پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

خاطرات تاج السلطنه و مظفرالدین شاه

خاطرات تاج‌السّلطنه و مظفرالدین شاه

تاج‌السّلطنه همانند دیگران مظفّرالدّین‌ شاه را فردی با خصوصیّات مذکور توصیف می‌کند و در باره‌ی او چنین می‌نویسد: «این برادر عزیز من خیلی ساده و پاک‌دل، خیلی مهربان و رئوف بود. خانواده‌اش منحصر به هفت زن بود و چند اولاد، ولیعهد شعاع‌السّلطنه، سالارالدّوله، نصرت‌السّلطنه، ناصرالدّین ‌میرزا و دخترش هم عزت‌الدّوله، فخرالسّلطنه، شکوه‌الدّوله، نورالسّلطنه، اقدس‌الدّوله، انورالدّوله، تمام خانواده‌اش به کلّی از آداب و رسوم دور. این برادر بیچاره‌ی من خلق شده بود برای این که پدر خوبی باشد. رئیس فامیل محجوبی باشد، امّا ابداً نمی‌شد فکر کرد که این سلطان باشد. به قدری با حیا، خجالت ‌کش و به قدری مظلوم بود که سخت‌ترین دل‌ها برای او کباب می‌شد. خیلی متلوّن، زود هر حرفی را قبول کن، از خود بی‌اراده و با اراده‌ی سایرین کار کن. علیل و خیلی عوام، فوق‌العاده چاپلوس‌ پرست و تملّق ‌پذیرِ اهل دربار و این برادر من تمام مردمان پست و بی پدر و مادر هرزه و رذل، جوانان ساده‌ی اوباش، خیلی جبان و بی‌عزم، فوق‌العاده زود باور، اشخاص هنرمند و کار کن عالم را در بدو ورود خارج و تمام نوکرهای پدرش را اخراج و نوکرهای کسان خودش را مصدر کار کرد و تنها صدر اعظم با چاپلوسی توانست باقی بماند و ماند.» و در جای دیگر «هر کس مسخره بود بیشتر طرف توجّه بود. هر کس رذل‌تر بود بیشتر مورد التفات بود. تمام امور مملکتی در دست یک مشت اراذل و اوباش هرزه‌ی رذل، مال مردم، جان مردم، ناموس مردم تمام در معرض خطر و تلف. تمام اشخاص بزرگ عالی عاقل خانه ‌نشین، تمام مردم مفسد بی‌سواد نا نجیب مصدر کار‌های عمده و بزرگ و همچنین از جمله کار‌های بی ‌قاعده که همیشه اسباب گفت‌وگو و تحیّر بود مطرب‌های زنانه و زن‌های فاحشه بودند که به اسم مطربی همیشه به سرای آمد و رفت داشته. یک مدّتی دختر نا قابل بد ترکیبی که از دسته‌ی (حاج ‌قدم ‌شاد) بود مطمع نظر و طرف مِهر برادرم بود و این دختر ملقّب به (کشور شاهی) شده بود و تقریباً چندین هزار تومان دولت و ملّت صرف این دختر نا قابل شد. و من بچه بودم، می‌شنیدم که مادرم قصّه می‌کرد. از قول یکی از خانم‌های دیگر برای یک نفر مهمانی که خیلی محترم بود. از عکسی که امیر نظام بزرگ در تبریز از همین شاه انداخته و برای پدرم فرستاده بود. من هنوز این مسأله را اغراق و غرض می‌دانم؛ لیکن جمعی بر این دعوی قسم‌ها خوردند و آن عکسی بوده است که در موقع مجامعتِ برادرم با مادیان به هزار زحمت او را داده بود، برداشته بودند. و یا این برادر عزیز من از رعد و برق خیلی ترسناک و معتقد به جن و پری و موهومات بوده است و این سیّد در زمان انقلاب هوا و تیرگی رعد و برق البّته باید در حضور باشد و شروع به خواندن اسم اعظم و آیات کند و به اصطلاح در مقابل طبیعت واقع باشد. مبادا خدای نخواسته صدمه به وجود مبارک اعلیحضرت همایونی وارد شود و به مناسبت همین خدمت بزرگی که نسبت به اعلیحضرت می‌کرد فوق‌العاده مورد مرحمت و دارای حقوق گزافی بود.»[1]



[1] - صص 66 تا 88 - خاطرات تاج‌السّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه و سیروس سعدوندیان

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 331

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد