پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

میزان علاقه شاه به حاج میرزا آقاسی

میزان علاقه شاه به حاجی

مطلب ذیل می‌تواند بیانگر علّت اصلی فساد دربار محمّد شاه باشد. زمانی که شاه این گونه عمل کند غلامان باید هم درختان را از ریشه برآورند. دکتر فریدون آدمیّت می‌نویسد: «با مرگ محمد شاه دستگاه نیمه ‌استوار دولت درهم فرو ریخت میراثی که گذاشت خزانه‌ی خالی بی سر و سامانی دستگاه دولت و آشفتگی سرتاسر کشور بود. مگر خطّه‌ی آذربایجان که به دست وزیر نظام انتظام داشت بعلاوه‌ی ناتوانی حکومت مداخله‌ی روس و انگلیس را در امور کشور به حد رسانید. شاه و وزیر هر دو مسؤول این احوال بودند. محمد شاه نه سلامت عقل داشت و نه مزاجی تندرست به وزیرش ارادت صوفیانه می‌ورزید. حاجی میرزا آقاسی در فنّ حکومت ناشیانه و در عین حال بامبول ‌زن و جاه ‌طلب بود وضع دربار شاه و دولت حاجی و رابطه‌ی میان شاه و صدر اعظم را از این داستان می‌توان شناخت. در سال 1261 که محمد شاه سخت بیمار افتاد عمویش، ملک ‌قاسم ‌میرزا و میرزا نظر علی حکیم علیّه‌ی حاجی دست به تحریکاتی زدند. برای این که آن دو را از دربار براند خود حاجی شایع ساخت که دشمنانش او را به مسموم کردن شاه متّهم ساخته‌اند. او از وزیر مختار روس و انگلیس خواهش کرد که با حضور آنان هیأتی تشکیل گردد و به این اتّهام رسیدگی شود و به ناصرالدّین میرزای وزیر هم در آن زمینه نامه نگاشت. حاجی ضمناً به نمایندگان سیاسی مزبور گفت چون بد اندیشان می‌خواهند او را از صدارت برکنار سازند به کربلا خواهد رفت. قال مقال عجیبی در دربار برپا کرد و هرچه مأموران بیگانه به اوگفتند: کسی چنین اتّهامی ‌را به او نبسته و این کار‌ها و سخنان شایسته‌ی شأن صدارت نیست فایده‌ای نبخشید. محمد شاه هم سوگند خورد که چنین چیزی نشنیده، امّا حاجی دست بردار نبود تا این که شاه دست ‌خط را برای ناصرالدّین‌ میرزای ولیعهد فرستاد و دستور داد آن را برای جناب صدر اعظم ارسال دارند: ولیعهد! این حرف‌های مزخرف چیست؟ عزرائیل هم نمی‌تواند رشته‌ی محبّت مرا از حاجی ببرد. به حقّ پروردگار و به حقّ پیغمبر اکرم قسم که او را حقیقتاً هزار بار بیشتر از جانم دوست دارم. مردم چه خیال می‌کنند؟! ...(شاه فحشی داده که شایسته نوشتن نبوده است) من چه کنم؟ خلعت که قابلی ندارد از خودش بپرس چه می‌خواهد؟ اگر لازم است سر و جانم فدای او! امّا این چه معنی دارد که دائماً می‌گوید مردم فتنه می‌کنند؟ آیا این مفسدین اسم ندارند؟ این‌ها کی هستند؟ کدام فوج هستند؟ چه اهمّیّتی خان عمو (ملک ‌قاسم ‌میرزا) دارد؛ مگر نمی‌داند که حاجی هزار بار جانش را قربان من کرده است؟ سمّ؟ حقیقتاً! این چه ... است که مردم می‌خورند؟ اگر نبودن خان عمو قضیه را تمام می‌کند امر بدهد بیرونش کنند. این قسمت دست‌ خط را پاره کن و برایش بفرست. این پادشاه ملک‌ کیان بود و آن هم صدر اعظمش. چرخ سیاست دولت ایران بر این روال می‌گردد تا این که شاه مُرد و درباریان علیه حاجی برانگیختند و او به حضرت عبدالعظیم رفت و بست نشست. نزدیک شش هفته طول کشید تا ناصرالدین شاه و امیرنظام به تهران رسیدند. اداره‌ی کار‌ها در این مدّت به دست مهد علیا مادر ناصرالدّین‌ شاه می‌گذشت و سفارت انگلیس بی‌درنگ در صدد باز گرداندن میرزا آقاخان نوری برآمد. او دو سال پیش به دستور شاه و حاجی چوب مفصّلی خورده و از وزارت لشکر معزول گردیده بود و با برادرش، میرزا فضل‌الله در تبعیدگاه کاشان به سر می‌برد.»[1]



[1] - ص 193 - امیر‌کبیر و ایران - دکتر فریدون آدمیّت - انتشارات خوارزمی‌

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 184

اوضاع مال کشور در زمان حاج میرزا آقاسی

اوضاع مالی کشور در زمان حاجی

در نامه‌ای که حاج میرزا آقاسی به محمد شاه در اواخر سلطنت آن پادشاه نوشته حاکی از بی‌نظمی ‌و هرج و مرج امور مالی مملکت است. او می‌نویسد: « قربان خاک پای آسمان ‌آسای همایونت گردم. دست‌ خط همایون را زیارت کردم و نوّاب حمزه‌ میرزا حکم همایون را رساند. نوکرهای سرکار پادشاهی از بی‌عرضگی به هرکس می‌گویند که حاکم هستی پول بده. به جز آه و ناله و آقا کم‌التفات است. جبّه‌ی مندرس نجس آقا را به من بدهید که اعتبار پیدا کنم، امّا پول نیست. حاجی ‌محمّد خان مرحوم خانه‌ای در تبریز ساخته بود. الحاح و اصرار کرد که به خانه‌ی من پا بگذارید و برکتی پیدا کند. بعد از این من بروم تا سلامت باشند! گفتم: مرد حسابی چهل سال است در خانه خود هستم هیچ برکتی ندیدم این یک ساعت که به خانه‌ی شما می‌روم چه برکت حاصل خواهد شد. به این نوکرهای دَلَه‌ی بی‌عرضه می‌گویم که این جبّه‌ی مندرس نجس به جز بی‌آبرویی و فحش از سرباز و ملاّ و سیّد بی‌ عقل شنیدن ثمری برای من نبخشید به تو چه نفع خواهد کرد؟ می‌گوید آقا کم‌التفات است تصدّقت شوم من کی آقا بودم؟ مرد درویش فقیر هستم و التفات و عدم التفات بنده به کجا می‌رسد؟ باید پول بدهید تا قشون راه بیفتد زمستان نزدیک است. کاری از پیش نمی‌رود. هیچ کس یاری نمی‌کند. سه هزار تومان حاضر است. شب هم به اطراف آدم فرستادم پول قرض کنند، بیاورند. قشون راه بیفتد. چنین می‌دانم که ان‌شاءالله تعالی هفت هزار تومان پیدا شود. این ده هزار تومان و در پایان نامه می‌نویسد: نه کرمان پول دارد نه اصفهان. از فارس قدر قلیلی رسید تا خدا چه حکم فرماید! ندانستم این قدر پول که کمترین بنده بندگی کرد به چه مصرف رسید؟ باز می‌فرمایند حاصل 14 ساله‌ی سلطنت پانزده هزار تومان بود آن هم مصرف شد. باری نوّاب حمزه‌ میرزا را بگویید خزانه را به دست مازندرانی بسپارد. فوج ماکویی مفت‌خور این جا هستند به خزانه یا جاهای صعب نمی‌گذارم، امّا به اصطبل و دارالنّظاره‌ی قورخانه خوب است. این همه جسارت را ندارم.»[1]



[1] - ص 138 - ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار - علی‌اصغر شمیم 1370

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 183

گاو حاج میرزا آقاسی

گاومیش حاجی میرزا

«معروف است که گاومیش حاجی میرزا آقاسی همیشه مطلق‌العنان و آزاد بود. از بام تا شام در کوچه و بازار به اختیار می‌گشت. از دور که پیدا می‌شد کسبه به صورت بلند و به طور رمزیّه‌ی عبارت مخصوص به یک‌ دیگر اعلام می‌کردند که گاومیش آمد! ...به هر دکّان که می‌رسید اذیّتی می‌کرد مخصوصاً به دکّان شیرینی‌ فروشی که می‌رسید مقدار کثیری شیرینی می‌خورد و حلویات را می‌ریخت و طَبَق آن‌ها را به زمین می‌انداخت. همچنین کوزه‌ی ماست بقّال و کفه‌ی برنج و کوزه‌ی روغن و تغار پنیر او را می‌شکست و قدری میوه‌جات می‌خورد. صاحب دکّان ایستاده و نگاه حسرت‌آمیز می‌کرد و جرأت آن را نداشت که گاومیش را دفع کند و حفظ مال کند. ...و آخر مردم گاومیش صدارت پناهی را کشتند و از شرّش رهایی یافتند.»[1]



[1] - ص 318 - امیر‌کبیر و ایران - دکتر فریدون آدمیت - انتشارات خوارزمی‌

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 182

سربازان حاج میرزا آقاسی

سربازان مخصوص حاجی

«هرزگی و قمه‌کشی و لوطی ‌بازی در شهر‌ها رواج داشت. مردم در امان نبودند خاصّه در دولت حاجی میرزا آقاسی از این وضع به ستوه آمده بودند. شگفت این که خود دولت زمینه‌ی نا امنی را فراهم می‌کرد. صدرالتواریخ: «...حاجی، سربازان فوج ماکویی را که به خود اختصاص داده و از برای روز بد آن‌ها را پیراهن خود می‌دانست ایشان را چنان مسلّط کرده بود که صریحاً شب‌ها چراغ روشن می‌کردند و به خانه‌ها به دزدی می‌رفتند. صاحب ‌خانه می‌دید و جرأت دَم زدن نداشت و این ترکان ماکویی مست می‌شدند. زن بیچاره وبچه‌ی بی‌صاحبی را می‌دیدند، می‌بردند. غروب که می‌شد هیچ بچه و زنی جرأت بیرون شدن از خانه نداشت. سایر الواط هم به اسم آن‌ها فرصت را غنیمت شمرده مرتکب پاره‌ای شرارت‌ها می‌شدند.»[1]



[1] - ص 117 - امیر‌کبیر و ایران - دکتر فریدون آدمیت - انتشارات خوارزمی‌

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 182

اختراع نظامی حاج میرزا آقاسی

اختراع نظامی ‌حاجی

حاج میرزا ‌آقاسی در دوران صدارت خود اعمال ناهنجاری انجام داده که به صورت طنز و ضرب‌المثل درآمده است و چون این اعمال از طرف نماینده‌ی پادشاه انجام می‌گرفته با شاخ و برگ و تمسخر بیشتری به تعمیم آن پرداخته‌اند. یکی از این موارد ابداع یک وسیله‌ی نظامی ‌توسّط حاجی است که احمدِ خان‌ ملک ‌ساسانی در باره‌ی آن می‌نویسد «حاجی به دو چیز عشق و علاقه می‌ورزید یکی به احداث قنوات و دیگری به توپ‌ریزی.[1] جناب حاجی هر روز صبح در قورخانه مشغول توپ‌ریزی بود و عصرها سواره قنوات یافت‌آباد و عبّاس‌آباد و نجف‌آباد و غیره را سرکشی می‌کرد و گاهی محمد شاه را هم همراه خود می‌برد. او از تمام اروپا نمونه‌ها و اقسام توپ‌های جدیدالاختراع را به تهران آورد و خودش هم در این زمینه، ادّعای اختراع کرد. یکی از اختراعات حاجی یک حلبی مخروطی به ارتفاع ده پا بود که روی ارّابه‌ای حمل می‌شد. جوف این حلبی را با باروت و گلوله‌های ریز، پر می‌کردند و یک فتیله در بیرون داشت. خیال حاجی این بود که در موقع جنگ مقدار زیادی از این مخروط‌ها را روی ارّابه‌های اسبی بگذارند و در جلو قشون حرکت دهند و در موقعی که دشمن حمله می‌کند فتیله‌ها را آتش بزنند اسب‌ها را باز کنند و رانندگان ارّابه‌ها با کلّیه‌ی لشکر عقب‌ نشینی اختیار کنند. مسلماً دشمن به تعاقب خواهد آمد و تا رسیدن آن‌ها ماشین‌های مزبور مثل شراپنل می‌ترکند و دشمن را از پای درمی‌آورند.»[2]



[1] - علی‌اکبر شمیم در صفحه 136 کتاب خود تحت عنوان ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار در این باره می‌نویسد: «حاجی در اندک مدّتی بین ده تا سی کرور (5 تا 15 میلیون) تومان از خزانه‌ی کشور را صرف توپ‌ریزی کرده زیرا مکرّر شنیده بود که علّت شکست ایران از روسیه، فقدان توپ‌خانه بوده است.»

[2] - ص 66 و 67 - پشت پرده - احمد خان‌ملک‌ ساسانی 1372

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 181