پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ناصرالدین شاه و تشکیل مجلس

ناصرالدین شاه و تشکیل مجلس

«ناصرالدّین‌شاه پس از بازگشت از سفر سومش از اروپا در اندیشه‌ی بر پا ساختن شورای ملّی برآمد و به همین جهت روزی بعد از انجام مراسم سلام خطاب به حاضران اظهار داشت در این سفر ملاحظه کردیم که تمام نظم و ترقّی اروپا از این است که قانون دارند، ما هم عزم را جزم کرده‌ایم در ایران قانون به وجود آورده و از روی قانون رفتار نماییم؛ بنشینید و قانونی بر این اساس بنویسید. ناصرالدّین شاه در باب قضیه‌ی نوشتن و تنظیم قانون تأکید بسیار کرد، ولی یکی از حاضران که جرأت نکرد در همان جلسه‌ی سلام و بعد از آیین سلام حقایقی را به آگاهی شاه قاجار برساند بعداً چنین اظهار داشت بند اوّل قانون سلب امتیاز خودسری از شخص همایون را خواهد کرد و او هرگز تمکین نخواهد کرد. همه بله قربان گفته و رفتند و حکم شد در دربار مجلسی کرده، در این که چه باید کرد گفت‌وگو کنند. در مجلسِ نخستین شاهزاده ملک‌آرا (برادر ناصرالدّین‌ شاه) اظهار داشت هرگاه بخواهیم از خودمان قانون بگذاریم سال‌ها طول می‌کشد و آخر هم پوچ خواهد بود. فرنگی‌ها در این راه زحمت بسیار کشیده و راه درستی در پیش گرفته‌اند. نتیجه هم مشهود است که چه قدر ترقّی کرده‌اند بهتر است قانون آن‌ها را ترجمه کنیم و آن چه در قانون آنان مخالف شرع اسلام است از قلم بیندازیم. رأی بر این قرار گرفت و به عرض شاه رسانده تحسین فرمودند. در مجلس دوم گفته شد که رئیسی برای مجلس لازم است که انضباط آن را عهده‌دار باشد. از میانه، ملک‌آرا را به ریاست برگزیدند. ناصرالملک، قراگزلو، میرزا عبّاس‌خان مهندس، میرزا محمّد خان پسر صدیق‌الملک و چند تن مترجم و نویسنده به عضویت اداره مجلس معیّن شدند. بنا شد هرآن چه ترجمه کردند در مجلس مطرح و پس از تصویب به حضور شاه برده و به صحّه‌ی قانونی برسد. قانون اساسی دولت عثمانی را خود ملک‌آرا در ظرف دو روز ترجمه کرد و وقتی مطرح گردید. چون حد اقل سن نمایندگان مجلس چهل سال معیّن شده بود و سن کامران‌ میرزا و میرزا علی‌اصغر خان امین‌السّلطان بیش از سی و چهار سال نبود هر دو نفر به هم چشمک زده بر افروختند. سخنی کوتاه در هر ماده‌ی قانون چیزی بود که برخورنده به رجال و درباریان بود. می‌گفتند: این را بنویسید. آن را از قلم بزنید. این یکی را تغییر دهید. آن قدر زدند و کم کردند یا دور انداختند که دیگر چیزی نماند. ملک‌آرا آزرده خاطر گشت و گفت:

شیر بی یال و دم و اشکم که دید          این چنین شیری خدا کی آفرید

سپس استعفای خود را تقدیم داشت و شاه هم انجام این خدمت را به میرزا علی‌خان (امین‌الدّوله) واگذار کرد.»[1] [2]



[1] - ص 45 - محمّدعلی‌شاه و مشروطیت - ناصر نجمی ‌1377

[2] - اعتمادالسّلطنه راجع به مجلس شورای مزبور در یادداشت‌های روزانه خود چنین می‌نویسد: «شانزدهم ذی‌الحجّه 1302 بعد از ناهار به مجلس شوری رفتم. پناه بر خدا از این مجلس که بدتر از طویله بود.»

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 245

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد