش دادن ) میپردازد.
پس از پایان مراسم به قدر هزار تومان به آباء کلیسا بخشید که صرف تعمیر و تزئین آن کنند. رقمی نیز به ولایت کرمان نوشت که فرشهای مناسبی روانه اوچ کلیسا(اوچمیادزین – سه کلیسا) دارند. محمّد کاظم مینویسد که نادر به دست خود قندیلهایی را که به وزن پنج من طلای احمر خالص بود از سقف کلیسا آویزان نمود. در وقت خروج با نهایت رأفت و عطوفت کشیشان را وداع میکند و میگوید از هیچ جهت وحشت نداشته باشند زیرا که کلیسای شما به منزله خانهی من و در حمایت من است. احدی را قدرت ایذاء و مزاحمت شما نیست. نادر حکمی مشتمل بر این که کسی را حق نزدیک شدن به کلیسا و اذیّت و آزار ساکنان محل نباشد، نوشت و در آن جا باقی نهاد. دو فرمان هم بر حسب امر او صورت نگارش یافت که یکی مربوط به خلیفهگری آبراهام است و دیگری مبنی بر این که آن چه سلاطین گذشته ایران از قبیل مزارع و غیره به اوچ کلیسا تفویض نمودهاند، باید ممضی و مجری و کما فیالسّابق مقرّر باشد.
مینورسکی مینویسد که نادر نسبت به عیسویان سختگیر نبود. آبراهام نسبت به او اظهار خلوص و محبّت قلبی میکند. اگرچه نتوانست از کوچ دادن عدّه کثیری از ارامنه به خراسان جلوگیری کند و عاقبت، آن مهاجرین در سپاه نادر داخل شدند. یادآوری کردیم که تا آن جا که معلوم است نادر سیاست مذهبی روشنی بر مبنای پیشرفتهای ارضی و توسعهی قلمرو فرمانروایی خود داشته و همان قدر که معاندی در میان نمیبوده و ارتشی جنگ افروز در برابرش وجود نمیداشته با بلندنظری و دست کم بینظری به مسائل خاص هر دین و پیروان آن نگاه میکرده است. از اینها گذشته میدانیم که در میان عیسویان ایران به ویژه ساکنان اصفهان نیز اختلافهایی وجود داشت که موجب زحمت بسیار برای خود آنها و سازمان حکومتی میگردید و حتّی در وقتی که نادر در ایران نبود نیز مورث گرفتاریهایی برای رضاقلی میرزا ولیعهد او میشده که طبیعتاً وی هم مانند پدر با دقّت و تأمّل کافی به حل آنها میپرداخت.
در مورد رفتار شاه با یهودیان هم نمونههایی در دست است که ابتدا نسبت به آنان توجّه کافی مبذول نمیگردد و بعدها که میرزا ابوالقاسم شیخالاسلام وضع دشوار یهودیان کاشان را به خصوص به اطّلاع او رسانید، نسبت به گشایش سیزده کنیسهی یهودی که مدّت هفت ماه بسته بود دستور لازم صادر شد. در تاریخ یهود ایران مینویسد که در زمان نادرشاه وضع فرهنگی یهودیان کاشان رو به بهبودی گذارد تا جایی که کاشان را تبدیل به یک اورشلیم کوچک گردانید. در نتیجهی آن کاشان در ابتدای قرن هیجدهم میلادی منشاء و مرکز روحانیون یهود برای همه ایران گردید. این وضعِ توسعهی تحصیلات یهودیان کاشان به مدّت شصت سال ادامه داشت و ترقّیاتی یهودیان کاشان در امور بازرگانی و تولید ثروت بعدها پیدا کردند. به طوری که امروز در نقاط حسّاس دنیا از اروپا و آمریکا تا آسیا توسعه و استقرار یافته، نتیجهی پیشرفت فرهنگ بهبود کاشان در عصر نادرشاه میباشد. با این که از تعداد یهودیان ایران اطّلاع دقیقی در دست نیست ولی به قرائن میتوان گفت که در شهرهای همدان، اصفهان، شیراز، مشهد و قزوین نیز جماعاتی از آنان سکونت داشتهاند. روایات دیگری نیز در دست است که نشان میدهد نادر از یهودیانی که در مشهد و قزوین ساکن بودند به منظور تنظیم امور مالی امپراطوری پهناور خود استفاده میکرده.
در مورد دیگر اقلیّتها اطّلاعات دقیق و منجزی در دست نیست که بتوان رفتار نادر را با آنها به صورت صحیح بررسی و قضاوت کرد. هانوی توضیحاتی در مورد زردشتیها دارد که به گمان درست به نظر نمیرسد که منظور او واقعاً این گروه باشند. آن چه که معلوم است این است که تفصیل این بخش از کتاب خود از نوشتههای اوتر نقل کرده است. به دیگر سخن میشود استنباط کرد که با وجود کمکی که زردشتیها به افغانان نموده بودند در این دوره توجّه مطلوبی به آنها نمیشده است. اوتر خود توضیح دیگری در باره کردهای یزیدی دارد که در مناطق غربی ایران سکونت داشتهاند و میگوید: اینها خود را پیروان شیخ هادی نامی میدانند، ولی در حقیقت نه مسلمانند، نه مسیحی، نه یهودی و نه بت پرست و میتوان گفت که به پیروی از طریقت خود به تدریج در جهالت و خرافه غرق گشتهاند.[1] پیشوایان آنها دستارهای سیاه بر سر میگذارند و توسط همانهاست که مریدان سراهای بهشتی را میخرند و در عوض مأذونشان میدارند که با زنان یک دیگر تماس بگیرند. اینها میگویند که ما کاری به نماز و روزه نداریم. شیخ هادی که شفاعتمان را به عهده دارد بدون انجام این امور نیز ما را به بهشت راهبری میکند. اوتر در مورد این طایفه و قساوت قلب آنها به اشباع سخن رانده است و این نکته را نیز باید اضافه کرد که اروپائیان در باره کردهای یزیدی تا کنون تحقیقات بسیاری کردهاند و با وجود قلّتِ عدّهی آنان، آداب و رسوم و ترتیبات زندگانیشان را با تفصیلات مکرّر مورد نقد و بررسی قرار دادهاند. پرداختن به چنان زمینههایی در حوصله این مقال نیست و ما فقط به ذکر این نکته مبادرت میورزیم که نادر با آنان میانهای نبوده و به حکایت بزرگان معاصر وی در چندین نوبت به قلع و قمعشان همّت نشان داده است. معلوم است که جماعت مزبور، سر بیباک و اطاعت ناپذیری داشتهاند و در روزگاری که سیاست مملکت حکم میکرده که تا یکپارچگی و وحدت بر همهجا استیلا داشته باشد اینان دست در نافرمانی و آشوب گشادهاند. میبینیم که در سال 1155 ه. ق/ 1742م که نادر قصد تصرّف موصل را دارد، علیقلیخان برادر زادهی خود را برای قلع و قمع آنها میفرستد و تأکید میکنند که اثری از آن طایفه در عرصهی گیتی نگذاشته و نیست و نابود گردانیده، به رکاب اقدس مراجعت نمایی. علیقلیخان هم در اصغاء اوامر عمّ تاجدار، پیکار سهمگینی به راه میاندازد و آن چه که برای نابودی شیطانپرستها میتوانسته و ضروری میدانسته انجام میدهد.
در مورد سیاست مذهبی نادر اساساً مذهب او سخن بسیار گفته شده است و برخی از نویسندگان نیز که نظر موافق و مساعدی با وی نداشتهاند حتّی کردارهای نسنجیده و ناصواب به وی نسبت دادهاند. با این همه او گاه ذهن روشنی در مسائل دینی داشته است.»[2]
[1] - محمد شفیع(وارد) در صفحه 251 کتاب خود راجع به کردهای یزیدی مینویسد:«طرفه مردمی به نظر درآمدند که نه اطلاق کفر بر آن قوم توان کرد و نه بویی از اسلام به مشام تشخیص میرسیده. افعالشان هزاربار از کفّار شدید الاعتقادِ کثیفالاضلاع بدتر و گندهتر و اعتقادشان نه به خدا و نه رسول و دیگر بزرگان درست. بسیاری از آن ها گروهی بودند که نام حضرت رسالت پناه صلیالله علیه و اله و سلّم را نمیدانستند، تا به ائمّه دین چه رسد. فقط همین کشتن و کشته شدن را میدانستند و از نماز و روزه آگاهی نداشته و واجب و قرض را مطلق نشنیده و هرگز سنّی و شیعه را نفهمیده و در بیترحّمی و سنگدلی تفوّق برظالمان فرنگستان داشتند و در غارت و تاراج علم آموز ترکان میگردیدند.
طرفه گروهی و عجایب قومی که کهنسالانِ تجربه کارِ جهان دیده سیّاح میگفتند که به این قساوت قلب و به این رسم و آئین هرگز در هیچ اقلیمی نه دیده و نه شنیده شده. گویا این گروه انبوه را خالق بیمانند به تازگی ایجاد فرموده. طریقی و مسلکی جداگانه از ساکنان تمامی روی زمین که به هفت اقلیم اشتهار دارد عطا فرموده، به صورت آدم شکل و به افعال از دیو و دد سبقت ربا گردیده.»
[2] - صفحات 130 تا 134 – تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه – دکتر رضا شعبانی – جلد دوم - 1365
3- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397, ص 134
از آن جا که هیچ فردی کامل نیست و رفتارش نمیتواند مورد نقد دیگران قرار نگیرد، نادر نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود. متأسّفانه دیدگاه و عقیده نادر نسبت به مذهب مورد بیمهری قرار گرفته و در کنار جهانگشاییهایش به حاشیه رانده شده است. نادر از آن مکتب نرفتههایی است که صد مسأله آموز شده است و عکسالعمل وی را نسبت به دیدگاه مذهبی صفوی گاه مورد تأیید و یا انتقاد قرار دادهاند. اگر اهداف او را در جهت وحدت مذاهب بنگریم آن وقت قضیه فرق خواهد کرد و آیا این مسأله امروز نیز مورد بحث نبوده و یا نخواهد بود؟ آیا گناه او این است که اهداف نظامی خود را با توجیه مذهبی انجام نداده است؟ آیا این اقدام خاصّ او از حیطهی تجربه و عبرت تاریخ خارج میباشد؟ آیا غفلت کردن از سیاست مذهبی نادر یک موضوع هدفدار در تاریخ نیست؟ دکتر اسماعیل افشار نادری نیز در همین رابطه میگوید:«در ذکر از نادرشاه از سیاست مذهبی او یاد نکردن غفلت از یک موضوع بس معنیدار تاریخی است. این موضوع بار دیگر دلیل باهری بر بصیرت و سعهی فکر کسی است که در کوه و بیابان رشد نمود و مجالی برای فراگرفتن علم و ادب نیافت و از او انتظار چنین منطقی نمیرفت. با وجود این که استرداد اراضی مفتوحهی ایران از تصرّف حکومت آل عثمان جنگهای شدیدی کرد. در عین حال فکر بزرگِ لزوم وحدت بین مذاهب اسلامی و خاصّه شیعه و سنّی را درک کرد و آن را از هدفهای مهّم سیاست خود قرار داد. حتّی تعالیم یهود و مسیحی را بررسی نمود و به فهم حقایق مشترک ادیان اهتمام ورزید. برای تحقّق بخشیدن به تألیف بین شیعه و سنّی به سال 1156 به زیارت عتبات شتافت و بعد مجلسی در نجف اشرف مرکب از علمای فریقین فراهم آورد. یعنی قریب ده سال بعد از مجلس سیاسی دشت مغان، مجلس مذهبی نجف را منعقد ساخت و این امر نیز از امور نادر در تاریخ علم به خصوص تاریخ خاورمیانه بود که منظور آن توجیه بین مذاهب بود. با وجود خلوص و ارادت خاصی که نادر نسبت به حضرت امامعلی امیر مؤمنان(ع) و خانواده جلیل او داشت و این حقیقت از عبارات مراسلات رسمی او و از اهتمام او و بانوی حرمش برای تعمیر و تزئین مرقد آن امام همام و سایر ائمّه و از احترام او به مذهب جعفری پیداست. از آن مجلس بزرگ مذهبی خواستار شد که برای تأمین وحدت و همدلی در میان مسلمین، لعن و سِبّ خلفای راشدین از طرف شیعه متروک گردد و دستور صادر کرد از هر نوع فکر و ذکرِ مخلّ وحدت و برادری و مورث تفرقه و دشمنی پرهیز شود. این دعوت با این که در آن مجلس مختلط عالی علمای فریقین مقبول افتاد، افسوس در عمل به جایی نرسید و نادر از این راه نیز ناکام گشت.» [1]
شاید مهمترین ریسک نادر را با توجّه به رشد و بلوغ سیاسیاش در این نکته دانست که وی نقش مردم را ساده انگاشت و قبول نکرد که افکار صفویه تا چه حد در اذهان مردم رسوخ یافته و مقابله با آن موجب نارضایتی آنها خواهد شد و با کشتن افرادی چون ملّاباشیها و قطع مواجب آنان و قدرت توپخانه مشکلی حل نخواهد شد. اغلب روایات بیانگر آن است که نادر شیعه مذهب بوده و بدون تعصّب خواهان رفع اختلافات شده بود و بر همین اساس به زیارت و دیدار همهی قشرهای مذهبی میرفت و از نیروهای آنان برای اهداف نظامی خود استفاده میکرد و عقاید خود را با قدرت نظامی به عثمانیان تحمیل کرد. دکتر میمندی نژاد علاوه بر نظر افرادی چون لاکهارت در باره دیدگاه مذهبی نادر مینویسد:«آن چه از نظر نگارنده محرز و مسلّْم میباشد این است که اولاً هیچ تردیدی نیست که نادر در ابتدای زندگی مذهب شیعه داشته است. دلیلش هم آن است که نام اوّلین فرزندش را رضاقلی نهاده است. راجع به ارادت نادر به حضرت علی و حضرت رضا (ع) شکّی نیست.
ثانیاً هیچ شکّی نیست نادر پیش از اطّلاع کافی بر اختلاف بین شیعه و سنی آرزوی اتّحاد مسلمین را داشته و تمایل شدید به رفع این اختلافات نشان داده است و چنان که خواهیم دید در درجه اوّل سعی کرده است با دولت عثمانی سازش نموده و به برادرکشی خاتمه دهد. با این حال در نوشتن میثاق دشت مغان مهارت خاصّی به خرج داده و پیروان مذهب شیعه و سنّی را از خود راضی نگاه داشته است. در عین حال که سِبّ و رفض و برادرکشی را تقبیح نموده است برای پیروان مذهب تشیّع پیروی از اصول مذهب جعفری را لازم دانسته در حقیقت ضمن تحبیب پیروان سنّت متوجّه شیعیان بوده و رنجش خاطر آنان را فراهم نکرده است.»[2]
هرچند که اقدامات مذهبی نادر سازگار با آن مقطع تاریخی نبوده ولی و اگر حکومت وی ادامه میداشت و حوادث آخر عمرش شکل نگرفته بود، قطعاً به نتایجی دست مییافت. مایکل آکس دورتی در بررسی خود مینویسد:«اقدامات مذهبی نادر در ایران بیسابقه بود. این اقدامات او هم انقلابی و هم نامنتظره بود. نادرشاه که در براندازی خاندان صفوی با مشکل مشروعیت مواجه شده بود بیباکانه رسومی را که صفویان رایج کرده بودند، برانداخت و عناصر و آموزههای اصیل تشیّع را که زمانی پایگاه اصلی حمایت صفویان را تشکیل میداد ممنوع اعلام کرد. طناب در گردن ملّاباشی انداختن و خفه کردن او صرفاً به منظور برکنار کردن و عزل یک مخالف نبود. اگر منظور او از میان برداشتن مخالفان بود عدّهی بسیاری میبایست در قوریلتای کشته میشدند. کشته شدن ملّاباشی به معنای بریدن به نظام گذشته بود. به راه نیفتادن کشتار و خونریزی در قوریلتای به جز اعدام ملّاباشی دلیل این مدعاست. پیش کشیدن شروط مذهبی برای قبول سلطنت و قتل ملّاباشی بیانگر آن است که نادر برای کسب تأیید اهالی شیعه ایران آمادگی رقابت با خاندان صفوی را نداشت. نادر خداوندگار این مردم بود و نه نیازمند آنها. نادر به جای اتّکا به این مردم، قشونش که به طور روزافزون از عناصر سنّی مذهب افغان و ترکمن، کرد و بلوچ تشکیل میشد، متکّی بود. او همچنین مشروعیتش را همچون سایر فاتحان که پیروزیهایشان را به طور سنّتی نشانه توجّهات خداوند به خود میدانستند، مدیون پیروزیهای پی در پیاش بود. نادر همچون قضیهی خلع طهماسب از سلطنت این بار نیز تقریباً بدون خونریزی موفقیّت نمایانی به دست آورد. با این تفاوت که در این هنگام او که طی چندین سال در مقام نایبالسّلطنه برکشور فرمانروایی کرده بود نیازی به کسب هواداران و فرستادن اعلامیه به این و آن نداشت. اینک زمام امور در دستان او قرار داشت و مقامش بلامنازع بود.
سیاست مذهبی نادر به رغم رفتار خودکامانهی او در شورای مغان مفرِّ گریزی برای شیعیان متدیّن فراهم آورد. شیعیان ناگزیر نبودند از مذهب تسنّن در سایر کشورهای جهان اسلام پیروی کنند. آنان با سیاست جدید نادر میتوانستند هویّت مذهبی مستقل خود را حفظ کنند. نادر در داخل کشور بعضی از تعالیم و اعمال مذهبی افراطی را که در اوایل سلسله صفوی رایج شده بود، قدغن کرد. او با صدور فرامینی به علما دستور داد که علی را همچون گذشته میبایست مورد تکریم قرار دهند. لیکن نباید از او به عنوان ولیالله نام برند. زیرا این سخن موجبات اختلاف میان شیعه و اهل تسنّن را فراهم میآورد. امّا نادر در خارج از کشور سیاست مذهبی خود را همچون تغییر کامل مذهب اهالی ایران به تسنّن قلمداد میکرد. میان این دو تفاوت بسیار است. در مذهب تشیّع حکم تقیّه برای چنین مواردی در نظر گرفته شده است. تقیّه به عنوان وسیلهای برای در امان ماندن از تعقیب و آزار دشمنان شکل گرفت. بدین معنا که شیعیان در ظاهر خواست دشمنانشان را عمل میکنند؛ امّا در باطن در ایمان شیعی خود راسخ هستند. امامجعفر صادق یکی از نظریه پردازان اصلی تقیّه بود. یکی از مذاکره کنندگان عثمانی در امور مذهبی بر این اعتقاد بود که کلّ سیاست مذهبی نادر تظاهر و ریاکاری بیش نیست. در مجموع سیاست مذهبی نادر در داخل ایران مخالفت عمومی ایرانیان را برنینگیخت. مردم ایران خود را با این سیاست نادر وفق دادند. ایرانیان بیش از آن چه از سیاست مذهبی نادر ناراضی باشند از تغییر خاندان صفوی ناخرسند بودند.»[3]
با توجّه به نقش سیاسی و اقدامات نادر شایسته است که تمام عملکرد وی مورد بررسی قرار گیرد و در حاشیه راندن عقاید مذهبیاش خللی بزرگ در بررسی زندگی نادر به وجود خواهد آورد؛ زیرا گذشته از ظلم و ستم اواخر عمر باز هم نسبت به خیلی از پادشاهان برتری وی آشکار میباشد و حفظ مرزهای جغرافیایی ایران را مدیون وی میباشیم.
[1] - ص 149 - نادرشاه(آخرین کشورگشای آسیا) – پدید آورندگان دکتر لارنس لاکهارت و دکتر غلامرضا افشار نادری و دکتر اسماعیل افشار نادری – مترجم دکتر اسماعیل افشار نادری
[2] - زندگی پرماجرای نادرشاه – دکتر محمّدحسین میمندینژاد – چاپ سوم - 1362
[3]- ص 220 – شمشیر ایران – سرگذشت نادرشاه افشار – مایکل آکس ورسی – ترجمه حسن اسدی - 1389
4- آینه عیب نما, نگاهی به دوران افشاریه . زندیه, علی جلال پور, 1397 ص 129
همان گونه که اشاره شد در زمان نادر هیچ توسعهای در جهت آبادانی و معماری برداشته نشده و از حدّ ترمیم و بازسازی و اهدای نذورات فراتر نرفته است. با این حال احداث برخی ساختمانها را منسوب به نادر میدانند که به طور مسلّم دستور ساخت آنها نیز در جهت اهداف نظامی و مقابله با دشمنان و به خصوص در هنگام محاصره شهرها بوده است. رضازاده شفق در بررسی خود در باره ابنیه نادری به همین چند نکته بسنده کرده و مینویسد:«در دستگرد بنایی به یادگار تولّد خود ساخت و آن را مولودگاه نام کرد. در کلات نادری خزانهای بنا نهاد و در مشهد بقعهی مدفن خود را ساخت. نادر مساعی جمیله در تزئین آستانه رضوی به کار برد. خود و زنان حرمش نذورات بسیار و هدایای بیشمار برای تزئین عتبات عالیات عراق تقدیم کردند. در شیراز به امر نادر بنای شاهچراغ را مرمّت نمودند. در قزوین تالاری به صورت ایوان در یکی از باغها دیده میشود که به نادر منسوب است. در بین کرمان و سیستان میلهایی به امر نادر در صحرای کویر بنا گذاشتهاند که راه بیابان را نشان میدهد. در راه وزیرستان جنوب غزنین سه چاه در حوالی وانخواه به نادر منسوب است.»[1]
تنها مکانی که در آن جا به دستور نادر چندین بنا و آن هم به خاطر محافظت از خانواده و گنجینهها ساخته شد، واقع در کلات میباشد. هرچند که آیندهنگری نادر نسبت به منطقه استراتژیک و نفوذ ناپذیر کلات درست بود، ولی بعد از قتل وی به آسانی در تصرّف مخالفان قرار گرفت و سرانجام خانوادهاش مقتول و گنجینههایش به تاراج رفت. برای آن که با وضعیت کلات در زمان نادر بهتر آشنا شویم به دو روایت اشاره میگردد:
ــــ «در کتاب کیّنیر صاحب مسطور است که کلات قریب یک درجه در شمال مشهد در راه مروِ شاه جهان در جایی واقع است که آن را اژدرکوه گویند و اطراف آن همه کوهستان است و آن کوهی است بسیار بلند و فقط دو راه تنگ دارد. بعد از آن که به قدر هفت میل بالا میروند، سطحهای نمودار میشود که قریب دوازده میل محوّطه آن است و چشمههای خرد بسیار دارد و غلّه و برنج در آن جا به فراوانی حاصل میشود. سکنهی آن جا در چادر زندگی میکنند. فقط عمارتی که در این سطحهی نیکوآئین به نظر میآید دو برج و عمارت کوچکی از مرمر است که نادر بنا کرده است. برجها را به جهت محافظت راه و خانه را به جهت مقام خود نادر ساختهاند. چون سطحهی مزبور را رها کرده به قدر پانزده میل دیگر بالا روند به قلّه کوه میرسند. در آن جا سطحه دیگر به نظر میآید که اگرچه به بزرگی قطعه اوّل نیست، امّا در حاصلخیزی به آن برابری میکند. اشکالی که در گرفتن کلات و قلعه سفید است، همان صعوبت راه است و چون بر قلّه کوه واقعاند. اگر سنگی از کوه به غلطد، اگر سبب تباهی نشود سدّ راه دشمن خواهد شد.»[2]
ــــ «کلات دژی است که دیوارهای بلند و استوار دارد و به درون آن جز از راههای ویژه نتوان رسید. در سوی غربیاش دژی به نام فرود استوار و آراسته است. کوههای بلندش پر از آهوان و دیگر شکارهای گوناگون است. از نرگس و لاله، چشم و چراغ گیتی است و چون جایی تنگ و دلپذیر و در استواری بیهمتا است نادر در زمان پیش، رخنههای آن را با آهک و ساروج بسته و دو سه جای آن بناهای استوار ساخته و در آن نارککاریها به کار برده. بام آنها را مرمر فرش کرده و در زمینهای پست آن جا باغها آراسته و به گلهای رنگارنگ آزین داده و چشمههای آب شیرین خوشگوار از هر سو روان گردانیده بود. مرکب پادشاه در اوایل شوّال به آنجای دلگشا رسیده و به دژ فرود آمد.
شاهنشاه با نزدیکان به تماشای آن سرزمین پرداختند و پس از گردش در آنجاهای دلنشین با شکارچیان به شکار کبک و آهو و دیگر مرغان و چهارپایان دست یازیدند. پس از پایان یافتن شکار و گردش کوهسار در اواخر ماه شوّال به مشهد رهسپار گردیدند. از سه ماه زمستان به مشهد رهسپار گردیدند. از سه ماه زمستان، دو ماه نخست را در سراهای گرم به سر برده، بر بالشهای نرم تکیه کردند. در بیست و ششم ماه ذی حجه به سوی داغستان کینهخواه روان گردیدند و چون در زمانی که شهر طوس به دست پادشاه گشوده گشت در آستان رضوی ایوان میرعلی شیر را با دو منارهاش زراندود ساخته بود. در این زمان به اندیشهی تذهیب گنبد نجف افتاد و به این آهنگ دستهای از استادان ماهر را با بیست بار سیم و زر به آن جا فرستاد.»[3]