پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اولین خطابه مظفرالدین شاه بعد از مشروطیت

اوّلین خطابه مظفرالدّین شاه بعد از مشروطیت

«پس از اعطای فرمان مشروطیت و تشکیل مجلس شورا در روز یک‌ شنبه هیجدهم شعبان 1324 شخص نظام‌الملک به نیابت، این گونه خطابه‌ی شاه را قرائت کرد: بسم الله الرّحمن الرّحیم منّت خدای را که آن چه سال‌ها در نظر داشتیم امروز به عون‌الله -تعالی-- از قوّه به فعل درآمد. زهی روز مبارک و میمون که روز افتتاح مجلس شورای ملّی است که رشته‌های امور دولتی و مملکتی را به هم مربوط و منتقل می‌دارد و علایق مابین دولت و ملّت را متین و محکم می‌سازد. مجلسی که مظهر افکار عامّه و احتیاجات اهالی مملکت است. مجلسی که نگهبان عدل و داد شخص همایون ماست. در حفظ ودایعی که ذات واجب‌الوجود به کف کفایت ما سپرده. امروز روزی است که بر دوستی و داد و اتّحاد ما بین دولت و ملّت افزوده می‌شود و اساس دولت و ملّت بر شالوده‌ی محکم گزارده می‌شود و امروز روزی است که یقین داریم رؤسای محترم ملّت و وزرای دولتخواه دولت و امنا و اعیان و تجّار و عموم رعایای صدیق‌الملک در اجرای قوانین شرع انور و تربیت و تنظیم دوایر دولتی و اجرای اصلاحات لازمه و تهیّه‌ی اسباب و لوازم امنیّت و رفاهیّت قاطبه‌ی اهالی وطن ما بکوشند و هیچ منظوری نداشته باشند، جز مصالح دولت و ملّت و منافع اهالی مملکت. بدیهی است که هیچ‌ کدام از شماها منتخبین انتخاب نشدید مگر به واسطه‌ی تفوّق و رجحانی که از حیث اخلاق و معلومات بر اغلب مردم داشته‌اید و خود این نکته باعث اطمینان خاطر و قوّت قلب ماست و رجاء واثق داریم که با کمال دانش و بینش و بی‌غرضی در این جاده‌ی مقدّس قدم خواهید زد و تکالیف خود را کمال صداقت و درستی انجام خواهید داد چون قاطبه‌ی اهالی را مثل فرزندان خود دوست داریم و نیک و بد خودمان می‌دانیم و در خشنودی و مسرّت و غم و الم آن‌ها سهیم و شریکیم. باز لازم است که خاطر شما را به این نکته معطوف داریم که تا امروز نتیجه‌ی اعمال هر کدام از شماها فقط عاید خودتان بود و بس؛ ولی امروز شامل حال هزاران نفوس است که شماها را انتخاب کرده‌اند و منتظرند که با خلوص نیّت و پاکی عقیدت به دولت و ملّت خود خدمت کنید. پس باید کاری بکنید که در پیش خدا مسؤول و در نزد ما شرمنده و خجل نباشید. این پند و نصیحت ما را هیچ ‌گاه فراموش نکنید و آنی از مسؤولیّت بزرگی که بر عهده گرفته‌اید غافل نباشید و بدانید که خداوند متعال ناظر حقیقی اعمال ماهاست و حافظ حقوق و حقانیّت. دست خدا همراه شما بروید مسؤولیّتی را که بر عهده گرفته‌اید با صداقت و درستی انجام بدهید و به فضل قادر متعال و توجّه ما مستظهر و امیدوار باشید.»[1]



[1] - ص 124 - محمّدعلی‌شاه و مشروطیت - ناصر نجمی 1377

 2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 368

 

انقلاب مشروطیت و مخالفت مظفرالدین شاه

انقلاب مشروطیت و مخالفت مظفّرالدّین‌شاه

فکر برقراری حکومت قانون در ایران از اواخر زمان ناصرالدین شاه شکل گرفت و این امر می‌تواند تحت تأثیر عواملی چون آشنایی هر بیشتر ایرانیان با دنیای خارج از مرزها و همچنین متأثّر از مسافرت‌ها و عکس‌العمل‌ها در ارتباط با قراردادهای ننگین و از همه مهمتر انتشار روزنامه‌های مخالف رژیم استبدادی که بیشتر از خارج کشور وارد ایران می‌شد، دانست که زمینه را برای رشد افکار آزادی‌ خواهی فراهم ساخته بود. از آن جا که در زمان مظفّرالدّین‌شاه فساد و ناتوانی اقتصادی و فقر چهره‌ی کریه خود را در همه جا آشکار ساخته بود در نتیجه وضع جامعه ملتهب شده و هر بهانه‌ای می‌توانست همانند کبریتی آن را به آتش بکشد. سرانجام این موقعیت به وجود آمد و پس از مراحل اعتراض و عکس‌العمل‌های مردم منجر به انقلاب مشروطیت شد، هر چند که در اثر نفوذ انگلیسی‌ها به نوزادی ناقص‌الخلقه تبدیل گردید. در رابطه با نقش مظفّرالدین شاه و انقلاب مشروطیّت محمود طلوعی می‌نویسد: «لفظ مشروطه و مشرطیّت را اوّلین ‌بار میرزا علی‌خان امین‌الدّوله بر سر زبان‌ها انداخت و در خاطرات سیاسی او می‌خوانیم که روزی در زمان صدارتش در خلوت به مظفّرالدّین‌شاه می‌گوید امروز در تمام اروپا جز روسیه و عثمانی که امپراطور مطلق‌العنان و فعالّ مایشا دارد باقی همه مشروطه و قانونی هستند. انگلیس و آلمان و غیره پادشاه دارند؛ امّا اختیار با قانون است. سلاطین مشرق‌ زمین تصّور می‌کنند اگر مملکت آن‌ها قانونی باشد، مشروطه شود، قدرت از دست آن‌ها می‌رود. عجب اشتباه بزرگی است. برعکس، پادشاه مقامش ثابت و محکم می‌شود. حقوق مرتّب و کافی برای خود و دربارش خواهد داشت. مسؤولیّت با وکلای ملّت و وزرای مسؤول خواهد بود و پادشاه شخصی محبوب و بی‌مسؤولیّت و راحت می‌شود. عدلیه‌ی قانونی دعاوی مردم را حل می‌کند و حکّام نمی‌توانند جان و مال مردم را دستخوش هوی و هوس خودشان بکنند. حالا تمام این مظالم و معایب از شخص شما که پادشاه هستید دیده می‌شود در صورتی که از هیچ جا خبر ندارید. ناله و نفرین خلق و پایمال ‌شدن حقوق هر فردی در دنیا و آخرت به گردن شما خواهد بود و نمی‌توانید دفاع کنید. برای این که مقدّرات ایران را به دست گرفته‌اید و مسؤولیّت جزئی و کلّی بد و خوب را از شما منتظرند؛ امّا اگر قانون حاکم باشد شما معاقب نخواهید بود. این حرف‌ها به دل مظفّرالدّین‌شاه که در عین ساده ‌لوحی و کند ذهنی آدم سلیم‌النّفسی بوده است، می‌نشیند و حتّی چند جلسه‌ مجلس مشورتی از خواص هم برای بحث و گفت‌وگو تشکیل می‌شود؛ ولی درباریان و شاهزادگان پیرامون مظفّرالدّین ‌شاه که استقرار حکومت قانون و تشکیل مجلس شورا حتّی مجلس شورای انتصابی را هم مانع دزدی‌ها و کار‌های خلاف خود می‌دانند سرانجام ذهن شاه را نسبت به امین‌الدّوله مشوّب کرده و موجبات برکناری او را از صدارت فراهم می‌سازند.»[1]

دکتر شیخ‌الاسلامی‌ از دیدگاهی دیگر نسبت به رابطه‌ی شاه با انقلاب مشروطه پرداخته که با منطق و اوضاع آن زمان سازگارتر می‌باشد: «هنگام بررسی این دوره از تاریخ ایران غالباً با رجال و شخصیّت‌هایی نالایق بر خورد می‌کنیم که سپرده شدن کار‌های خطیر مملکت به دست آن‌ها در زمان‌هایی که از لحاظ حفظ استقلال و حاکمیت ایران فوق‌العاده حسّاس و مهم بوده است، از یک طرف درد‌ناک و حیرت‌انگیز و از سوی دیگر به راستی خنده‌آور است. چون ‌که این مشت سلاطین و رجال و سیاستمداران یا بهتر بگوییم اسکلت‌های نالایق آن ایّام با این که توانسته‌اند جایی در صفحات تاریخ ایران برای خود باز کنند به هیچ وجه استحقاق و شایستگی این را که شخصیّت تاریخی حساب شوند و از حقوق و منافع ملّت خود دفاع کنند، نداشته‌اند. اینان غالباً افرادی ضعیف و ناتوان بوده‌اند که به علّت داشتن پایگاه‌های شامخ ارثی در لحظه‌ای که طوفان‌ها و رعد و برق‌های تاریخ آغاز می‌شده است در صحرای بزرگ حوادث قرار داشته‌اند و بنابراین چه بسا که بر خلاف میل باطنی خود مجبور شده‌اند نقشی را که عامل سرنوشت برای آن‌ها تهیّه کرده بوده است با کمال اکراه بپذیرند و اجرا کنند.

از افرادی که ردّ پای سست و لرزانشان روی شن‌های آشفته‌ی تاریخ ایران افتاده و نقش بسته است یکی مظفّرالدّین‌شاه قارجار است. تعجّبی که به انسان دست می‌دهد در حقیقتاً ناشی از این نیست که در زمان سلطنت پادشاهی که به بی‌حالتی و بی‌لیاقتی شهره‌ی آفاق بود و اکثریت رایزنانش را چاپلوسان و وطن فروشان شناخته شده‌ی آن ایّام تشکیل می‌دادند کشور ایران به وضع فلاکت‌باری که شرح مبسوط آن در اسناد و تواریخ موثّق بین‌المللی ضبط شده است، درآمد. تعجّب حقیقی در این است که با چنین پادشاه و چنین درباری ایران چگونه توانست استقلال خود را میان دو همسایه‌ی پر زور و خطرناک حفظ کند و پیش از شروع جنگ جهانی اوّل میان انگلستان و روسیه تقسیم نگردد و مهمترین دلیل شهرت این پادشاه همین است که انقلاب مشروطیت در عهد وی آغاز شده است و باید به این نکته توجّه داشت که پادشاهانی را که عصر سلطنت آن‌ها با اصلاحات بزرگ و نهضت‌های ترقّی ‌بخش توأم بوده است، علی الاصول به دو دسته می‌توان تقسیم کرد. دسته‌ی اوّل آن‌هایی هستند که در اوج شوکت و اقتدار بی آن که کسی مجبورشان کرده باشد دست به این گونه کار‌های بزرگ زده‌اند. دسته‌ی دوم پادشاهانی هستند که در نتیجه‌ی ضعف و ناتوانی خود از مقابل نهضت‌های نیرومند اصلاحی عقب‌ نشینی کرده و سپس به کمک تاریخ ‌نویسان چاپلوس اعمالی که به هر حال مجبور به انجام آن بوده‌اند به حساب شخصیّت و حسن نیّت خود گذاشته‌اند و مظفّرالدّین از همین پادشاهان محسوب می‌شود؛ زیرا آزادیخواهی مظفّرالدّین‌شاه کاملاً اجباری و غیرطبیعی بود. چون‌که این تاجدار علیل و نالایق اصلاً مفهوم مشروطیت و دموکراسی را درک نمی‌کرد تا طرفدار و حامی‌آن گردد. آن‌هایی که با خواندن کلمه‌ی عدل مظفّر بر سرسرای مجلس شورای ملّی ایران گمراه شده‌اند و خیال می‌کنند که مظفّرالدّین‌شاه پادشاهی مشروطه‌طلب و آزادیخواه بوده است درست از همان کسانی هستند که گرد و غبار تاریخ به چشمشان فرو رفته است و از درک واقعیّت خصال این پادشاه بدان سان که بوده است، عاجزند. مظفّرالدّین‌شاه به هیچ وجه باطناً طرفدار مشروطیت نبود که سهل است اگر می‌توانست حتماً از ظهور انقلاب مشروطیت جلوگیری می‌کرد؛ زیرا در اوّلین روزهای انقلاب مشروطیت که جنب و جوش ملّت تازه داشت نظر اولیالی دولت را جلب می‌کرد مظفّرالدّین‌شاه ضمن فرمانی که انسان را به یاد فرامین مستبدانه‌ی پدرش می‌اندازد نهضت مشروطیت را تخطئه کرد و به صدر اعظم خود (شاهزاده عبدالحمید میرزا عین‌الدّوله) دستور داد که نطفه‌ی انقلاب مشروطیت را به هر وسیله که صلاح بداند از همان آغاز کار خاموش سازد و متن فرمان بدین شرح است: جناب اشرف اتابک اعظم از قراری که به عرض رسید وضع رفتار مردم در این چند روزه که ما جزئی کسالتی داشته‌ایم خوب نیست و بعضی فضولی‌ها می‌کنند و شما هم در تأدیب و تنبیه آن‌ها مسامحه کرده‌اید. در صورتی که مسؤولیّت کلّیه‌ی امور را به شما واگذار کرده و شما را لااقل نوکر خیرخواه و آقاپرست خودمان می‌دانیم چه جهت دارد مردم این طور مطلق‌العنان و جسور بشوند. به موجب این دست‌ خط صریح به شما می‌گوییم اشخاصی که محرّک فتنه و فساد شده و بعضی فضولی‌ها می‌کنند از هر طبقه و هر قبیل که باشند اعّم از وزرا و شاهزادگان و اعالی و ادانی هر کس و داخل هر کار و خدمت هستند تکلّیف شماست که وضع آن‌ها را معلوم کرده، بدون هیچ ملاحظه خودتان را در تنبیه و تبعید و سیاست آن‌ها مسؤول و مختار بدانید. ما هم بحمدالله- حالمان خیلی خوب است، ولی این وضع مردم و مسامحه‌ کاری که در تنبیه آن‌ها شده خیلی بر ما موثّر است و صحیح است که کلّیه‌ی اقدامات شما همیشه از روی دستور‌العمل و فرمایشات ما بوده و می‌دانیم چون درین مورد به شما فرمایش نفرموده بودیم به این جهت شما هم اقدامی‌نکرده‌اید؛ ولی حالا تکلّیف شما همین است که دست‌ خط شد. باید جداً از این مردمان مفسد جلوگیری کرده در هرگونه تنبیه و سیاست و خلع از کار و گرفتن شغل دیوانی و قطع مرسوم و پس گرفتن امتیازات آن‌ها به هیچ وجه ابقا نکنید و از شما می‌خواهیم این فرمایشات ما را در کمال عجله اجرا کرده مردم را به جای خود بنشانید.»[2]



[1] - ص 712 - جلد دوم - هفت پادشاه - محمود طلوعی 1377

[2] - خلاصه‌ی صص 88 تا 91 - قتل اتابک - دکتر جواد شیخ‌الاسلامی

 3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 365

عملکرد بانک اسقراضی روسیه

عملکرد بانک استقراضی روسیه

در سال 1904 م./ 1283 ه.ش. کنفرانسی در روسیه تشکیل می‌شود که هدف از برگزاری آن راه‌برد سیاست‌های روسیه در سال‌های آتی در ایران را می‌باشد. در این کنفرانس از چگونگی و عمل‌کرد بانک استقراضی این گونه گزارش داده می‌شود:

«از نتایج کار بانک استقراضی در ایران راضی هستیم. این بانک با نرخ بهره‌ی نازل پنج در صد برای یک سال، پنج و نیم در صد برای دو سال و شش در صد برای سه سال به رجال ایران وام داده است. شاه ایران خرج بسیار و دخل کم دارد. او به بانک شاهنشاهی، بانک استقراضی، سه صرّافی جهانیان ارباب جمشید، اتحادّیه صرّافی تومانیانس ارمنی و خانواده‌ی لیانازوف‌ها مقروض است. به دولت فرانسه هم بابت خرید چندین قبضه توپ مقروض است. بانک روس به او و فرزندانش وام می‌دهد. بانک با سفارت ارتباط تنگاتنگی دارد و هر یک از بدهکاران را که اقدامی‌بر ضدّ سیاست ما بکند برای پرداخت بدهی‌هایش زیر فشار شدید قرار می‌دهد. شعبه‌های بانک در همه‌ی شهر‌های منطقه‌ی حریم یعنی ایالات آذربایجان و خراسان و ولایات گیلان و مازندران و استرآباد تأسیس شده است؛ البّته دولت بهیّه‌ی امپراتوری مبالغ هنگفتی در اختیار بانک قرار داده است که به شخصیّت‌های مورد نظر و همکار سفارت و کسانی که خدمات ارزنده‌ای به منافع ما می‌کنند وام‌های لازم دراز مدّت داده می‌شود، امّا آن‌ها خوب می‌دانند که اگر کمترین قدمی ‌بر ضدّ ما بردارند بانک زندگی آن‌ها را به هم خواهد ریخت. خوش‌بختانه غیر از خود شاه که میلیون‌ها منات به ما بدهی دارد ولیعهد و حتّی دو شاهزاده‌ی ناخلف سالارالدّوله و شعاع‌السّلطنه نیز به ما بدهکارند و خودشان این نکته را خوب می‌دانند که مخالفت با خواست‌های ما به چه قیمتی برایشان تمام خواهد شد. از پانزده سال پیش به تاریخ 1891 تا کنون که بانک تأسیس شده اقدامات آن موفّقیّت‌آمیز بوده و برای هماهنگی کامل در سیاست دولت مفخم ما با اقدامات بانک ترتیبی داده شد که از سال گذشته آتاشه‌ی اقتصادی سفارت در عین حال ریاست بانک در ایران را به عهده داشته باشد و روش مشترک سیاسی بانکی اتخاذ گردد.»[1]



[1] - ص 190 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد 

 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 364

وزارت و صدارت در زمان مظفرالدین شاه

وزارت و صدارت در زمان مظفرالدین شاه

مظفّرالدّین ‌شاه چون از نظر شخصیّتی فردی ساده‌لوح، سهل‌القبول و متلّون‌المزاج بود طبعاً در اداره‌ی امور مملکت نیز از خود اراده‌ای نداشته و ملعبه‌ی درباریان بوده است و مسلماً اگر بر حسب اتّفاق وزیری کاردان و لایق نصیب او می‌گشته با اطمینان می‌توان گفت که زودتر از ناصرالدین شاه و محمد شاه وی را معدوم می‌کرده است. فرامین و القاب در دست کهنه‌ فروشان داخلی و خارجی در معرض فروش بوده و اعتبار خود را از دست داده بود و در این وضعیت مشهور است که پادشاه آن چه را که بر زبان می‌گفت مغزش خبردار نمی‌شد و فقط از دعا و استخاره استمداد می‌جسته است و به همین دلیل وضع کشور به مراتب بدتر از گدشته شده بود. تاج‌السّلطنه در مورد وزارت و صدر اعظمی در این دوره‌ می‌نویسد: «سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود که دقیقه به دقیقه تعزیه‌ خوان رفته لباس عوض کرده برمی‌گردد. هیچ مطمئن نبود کسی از صدارت یا وزارت یا حکومت این برادر عزیز من به حرف یک بچه‌ی دو ساله یک صدر اعظمی‌را فوری معزول و به حرف مقلدّی یک وزیر را سرنگون می‌کرد. از جمله قوام‌الدّوله‌ی بد‌بخت را سوار الاغ وارونه کرده از شهر به شمیران بردند. برای این که اتابک با او بد بود و میل داشت او را معزول کند. از وزارت مالیه، وزیر مالیه سوار خر وارونه بشود و از شهر به شمیران برود. خوب قیاسی است برای وضع امورات و برای ترتیبات دربار هرج و مرج و بی‌ قانونی.»[1] بر این اساس شاعری طنز پرداز این وضعیت را بدین گونه توصیف کرده است:

این  مقام     ریاست     وزرا                 به مثل هست  دسته     هاون

هر دو روزی رود به .. یکی                  تا که گرد آورند مال به فن

گر بدین شیوه بگذرد چندی                آشکار و نهان و سرّ و  علن

... درستی دگر نخواهد ماند                 از وضیع و شریف    الاّ من

جالب این جاست که خود پادشاه نیز مشوّق این اعمال درباریان بوده است و کسی را یارای اعتراض به درباریان نبوده و شاه به آن‌ها فقط به این مطلب اکتفا می‌کند و می‌گوید والله جای تأسّف است. شما را به حقّ خدا و حقّ خدا قسم می‌دهم که قدری درد نوکری پیدا کنید. از کوچک و بزرگ همه‌یتان مشغول خدمت شوید. قالَ اقول را کنار بگذارید. باری البّته این مطلب را بدان والله والله به حقّ خدا کسی قدرت ندارد از شما سیاست بکند. من هم گوش بده نیستم.»[2]



[1] - ص 88 - خاطرات تاج‌السّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه و سیروس سعدوندیان

[2] - ص 102 - خاطرات و خطرات - مهدی‌قلی هدایت - مخبرالسّلطنه

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 363

اوضاع اجتماعی زمان مظفرالدین شاه

اوضاع اجتماعی زمان مظفرالدین شاه

کلنل دوخوسکی رئیس بریگاد قزّاق ایران در کنفرانس چهارم ژوئن 1904 م اوضاع کشور ایران را چنین توصیف می‌کند: «من در طیّ دوران مأموریتم در ایران به این نتیجه رسیده‌ام که اوضاع این کشور بسیار آشفته است و دولت تزاری می‌تواند در آتیه‌ی نزدیک همان رفتاری را که با خوانین بخارا و سمرقند و خوقند و مرو و خوارزم در پیش گرفت و آن‌ها را به دنیای متمدّن اروپایی وارد کرد با ایران هم انجام دهد. در حقیقت در ایران دولتی وجود ندارد. شاه مانند کودکی و البّته کودکی بیمار است و از صبح تا شام مهمترین مسأله‌ای که برای او اهمّیّت دارد کاسته شدن از شدّت درد پروستات و کلّیه، قضای حاجت در ساعت مقرّر، تعداد دفعات قضای حاجت، التیام درد تنگی مجرای ادرار و نجات از یبوست است. پادشاه کنونی ایران فردی خرافه پرست است که از باران و رعد و برق می‌ترسد و در زمان رُخ ‌دادن صاعقه خود را در زیر عبای بلند سیّد بحرینی پنهان می‌کند. وزیران او اغلب دست‌ نشانده‌ی انگلیسی‌ها هستند و مبالغی از آن‌ها کمک خرج می‌گیرند. پایتخت دوم تهران تبریز است که ما در آن جا نفوذ بیشتری داریم و در حقیقت آذربایجان زیر نگین انگشتری ماست. از بی سامانی ایران عرض کنم که یک شاهزاده، پسر شاه ملک منصور میرزا کتاب‌های گرانبهای کتابخانه‌ی سلطنتی را به وسیله‌ی کتابدار‌باشی که مردی مست و دایم‌الخمر و تریاکی است دزدیده و آشکارا به سفارت‌خانه‌ها می‌فروشد و به تازگی چون سر و صدای این دزدی درآمده او از پدرش در حالی که پای اعلیحضرت را می‌مالیده، دستخطی گرفته که شاه اختیار کتابخانه را به دست او یعنی سر دسته‌ی راهزنان داده است. ملک منصور میرزا، شعاع‌السّلطنه و ابوالفتح ‌میرزا، سالارالدّوله برادران ولیعهد دشمن او هستند و هر کدام داعیه‌ی تاج و تخت دارند. ظلّ‌السّلطان حاکم اصفهان هم داعیه‌ی شاه شدن دارد.»[1] و اوضاع فلاکت‌بار آن روز ایران را تاج‌السّلطنه خواهر مظفّرالدّین ‌شاه بهتر از هر کس دیگری تشریح می‌کند و می‌گوید:

«در این دوره از سلطنت برادر عزیز من هر کس مسخره‌تر بود بیشتر طرف توجّه بود. هر کس رذل‌تر بود بیشتر مورد التفات بود. تمام امور مملکتی در دست یک مشت اراذل و اوباش هرزه، مال مردم، ناموس مردم، تمام در معرض خطر و تلف، تمام اشخاص بزرگ و عاقل خانه‌نشین و تمام مردم مفسد بی‌سوادِ نا نجیب مصدر کار‌های بزرگ و عمده بودند... و از آن جایی که جزء همیشه تابع کلّ است این حرکات شوم در مردم هم اثر کرده تمام ساعات شبانه روز به فسق و فجور و قمار و حرکات نا شایست عمر می‌گذراندند. کلاه برداری، دزدی و مال مردم خوری رواج داشت. تمام مردمان با حسّ وطن‌دوستِ مآل‌بین در خانه‌های خود نشسته، زندگانی را به حسرت می‌گذرانیدند. شاه تمام کسان خودش را حاکم ولایات کرده، جان و مال مردم را به دست این مستبدّین خونخوار داده بود. در حقیقت برای این ملّت بیچاره این سلطان، چاه عمیقی بود که انتها نداشت و تمام پول ایران سهل است، طلاهای روی کره را هم اگر در او می‌ریختند پر نمی‌شد.»[2]



[1] - ص 17 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

[2] - ص 704 - جلد دوم - هفت پادشاه - محمود طلوعی 1377

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 362