پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ساختار دربار شاه تهماسب اول صفوی

 

 

 

ساختار دربار  شاه تهماسب

 

«تا پایان عهد شاه تهماسب سازمانی که اسماعیل از برای دولتخانه‌ی خویش پی افکنده بود به طرز بارز و مشخص رو به تکمیل و توسعه بود. نوشته‌های دالساندری که در این باره ظاهراً اطلاعات دقیقی داشته از همه جهت شایان ملاحظه است. وی دربار شاه تهماسب را متشکّل از دو بخش متمایز و جدا از هم می‌شمرد که یکی را دربار خصوصی و خلوت شاه و دومی را شورای دولتی می‌خواند. دربار خصوصی، خود به سه بخش می‌شد. بخش نخست را حرم تشکیل می‌داد که اقامتگاه زنان شاه تهماسب بود. برخی از این خواتین دختران گرجی و چرکس بودند که شاه بخشی از اوقات شبانه روزی خود را در کنار ایشان می‌گذرانید. دومین بخش اختصاص به غلامان شاه داشت که این گروه موظف به ادای خدمت‌های گوناگونی بودند از آن جمله کمک کردن به شخص شاه در هنگام لباس پوشیدن و یا لباس از تن بیرون کردن[1] و نظم خیمه و خرگاه شاهی و آشپزخانه و عدّه‌ی این غلامان به چهل تا پنجاه نفر بالغ می‌گردید. عده این گونه غلامان عادی در دوران پادشاهی شاه عباس بزرگ به گفته ژان شاردن به هزار یا هزار و دویست نفر می‌رسیده است که آنان را بر حسب زیرکی و استعدادشان در سنین بعدی به مقام‌های مهم مملکتی می‌گماشتند و این رویّه در دوران پادشاهی شاه عباس بزرگ به شکل بنیاد مهم و مرتّبی درآمد. سومین بخش ویژه‌ی طبقه‌ی ممتازی از غلامان بود. معمولاً افراد این طبقه را امیرزادگان و فرزندان نامور کشور تشکیل می‌دادند که قاعدتاً در کاخ شاهی نمی‌زیستند، امّا تمام روز را در دربار به خدمت شاه آماده بودند. وظایف این دسته از غلامان نیز گوناگون بود و از آن جمله هنگام گرمابه رفتن یا تفریح به ملازمت شاه مفتخر بودند. درباره‌ی این طبقه از غلامان دالساندری می‌نویسد این گروه از ملتزمین رکاب شاه معمولاً پانزده تا بیست و پنج ساله‌اند و ندرتاً به اشخاصی بر می‌خوریم که سی سال از عمرشان گذشته باشد. این گروه تا هنگامی که موی بر صورت نداشته باشند به دریافت گونه‌ای مقرری نائل می‌شوند. شاه تهماسب به نسبت اهمیّت خدمتی که این غلامان انجام می‌دهند به بعضی بیست و پنج هزار و به برخی پنجاه هزار سکّه اسکودی با بهره بیست درصد وام می‌دهد که مدت این وام در مورد بعضی ده سال و در مورد برخی دیگر بیست سال است. خود شاه همه ساله مرتباً بهره‌ی این وام‌ها را از غلامان خود می‌ستاند. ایشان نیز آن چه را به وام گرفته‌اند در مقابل وثیقه مناسبی با بهره شصت تا هشتاد درصد به اعیان و بزرگان درباری که چشمداشت مناصب و مقامات مهمتری را از شهریار مملکت دارند وام می‌دهند. اگر وام گیرنده در پایان مدت نتواند اصل و فرع هر دو با یک جا تحویل دهد در آن صورت ناگزیر است برای پرداخت بدهی تمامی دارایی خود را بفروشد و در آن حال هیچ گونه غرامتی نیز در میان نیست.

اگر شاه در ازای خدمت، به پاداش لیاقت و کاردانی این گونه سران لشکر و اعیان و درباریان، آنان را به مقام‌هایی چون قورچی باشی گری یا فرماندهی پاسداران سلطنتی و یا حکومت ایالت‌های مختلف مملکتی می‌گماشت در آن صورت پرداخت این گونه وام‌ها آسان بود و الّا کسانی که به چشمداشت رسیدن به مقام‌های بزرگ تن به چنین خطر بزرگی داده بودند به کلی خانه خراب می‌شدند. گاهی بالارفتن از پلکان ترقّی و رسیدن به مناصب بالاتر بستگی به این موضوع داشت که شخص علاقه‌مند تا چه اندازه طرف اعتماد پادشاه باشد و یا تا چه اندازه موجبات رضایت خاطر و تلذّذ وی را فراهم آورده باشد. بیشتر کسانی که به عشق جاه و مقام وام می‌گرفتند، می‌دانستند که گاهی شخص فرمایه‌ای چون تهماسب در ازای خدمت و جانفشانی ممکن بود به جای منصب مثلاً به ایشان غلامانی خوبرو و یا کنیزکانی زیبا و خوش اندام ببخشد. در واقع از آن جا که این امر متضمّن هزینه‌ای از خزانه‌ی وی نبود کراراً به چنین تدبیری مبادرت می‌ورزید.»[2]



[1] - روایت شده است که شاه تهماسب روزی پنج بار لباس‌های خود را عوض می‌کرد و بعداً هر یک دست لباس را به ده برابر قیمت به رعیت می‌فروختند و البته هیچ کس جرأت نداشت از قبول آن امتناع کند، زیرا خرید لباس‌های مرشد کامل یا خدای مجسم برای خریدار موهبتی بزرگ محسوب می‌شد و هر کس مشمول چنین عنایتی می‌گردید، می‌بایست از صمیم قلب سپاسگزار باشد. چانه زدن در قیمت و یا اکراه در قبول جامه‌های پادشاه گناهی نابخشودنی به شمار می‌رفت. این تفکر و توجه به خرافات در زمان‌های بعد نیز ادامه داشته و هنوز هم ادامه دارد. جملی کارری که در زمان شاه سلیمان به ایران سفر می‌کند در صفحه 35 سفرنامه خود در ادامه این روند از تبریز می‌نویسد «روز پنجشنبه از میدانی که چوبه دار مجازات و اعدام در آن نصب شده است، می‌گذشتم. عدّه‌ای از زنان با چادر را دیدم که از زیر جسد آویزانی رد می‌شدند. معلوم شد که این زن‌های خرافی برای آن که بچّه‌دار شوند به این کار اقدام می‌کنند. البته پولی هم برای این کار به شاگرد میرغضب که در پای چوبه دار ایستاده، می‌دهند. اگر به چشم خود این موضوع را ندیده بودم هرگز باور نمی‌کردم که زن‌هایی پیدا شوند که عقیده داشته باشند جسد مرده می‌تواند آن‌ها را باردار کند. عقیده راسخ دیگری که در میان این زن‌ها متداول است این است که اگر از روی جوی فاضلاب حمام مردانه چند مرتبه به این سو و آن سو بپرند باز حامله شدن آن‌ها به سرعت صورت می‌گیرد. ممکن است این زن‌ها در حمام آبستن شوند؛ ولی زیر جسد مرده گذشتن در این کار بی اثر است.»

[2] - تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران از مرگ تیمور تا مرگ شاه عباس، ابوالقاسم طاهری، شرکت سهامی کتاب‌های جیبی، 1349، ص 219

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 370

شاه تهماسب اول صفوی و حرمسرا

شاه تهماسب و حرمسرا

 

علاوه بر ابهّت و حکومت ظاهری پادشاهان شاهد یک سری قدرت‌های دیگر در زندگی پشت پرده‌ی آن‌ها می‌باشیم که در رفتار و اعمالشان تأثیر به سزایی داشته‌ است. آن قدرت‌های پشت پرده می‌تواند از مجموعه عواملی چون خارجی، مذهبی، امراء و اشخاص با نفوذ و یا زنان و سوگلی‌های پادشاه و خواجه‌های درون حرمسرا تشکیل شده باشد. شاه تهماسب نیز در حیطه‌ی چنین اقشاری قرار داشته و او را تحت تأثیر خود قرار داده‌اند. همان گونه که بررسی اوضاع اجتماعی هر دوره نمایشگر وضع زندگی نامطلوب و ظلم و ستم‌های وارده بر مردم جامعه و یکی از ارکان ثابت آن مقطع تاریخی می‌باشند، خوشگذرانی و فساد درباری و بی‌ توجهی به توده‌ها و استفاده‌ی ابزاری از آن‌ها نیز روی دیگر سکّه را نشان خواهد داد. بررسی این قسمت از تاریخ و شناخت عواملی که نقش راهبردی در هدایت سیاسی حکومت‌ها داشته است‌، می‌تواند پاسخگوی بسیاری از معمّاهای زندگی حاکمان وقت و آثار آن بر جامعه باشد. از بین موارد حکومتِ در سایه که در زمان شاه تهماسب وجود داشت تنها به نقش زنان بر افکار وی اشاره‌ی کوتاهی می‌گردد. بر اساس روایات موجود شاه تهماسب تحت تأثیر و نفوذ دو زن از جمله خواهرش شاهزاده سلطانم و دیگری دخترش پری خان خانم بوده است که در جای خود به نقش کلیدی پری خان خانم در مسأله‌ی جانشینی‌ اشاره خواهد شد، امّا با قدرت یافتن زنان، روز به روز بر نفوذ خواجه سرایان نیز که تنها رابط بین زنان حرمسرا و سران قزلباش و بزرگان دولتی محسوب می‌شدند، افزوده ‌گردید. قدرت و نفوذ خواجه سرایان تنها مربوط به شاه تهماسب نیست و یکی از ارکان دولتخانه و دربار شاهان دیگر نیز بوده ‌است. شاه تهماسب بعد از انعقاد صلح آماسیه با عثمانی مدّت 20 سال را در قزوین گذرانید و حتی به روایتی مدّت 11 یا 14 سال از کاخ خود بیرون نیامده است و تنها سرگرم معاشرت با زنان می‌باشد. دکتر پارسا دوست در این رابطه و به نقل قول می‌نویسد: «آن چه بیش از همه مایه‌ی لذّت تهماسب است زن و زر است. زنان در مزاج او چنان تأثیری دارند که وی مدّت‌ها نزد ایشان می‌ماند و با آنان در مصالح مملکت گفتگو و مصلحت اندیشی می‌کند و با این که این پادشاه طبعاً بسیار خسیس و ممسک است، می‌توان گفت در مورد زنان اسراف کار است و به ایشان پول و جواهر و از هر چیز به مقدار فراوان می‌بخشد. خصلت زنبارگی و توجّه افراط گونه‌ی شاه تهماسب به زنان موجب گردید حرمسرای شاهی در اتّخاذ تصمیم‌ها صاحب نقش شود و پیوسته بر اهمیّت و نفوذ آنان در اداره امور کشور، انتصاب‌ها و برکناری‌ها افزوده گردد. زنان زیبای گرجی و چرکسی که توجّه شاه تهماسب را بیشتر به خود جلب می‌نمودند با داشتن فرزندان پسر که للگی آنان عموماً به یکی از سران برجسته‌ی قزلباش داده می‌شد از قدرت شایسته برخوردار گردیدند. شاه تهماسب 12 پسر داشت که 3 نفر آنان در زمان حیات او درگذشتند. از نه پسر باقیمانده، مادران هفت پسر گرجی و یا چرکسی بودند. افزون بر همسران شاه تهماسب، سایر زنان حرمسرا نیز مورد مشورت او قرار می‌گرفتند.»[1]

منبعی دیگر نیز در تأیید مطلب بالا و همچنین نفوذ زنان در تفسیر خواب دیدن‌های پادشاه می‌نویسد: «شاه تهماسب شیوه‌ای را در سلطنت پیش گرفت که متأسّفانه توسّط اغلب کسانی که بعد از او در این سلسله به سلطنت رسیدند نیز مورد پیروی قرار گرفتند. آن چه که بیش از همه مورد توجّه او قرار داشت زن و پول بود. وینچنز دگل دالساندری سفیر ونیز در باره‌ی این پادشاه چنین می‌نویسد زنان چنان بر کردار، رأی و عقیده‌ی این پادشاه تسلّط پیدا کرده‌اند که می‌نماید وی را جادو و روحش را تسخیر کرده‌اند. شاه تهماسب اغلب اوقات خود را با ایشان می‌گذراند و چه بسا که در امور مهمّه مملکتی نیز با ایشان مشاوره می‌کند. او برای اخذ تصمیم به رمل و اسطرلاب متوسّل می‌شود و اگر شبی خواب ببیند شرح آن را می‌نویسند و چنان چه روزی واقعه‌ای منطبق با یکی از این خواب‌ها رخ بدهد زن‌ها آن را به خاطرش می‌آورند و او را همپایه‌ی ائمّه قرار می‌دهند و شاه از این مداهنه گویی‌ها حداکثر رضایت خاطر را پیدا می‌کند. او زنان را دوست می‌دارد و بی دریغ به ایشان جواهر و پول می‌دهد امّا این زن‌ها مجاز نیستند بدون اجازه‌ی شاه از حرم بیرون بروند. از بین این زنان آن‌هایی که دارای پسر هستند گاهی اوقات به بهانه‌ی دیدن پسر خود از حرمسرا خارج می‌شوند و من خود، مادر سلطان مصطفی میرزا را که زنی کوچک جثّه بود و کمتر از اندرون خارج می‌شد، دیدم که در حالی که مثل مردها بر اسب سوار بود. اندکی از ظهر گذشته از کاخ خارج شد و چهار غلام و شش نوکر پیاده همراهش بودند.»[2]


 



[1] - شاه تهماسب اوّل، دکتر منوچهر پارسا دوست، چاپ سوم، 1391، شرکت سهامی انتشار، ص 276

[2] - طب در دوره صفویه، تألیف سیریل الگود، ترجمه محسن جاویدان، انتشارات دانشگاه تهران، 1357، ص 3

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 358

ترک شراب خواری شاه تهماسب صفوی

 

 

 ترک شرابخواری شاه تهماسب

 

اعمالی چون شرابخواری و فسق و فجور در تمام دوران صفوی امری معمول بوده و تنها در زمان معدودی از پادشاهان سخن از منع و مبارزه با آن‌ها مشاهده می‌گردد، البتّه باید گفت که باز هم درباریان و پادشاه با مجوز شرعی از معافیّت‌هایی برخوردار بوده‌اند. شاه تهماسب اوّل در سن 20 سالگی و گذشت حدود ده سال از پادشاهی تصمیم به توبه و منع شرابخواری می‌گیرد. نکته‌ی جالب آن است که وی در موردی که خلاف شرع بودن آن بر همگان مسلّم می‌باشد طبق روال خود متوسّل به خواب دیدن و کسب اجازه از ائمّه می‌شود تا جای هر نوع ابهام را از دیگران گرفته و هم خود را در ارتباط نزدیک با امامان نشان دهد. شاه تهماسب در توصیف خواب دیدن‌هایش دقّت زیاد به کار می‌برد و حتا بدان نیّت مخصوص سر بالین می‌گذارد تا جوابی مناسب را دریافت دارد. وی در مورد چگونگی توبه و نخوردن شراب در تذکره‌اش می‌گوید: « والحمدالله والمنّه که لشکر قلمرو من از شراب و فسق، بلکه جمیع مناهی توبه کرده‌اند و در کلّ مملکت من شراب خانه‌ها و بوزخان‌ها و بیت‌الّطف و سایر نا مشروعات بر طرف شده و من خود در وقتی که از هرات کوچ کرده به زیارت مشهد مقدّس ملایک آشیان حضرت امام رضا علیه‌السّلام می‌رفتم، میر سیّد محمّد پیش نماز مدینه‌ی مبارک حضرت رسالت پناه محمّد صلی‌الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم که به من می‌فرمایند که از مناهی بگذر که تو را فتوحات خواهد شد. در صبح با حمد بیگِ وزیر و بعضی از امرا که حاضر بودند این خواب را بیان کردم. بعضی از ایشان گفتند که از بعضی منهیات بگذریم و از بعضی دیگر مثل شراب که ضروری سلطنت است، نمی‌توان گذشت و هر کس حرفی در این باب می‌فرمودند. آخر من گفتم که امشب بدین نیّت می‌خوابم. به هر طریق که می‌نماید بدان عمل خواهم کرد. باز همان شب در واقعه دیدم که در بیرون پنجره‌ی پایین پای حضرت امام‌الضّامن امام رضا علیه الف الف‌التحیّه و الثّنا دست سیادت پناهِ میرهادی محتسب را گرفته و از شراب و زنا و جمیع مناهی توبه کردم. صباح این خواب را نیز به جماعه بیان کردم. به قدرت و توفیق حضرت باری جلّ شأنه به همان طریق که در خواب دیده بودم در همان موضع سیّد مذکور حاضر شده، دستش را گرفته از جمیع مناهی توبه کردم و در سن بیست سالگی که این سعادت نصیب شد این رباعی را انشا کردم:

یک چند پی زمرّد   سوده شدیم     یک چند به یاقوت تر آلوده شدیم

آلودگی بود به هر رنگ که بود        شستیم به آب توبه   آسوده  شدیم

الحمدلله والمنّه از آن تاریخ که سعادت میسّر شده از کلّ مملکت من فسق و فجور بر طرف شده و روز به روز به توفیق الله تعالی فتوحات گوناگون روی نموده به طریقی که هرگز در خاطر ما شمّه‌ای از آن نمی‌رسید و جمیع عقلا در این مقدّمات حیرانند و من هر چند مردانه باشم در عمر خود از عهده‌ی شکر شمّه‌ای از مقدّمات بیرون نتوانم آمد.»[1]

مؤلّف تاریخ سلطانی نیز که بیشتر به مدح و توصیف حاکمان اشاره دارد در این رابطه می‌نویسد: «در سال 939ه نواب خاقان از جمیع امور منهیه و محرمّات توبه فرمودند و در باب منع شراب قدغن فرمودند چنان که شاهقلی وزیر قورچیان که از غلامان قدیم این آستان فلک نشان بوده به واسطه ارتکاب آن مغضوب و مقتول شده، تمامی مال شرابخانه‌ها و قمار و بیت‌الطف کل ممالک محروسه و آن چه به هر جهت از امور غیر مشروعه‌ی مقرّر و مستمر بود از دفاتر خلود اخراج فرمودند، به نوعی که تا اواخر دولت نوّاب خاقانی برقرار بود.»[2]


 



[1] - تذکره شاه تهماسب به قلم شاه تهماسب بن اسماعیل بن حیدری‌الصفوی، با مقدمه و فهرست اعلام امرالله صفری، چاپ دوم، 1363، انتشارات شرق، صص 31 و 32

[2] - تاریخ سلطانی، از شیخ صفی تا شاه صفی، 1364، تألیف سید حسین بن مرتضی حسینی استرآبادی، به کوشش دکتر احسان اشراقی، ص 62

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400 ، ص 357

پیامی از تاریخ (سقوط سلسله ساسانیان)

 

پیامی از تاریخ (سقوط ساسانیان)

با توجه به موقعیت زمان، عوامل متعددی در نابودی هر سلسله نقش داشته‌اند. یکی از عوامل مهم تضعیف ساسانیان مربوط به آثار منفی عیاشی و زنبارگی خسروپرویز و عملکرد مریم و شیرین از نفوذی‌های امپراتوری روم می‌باشد. گذشته از چگونگی به سلطنت رسیدن خسروپرویز، سرانجام حکومت وی نیز بعد از 38 سال سلطنت با آمیخته‌ای از فساد، خرافه‌ی منجمان و غیبگویان و فالگیران، قدرت نامحدود سرداران و موبدان به پایان رسید. برای آشنایی بیشتر لازم به ذکر است که بعد از قتل خسروپرویز پسرش قباد دوم (شیرویه) به حکومت رسید، اما اوضاع دربار چنان آشفته بود که در عرض چهار سال یازده تن بر تخت نشستند. از جمله‌ی این افراد باید از دو تن دختران خسروپرویز به نام‌های بوراندخت (بوراندخت به معنی دختری با چهره گلگون) و آزرمیدخت (آذر به معنی آتش در صورتی که آزر به معنی پیر نشدنی یا دختر همیشه جوان است.) نام برد. دوران سلطنت یک سال و چهار ماه بوراندخت مصادف با خلافت ابوبکر و اوایل عمر بود. دوران سلطنت آزرمیدخت کمتر از چهار ماه طول کشید، زیرا در شروع سلطنت با درخواست ازدواج یکی از سرداران بزرگ به نام فرخ هرمزد قرار گرفت. از آن جا که این درخواست را به منزله‌ی توهین مقام سلطنت و خود می‌دانست با عملی ناجوانمردانه او را به قتل رسایند. سپس رستم پسر فرخ هرمزد به انتقام خون پدر بر آزرمیدخت شورید و در ابتدا چشمانش را میل کشید و او را کشت. بنابراین سقوط اصلی سلسله‌ی ساسانیان در زمان یزگرد سوم نبوده است و باید در دوران حاکمان مستعجل و زمامداری ثروتمندان و سرداران و موبدان قدرتمند جستجو کرد.

برای آن که تا حدودی با موقعیت اعراب آشنا شویم به این نکته می‌توان اشاره کرد که در ورای اوضاع آشفته‌ی حیره لازم به ذکر است که با ظهور اسلام و تحکیم اعراب، منطقه‌ی یمن در دست زنی به نام آزاد بود. (آزاد همسر پسر امیر باذن بود که بعد از باذن جانشین وی در یمن شد.) در شرح وی و تأیید حکومتش از جانب پیامیر اسلام چنین آمده است: «پس از تصرف دوباره‌ی یمن به دست ایرانیان باذن در آن جا به نایب‌السلطنگی نشست و این تاریخ درست مقارن با خبر بعثت رسول اکرم در سراسر دنیا بود. اندیشه‌ی تازه‌ای که می‌رفت تا آن منطقه را تکان داده و در آن دگرگونی‌ای به وجود بیاورد. «آزاد» از آن زمان در پیرامون کیش جدید به کاوش و پژوهش پرداخت و در هنگامی که حضرت محمد «ص» نخستین دعوت نامه‌ی خود را برای خسروپرویز فرستاد. آزاد که مجذوب اصول دین اسلام شده بود با شوق بسیار به این دین گروید و مسلمان شد. در هنگام سقوط امپراتوری ایران چون خاک یمن به دست مسلمانان فتح شد باذن نایب‌السلطنه ایرانی تبار یمن نیز با زندگی بدرود گفت و بدینسان آزاد که دیگر یک بانوی مسلمان به شمار می‌آمد به ادره امور یمن نشست و به سبب تدبیر و درایتی که در اداره امور ملک و مردم از خود نشان داد همه جا مورد احترام و ستایش اهالی یمن قرار داشت. او در واقع مؤسس قوم بنو احرار یا آزادگان یمن است که همه جا به تقوا و پرهیزکاری شهره بودند. در تاریخ نامه‌ها آمده است به سبب خدمات انسانی و ارزنده‌ی ملکه‌ی «آزاد» نخستین بانوی مسلمان ایرانی حضرت محمد «ص» برای او دعای خیر کرد و او را به نیکی و بزرگواری مورد ستایش قرار داد. از پایان زندگانی و تاریخ دقیق تولد و مرگ این بانو آگاهی دقیقی در دست نیست. تنها می‌دانیم که پس از نشستن به حکمروایی در فتنه‌ای که یکی از سران قبایل به نام اسود عنسی که به سبب نقابی که پیوسته بر چهره می‌انداخت او را ذوالخمار یا پرده پوش می‌نامیدند، مدت کوتاهی به اسارت درآمد و به زندان رفت، اما سرانجام با یاری پسر عمویش فیروز دیلمی از زندان آزاد شده آن فتنه را فروخواباند و بار دیگر به حکومت نشاند.»1

1- زن از کتیبه تا تاریخ، دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، پوران فرخ زاد، تهران زریاب، 1378، جلد اول، ص 68

توجیهات مذهبی شاه تهماسب صفوی

توجیهات مذهبی شاه تهماسب

 

شاه تهماسب با آن که یک فرد متعصّب مذهبی بود گاهی برای تأثیر بر افکار جامعه و قزلباشان متوسّل به رؤیا و خواب دیدن امام زمان (عج) می‌شود و حتی در نامه‌هایی که به حاکمان ارسال می‌دارد خود را مقرّب خاص درگاه خداوند معرّفی می‌کند. در مورد اعتقادات و بهره برداری وی از مذهب شاید برخی نکات آن خرافاتی و غیر معمول به نظر آید، ولی با توجّه به موقعیّت آن زمان، شاه تهماسب نیز کاری خارج از عرف اکثریت حاکمان انجام نداده و هنوز هم افکارش ادامه دارد. این پادشاه نیز با همکاری علما برای تغییر و تحول در وصول مالیات‌ها به توجیه مذهبی می‌پردازد تا از نارضایتی‌‌ها در امان بماند و مردم هر دستوری را جزو اعمال مذهبی خود قلمداد کنند. دکتر پارسا دوست در توجیه اخذ مالیات‌ها در زمان وی می‌نویسد: «شاه تهماسب با مطالعه‌ی قواعد اسلامی و مصاحبت با عالمان مذهبی شیعه با احکام اسلامی آشنایی کامل داشت و می‌دانست که اخذ مالیات تمغا از مردم مجوز شرعی ندارد. او برای برانداختن آن مالیات به رؤیای صادقانه متوسّل شد. او در فرمانی که در 13 شوّال 927 ه برای لغو مالیات تمغا صادر کرد، اعلام داشت در شب گذشته پنجشنبه 12 شوّال 972 ه حضرت امام زمان (ع) را در خواب دید. او برای اثبات رؤیای صادقانه و جلب توجّه شیعیان ایران به گونه‌ای دقیق به توصیف قامت و شمایل آن حضرت پرداخت و اظهار داشت قامت اشرف آن حضرت بلند و روی کشیده و محاسن شریف یک قبضه و موی محاسن و شارب خرمایی و چشم و ابروی آن حضرت سیاه و ضعفی در بشره‌ی مقدّس آن حضرت ظاهر بود. چنان چه ریاضت کشیده و تاج سقرلاط قرمز بی دستار بر سر اشرف داشتند و جامه‌ی قلمی آجیده که ظاهراً رنگ آن نخودی بود و بالاپوش قلمی آجیده که غالباً سفید بود و چاقشور نیم‌ تاج زر در پای مبارک داشتند و هیچ کس آن حضرت را نمی‌دید و آواز مبارک با این که بلند سخن می‌فرمودند غیر من کسی نمی‌شنید و بعد از ظهور آن حضرت فی‌الحال من فریاد کردم و کسی نشنید و آن حضرت بعد از بیرون آمدن در ایوان طاق هندی که تخمیناً ده ذرع طول آن بوده باشد و روی آن ایوان به قبله بود، به وجهی که پشت مبارک آن حضرت به جانب میان مغرب و قبله بود. منحرف نشستند و کف پاها را نزدیک یکدیگر رو به رو بر وجهی که کف به کف نرسیده بود، نهادند. پس رفتم و پای راست آن حضرت را میان بند پای مبارک وی و بند چاقشور بوسیدم. بعد از آن، آن حضرت برخاستند و فرمودند که این تمغاها را بخشیده‌ای بسیار خوب کردی و اظهار خوشنودی فرمودند و فرمودند که تتمّه را هم ببخش. شاه تهماسب که در ذکر جزئیات شمایل آن حضرت وضع لباس و حتی طرز نشستن ایشان خود را صاحب حافظه دقیق و قوی معرّفی کرده بود با تردید ادامه می‌دهد که فرمودند ما از تو راضی‌ایم یا از تو راضی می‌شویم و به یاد نمانده که از این دو عبارت کدام را فرمودند. او سپس اضافه کرد بعد از آن فرمودند که روز به روز عمرت زیاد می‌شود و دولتت زیاده می‌گردد.

با توجّه به تقدّس امام زمان (ع) و احترام و علاقه‌ی عمیق شیعیان به آن حضرت نیاز به توضیح ندارد که شاه تهماسب با اعلام خواب بالا و ادّعای عنایت خاصّی که آن حضرت نسبت به او مبذول داشت تا چه حدّ خود را مقرّب درگاه آن حضرت معرّفی می‌نمود. وقتی که ایرانیان، به ویژه قزلباشان آگاه شوند که حضرت مهدی (ع) اعلام داشته است «روز به روز» عمر شاه تهماسب و دولت او زیاد می‌شود الزاماً در می‌یابند که سرکشی و مخالفت با چنین پادشاهی که مورد لطف صاحب‌الزّمان (ع) است سرانجام تیره و مرارت زیادی خواهد داشت.»[1]

شاه تهماسب برای توجیه لشکرکشی و یا در شیوه‌ی مبارزات خود نیز که همیشه شهرهای سوخته را تحویل دشمن می‌دهد؛ متوسّل به خواب دیدن و احادیثی به تفسیر می‌شود. ایشان برای تأیید و صحّت نظراتش بر قزلباشان و دیگران از خواب دیدن و ملاقات با ائمّه سخن می‌گوید و اغلب خواب‌های وی با توجّه به اهداف و اخباری که به او رسیده تنظیم گردیده است. در توصیف این خواب‌ها احتمال اشتباه نیز وجود داشته است؛ زیرا در این متن اشاره‌ای به ابراهیم پاشا دارد که در خواب پرسیده است که ابراهیم همراه وی است یا خیر. جواب می‌شنود که نه. در صورتی که در این هنگام ابراهیم پاشا تبریز را فتح کرده بود و به دروغ از پادشاه تقاضای هدیه می‌کند تا برای حاکم عثمانی بفرستد که او به این دیار نیاید. از آن گذشته شاه تهماسب برای انتخاب نبرد و محل و چگونگی جنگ با ازبکان از تجمّع دشمن نیز از امام خود اطلاعات نظامی کسب می‌کند و در تذکره‌اش می‌نویسد: «اعتقاد بنده‌ی ضعیف تهماسب الصفوی الموسوی الحسینی این است که هر کسی که حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب ببیند، آن چه ایشان فرمایند همان می‌شود و درین شک نیست که در شب چهاردهم شهر ذی حجّه‌ی مذکور که از هری سه منزل بیرون آمده بودیم، تب کردم و چند روز مریض بودم. شب در واقعه دیدم که حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام در خانه‌ی زینل خان که در قزوین است و در آن محل دولتخانه بود، نشسته‌اند و جوانِ محاسن سیاهی که تخمیناً بیست و پنج ساله بوده باشد در عقب سر آن حضرت بر سر پای ایستاده بود. من پیش آن حضرت رفتم، زمین بوسیدم و به دو زانوی ادب نشستم و سؤال کردم که یا حضرت، قربانت شوم. آیا مرا با جماعه‌ی اوزبک جنگ می‌شود یا نه؟ حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند که ای تهماسب تا غایت کدام مهّم تو به جنگ ساخته شده که دیگر باره شود؟ مرتبه‌ی دیگر سؤال کردم که قربانت شوم، به فرمای که حال ما در آن طرف آب چون خواهد بود؟ جواب فرمودند که در آن طرف آب هیچ نیست و هرچه هست در این طرف آب است. سه مرتبه تکرار این سخن کردم؛ همین جواب فرمودند، بعد از آن، حضرت علی علیه‌السلام مرا پیشتر طلبیده می‌فرمود که سه چیز به تو می‌فرمایم. نظر کن که در آن جهد نمایی! اول: نهر علقمی از یادت نرود. دویم: آن که بعد از فتح سمرقند، گنبد مرا تو یا اولاد تو مثل گنبد امام ثامن ضامن امام رضا علیه‌السلام بسازند. سیم: سفارش فتحی بیگ که پروانچی حضرت شاه بابام بود، کرده. فرمودند که او را متولّی آستانه‌ی مقدّسه گردان که او از ماست. علی‌الصّباح بیدار گردیده، خوشحال بعد از نماز صبح او را و یاران را جمع نموده. خواب را شرح کردم و گفتم که در این طرف آب ما را به اوزبک جنگ خواهد شد. بعد از بیست و یک روز احمد بیگ وزیر آمد پریشان و آزرده خاطر. از او پرسیدم که تو شراب نمی‌خوری که خمار باشی؟ چرا مکدّری؟ گفت: کاشکی می‌مردم که این روز را نمی‌دیدم. اولمه‌ی نمک به حرام (برادرش القاص میرزا )به تبریز آمده، تمامی اهل و عیال قزلباش را اسیر کرده. پرسیدم که ابراهیم پاشا همراه اوست؟ گفت نه. خواندگار پرسیدم. گفت: در استانبول است. گفتم که حضرت پروردگار جلّ شانه جزای اولمه و ابراهیم پاشا را بدهد و خواهد داد.»[2]


 



[1] - شاه تهماسب اوّل، دکتر منوچهر پارسا دوست، چاپ سوم، 1391، شرکت سهامی انتشار، ص 699

[2] - تذکره شاه تهماسب به قلم شاه تهماسب بن اسماعیل بن حیدری‌الصفوی، با مقدمه و فهرست اعلام امرالله صفری، چاپ دوم، 1363، انتشارات شرق، ص 22

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 1400، ص 340