از زمان فتحعلیشاه نقش و نفوذ گسترده دولتهای روس و انگلیس در سیستم حکومتی ایران بر کسی پوشیده نیست. دولتهای نامبرده ضمن رقابتهای سیاسی همواره در تلاش بودهاند که هرچه بیشتر خاندان قاجار و درباریان متملّق را تحت تسلط خود درآورده و بازیچهی اهداف دراز مدت خود قرار دهند. آنان میخواستند با القاء تفکّرات انحرافی خط مشی و هدایت آنها را در دست بگیرند. در همین راستا متوسّل به استخدام و به کارگیری زبردستترین جاسوسان خود در ایران شدهاند. ما امروزه بعد از انتشار آرشیوهای سرّی با دید وسیعتری شاهد پیچیدهترین اقدامات و اعمال آنها در تحوّلات تاریخ معاصر کشورمان میباشیم. از جمله این افراد اردشیرجی و پسرش شاپورجی جاسوسان مقتدر و مؤثر انگلیس میباشند که شاهد تأثیر افکار و عملکرد آنان در کوچکترین زوایای تاریخ و تحولات سیاسی کشورمان از زمان ناصرالدّینشاه تا پایان سلسله پهلوی میباشیم.
در شرح حال او چنین آمده است: «اردشیرجی[1] پسر ایدلجی، پسر شاپورجی در 22 اوت 1865م در یک خانواده زرتشتی ایرانیتبار در بمبئی به دنیا آمد. پدر و پدر بزرگ او گزارشگران روزنامه انگلیسی تایمز در بمبئی بودهاند و لذا اردشیرجی نام خانوادگی «ریپورتر» را برگزید و به اردشیرجی ریپورتر شهرت یافت. دوران زندگی اردشیرجی ریپورتر را میتوان به دو مرحله تقسیم کرد. از تولد تا 27 سالگی که دوران شکلگیری شخصیّت او در خارج از ایران است و از 27 سالگی تا پایان زندگی در سن 68 سالگی که دوران فعالیّت اطّلاعاتی و سیاسی او در ایران است.
اردشیرجی در یک خانواده وابسته به سرویس اطّلاعاتی انگلیس به دنیا آمده است. او از سن 11 سالگی وارد لژ اسلام که وابسته به فراماسونری انگلیس بود، میشود. اردشیر در نوجوانی برای تحصیل عازم انگلیس شد و با حمایت اینتلیجنت سرویس تحصیلات دانشگاهی را در رشتههای علوم و حقوق سیاسی تاریخ شرق و تاریخ باستان به پایان رسانید و عالیترین آموزشهای اطّلاعاتی را فراگرفت. در این مدّت چنان چهره درخشانی از خود نشان داد که شایسته مهمترین مأموریتهای سرّی گردید و تا پایان عمر در زمرهی دوستان صمیمی رجال معروف انگلیسی بود.
اردشیر در پائیز سال 1893م از سوی نایبالسّلطنه هندوستان مأموریت یافت که راهی ایران شود و پایههای سرویس اطّلاعاتی انگلیس را تقویت نماید. او به بهانه حمایت از زرتشتیان ایران و با اهدای هدایایی به دربار و ناصرالدینشاه وارد ایران میشود و بنیانگذار فراماسونری و ایجاد شبکههای اینتلیجنت سرویس میگردد.
شش سال پس از ورود او به ایران در سال 1317ق/1899م مدرسه علوم سیاسی توسط دو فراماسون و انگلوفیل سرشناس، میرزا نصراللهخان مشیرالدّوله و پسرش میرزا حسنخان مشیرالممالک با هدف جذب نخبگان ایرانی و پرورش آنان با روح فرهنگ استعمارزدگی و غربزدگی تأسیس میشود. از درون شاگردان همین مدرسه است که برجستهترین مهرههای انگلیس و آمریکا بیرون آمدند و در رژیم پهلوی به کارگزاران درجه اول سیاسی و فرهنگی کشور بدل میشوند و به آنها تفهیم نموده بودند که ایران مثل خزهای است که به دیوار استخر چسبیده باشد و دوستی انگلیس به منزلهی آن است که اگر نباشد خزه وجود خارجی نخواهد داشت و به همین دلیل است که تأسیس این مدرسه بهترین خدمت را به اجنبی مینماید و حتّی محمّدعلی فروغی ذکاءالملک که از هم مسلکان آنها بود دستور میدهد که نبایستی اشخاص باسواد و باهوش جزو کارمندان وزارت خارجه درآیند.
اردشیرجی در تمام مکتبهای سیاسی و لژهای ایرانی چون جامع آدمیت، لژ بیداری ایرانیان، انجمن مخفی ایران نقش داشته است و با استفاده از موقعیّت خود ارتباطات وسیعی با رجال کشور برقرار ساخته و سعی مینمود که آنها را به مزدوری انگلیس جلب نماید. اردشیرجی طی دوران فعالیّت 40 ساله خود علاوهبر میراث سیاسی که در قالب پهلوی تبلور یافت شبکهای از عوامل اینتلیجنت سرویس را نیز برجای گذارد که اعقاب آنان در دوران سلطنت محمّدرضا پهلوی به سرپرستی شاپورجی ادامه فعالیّت داده و اهرمهای اساسی حکومت را به دست گرفتند.»[2]
[1]. واژۀ «جی» در زبان سانسکریت بهمعنای زندهباد و پیروزباد است و علاوه بر هند، در میان زرتشتیان ایران نیز به عنوان لقبی محترمانه رواج دارد؛ مانند جیافرام از انبیاء عجم. به علت آشنانبودن ایرانیان مسلّمان با این واژه، اردشیرجی و پسرش شاپورجی به اردشیرچی و شاپورچی نیز شهرت داشتهاند.
[2]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، برگرفته از صفحات 133 تا 144.
3- آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 30