پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

قائم مقام فراهانی

قائم‌ مقام فراهانی

از مهم‌ترین دولتمردان لایق و بر جسته‌ی زمان ولایتعهدی و حکومت محمد شاه، قائم ‌مقام فراهانی است. در مورد شرح حال و نقش او در سیستم حکومت روایات متضادی وجود دارد؛ زیرا گذشته از میزان نفوذ و فعالیت‌های دو کشور روس و انگلیس که در پشت پرده‌ی سیاست چه نقشه‌هایی برای ایران ترسیم می‌کردند خود محمّد میرزا و معلّم مشهورش با آن افکار متحجّرانه و کوته ‌بینی که داشتند هیچ گاه نمی‌توانستند فردی با اقتدار چون قائم‌ مقام را که مزاحم آمال و آرزوهای آنان بود تحمّل کنند. به همین دلایل از هیچ‌ کدام از طرفین انتظاری نیست که در مورد قائم ‌مقام مطلبی مطابق با واقعیّت بنویسند، زیرا آنان همواره سعی و تلاش در انحراف افکار داشته‌ و خودشان را در برخورد با وی بی‌طرف یا محق جلوه داده‌ و قائم ‌مقام را فردی نالایق و خائن معرّفی کرده‌اند. آن چه از روایات برمی‌آید در قتل و از بین بردنش دولت‌های روس و انگلیس، همان گونه که در مورد پادشاهی محمد شاه توافق داشته‌اند در این زمینه نیز عقیده‌ی مشترک داشته‌اند. در این میان طرّاحان اصلی معلومند و باید نقش وزیر مختار انگلیس، سر جان‌ کمپل و سیمونو ویچ از روسیه را نادیده نگرفت. در زمان محمد شاه میزان رشوه‌ گیران و حقوق ‌بگیران انگلیس بسیار فزونی یافته بودند و از امام‌ جمعه گرفته تا مقامات دیگر درباری هر یک به نحوی سر در آخوری داشتند، تا این که پس از نه ماه موفّق شدند با ترور شخصیّت قائم مقام وی را از کار برکنار و معدوم سازند. باید متذّکر شد که پس از قتل این دولتمرد سیاسی است که مطابق میل استعمارگران تا زمان صدارت میرزا تقی‌خان تمام ایران را هرج و مرج و یاغیگری فرا می‌گیرد. به عنوان مثال در خراسان افاغنه برای تصرّف سیستان تحریک می‌شدند و در مرو تراکمه برای تصرّف گرگان و در بغداد عثمانی‌ها و در خوزستان و غرب و لرستان افراد دیگر توسّط جاسوسانی چون مستر لایارد سر به طغیان برمی‌داشتند تا ایران را هر چه بیشتر تضعیف و آلت دست خود سازند. قائم‌ مقام در به قدرت رسیدن محمد شاه نالایق و ابله نقش اساسی داشته است و به اصطلاح عاقبت دوستی خاله خرسه را نیز دریافت کرد و در تحقّق پادشاهی این فرد نالایق چنین روایت می‌کنند که حتی راه افراط را پیموده است و جهت رفع مزاحمان محمّد میرزا با دسیسه و توطئه دو تن از پسران عبّاس‌ میرزا به نام جهان‌گیر میرزا و خسرو میرزا [1] را که ظاهراً از او تمکین نمی‌کرده‌اند از سرِ خصومت شخصی و تلقّین این فکر در محمّد میرزا که آن‌ها از مدّعیان سلطنت هستند در اردبیل زندانی می‌کند و به دستور او کور می‌شوند. مادرشان در نامه‌ای که به میرزا قائم ‌مقام خواهان مسالمت با آن‌ها می‌شود و می‌گوید سرانجام نمک‌ نشناسی عبّاس‌میرزا دامن او را خواهد گرفت که آن گونه نیز شد.

محمود طلوعی نیز به نقل قول در این باره می‌نویسد:«...قائم‌ مقام مردی فوق‌العاده خود ‌خواه و مستبّد بود که می‌خواست مهار قدرت و حکومت را در دست شخص خود متمرکز سازد و دلیل حمایت او از محمّد میرزا فرزند ساده ‌لوح و بیمار عبّاس ‌میرزا نیز این بود که تصّور می‌کرد، می‌تواند با تسلّط بر او و به نام او عملاً بر مملکت حکومت کند. قائم ‌مقام با دو پسر دلیر و لایق عبّاس ‌میرزا، جهانگیر میرزا و خسرو میرزا که از او تمکین نمی‌کردند سرِ خصومت و نا سازگاری گذاشت و با تلقّین این فکر که آن‌ها از مدّعیان اصلی تخت و تاج وی هستند هر دو پسر رشید عبّاس‌ میرزا را در اردبیل زندانی کرد و سپس هر دو آن‌ها را از نعمت بینایی محروم ساخت و جهانگیر میرزا پس از کور شدن در سرگذشت خود می‌گوید که کور کردن او و برادرش بر اثر توطئه‌ی قائم ‌مقام بوده است. در اسناد وزارت خارجه ایران از درّه خانم، مادر جهانگیر میرزا و خسرو میرزا خطاب به قائم‌ مقام نامه‌ای وجود دارد که در آن برای نجات فرزندانش از قائم ‌مقام استرحام می‌کند و آن جناب را به نان و نمک نایب‌السّلطنه - انارالله مضجعه می‌سپارم که دو نفر جوان را مثل پسران مسلم در کدام مذهب رواست که بگیرند و مثل غلام حبس کنند ... اولاد نایب‌السّلطنه از اولاد حضرت یعقوب نیستند، بلکه نوکر آن‌ها هستند. با آن‌ها این طور رفتار نکردند ...به خدا خوش نمی‌آید که بعد از مرحوم نایب‌السّلطنه به اولاد او این گونه بگذرد. دنیا فانی است شما را قسم می‌دهم به سرِ ولیعهد که به جای من یا ولیعهد صحبت کنید و بنایی بگذارید. قائم‌ مقام به این نامه‌ی بیوه‌ی عبّاس‌ میرزا و مادر چهار پسرش اعتنا نمی‌کند و به او اجازه‌ی ملاقات با محمد شاه یا دیدن فرزندانش را هم در زندان نمی‌دهد.»[2]

با توجّه به روایت مذکور به طور حتم و یقین نمی‌توان اظهار نظر کرد که صحّت و سقم روایات موجود در باره‌ی قائم‌ مقام تا چه حد صحیح است یا در پرده‌ی ابهام می‌باشد. از این جهت چند نمونه از روایات موجود جهت اطّلاع بیان می‌گردد: تاریخ عضدی می‌نویسد: «قائم‌مقام در راه رساندن محمّد میرزا به سلطنت سخت کوشا بود. چه به حکم خدمات دیرین خود و پدرش میرزا عیسی قائم ‌مقام اوّل صدارت عظمی ‌را حقّ خود می‌دانست و می‌خواست که محمّد میرزای بیمار و ناتوان و ساده ‌لوح پادشاه شود تا او که مردی تندرست و نیرومند و هوشیار بود عملاً زمام کار‌ها را در دست بگیرد و شاه جوان را به نقش سکّه و تشریفات سلام و تاج کیانی و اورنگ خسروی دل‌خوش سازد و خود کلّیه‌ی امور را چه از نظر سیاست خارجی و چه از لحاظ سیاست داخلی من جمله عزل و نصب حکّام و تقسیم مشاغل و وضع مقررات رتق و فتق کند و خلاصه آن که تاج بر سر محمّد میرزا باشد و کار در دست میرزا ابوالقاسم و به عبارت دیگر میرزا ابوالقاسم پادشاهی بی‌جقّه باشد و سلطان بی‌سکّه »[3]

مهدی بامداد به نقل از کتاب رؤیای صادقانه می‌نویسد:«...خدا و خلق داند که ترتیب نظام و نظم هرچه در ایران از اواسط سلطنت خاقان تا اواسط سلطنت محمد شاه ظهور و وجود یافت به کاردانی پدرش میرزا بزرگ قائم ‌مقام یا کاردانی خودش بود. در علم و دانش و صدق و بینش او احدی را حرفی نبود. از در سیاست و غرور او را متّهم کردند که داعیه‌ی سلطنت در سر دارد و حال آن که امروز معلوم و آشکار است که چنین هوایی در سر نداشته است و چنین تخم نهالی در مزرع دل نکاشته بود. محمد شاه می‌خواست خالوی خود آصف‌الدّوله را در کار‌های مملکت دخالت دهد. سایر معاندین ابداع این مجهولات می‌کردند و از نقل این مقولات هر روز بر کدورت خاطر محمّد شاه می‌افزودند تا خرمن هستی او را بر باد داده و مُهر سکوت بر آن دهانی که به پهنای فلک بود، نهادند.»[4]

علی‌اصغر شمیم در باره‌ی قائم‌مقام می‌نویسد: «قائم ‌مقام که طبعاً مردی مستبّد به رأی و تا حدّی خودخواه بود به زودی زمام کلّیه‌ی امور کشور را در دست گرفت و گذشته از آن که محمد شاه را در انجام امور اختیاری باقی نگذاشته بود در امور خصوصی شاه و حرم‌خانه و بسیاری از خصوصیّات زندگی وی نیز دخالت می‌کرد. قائم‌ مقام که از لا ابالیگری و ضعف مزاج و سستی اراده‌ی محمد شاه به خوبی‌ اطّلاع داشت. امور لشکری و کشوری را شخصاً و بدون مراجعه به شاه اداره می‌کرد و به واسطه سوء ظنّی که به غالب درباریان و اطرافیان شاه داشت هیچ‌ یک را در کار‌های مملکت با خود شریک قرار نمی‌داد و از اختیاراتی که بر اثر نفوذ شخصیّت خود در کشور به دست آورده بود به نفع مملکت استفاده می‌کرد، ولی دشمنان و مخالفان قائم ‌مقام بی‌کار ننشسته بودند و سرانجام در مزاج شاه نفوذ یافتند و اقدامات او را دلیل بی‌اعتنایی نسبت به شاه و نشانه خودسری و استبداد رأی دانستند. در نهایت محمد شاه که روز و شب با دشمنان قائم‌مقام همنشین و تحت تأثیر افکار و عقاید آنان قرار گرفته بود به وحشت افتاد و به قتل قائم‌مقام رضا داد.»[5]



[1] - خسرومیرزا در جریان قتل گریبایدوف و اعزام به نزد امپراتور روس،لیاقت و کاردانی خود را نشان داده بود. مولّف

[2] - خلاصه‌ی صص 237 و 238 - هفت پادشاه - جلداوّل محمود طلوعی 1377

[3] - ص 292 - تاریخ عضدی - به کوشش دکتر عبدالحسین نوایی 1376

[4] - ص 64 - شرح حال رجال ایران - جلد اوّل - مهدی بامداد

[5] - ص 128 - ایران در دوره‌ی قاجاریه - علی‌اصغر شمیم 1370

6 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 166

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد