وجه مشترک محمّد علی شاه و نیکولای دوم امپراتور روسیه که هر دو از مصدر حکومت سرنگون شدند یکی در داشتن معلّمانی بوده که استبداد طلب و مخالف آزادی و پارلمان بودهاند و دیگری در داشتن همسرانی خرافاتی بوده که در پشت پرده در انهدام سلطنت شوهران خود نقش بسیار موثّری داشتهاند. معلّم محمّد علی میرزای ولیعهد شاپشال روسی بود که در افکار و تربیت وی تأثیر مهمّی داشته و روحیهی استبداد طلبانهی او را تقویت میکرده است و در طول حکومت و پس از تبعید نیز به دنبال او به روسیه میرود و در سلک همراهان او قرار میگیرد. دکتر شیخالاسلامی در بارهی این معلّم مینویسد:
«شاپشال معلّم روسی محمّد علی میرزا (نام کامل او مارکویچ شاپشال) نقش مهمّی در زندگانی این پادشاه جابر و بدبخت بازی کرده است. از سوابق زندگانی این مرد که از یهودیان شبه جزیرهی کریمه بود متأسّفانه اطّلاع مبسوطی در دست نیست، جز این که میدانیم که وی پس از تکمیل تحصیلات عالی خود در مدرسه السنهی شرقی دانشگاه پطرزبورگ مدّتی در وزارت خارجهی روسیه خدمت میکرده است. سپس با مقدّماتی که جزئیات پشت پرده آن هنوز کاملاً فاش نشده است موقعی که مظفّرالدّین شاه برای تعلیم زبان روسی به فرزند ارشدش ولیعهد دنبال معلّمی روسی زبان میگشت اولیای حکومت تزاری این شخص مرموز را برای احراز این سمت به دربار مظفّری معرّفی کردند. شاپشال که بعدها از طرف محمّد علی میرزا به دریافت عنوان خان و لقب ادیبالسّلطان مفتخر شد قطع نظر از زبان فارسی به زبانهای ترکی و عربی نیز آشنا بود. نقش مهمّیکه این مرد بعدها در دربار ایران به عنوان معلّم با نفوذ ولیعهد بازی کرد از خیلی جهات شبیه به نقشی بود که پوبدونوستف معروف (معلّم تزار نیکولا) در خود دربار پطرزبورگ بازی میکرد؛ امّا شاپشال این فرق عمده را با پوبدونوستف داشت که قطع نظر از تلقّین مزایای حکومت استبدادی به شاهزاده ایرانی از آن جا که خودش ملیّت ایرانی نداشته و همیشه در فکر عظمت روسیه بود. شاگرد خود را که روزی میبایست وارث تاج و تخت ایران گردد چنان مطیع اوامر روسیه و چنان شیفتهی قدرت آن دولت ساخت که شاید در سرتاسر تاریخ قاجاریان هیچ گونه شبیه و نظیری برای این گونه تربیت نتوان پیدا کرد. تقیزاده در تاریخ اوایل انقلاب مشروطیت ایران که این مرد (شاپشال) در ظرف سالهایی که در خلوت و جلوت همراه ولیعهد بود وی را طوری معتقد و مطیع به روسها بار آورد که انصافاً مزیدی بر آن متصّور نیست. مثال بارزی از این اعتماد و انقیاد آن بود که وقتی این جانب محمّد علی شاه را پس از خلع از سلطنت و تحصّن در سفارت روس در زرگنده بنا به تقاضای خودش ملاقات کردم. در حضور دیگران به ترکی با من صحبت کرد و گفت من چنان به قدرت و پشتیبانی روسها متکّی بودم که خیال میکردم آنها چین و ماچین را هم زیر نگین من خواهند آورد. روزنامه نگار روسی پانف که در اوج قدرت شاپشال در ایران بوده است در یکی از نوشتههایش خطاب به این مرد میکند و میپرسد برای هشت سال تمام تو آموزگار شاه ایران بودی؛ ولی آیا میتوانی به ما بگویی که در عرض این مدّت چه درسی به او آموختی؟ اعلیحضرت به زحمت قادرند دو کلمه روسی صحبت کنند. در عرض همین سالها شب و روز به وی تلقّین کردی که مفهوم حکومت مشروطه انهدام رژیم سلطنت است و بنابراین وظیفهی شاه چیزی جز این نیست که با تمام قوا و قدرت خود علیه چنین نهضتی مبارزه کند. به دستور ارتجاع ایران و به دستور کشوری که جاسوس محرمانهاش در دربار ایران بودی به طور ناشناس به اروپا سفر کردی که زمینه را برای اخذ وام از روسیه هموار کنی زیرا پیروزی مرتجعان در ایران جز با گرفتن وام که مقدّمهای برای اشغال نامرئی ایران بود میسّر نمیشد. همه میدانند که جنگ ظاهری تو با امیربهادر جنگ نوعی جنگ زرگری بود. بالاخره مسؤولیت این اعمال میبایست بر دوش کسی گذاشته شود و تو بهتر از امیربهادر کسی را سراغ نداشتی نه این که تصّور کنی من با نسبتهایی که به امیربهادر دادهای مخالفم ابداً همهی آنها را حاضرم تصدیق کنم به شرطی که تو نیز لطفاً این حقیقت را تصدیق کنی که هر عمل زشت و خائنانهای که او انجام میداد باطناً به میل و تحریک تو بود و این تو بودی که تمام اعمال و حرکات آن مرد را که مثل ابزار مطیعی در دستت کار میکرد، هدایت میکردی. در گزارشی که سر کنسول بریتانیا در تبریز به تاریخ 4 دسامبر1906 به سفارت انگلیس در تهران فرستاده راجع به این مرد، وی از محارم بسیار نزدیک ولیعهد است و با این که به عقیدهی من ماجراجویی بیش نیست؛ ولی در عرض مدّتی که وابسته به دستگاه ولیعهد شده است با تدبیر و فتانت فوقالعادهاش چنان رفتارکرده است که ولیعهد همیشه خود را به وجود او نیازمند احساس میکند. از این جهت شخصاً تردید ندارم که این مرد موقعی که والاحضرت به سلطنت رسید ترقّی زیاد خواهد کرد و در ادامه مینویسد: البّته هیچ نمیتوان گفت که نحوهی اعمال آتی وی موقعی که محمّد علی میرزا به سلطنت رسید چگونه خواهد بود و آیا این مرد به همان سمت غیر سیاسی که در حال حاضر در دربار ولیعهد دارد قناعت خواهد کرد و یا این که نفوذ فوقالعادهی خود را در وجود شاگردش به نفع مقاصد سیاسی روسها در ایران به کار خواهد انداخت. ماحصل کلام این که با همهی خونگرمی و خوش مشربی که این مرد دارد هیچ شرط صلاح نیست که ما بیش از اندازه به وی اعتماد ورزیم. شکّ و واهمهای که از لحن این نامه منعکس است متأسّفانه بعدها صحیح از آب درآمده و شاپشال از روزی که محمّد علی میرزا به تخت سلطنت نشست تا روزی که وی از سلطنت خلع شد محرم اسرار و ملهم افکار پادشاه ایران بود و در کودتای مشهور 1908 که تحت نظر افسران روسی برای نابود کردن مشروطیت ایران صورت گرفت نقشی بسیار مهم و منحوس بازی کرد. مامونتوف (خبرنگار روسی) که شخصاً ناظر این کودتا در تهران بوده است در یادداشتهای خود چنین مینویسد: در آن روزها که کودتای 1908 در شرف وقوع بود محمّدعلیشاه خود را به چشم یک زندانی که در داخل کشورش محبوس شده باشد مینگریست و احساس میکرد که تمام ملّت با وی دشمن است. در اوّل کار میخواست استعفا بدهد و به عنوان یک پناهندهی سیاسی در سفارت روس متحصّن گردد؛ ولی روسها جدّاً با این نظر مخالف بودند و او را به کمک شاپشال از این تصمیم منصرف ساختند، زیرا در شرایط آن روزی ایران اگر تصمیم استعفای شاه عملی میشد تنها کسی که احتمال داشت جای وی را بگیرد عموی انگلوفیلش ظلالسّلطان معروف بود. با تمام این تفضیلات اگر تأثیر تربیت آموزگار روسی ولیعهد را تنها دلیل فساد خصلت وی و مسؤول کلّیهی اعمالی که بعد از رسیدن به سلطنت علیه منافع ایران انجام داد قلمداد کنیم بی گمان راه گزاف پیمودهایم. حقیقت این است که دربار پادشاهان قاجاریه آغشته به یک رشته افکار و سنّتهای مضّر استبدادی بود که تقریباً جنبهی مسری داشت و تماس با این گونه افکار و آداب و سننش روحیات و خصال کسانی را که در محیط درباری آن زمان پرورش مییافتند خواه ناخواه فاسد و خطرناک میساخت. بدبختی حقیقی محمّد علی میرزا در این بود که استعدادش برای اخذ تربیت غلط از بیشتر شاهان قاجاریه بیشتر بود.»[1] [2]
[1] - ص 134 و 135 - قتل اتابک - دکتر محمّد جواد شیخالاسلامی
[2] - در پاورقی ص 156 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخالاسلامی در مورد شرح حال پوبدوستف آمده است: کنستانتین پطرویچ پوبدوستف که در سال 1827 به دنیا آمد و در سال 1907 در گذشت استاد حقوق سیاسی در دانشگاه مسکو بود و در آن جا فن حکومت را به فرزندان الکساندر دوم امپراتور روسیه درس میداد. سپس در سال 1880 به سمت ناظر دولت در امور مذهبی روسیه برگزیده شد. این مرد از صمیم قلب با رژیم پارلمانی مخالف بود و جداً عقیده داشت که مکتبهای سیاسی غرب (من جمله حکومت پارلمانی و اصول مشروطیت)را به زور نمیتوان وارد سنن سیاسی روسیه کرد. حکومت استبدادی تنها حکومتی بود که به عقیده وی با سنخ معتقدات و روحیات مردم روسیه میساخت. آزادی نطق و بیان و پارلمانهای اروپایی از نظر وی به عنوان بزرگترین دروغ زمان ما شمرده میشد. این عقاید تأثیر عمیقی در روحیات الکساندر و فرزندانش (من جمله نیکولای دوم که بعد از پدر میباید وارث تاج و تخت روسیه گردد) بخشید. از آن گذشته پوبدونوستف اتباع غیر روسی امپراتوری روسیه را به چشم تحقیر مینگریست و رفتار جابرانهی عمّال تزاری نسبت به ملیّتهای غیر روسی ناشی از رسوخ افکار و تعلیمات همین شخص در دستگاه حاکمه بود. سیاست استبدادی نیکولا که از تلقینات آموزگارش سرچشمه میگرفت سرانجام گروههای انقلابی روسیه را که به تدریج قوّت میگرفتند معتقد ساخت که مذهب و استبداد در قلمرو حکومت تزار ارتباط گسستناپذیر با هم دارند و هر دو باید یکجا از بین بروند.
3- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 385
محمّد علی شاه بر خلاف وعدهها و حمایتهایی که در دوران ولیعهدی نسبت به حمایت از انقلابیون مشروطهخواه داده بود پس از استقرار و به سلطنت رسیدن ماهیت اصلی خود را نشان داد و با استبداد ذاتی و فطری که از سلف خود به ارث برده بود و همچنین با آموزشهای معلّم روسی و اطرافیان فاسد و وابستهی خود توأم با خرافات و جادو سرانجام اعتقاد راسخ به مبارزه با مشروطه خواهان گرفت و پس از به توپ بستن مجلس و عکسالعمل نهایی مردم منجر به خلع وی از سلطنت گردید و مجلس عالی طی لایحهای چنین به او ابلاغ میکند که: «اعلیحضرتا مقتضیات وقت و شدّت هرج و مرج مملکت و انزجار قلوب ملّت از اعمال اعلیحضرت ضرورت به هم رسانیده که آن اعلیحضرت از زحمات بار سنگین سلطنت خود را معاف فرمایند. بر طبق همین ضرورت چون آن اعلیحضرت امروز که جمعه 27 جمادیالثّانیه 1327 میباشد در سفارت محترمهی دولت بهیّهی روس به حمایت دولتین فخیمتین انگلیس و روس پناهنده شدهاند. بالطّبع شخص همایون خود را از این جهت فارغ فرمودند. علی هذا مجلس عالی فوقالعاده امروز جمعه 27 جمادیالثّانیه در بهارستان تشکیل یافته، اعلیحضرت قوی شوکت اقدس سلطان احمد شاه -خلّدالله ملکه و سلطانه را به شاهنشاهی ایران پذیرفته و تا تشکیل پارلمان موقتاً حضرت مستطاب اشرف عالی عضدالملک دامت شوکته را به سمت نیابت سلطنت اختیار کرد.»[1]
متن پروتکل خلع محمّد علی شاه بدین شرح میباشد: «برای تسریع حرکت اعلیحضرت محمّد علی میرزا شاه سابق از خاک ایران که اکنون در تحت حمایت سفارتین روس و انگلیس میباشد وزیر مختار انگلیس و شارژ دافر روس از یک طرف و وزرای دولت علیّه ایران از طرف دیگر پروتکل ذیل را در یازده فصل نوشته و امضا کردند.
فصل اوّل- چون اعلیحضرت محمّد علی میرزا اظهار داشته است که کلّیهی جواهرات و سایر اشیاء سلطنتی را که در تصرّف او بوده به دولت ایران تسلیم کرده است. دولت ایران پس از این که کلّیهی جواهرات و سایر اشیاء سلطنتی که دریافت داشته است ثبت برداشت. صورتی نیز از اشیاء مفقوده یا تعویض شده مرتّب ساخته به سفارتین ارائه خواهد داد و سفارتین در خصوص جواهرات و اشیاء مزبوره از اعلیحضرت محمّد علی میرزا توضیحات و تفصیلات قاطعه خواهند خواست و اگر بعضی از این اشیاء نزد خود محمّد علی میرزا یا اشخاصی که در سفارت روس متحصّن هستند یافت شود یا توضیحاتی که دادهاند بی مأخذ باشد سفارتین حتیالامکان در استرداد اشیاء مزبوره سعی و اهتمام خواهند کرد.
فصل دویم- اگر در مقابل محاکم سفارتین ثابت شد که بعد از تاریخ 16/3 ژوئیه سنه 1909 اعلیحضرت محمّد علی میرزا چیزی را از جواهرات و اشیاء سلطنتی فروخته یا رهن گذارده یا مفقود کرده است اگر استرداد عین اشیاء مذکوره ممکن نشود دولت ایران قیمت آنها را از مستمری او کسر خواهد گذاشت.
فصل سیم- اعلیحضرت محمّد علی میرزا اسنادی را که به موجب آنها جواهرات سلطنتی را در بانک یا سایر صرّاف خانهها یا نزد اشخاص متفرقه گرو گذاشته است و پول گرفته به دولت ایران تسلیم خواهد کرد و دولت مختار است به میل خود اشیاء مزبوره را از رهن خارج کند.
فصل چهارم- کلّیهی قروض شخصی اعلیحضرت محمّد علی میرزا را به بانک روس که در اوّل ژانویه 1909 اصلاً و فرعاً به مبلغ یک میلیون و چهار صد و سیزده هزار و چهار صد و سی و چهار تومان و شش هزار و هشتصد و پنجاه دینار میشود و نیز کلّیه قروض او به اتباع خارجه که قبل از سیّم و شانزده ماه ژوئیه 1909 استقراض شده و قبل از نوزدهم اوت و اوّل سپتامبر 1905/ 15 شعبان 1327 به وزارت امور خارجه اعلام شده است پس از این که از روی اسناد صحیحه مدّلل شد و ثابت گردید به حساب دولت آمده و دولت ایران مسؤول تأدیه وجوه مزبوره میباشد و انتقال قروض مزبوره به موجب قرارداد مخصوص خواهد بود که از بیست و نهم اوت تا یازدهم سپتامبر 1909 به امضاء برسد.
فصل پنجم – اعلیحضرت محمّد علی میرزا تمام املاک شخصی خود را که اکثراً در آذربایجان واقع است به دولت ایران واگذار کرده و کلّیهی اسناد و قباله جات املاک مزبوره را به دولت ایران تسلیم میکنند و به موجب نوشتهی مخصوص آنها را به دولت منتقل خواهد کرد و بانک استقراضی هم در خصوص املاکی که نزد او رهن است نوشته به دولت ایران داده و انتقال آنها را به دولت تصدیق خواهد کرد و اگر املاک مزبوره موضوع اختلاف واقع شد به دفاتر دولت ایران رجوع خواهد شد.
فصل ششم- دولت ایران به اعلیحضرت محمّد علی میرزا و خانوادهاش به استثنای اعلیحضرت اقدس سلطان احمد شاه و حضرت اقدس والاّ محمّد حسن میرزا ولیعهد حالیه سالانه مبلغ یکصد هزار تومان به عنوان مستمری خواهد داد و این مبلغ به چهار قسط به طور مساعده و به توسّط بانک استقراضی به اعلیحضرت محمّد علی میزرا داده خواهد شد.
فصل هفتم – اگر اعلیحضرت محمّد علی میرزا فوت شود. دولت ایران به عیال و اولاد او به استثنای اعلیحضرت احمد شاه و حضرت اقدس والا محمّد حسن میرزا ولیعهد حالیه سالانه مبلغ 25 هزار تومان به عنوان مستمری پرداخت خواهد کرد و مبلغ مستمری مزبور بین آنها تقسیم خواهد شد و در موقع فوت هر یک از آنها بالطّبع سهم متوفّی قطع خواهد گردید.
فصل نهم – در خصوص اشخاصی که حال در سفارت روس بَستی هستند در خصوص اعمال پلتیکی سابقهی خود از حقوق بَست ممتنع هستند و صورت آنها در ضمن یادداشت سفارت امپراتوری روس نمره 349 مورّخه 30 شعبان 1327 یا 16 سپتامبر 1909 که به دولت ایران داده شده است ذکر شده، واضح است که اشخاص مزبوره نمیتوانند از ایران خارج شوند مگر این که مطابق شرایط مقرّره از طرف خودشان وکیلی در تهران معیّن کنند و اگر کسی دعوای حقوقی بر ضدّ آنها اقامه کند وکیل ایشان باید در محکمهی ایران با حضور یک نفر از اجزاء سفارت روس حاضر شده و از طرف موکّل خود مدّعی را متقاعد سازد (ولی این حضور یکی از اجزاء سفارت در این موقع استثنا بوده و نظایر پیدا نخواهد کرد.)
فصل دهم – اگر بعضی از این اشخاص به ایران مراجعت کند دیگر دارای امتیازات فوقالذّکر نبوده و در هیچ یک از دو سفارت به عنوان تحصّن پذیرفته نخواهد شد.
فصل یازدهم – نمایندگان دو دولت متقبّل میشوند که اعلیحضرت محمّد علی میرزا تأکیدات بلیغه کنند که بعد از این از هرگونه تحریکات پلتیکی بر ضدّ دولت ایران احتراز کند و دولت بهیّهی روس نیز وعده میدهد که اقدامات مؤثّره به عمل آید که از وقوع این نوع اقدامات و تحریکات از طرف محمّد علی میرزا جلوگیری کند؛ چنان چه اعلیحضرت محمّد علی میرزا از خاک روسیه خارج شود و به تصدیق سفارتین محقّق گردد که در خاک دولت دیگر غیر از روسیه اقدامات فسادآمیز بر ضدّ دولت ایران میکند دولت ایران محق خواهد بود که مواجب او را قطع کند. در زرگنده به سه نسخه نوشته شد.»[2]
[1] - ص 840 - جلد دوم - هفت پادشاه - محمود طلوعی 1377
[2] - ص 463 تا 465 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد
3- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص
4- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 388
روسها بعد از معاهده ترکمنچای به طور مستقیم در سیستم سیاسی ایران نفوذ داشتهاند و از زمان مظفرالدین شاه تغییر روش داده و سعی و تلاش خود را متمرکز بر تعلیم و آموزش ولیعهدها ساختهاند تا علاوه بر آن که شاه آینده را مطیع خواستههای خود تربیت کرده از امتیازی مهم در رقابت با انگلیسیها نیز برخوردار باشند. دولتهای روس و انگلیس از مدتها قبل در تعیین و خط مشی سیاسی پادشاه و صدر اعظمها به توافقهایی رسیده بودند، هرچند که در این گیرو دارها وزنه به سمت انگلیسیها سنگینتر میباشد و اغلب اوقات روسها را بازیچهی خود ساخته بودند؛ ولی در زمان محمّد علی شاه به دلیل حوادث انقلاب مشروطیت هر یک از آنها به تقویت جناحی پرداختند که باز هم هدف اصلی هر دوی آنها انحراف و شکست در مسیر انقلابیون مشروطیت از دیدگاه خودشان بوده است. در این میان محمّد علی شاه و اطرافیانش که در جناح متمایل به روسها قرار گرفته بودند با توافق آنها بدین نتیجه رسیده بودند که با قوه قهریه بر اوضاع سیاسی مسلّط شوند. سرانجام اقدام آنها ثمربخش نبود و موجب اعتراض و طغیان در بعضی نواحی ایران گردید و سران سیاسی متمایل به تصرف پایتخت شدند. در نهایت شهر تهران با برنامه و دخالت انگلیسیها به تصرف انقلابیون درآمد و در طی برگزاری مجلسی محمّد علی شاه را از سلطنت خلع نمودند. پادشاه معزول که جایی امنتر از سفارت روسیه نداشت به آن جا پناهنده و سپس عازم روسیه گردید. در حادثهی به توپ بستن مجلس نقش دستهای پشت پرده از اهمیت زیادی برخوردار است وگرنه محمّد علی شاه و جمعی از اطرافیانش جنبه صوری داشتهاند. چنان که وزیر امور خارجهی روسیه به نماینده سیاسی خود در تهران مینویسد: «...بنابراین موافقت میشود حفاظت شاه توسّط محافظین مشترک و تحت پرچمهای روس و انگلیس انجام شود و در صورتی که شاه مجبور شود ایران را ترک کند حفاظت مشترکی تا مرز در اختیار وی قرار داده شود. بدین ترتیب با توجّه به نقطهی مشترک حاصله بین ما و کابینهی لندن در بارهی این موضوع، لطفاً در رابطه با تغییرات یاد شده از دستورات مندرج در تلگراف مورّخ چهاردهم دسامبر پیروی کنید.»[1] امّا نظر محمّد علی شاه در رابطه با علّت پناهنده شدن خود به سفارت روس در این روایت چنین آمد است: «در سپیدهدم روز سهشنبه سیزدهم ژوئیه 1909 (22 تیر ماه 1288) قوای مسلّح مشروطه خواهان تهران را اشغال کردند و سه روز بعد از آن پادشاه مستبد ایران پس از سی ماه سلطنت پُر آشوب که در عرض آن مشروطیت نو پای کشور را به خاک و خون کشید صدها آزادی خواه بی گناه را کشت و تبعید کرد و از هستی انداخت. سرانجام تکلّیف خود را تشخیص داد و پس از مشورت قبلی با سفارت روس (که روح و جسمش به آنها وابسته بود) در زرگنده پناهنده شد و یکی از اوّلین کسانی که شاه شکست خورده را پس از پناهنده شدن به زرگنده ملاقات و وضع دلخراش او را از نزدیک مشاهده کرد عمّهاش زن ظهیرالدّوله بود. او در نامهای که به شوهرش نوشته وضع محمّد علی شاه را در داخل سفارت با جملاتی مؤثّر این گونه شرح میدهد. محمّد علی شاه توسّط ملکه جهان به من پیغام داده بود که دلش برای دیدن من تنگ شده است و میخواهد مرا ببیند. کالسکه خبر کردیم من و فروغالملک رفتیم سفارت روس به شاه معزول و خانوادهاش در همین عمارت بزرگ سفارت روس اتاق دادهاند و پدر زنش نایبالسّلطنه در منزل شخصی وزیر مختار اقامت دارد. چند اتاق دیگر هم آن طرف هست که برای اقامت ظلّالسّلطان تخصیص داده شده است. نوکرهای پادشاه همه او را گذاشته و رفتهاند. فقط عبداللهخان خواجه و مجلّلالسّلطان و یک آبدارچی و یک قهوهچی باقی مانده است. شاه وارد شد. چه شاهی! چه شاهی! ای بیچاره شاه! چه عرض کنم. راستی هر کس ببیند دلش میسوزد تا چشمش به من افتاد هرچه کرد خودداری کند نتوانست بی اختیار گریه کرد و گفت عمّه جان دیدی چه بر سر من آوردند! عرض کردم هیچ کس به شما کاری نکرد جز خودتان و هنوز هم ول کن معامله نیستید. اقلاًّ حالا که آمدید سفارت دیگر به حرف کسی گوش ندهید و کارتان را از این بدتر نکنید. بعد نشست روی نیمکت هرچه اصرار کرد روی نیمکت ننشستم، پایین نشستم. شاه هم آمد پایین نشست و گفت عمّه جان مرا سرزنش نکن و نگو که از ترس به سفارت آمدم. آمدنم از روی ترس نبود[2]. دیدم این سلطنت دیگر به درد من نمیخورد. گیرم با اینها صلح کردم یا زورم رسید و تمام مردم را کشتم باز رعیّت ایران این نوکرهای نمک به حرام مرا دوست نخواهند داشت. من با یک مملکت دشمن چه کنم. هر قدر هم با اینها خوب رفتار میکردم باز نتیجهاش همین بود که میبینی. اگر نیامده بودم. به سفارت روس میریختند و در همان قصر سلطنتآباد مرا میکشتند و زن و اولادم را اسیر میکردند. فکر کردم همین بهتر است بیایم به سفارت که اقلاًّ جانم و ناموسم در امان باشد. حالا خیال دارم بروم روسیه. ملکه و بچهها را در ادسا میگذارم و خودم میروم. پیش امپراتور ببینم چه میشود...! در تمام مدّتی که این مصاحبهی دردناک ادامه داشت. همسر محمّد علی شاه در اتاق حاضر بود و شاه که فوقالعاده از او حساب میبرد طبعاً نمیخواست اندکی واضحتر از این پیش عمّهاش درد دل کند و عقدهی درونی خود را بدانسان که واقعاً حس میکرد بیرون ریزد. از این رو فقط با اشارهای (عمّه جان دیدی چه بر سر من آوردند) از روی مطلب گذشت و دیگر از کسانی که مسبّب حقیقی آن بلا بودند به اسم و رسم نام نبرد.»[3]
[1] - ص 87 - کتاب نارنجی - جلد اوّل - ترجمهی حسین قاسمیان - به کوشش احمد بشیری
[2] - در ص 150 کتاب قتل اتابک آمده که در عرض همان شبی که فردای آن روز قرار بود. کودتا صورت گیرد و مجلس به توپ بسته شود.شاه تمام مقدمات فرار خود را تهیّه دیده و تمام اسباب و اثاث و جواهرات و اشیاء نفیس خود را در چمدانها محکم بسته و به سربازان کشیک خانه امر کرده بود که همچنان مسلّح بمانند و زین اسبها را بر ندارند تا اگر توطئه بر ضدّ ملّت شکست خورد. او و همراهانش بتوانند خود را بادآسا به سفارت روسیه برسانند. از این قرار در عرض ساعاتی که قزّاقها در میدان بهارستان میجنگیدند. خود شاه در قزّاقخانه آمادهی فرار بود.
[3] - خلاصهی صص 17 تا 19 - سیمای احمدشاه قاجار و 151 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخالاسلامی
4- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 391
در زمانی که محمّد علی شاه به عنوان ولیعهد در تبریز به سر میبرد روسها در جهت تربیت و نفوذ در افکار ولیعهد تلاش وافر کردهاند و توسّط یکی از جاسوسان خود که به عنوان معلّم ولیعهد انتخاب شده بود علاوه بر اهداف معنوی از نظر اقتصادی نیز او را وامدار روسیه بار میآورند؛ چنانکه رئیس قزّاقها میگوید هر بار که ولیعهد به آشوراده سفر میکند؛ هدایای زیادی به او تقدیم میشود. مانند لباس قزّاقی، چکمه، چوچونچه، شمشیر، غدّاره، تفنگ نوغان و به ویژه تعداد زیادی جعبهی مشروبات الکلّی از جمله شرابهای قفقاز و اوکراین و ودکای روسی و همچنین قاب عکس ساعت جواهر و انواع قوطیهای کنسرو و کمپوت هدیه داده شده است. وی به تازگی از ما درخواست تعداد زیادی حلب بنزین کرد که خادمانش آنها را در جشن سال روز تولّد پدر بزرگوارش و مراسم آتش بازی مورد استفاده قرار دهند؛ امّا تعداد کمیاز آن حلبها به مصرف واقعی رسید و بقیّه به رانندگان فرنگی که اخیراً با اتومبیل به ایران سفر میکنند. فروخته شد و پوخیتونف کنسول روس در تبریز میگوید: والاحضرت اقدس علاقهی زیادی به دوربینهای نظامی، دستگاه فونوگراف و گرامافون دارد و به تازگی نیز سطح توقّعات مشارالیه بالا رفته است. یک روز به افتخار افسران قزّاق با ما لباس قزّاقی پوشیده و سوار بر اسب با آن اونیفورم عکس گرفت و گفت میل دارد دولت روسیه در ازای این علاقه و ارادتی که مشارالیه به دولت بهیّه دارد یک دستگاه اتومبیل آلمانی یا آمریکایی یا انگلیسی یا فرانسوی به ایشان اهدا کند.
از نظر اقتصادی نیز در طیّ چند مرحله وامهایی از جانب بانک استقراضی به ولیعهد میدهند که جهت پشتوانهی آنها املاک وسیع ولیعهد را در آذربایجان و گیلان و مازندران و خراسان که شامل چهل پارچه دهکده میشود، قرار میدهند. به همین دلیل است که جاسوس آنها اعلام میدارد ولیعهد زمانی که شاه ایران شد در اختیار ما خواهد بود و از دستورهای ما اطاعت خواهد کرد که البّته گذشت زمان صحّت این موارد را به اثبات رسانید و متن تعهّدنامهی ولیعهد محمّد علی میرزا در قبال اخذ وامها به تاریخ 14 ذیحجّه 1321 ه.ق. برابر با 2 مارس 1904 این چنین میباشد. ما ولیعهد ایران حضرت اقدس والا محمّد علی میرزا ابن مظفّرالدّین شاه بن ناصرالدین شاه اعتراف میکنیم و اشعار میداریم مبلغ پانصد و پنجاه هزار تومان قران جدیدالضّرب از بانک استقراضی ایران به قرار تومانی در هر سال صدی نه قرض میکنیم؛ ما به عهده میگیریم که آن را در مدّت 11 سال به اقساط یازدهگانه، هر قسط هشتاد هزار تومان بپردازیم. ضمناً املاک خود را به قسمت چهارصد هزار تومان که مشتمل به شانزده پارچه است نزد بانک در قبال وام تضمین میگذاریم و قول میدهیم مادام که قروض خود را نپرداختهایم و بیاطّلاع کتبی بانک املاک مزبور را نفروشیم و رهن نگذاریم و تا اتمام قروض روی هم رفته یکصد و پنجاه هزار تومان مقرّری و استصوابی خود را در بانک استقراضی جمع کنیم. اگر داد و ستد دیگری با بانک استقراضی روس کردیم در این صورت نیز جمیع دارایی شخصی خود را به علاوه مقرّری و استصوابی و غیره به بانک استقراضی خواهیم داد و همه ساله پس از وضع هشتاد هزار تومان قسط مقرّره هفتاد هزار تومان باقی از مقرّری و استصوابی تحت امر ما خواهد بود.
محل مهر ولیعهد محمد علی میرزا
ـــ سند دیگر به تاریخ 1283 ه.ق.
ما ولیعهد ایران مبلغ پنجاه هزار تومان از قرار سالی صدی دوازده از بانک استقراضی تهران استقراض کردیم و در مقابل املاک و تمام دارایی خود را به اعتبار نزد بانک میگذاریم.
مُهر ولیعهد
- مورد دیگر به تاریخ 1283 ه.ق.
مبلغ یکصد و سی هزار تومان از قرار سالی صدی دوازده از بانک استقراضی ایران قرض کردیم که در عرض دو سال تمام شمسی کارسازی کنیم.
مهر ولیعهد »[1]
[1] - صص 154 تا 161 - آخرین محبوبهی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 393
«انقلاب مشروطیت ایران محمّد علی شاه را از خاک کشورش طرد کرد و او همچنانکه انتظار میرفت به اتّفاق شاپشال و عدّهای از معتضرین دیگر به خاک روسیه رفت و در ادسا (شهر خانوادگی شاپشال) در قصر مجلّلی که امپراتور روسیه در اختیارش گذاشته بود اقامت گزید. روسها برای این که خود را از تک و تاز نیندازند مخصوصاً تعمّد داشتند که پذیرائی شاهانهای از این شهریار مطرود در خاک روسیه به عمل آید. از این رو به دستور امپراطور دکتر یروزالسکی به عنوان پزشک مخصوص و ژنرال خابایوف به عنوان آجودان ویژه مأمور خدمت شاه مخلوع در ادسا گردیدند و در سلک ملازمان وی درآمدند؛ ولی بدبختانه مثل این بود که انقلاب مانند شبحی همه جا این پادشاه بدبخت را از پشت سر تعقیب میکند؛ زیرا هنوز چند سالی نگذشته بود که آتش انقلاب در خود روسیه شعلهور گردید و محمّد علی میرزا برای بار دوم مجبور به ترک میهن ثانیاش گردید. روزی یکی از ملاّحان کشتی تجاری فرانسوی که تازه از ادسا رسیده و در اسکلهی بزرگ پای تخت لنگر انداخته بود کارتی به سفارت ایران تحویل میدهد که روی آن به خط محمّد علی شاه نوشته شده بود ادسا بالشویکی شد و من و همراهانم با یک کشتی فرانسوی فرار کردیم. چهار روز تمام در دریا بیتوشه و بیغذا به سر بردهایم و حالا که کشتی به دهنهی بسفر رسیده انگلیسیها به خیال این که مبادا در این کشتی بالشویک باشد، نمیگذارند ما قدم به استانبول بگذاریم. شما هر طوری هست از سفارت انگلیس اجازه بگیرید که مانع پیاده شدن ما نگردند. به احترام شاه آن روزی ایران (احمد شاه) که پدرش با این وضع مثل آوارگان وارد استانبول شده بود فوراً یک قایق موتوری با غوّاص سفارت و پرچم ایران برای پیاده کردن محمّد علی شاه و ملازمانش گسیل گردید و شاه مخلوع ایران به اتّفاق ملکه و سه فرزند و دکتر یروزالسکی و ژنرال خابایوف و همسران آنها و قریب بیست تن ملازم و نوکر و کلفت قدم به ساحل گذاشتند. محمّد علی شاه مدّتی در خاک عثمانی اقامت داشت و در عرض این مدّت هرآن گاه که فرصتی پیدا میکرد از تحریکات علیه رژیم مشروطه ایران دست بر نمیداشت. کما اینک معروف است چندی بعد که پسرش سلطان احمد شاه در سر راه سفر به فرنگستان وارد استانبول شد و بین پدر و پسر ملاقاتی دست داد محمّد علی شاه باز در قفا او را تحریک کرده بوده است که به کمک نیروی قزّاق ایران کودتایی بکند و کار ناتمام پدر را به اتمام رساند. چندی بعد استانبول را به قصد معالجه در اروپا ترک کرد؛ ولی از مرض (دیابت) بهبود نیافت تا این که در فروردین 1304 خورشیدی خبر آمد که پادشاه سابق ایران در یکی از بیمارستانهای بندر ساوانا (واقع در ایتالیا) درگذشته است.»[1]
[1] - ص 154 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخالاسلامی
2- آینه عیبنما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 395