پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

مظفرالدین شاه

مظفّرالدّین‌ شاه

مظفّرالدّین‌ شاه پسر دوم ناصرالدین شاه که در سال 1269 ه.ق. متولّد شد و در سال 1277 ه.ق. در سن 8 سالگی به للگی رضاقلی‌ خان هدایت به ایالت آذربایجان فرستاده شد. در سن 9 سالگی به ولایتعهدی تعیین گردید و مدّت 35 سال عمر خود را در ولایتعهدی گذراند و وقتی هم که به سلطنت رسید پیرمردی ضعیف، بی ‌اراده، رنجور و بیمار بود. در سن 15 سالگی با دختر عمّه‌ی خود تاج‌الملوک ملقّبه به امّ‌الخاقان دختر میرزا تقی ‌خان امیر کبیر ازدواج کرد؛ ولی در سال 1293 ه.ق. به جهاتی او را مطلّقه کرد. مظفرالدین شاه مردی ضعیف‌النّفس، مهمل و در حقیقت آلتی بی‌ اراده در دست دیگران بوده و در هنگام پادشاهی جمعی از درباریان طمّاع و سودجو وی را احاطه کرده بودند. بسیاری از افراد او را تشبیه به شاه سلطان حسین صفوی کرده‌اند که تشبیهی بسیار مناسب می‌باشد. مهدی قلی هدایت در صفحه 97 خاطرات خود در باره‌ی افرادی که بر شاه نفوذ تامه داشته‌اند، می‌نویسد: «حکیم‌الممالک حافظ مزاج خود، امیر بهادر حافظ جان خود، سیّد بحرینی را مستجاب‌الدّعوه، بصیرالسّلطنه را طرف صحبت همه، دست‌پاچه که به چپ و راست می‌زنند و عجله‌ی غریبی در استفاده دارند.» ادوارد براون در مورد او می‌نویسد: «مظفّرالدّین ‌شاه ساده ‌دل، خوش ‌باور، سست ‌عنصر و بی‌اراده، تغیّر ‌پذیر و کاملاً دست‌ خوش درباریان فاسد بوده. شاه به‌الشّخصه بی‌اندازه نادان و بی‌سواد، از تاریخ و پلتیک چیزی بلد نبوده و از خرد قضاوت و دور اندیشی بی‌اندازه عاری بوده است. حکومت در استان‌ها و شهرستان‌ها و مقامات دیگر دولتی آشکارا به حراج گذاشته می‌شد و امضاء همایونی هیچ گونه ارزش و اعتباری نداشته. در سوگواری محرّم و تغزیه تماشاگری واله و شیدا بوده. در تیر اندازی قدری مهارت و اطّلاع داشته و عاشق بی‌قرار گریه بوده است. پدر خود را نمی‌پسندیده، مخالف هرگونه سخت‌گیری، خون‌ریزی و ستمگری بود؛ ولی به تجمّلات خویشاوندان و هم شکارچیان بیگانه برای گرفتن امتیاز و استثمار ایران به درجه‌ای تن در می‌داد که تا کنون مانند نداشته است.»

مظفّرالدّین ‌شاه علاوه بر فساد اخلاقی که داشته و اعمال زشتی که از او سر می‌زده بسیار خراقاتی و ترسو نیز بوده است. از آن جمله می‌گویند خیلی از طوفان، رعد و برق و باران‌های تند می‌هراسیده و به مجرّد ظهور این قبیل اختلافات و تغییرات جوّی عبای سیّد بحرینی را می‌پوشید و تولیت و تصّدی آن عبا با یکی از فرزندان بحرینی به نام سیّد حسین که بعداً ملقّب به بصیرالسّلطنه شد در سفر و حصر بود و در همه‌ جا در لفّاف و بقچه و جعبه‌ی خاص آن را همراه داشت.[1] امین‌السّلطان هنگام مسافرت اوّل شاه به اروپا و حل مشکل بقچه‌ی عبای سیّد بحرینی به بن بست می‌رسد و می‌گوید «...من به هیچ کس از صمیم قلب نمی‌گویم، ولی در این موقع بی‌اختیار لعن می‌کنم؛ زیرا شاهی به این حماقت نیامده است و چنین ابلهی کمیاب بوده. در دوره‌ی او هرچه توانستند به ایران کردند، خزانه‌ی دولت و عرض و شرف ملّت را به باد فنا دادند.» انقلاب مشروطیّت برای هر جهت و سببی که بود در زمان سلطنت این پادشاه در تاریخ14 جمادی‌الثّانیه 1324 ه.ق. صورت گرفت و ده روز پیش از مرگش قانون اساسی را که آماده شده بود صحّه گذاشت و پس از ده سال و هفت روز سلطنت به نا خوشی گوناگون از آن جمله کلیه، در سن 55 سالگی در تاریخ 24 ذی‌القعده 1324 ه.ق. در تهران درگذشت. جنازه‌ی او مدّت‌ها در تکیه‌ی دولت به امانت گذاشته شده بود و بعد آن را به عراق برده و در کربلا در حرم امام حسین (ع) مدفون کردند.[2]



[1] - هدایت در صفحه 124 کتاب خود راجع به سیّد بحرینی و موهوم ‌پرستی مظفّرالدّین ‌شاه می‌گوید: «شاه از انقلابات جوّی وحشت داشت با این انقلاب ارضی چه کند.گاه در هوای رعد و برقی زیر عبای سیّد بحرینی می‌رفت. گفتند وقتی شاه وجهی به سیّد می‌دهد که به مستحقّش برساند. سیّد اولاد خودش را برهنه می‌کند و وجوه را به آن‌ها پخش و در ملاقات عرض می‌کند به اشخاصی دادم که جامه در بر نداشتند.»

[2] - خلاصه‌ی صص 120 تا 135 جلد چهارم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 327

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد