پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اعطای امتیازات ناصرالدین شاه

اعطای امتیازات ناصری

ناصرالدّین‌شاه در اعطای امتیازات چنان گشاده دستی می‌کرد که گویی یکی از کار‌های مهم و برنامه‌ریزی شده‌اش نابودی ایران بوده است. ابراهیم تیموری در این باره می‌نویسد: «اضافه بر یک صد کرور خزانه‌ی ایران صرف این مسافرت‌های بی معنی شد؛ یکی از مورّخین این پادشاه عالم بی‌عمل می‌نویسد در پنجاه سال سلطنت آن چه تصدیق شده هشتاد و سه مقاولات تجاری و سیاسی و سرحدی و امتیازی با دول و اتباع خارجه بست. در جمیع آن‌ها ایران مغبون گردید. سی و پنج از آن مقاولات و امتیازات به قوّت رشوت و اخذ پیشکش چشم بسته به صحّه رسید که من‌جمله امتیاز رژی و بانک شاهنشاهی انگلیس و روس و اجازه‌ی راه آهن و شوسه که مضارّش بر هر ذی‌ جنسی پوشیده نیست.»[1] و اینک به چند نمونه از امتیازات اعطایی اشاره می‌شود. امتیازات دولت انگلیس عبارت بود از:

1-    تلگراف هند و اروپا بغداد تهران بوشهر

2-     امتیاز تمام منابع تولید ثروت ایران به مدّت 70 سال به بارون ژولیوس دو رویتر

3-    کشتی‌رانی در رود کارون

4-    امتیاز بانک شاهنشاهی به مدّت60 سال و نشر اسکناس

5-    امتیاز لاتاری یا دایر کردن قمارخانه

6-    امتیاز رژی یا به عبارت دیگر انحصار دخانیات

7-    قرضه به وثیقه‌ی گمرک بنادر خلیج فارس یا گمرکات جنوب

8-    امتیاز راه از خرمشهر تا تهران

و امتیازات دولت روس عبارت بودند از:

1-    تأسیس قزّاق‌خانه

2-    امتیازات شیلات بحر خزر

3-    امتیاز بانک رهنی

4-    امتیاز راه شوسه از عشق‌آباد تا مشهد»[2]



[1] - ص 12 - عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات در ایران - ابراهیم تیموری

[2] - تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجار - اثر چارلز جیمزویلس - ترجمه‌ی جمشید دو دانگه و مهرداد نیک‌نام

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 245

ناصرالدین شاه و تشکیل مجلس

ناصرالدین شاه و تشکیل مجلس

«ناصرالدّین‌شاه پس از بازگشت از سفر سومش از اروپا در اندیشه‌ی بر پا ساختن شورای ملّی برآمد و به همین جهت روزی بعد از انجام مراسم سلام خطاب به حاضران اظهار داشت در این سفر ملاحظه کردیم که تمام نظم و ترقّی اروپا از این است که قانون دارند، ما هم عزم را جزم کرده‌ایم در ایران قانون به وجود آورده و از روی قانون رفتار نماییم؛ بنشینید و قانونی بر این اساس بنویسید. ناصرالدّین شاه در باب قضیه‌ی نوشتن و تنظیم قانون تأکید بسیار کرد، ولی یکی از حاضران که جرأت نکرد در همان جلسه‌ی سلام و بعد از آیین سلام حقایقی را به آگاهی شاه قاجار برساند بعداً چنین اظهار داشت بند اوّل قانون سلب امتیاز خودسری از شخص همایون را خواهد کرد و او هرگز تمکین نخواهد کرد. همه بله قربان گفته و رفتند و حکم شد در دربار مجلسی کرده، در این که چه باید کرد گفت‌وگو کنند. در مجلسِ نخستین شاهزاده ملک‌آرا (برادر ناصرالدّین‌ شاه) اظهار داشت هرگاه بخواهیم از خودمان قانون بگذاریم سال‌ها طول می‌کشد و آخر هم پوچ خواهد بود. فرنگی‌ها در این راه زحمت بسیار کشیده و راه درستی در پیش گرفته‌اند. نتیجه هم مشهود است که چه قدر ترقّی کرده‌اند بهتر است قانون آن‌ها را ترجمه کنیم و آن چه در قانون آنان مخالف شرع اسلام است از قلم بیندازیم. رأی بر این قرار گرفت و به عرض شاه رسانده تحسین فرمودند. در مجلس دوم گفته شد که رئیسی برای مجلس لازم است که انضباط آن را عهده‌دار باشد. از میانه، ملک‌آرا را به ریاست برگزیدند. ناصرالملک، قراگزلو، میرزا عبّاس‌خان مهندس، میرزا محمّد خان پسر صدیق‌الملک و چند تن مترجم و نویسنده به عضویت اداره مجلس معیّن شدند. بنا شد هرآن چه ترجمه کردند در مجلس مطرح و پس از تصویب به حضور شاه برده و به صحّه‌ی قانونی برسد. قانون اساسی دولت عثمانی را خود ملک‌آرا در ظرف دو روز ترجمه کرد و وقتی مطرح گردید. چون حد اقل سن نمایندگان مجلس چهل سال معیّن شده بود و سن کامران‌ میرزا و میرزا علی‌اصغر خان امین‌السّلطان بیش از سی و چهار سال نبود هر دو نفر به هم چشمک زده بر افروختند. سخنی کوتاه در هر ماده‌ی قانون چیزی بود که برخورنده به رجال و درباریان بود. می‌گفتند: این را بنویسید. آن را از قلم بزنید. این یکی را تغییر دهید. آن قدر زدند و کم کردند یا دور انداختند که دیگر چیزی نماند. ملک‌آرا آزرده خاطر گشت و گفت:

شیر بی یال و دم و اشکم که دید          این چنین شیری خدا کی آفرید

سپس استعفای خود را تقدیم داشت و شاه هم انجام این خدمت را به میرزا علی‌خان (امین‌الدّوله) واگذار کرد.»[1] [2]



[1] - ص 45 - محمّدعلی‌شاه و مشروطیت - ناصر نجمی ‌1377

[2] - اعتمادالسّلطنه راجع به مجلس شورای مزبور در یادداشت‌های روزانه خود چنین می‌نویسد: «شانزدهم ذی‌الحجّه 1302 بعد از ناهار به مجلس شوری رفتم. پناه بر خدا از این مجلس که بدتر از طویله بود.»

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 245

تمرین غذا خورد شاه با قاشق و چنگال

آموزش غذا خوردن شاه با قاشق و چنگال

«در ایران شاه و وزیران اعیان و اشراف مانند افراد و رعایای معمولی عادت دارند طبق سنّت متداول و به رسم پدران خود با چنگال بابا آدم غذا بخورند، البتّه موضوع مربوط به سنّت‌ها و آداب و رسوم است. برای یک نفر ایرانی فرو بردن انگشتان دستش در دیسی پر از برنج که دور تا دور آن مهمان‌های دیگر نشسته‌اند و شکمی‌ از عزا درمی‌آورند همان قدر عادی است که برای یک اروپایی دور سفر‌ه‌ای که روی میزی چیده شده است و با کارد و چنگال غذا خوردن کار عادی است. صدر اعظم چون با سبک غذا خوردن فرنگی‌ها آشنایی داشت، خواست قبل از عزیمت شاه غذا خوردن با کارد و چنگال را به شاه یاد دهد به این منظور ضیافت‌هایی ترتیب داد و طی آن شخصاً نقش تعلیم غذا خوردن به ملتزمین را به عهده گرفت به مدّت یک هفته که درباری‌ها غذا خوردن به سبک فرنگی‌ها را تمرین می‌کردند شاهنشاه پشت دیوار نازکی می‌نشست و به منظور یادگیری درس‌های صدر اعظم را از چند سوراخ کوچک غذا خوردن آنان را نظاره می‌کرد. زنان اندرون هم چنین منظره‌ای را که برایشان تازگی داشت، می‌توانستند تماشا کنند. وقتی که شاه و درباریان توانستند برای صرف غذا خوب از چنگال استفاده کنند مساعی صدر اعظم بسیار مورد تقدیر قرار گرفت. به این ترتیب همه چیز به خوبی برگزار می‌شد، ولی باز موضوعی کوچک فکر شاه و وزیر کارکشته‌اش را به خود مشغول داشته بود. با این گروه پنجاه و پنج نفری زنان شاه در اندرون که هر یک به دلایلی قرب و منزلت و امتیازاتی پیش همسر عالیقدر خود داشتند، چه بایست کرد؟ »[1]

 



[1] - ص 77 - سفرنامه‌ی مادام کارلا سرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 243

مسافرت های ناصرالدین شاه به فرنگ

مسافرت‌های ناصرالدین شاه به فرنگ

ناصرالدّین‌شاه نخستین پادشاه قاجاریه بود که با سفر‌های خود به فرنگ راه را برای شاهان بعدی نیز باز کرد و از نتایج آن می‌توان گفت که جز بر طرف کردن علایق شخص پادشاه و اطرافیانش هیچ سود و تأثیری برای ایران در بر نداشته است.[1] دولت انگلستان مشوّق اصلی این حرکت‌ها بوده است تا هر چه بیشتر شاه و درباریان را به خود وابسته سازد و با بستن قراردادها و اخذ امتیازات گوناگون زمینه را برای وابستگی هر چه بیشتر ایران فراهم کند. در این میان دولت روسیه نیز که رقیب اصلی در صحنه بود سعی می‌کرد که مشابه آن را در ازای اجازه‌ی عبور و رقابت از ایران تحصیل بکند. ناصرالدین شاه با اعطای این امتیازات چنان در تنگنا قرار گرفته بود که می‌گوید: می‌خواهم به شمال مملکت بروم سفیر انگلیس اعتراض می‌کند. می‌خواهم به جنوب بروم سفیر روس اعتراض می‌کند! ای مرده شوی این سلطنت را ببرند که شاه حقّ ندارد به شمال و جنوب مملکتش مسافرت کند![2]

اگر به سفر‌نامه‌ها و خاطرات اشخاص در باره این مسافرت‌ها دقّت شود چیزی جز صرف هزینه‌های هنگفت که از جیب این ملّت بد‌بخت باید پرداخت می‌شد هیچ سودی در بر نداشته است، ولی بادمجان دور قاب چینان حکومتی و خود شخص پادشاه در مواردی از فواید این مسافرت‌ها داد سخن داده و انجام آن را در جهت رفاه مردم و آینده‌ی ایران توجیه کرده‌اند که در نهایت هیچ یک از دروغ‌های آنان عملی نگردید. این رفتار محصول استبداد بوده و اصولاً افراد خارج از محدوده‌ی قدرت مطرح نیستند و میدان عمل و ابتکار به آنان داده نخواهد شد. کسانی که ناصرالدین شاه را منور‌الفکر خوانده و مشکلات را به گردن دیگران انداخته‌اند باید گفت که خانه از پای بست ویران بوده است. این نکته قابل قبول می‌باشد که اجانب از هر جهت آب را گل‌آلود می‌کرده‌اند، ولی در اصل این پادشاه نالایق و مستبد بوده که با همکاری متملّقین و چاپلوسان به عوامل اجنبی کمک کرده و میدان عمل داده است. آن پادشاه منورالفکر از مسافرت‌ها تجربه که نمی‌اندوزد، حتی به رهبران اروپایی نصیحت نیز می‌کنند. هنگامی که گیوم امپراطور آلمان ر ا ملاقات می‌کند و شاهد لباس‌های ساده‌اش می‌باشد به او می‌گوید شما نیز همانند من جواهرات خود را نشان دهید. گیوم به هنگام سان دیدن از ارتش خود چنین پاسخ می‌دهد که این‌ها جواهرات من هستند و صد افسوس پادشاهی که برای عبرت و کسب تجربه به غرب فرستاده شده بود متوجّه کلام بزرگ او نمی‌گردد و حتی بعداً سفارش می‌کند که باید از رفتن جوانان به اروپا جلوگیری کرد؛ زیرا خیلی خیلی اثر بد خواهد داشت. ابراهیم تیموری در توصیفی جالب از نتایج و اهداف آن مسافرت‌ها می‌گوید: «امّا در خصوص عشق شاه به سفر‌های فرنگ برای تحصیل تمّدن خود وزیر اعظم که از نتایج خانواده‌ی نامی‌گرجستان است در مونیخ به من گفت که شاه برای روز به فرنگستان نیامده، بلکه برای شب آمده و تفصیل‌هایی می‌کرد که هیچ قلمی‌ جرأت نگارش آن را نمی‌کند و همچنین از اتّفاقات شبانه که در هلند به وقوع رسیده و خود وزیر اعظم برای شهرت سلطان و احتیاط کار خود نقل می‌کرد، نمی‌خواهم صحبت بکنم و در جای دیگر می‌نویسد سفر‌نامه‌های ناصرالدین شاه پر است از توصیف زن فلان آقا که در فلان شب نشینی فلان لباس را پوشیده و مرحوم ناصرالدین شاه مفتون زیبایی و خوشگلی او شده یا وقتی فلان رقّاصه‌، فلان سیرک مشغول بازی است تن و بدن سفید و اندامی ‌قشنگ و ظریفش شاه ایران را از حال برده یا فلان حیوان در باغ وحش فلان شهر به نظر ظلّ‌الله خیلی عجیب آمده و یا بالاخره از این که جهان مطاع در بازی شطرنج، خانم سالیسبوری نخست وزیر انگلستان را مات کرده به خود ببالد و از مهارت خویش تعریف کند و ناصرالدین شاه در این سفر‌ها مبالغ زیادی از پول ملّت ایران را به عنوان دیدن ترقّیات دول اروپا خرج تفریح و عیّاشی‌های خود کرد. در مواقعی که ملّت در فقر و بیچارگی می‌سوزد و رشته‌های مختلف صنعت و تجارت یکی بعد از دیگری تعطیل می‌گردد و روس‌ها و انگلیسی‌ها مترصّد تسخیر ایران هستند ناصرالدّین شاه به راهنمایی سپهسالار و ملکم و امین‌السّلطان به فرنگ می‌رود و ثروت این ملّت را که حکّام مستبد خودخواه با ظلم و جور از یتیمان و بیوه ‌زنان و بینوایان دیگر گرفته‌اند به فلان رقّاصه‌ و بازیگر فلان سیرک یا فاحشه‌ی فلان کاباره می‌بخشد. ایشان به نقل از لرد کرزن می‌نویسد بعد از مراجعت شاه از سفر سوم فرنگستان نمایندگان سرمایه‌داران اروپایی برای گرفتن امتیازات مانند مور و ملخ به تهران هجوم آوردند و معروف بود عدّه‌ی زیادی در تهران حاضر بودند امتیاز بگیرند، از قبیل کارخانه‌ی قند، شیشه، تلفن، چراغ الکتریک و برای احداث تاکستان و انحصار انواع و اقسام محصولات فلاحتی و غیره. شاه نیز حاضر است موافقت کند چون‌که مبلغ کلّ به حساب شخص شاه داده می‌شود و یا در سفر سوم در سال 1889 م. تا این تاریخ مسافرت‌های شاه مخارج زیاد داشته در صورتی که فایده‌ای از آن‌ها مترتّب نشده و به حال ملّت ایران مفید واقع نگردیده، مخصوصاً سفر اخیر شاه که یک سفر خوش یمن نبود. قبل از آن که شاه از تهران حرکت کند امتیاز بانک شاهنشاهی را به بارون جولیوس رویتر داد»[3]



[1] - سفرهای ناصرالدین شاه به تاریخ‌های ذیل انجام گرفته است: سفر اوّل - از تاریخ 14ربیع الاوّل 1290ه .تا آخر رجب 1290ه.ق.(5 ماه و چند روز) در سن 43 سالگی. سفر دوم - 1295 ه.ق. تا 25 رجب سال 1295 ه.ق.(4 ماه و نه روز). سفر سوم - 1306 تا 1307 ه.ق(6 ماه و دوازده روز) در سن 58 سالگی

[2] - ص 12 - زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه - تألیف حسین مکّی

[3] - خلاصه‌ای از صص 8 تا 13 - عصر بی‌خبری یا تاریخ امتیازات ایران - تألیف ابراهیم تیموری

4 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 241

زندان ها و مجازات عصر ناصری

زندان‌ها و مجازات عصر ناصری

بیشترین زندان‌ها مربوط به شخصیّت‌های بلند پایه بوده که در خانه‌های مسکونی خود بر پا داشته‌اند؛ زیرا هر ایرانی صاحب ‌نام خیال می‌کرده است که اگر شخصاً افرادی را محاکمه و مجازات نکند مقام اجتماعی وی تنزّل پیدا خواهد کرد.[1] مادام کارلاسرنا در سفرنامه خود راجع به زندان‌های عصر ناصری می‌نویسد: «زندان حاکم تهران از آن دسته زندان‌هایی است که در آن بیش از جاهای دیگر متهّم نگه داشته‌اند. این زندان در گوشه‌ی یکی از راهروهای بازار که بر حسب موقعیتش چهار راه نامیده می‌شود، قرار دارد. هنگام روز زندانی‌ها را در زیر زمین در حالی که گردن و پاها و یا دست‌های آن‌ها را در زنجیر بسته‌اند نگه می‌دارند و در شب آنان را به تیری می‌بندند و هرگونه حرکتی از آن‌ها سلب می‌شود. این زندان از سوی دولت به یک شخص عادی اجاره داده می‌شود و چون پول غذای زندانیان از بودجه‌ی دولتی تأمین و پرداخت نمی‌شود هر کدام از افراد زندانی پول غذای خود را به اجاره‌دار زندان می‌پردازد و همین پول‌ها درآمد وی را تشکیل می‌دهند و اغلب زندانیان بی‌گناه هستند و اگر پولی ندهند مجازات‌ها سنگین‌تر می‌شود و بدتر از همه زیرزمین‌های قصر به نام انبار یا انبار شاهی می‌باشد در آن جا بر حسب جرم و جنایتی که مرتکب شده‌اند آن‌ها را به صورت دسته‌های پنج یا شش نفری با غل و زنجیرهایی در گردن یا در کمر و یا در پاها به هم بسته‌اند. زنجیرها آن قدر سنگین است که زندانی‌ها به زحمت می‌توانند وزن آن را تحمّل کنند. گاهی یکی را به طور مجرّد به حلقه‌ی محکمی‌ به دیوار می‌بندند. مدّت ایّامی‌که زندانیان باید در زندان بمانند هیچ وقت معلوم نیست. آن‌ها در زندان طعمه‌ی انواع و اقسام حشرات موذی هستند و گرسنگی بیداد می‌کند چون جز یک تکّه نان خالی و یک کوزه آب چیز دیگری به آنان داده نمی‌شود. روی کف نمور زندان می‌خوابند بدون آن که اثری از تابش نور آفتاب را ببینند و یا جز بوی زننده‌ی سرداب هوای تازه‌ای استنشاق کنند. آن‌ها برای رهایی کامل از چنین وضع فلاکت‌بار فقط به امید و در انتظار مرگ هستند. امید و انتظاری که خیلی زود به تحقّق می‌انجامد و اغلب وقتی که به سراغ آن‌ها می‌روند با جسدهایی که به بند آهنی بسته شده است رو به رو می‌شوند.

در باره‌ی مجازات‌های رایج که عبارتند از: شلاق ‌زدن و بریدن سر یا قطع کردن دست بود و شلاق‌ زدن از اختیارات حکومتی نیست و هر کس می‌تواند در باره‌ی دیگری اجرا کند و آن قدر می‌زنند که قوی‌ترین مرد را لَت و پار می‌کنند و خون‌آلود در خیابان یا خانه‌اش می‌اندازند و در باره‌ی انواع مجازات‌ها می‌نویسد:

1-             قطع دست که بلافاصله بعد از قطع دست، دست بریده را در روغن داغ فرو می‌برند تا جای زخم سوزانده شود البتّه این اشخاص به ندرت زنده می‌مانند.

2-             بریدن گوش و دماغ حتّی به بهانه‌ی کوچک‌ترین گناه.

3-             کندن تک تک موهای ریش.

4-             درآوردن چشم از حدقه.

در هنگامی که یکی از افراد خانواده‌ی سلطنتی برای سلطان وقت خطرناک تشخیص داده شود شکنجه‌ی کاملاً خاصّی در انتظار اوست. روش کار چنین است با مالش شقیقه‌ها آن قدر آن موضع را تحریک می‌کنند که مردمک چشم به شدّت منبسط می‌شود آن گاه جلاّد با فشار شدید انگشت شست چشم متهّم را از حدقه خارج می‌کند و با یک چاقوی قلم‌تراش رگ‌های چشم را می‌برد و در مورد مجازات‌های دیگر می‌نویسد در سال 1874 نانوایی را زنده در تنور به دلیل گرانی نان سوزاندند و حادثه‌ای را که خود شاهد بوده چنین بیان می‌دارد، روزی در بازار تهران من خود شاهد عمل واقعاً وحشیانه‌ای بودم. فرّاشان حاکم برای مجازات قصّاب بخت برگشته‌ای را به خاطر جرم ناچیز با میخی از نرمه‌ی گوش به جلوخان دکّان محقرّش میخکوب کرده بودند. محکوم بد‌بخت تمام روز را به همین حالت ماند و در طول این مدّت فرزند خردسالش در کنار وی ایستاده بود و از مردم صدقه طلب می‌کرد. نزدیک غروب آفتاب او را رها کردند و همچنین گاهی در بازار اشخاصی را می‌بینیم که زنجیرهای بسیار سنگین به گردن دارند و ریسمانی نیز از سوراخی که در غضروف بینی ایجاد شده است؛ گذرانده و آن‌ها را در اختیار یکی از عوامل میرغضب گذاشته‌اند تا مثلاً کسی را که به جرم فروش محصولات تقلّبی تنبیه شده است دکّان به دکّان بگرداند و برای امرار معاش وی از مردم پولی گدایی کند. ملقمه‌ی عجیبی از اضداد! عمل اوّلی چقدر بی‌رحمانه و توأم با وحشی‌گری، امّا دومی ‌انسانی و خیرخواهانه.»[2]



[1] - ص 125 - سفرنامه‌ی مادام کارلا سرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

[2] - ص 127 - سفرنامه‌ی مادام کارلا سرنا - ترجمه‌ی علی‌اصغر سعیدی

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 239