ج: ادبیات
متأسفانه در آثار نظم و نثر نیز انتقاد و بدبینی نسبت به زنان بر نکات مثبت غلبه دارد و این امر به قشرهای جامعه هم سرایت کرده است، در صورتی که این انتقادها برخلاف آفرینش جهان که برپایهی دو جنسی استوار گشته در تضاد میباشند. زن و مرد دو موجود متفاوت و نیازمند به یکدیگر خلق شدهاند که عامل بقا و استمرار نسل آدمی به وجود آنها بستگی دارد و در حاشیه راندن زنان چیزی جز اثبات خودمحوری مردان نمیباشد. اصولاً قضاوت در مورد زنان گوناگون و اغلب متضاد است، گاهی او را فرشتهی رحمت و دریای عاطفه و مهر و مظهر عشق مینامند و گاهی او را شیطان و عفریت طبیعت توصیف کردهاند. چنین به نظر میرسد که تمام این گفتار در حرف باقی مانده و از نظر رفتار و عمل جایگاهی ندارد. به یقین برداشت ذهنی زنان و مردان از روابط اجتماعی وابسته به چگونگی تعامل طرفین خواهد بود. چنان که بسیاری از مردان بر این نکته تأکید دارند که تمام پیشرفت خود و خانواده را مدیون شریک زندگی هستند و گاهی نیز عکس این قضیه وجود دارد و زنان عامل بدبختی و سرنوشت نومیدانهی خود را به خاطر شوی ناهنجار میدانند. چنان که خانمی گوید:
عمری به امید سازگاری کردم شو کردم و انگار که کاری کردم
شو بود؟ نه، دام بود و غافل بودم یک عمر تمام، دامداری کردم»[1]
بر اساس همین مطالب کوتاه میتوان نتیجه گرفت که فرودستی زنان در جوامع امری طبیعی نبوده است، بلکه ساخته و پرداختهی عوامل دیگر میباشند. سید احمد حسینیا در تحلیلی که بر شخصیت زنان انجام دادهاند در مقدمه کتاب خود مینویسد: «عدهای از مردان در مورد زن دیدگاه منفی دارند، البته دیدگاه منفی و خردهگیری آنان ممکن است چندان جدّی هم نباشد، چون این خردهگیریها جنبهی طنز و شوخی دارد. این عده تظاهر میکنند که مخالف زن هستند، ولی در حقیقت آنها هم مثل سایرین از زن خوششان میآید. این عده چون نخواستهاند یا نتوانستهاند با تعریف و تملق دل زنان را به دست آورند، میخواهند با سر به سر گذاشتن آنان در قلبشان جایی برای خود باز کنند.»[2]
به هر صورت در تاریخ قرون گذشته کمتر اثری از شکوفا شدن هویت زنان میتوان پیدا کرد و اکثر قوانین و احکامی که از سوی صاحبان قدرت در مورد زنان ارائه شده است رگههایی در جهت حفظ جایگاه مردسالاری دیده میشود و در اثر تکرار چنان در روح ما حک شدهاند که بسیاری از آنها را قواعد ذاتی و فطری میپنداریم. بنابراین نباید تصور شود که زنان به صورت ذاتی کمتوانتر و کم استعدادتر از مردان میباشند. خانم شبنم عظیمی نژادان در مقدمه کتاب خود یکی از عوامل مهم این دیدگاه را در فرهنگ گذشته میداند و برای برداشتن فاصلهها بین عقاید زنان و مردان در یک نتیجهگیری کلی و به نقل قول مینویسد «اما آن چه قابل تعمق است و باید حتماً مورد توجه قرار گیرد این نکتهی اساسی است که ذات زنانه به عنوان چیزی مستقل از تاریخ و فرهنگ جامعه قابل تصور نیست، ماهیت و ذات زن بودن تا زمانی که به وسیلهی گفتمان مردانه در جامعه ساخته شده است، ماهیت و ذات زنانه نیست و بیش از این هم نمیتوان سخنی گفت. ذات و ماهیت زنانه تنها وقتی که زنان آزادی لازم برای ایجاد آن را داشته باشند، پدیدار خواهد شد. اما آن چه امروز هست محصول انقیاد و گفتمان غیر زنانه است. تنها با امکان از میان بردن انقیاد است که امکان تشکیل فرهنگ، زبان و ذهنیت زنانه فراهم خواهد آمد و تنها در این صورت است که تفاوت جنسی آشکار خواهد گشت.»[3]
همان گونه که قبلاً نیز گفته شد این وضعیت زنان در کشورهای آسیایی و شرقی به مراتب بدتر از سایرین بوده است و به عنوان مثال، به اندازه طول پاهای زنان توجه خاص داشتهاند که بیش از 9 سانتی متر نباشد. به طور کلی در اکثر جوامع ستمگری و فجایعی نسبت به زنان انجام گرفته که روی تاریخ بشری را سیاه کرده است. در کنار این مسائل تعداد بیشماری از آثار نظم و نثر وجود دارد که در محتوای آن نقد رفتار ناهنجار مردان در مقابل کنش و رفتار زنان بسیار جزئی و ناچیز است. چنان که مولوی میگوید:
هر بلا کاندر جهان بینی عیان باشد از شومی زن در هر مکان
با توجه به همهی فرافکنیها نکتهی جالب آن است که در ورای تمام مطالب طنزآمیز که زنان را با صفات ضعیفه، پا شکسته، مادر بچهها، ناقص العقل، والدهی آقا، لچک به سر، عورت، گیس بریده، عیال، عجوزه، باجی، خاتون، و غیره میخوانند، تأثیری در تعامل اجتماعی نداشته و قریب به اتفاق مردان برای شخصیت زنان احترامی ویژه قائل هستند. البته در این جا سخن از فرهنگ غالب است، وگرنه آثار مکتوب نسبت به رعایت حقوق و مقام زنان کم نیستند و یکی از موارد آن شاهکار ماندنی و بی نظیر فردوسی که حیات بخش زبان فارسی هستند، میباشد. در رفتار اجتماعی باید به فرهنگ غالب جامعه توجه داشت و برای نمونه میتوان گفت که مردم حتی در نامگذاری فرزندان خود که شباهتی با افراد خائن داشته باشد دوری میجویند. در اثر گرانبهای فردوسی اسامی زیبای ایرانی از جمله هوشنگ، کیومرث، سیامک، فریدون، ایرج، منوچهر، کیخسرو، تهماسب، کاووس، سیاوش، لهراسب، اردشیر، بابک، ساسان، به آفرید، اسفندیار، بیژن بهمن، جمشید سهراب، رستم، آبتین، کاوه، بهرام، فرهاد، رودابه، سودابه، فرنگیس، تهمینه، گرد آفرید، منیژه، هما، کتایون و غیره وجود دارند که هنوز هم طراوت و شادابی خود را در فرهنگ ما حفظ کردهاند.
برای آن که به جامع بودن فرهنگ ضد زنانه در نظر ادبا و سیاستمداران اشارهای شده باشد به گزیدهای از آنها و همچنین ضربالمثلهای رایج در جهان روایت میگردد. امید است که در جوار فناوریهای جدید و حذف مرزهای فکری به رهآورد آزادی و احترام به عقاید دیگران دست یابیم. ضربالمثلهای معروف جهان عبارتند از: ایرانی = اسب و زن و شمشیر وفادار که دید؟ زن بلاست ولی هیچ خانهای بی بلا نباشد! از سگ خفته و دیوار خراب و زن سلیطه حذر کن. چینی = اسب بی لگام و زن بی ادب انسان را به نابودی میکشد. پسرت را در اتاق و زنت را در بستر نصیحت کن. چنان که حباب میترکد زن راز را افشا میکند. روسی = نه جوجه را مرغ مینامند و نه زن را انسان. زن دو روز عزیز است، روزی که به خانهات میآید و روزی که به خاک سپرده میشود. آلمانی = آن جا که زن حکومت دارد شیطان سرپیشخدمت است. زن شکل فرشته و قلب افعی و شعور خوک دارد. کاری که شیطان از عهدهی او بر نیاید زن انجام میدهد. امریکای = زن و هندوانه را هیچ گاه نمیشود شناخت. فرانسوی = زن و کشتی همیشه در معرض واژگون شدن هستند. ژاپنی = زبان زن مثل خنجر است که هرگز زنگ نمیزند. چکها = محال است که سگ را از عوعو کردن و خروس را از قوقولی کردن و زن را از غُرغُر کردن باز داشت. سوئدی = شب و زن و عشق مرد را به اشتباه میاندازد. یوگوسلاو = به محصولت تا به انبار نریزی و به زنت تا در گورش نسپاری اعتماد مکن. فنلاندی = در خانه نه شاخ بز لازم است و نه ثروت زن. گرجی = اگر زن خوب بود خدا هم یکی برای خودش درست میکرد. نروژی = زن ابتدا کنیز، بعداً رفیق، در آخر آقا بالاسر است. زن قبل از عروسی میگرید و مرد بعد از آن. انگلیسی = زن شرّی است مورد نیاز. زن در 10 سالگی فرشته، در 15 سالگی طاهره، در چهل سالگی ابلیس و بعد از آن عفریته است. فکر زن و باد زمسانی اغلب متغیّرند. زن چون بادنمای کشتی است به هر طرف که باد آید متمایل میشود. زن هر وقت بخواهد میگرید و هر وقت بتواند میخندد.
جملات سیاستمداران و نویسندگان عبارتند از: ناپلئون = مردی که به زنش اجازه میدهد که بر او فرمانروایی کند احمق است. (خود وی آلت دست زنش ژوزفین بود.) ماریو نمایشنامه نویس معروف فرانسوی = وقتی کسی با من از زن خوب و مهربان و از عشق خود نسبت به چنین زنی صحبت میدارد برای من چنان است که دیو آشفتهای از افعی زهرناکی با من سخن براند و بگوید چه زیبا و دلفریب است و مایهی سعادتمندی اوست که چنین جانوری او را نیش زده است. لارشفوگو = آن قدر که احساسات و اوهام در زنان اثر دارد، امور معقوله مؤثر نیست. نیوتن = خوشبختترین زن کسی است که مرد را بعد از ازدواج بهترین مرد جهان کند. ولتر = زن دام شیطان و شومترین مخلوق است. برناد شاو = ازدواج کتابی است خسته کننده با یک مقدمهی زیبا. اگوست کنت = قلب زن پرتگاهی است که هیچ کس عمق آن را نمیتواند، ببیند. شکسپیر = یک زن چیزی جز شوهر نمیخواهد، ولی وقتی که به او رسید همه چیز میخواهد. داستایوسکی = زنان به خوبی مردان میتوانند اسرار را حفظ کنند، ولی به یکدیگر میگویند تا در حفظ آن شریک باشند. سولون = زن موجودی است که اگر مرد او را به زوجیت اختیار کند پشیمان است و اگر اختیار نکند باز هم پشیمان است. لقمان حکیم = چهار چیز است که بقا ندارد: تقرّب سلطان، زهد زاهدان، نصیحت حاسدان، قول و پیمان زنان. گی دو ماپاسان = زن ممکن است از طلا و جواهر سیر شود، ولی از شنیدن تعریف و تحسین این و آن دربارهی خود هرگز سیر نخواهد شد. لامارتین = زن کتابی است که خداوند جلد آن را تزیین نمود تا جلب توجه شود؛ مرد مقدمهی آن را نوشت تا مانند شکوفههای بهاری دلفریب گردد و شیطان فصول آن را نوشت و اما این فصول چیزی جز نیرنگ و اندوه نبود. انیشتن = پی بردن به اسرار اتم برای من آسانتر از درک مکنونات یک زن است. شوپنهاور = زن جانوری است که مویش دراز و فکرش کوتاه است. اسکاروایلد = تنها ایرادی که میتوان به مردان گرفت این است که از زنان ایراد میگیرند، زیرا وقتی موجودی سراپا ایراد است دیگر در صدد اصلاح او برآمدن احمقی است.
[1] - گذار زن از گدار تاریخ، دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی، ناشر کیانا، چاپ اول، 1382، پاورقی صفحه 57
[2] - مقدمه کتاب راز آشکار، تحلیل روانی، اجتماعی زن، احمد حسینیا، ناشر مؤسسه فرهنگی انتشاراتی، 1380، ص 7
[3] - زن، معمار جامعهی مردسالار، شبنم عظیمی نژادان، نشر اختران، چاپ اول 1384، ص 19
4- گذری بر نقش سیاسی زنان دربار در تاریخ ایران، علی جلالپور،انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، ص 10