پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اوضاع اجتماعی زمان مظفرالدین شاه

اوضاع اجتماعی زمان مظفرالدین شاه

کلنل دوخوسکی رئیس بریگاد قزّاق ایران در کنفرانس چهارم ژوئن 1904 م اوضاع کشور ایران را چنین توصیف می‌کند: «من در طیّ دوران مأموریتم در ایران به این نتیجه رسیده‌ام که اوضاع این کشور بسیار آشفته است و دولت تزاری می‌تواند در آتیه‌ی نزدیک همان رفتاری را که با خوانین بخارا و سمرقند و خوقند و مرو و خوارزم در پیش گرفت و آن‌ها را به دنیای متمدّن اروپایی وارد کرد با ایران هم انجام دهد. در حقیقت در ایران دولتی وجود ندارد. شاه مانند کودکی و البّته کودکی بیمار است و از صبح تا شام مهمترین مسأله‌ای که برای او اهمّیّت دارد کاسته شدن از شدّت درد پروستات و کلّیه، قضای حاجت در ساعت مقرّر، تعداد دفعات قضای حاجت، التیام درد تنگی مجرای ادرار و نجات از یبوست است. پادشاه کنونی ایران فردی خرافه پرست است که از باران و رعد و برق می‌ترسد و در زمان رُخ ‌دادن صاعقه خود را در زیر عبای بلند سیّد بحرینی پنهان می‌کند. وزیران او اغلب دست‌ نشانده‌ی انگلیسی‌ها هستند و مبالغی از آن‌ها کمک خرج می‌گیرند. پایتخت دوم تهران تبریز است که ما در آن جا نفوذ بیشتری داریم و در حقیقت آذربایجان زیر نگین انگشتری ماست. از بی سامانی ایران عرض کنم که یک شاهزاده، پسر شاه ملک منصور میرزا کتاب‌های گرانبهای کتابخانه‌ی سلطنتی را به وسیله‌ی کتابدار‌باشی که مردی مست و دایم‌الخمر و تریاکی است دزدیده و آشکارا به سفارت‌خانه‌ها می‌فروشد و به تازگی چون سر و صدای این دزدی درآمده او از پدرش در حالی که پای اعلیحضرت را می‌مالیده، دستخطی گرفته که شاه اختیار کتابخانه را به دست او یعنی سر دسته‌ی راهزنان داده است. ملک منصور میرزا، شعاع‌السّلطنه و ابوالفتح ‌میرزا، سالارالدّوله برادران ولیعهد دشمن او هستند و هر کدام داعیه‌ی تاج و تخت دارند. ظلّ‌السّلطان حاکم اصفهان هم داعیه‌ی شاه شدن دارد.»[1] و اوضاع فلاکت‌بار آن روز ایران را تاج‌السّلطنه خواهر مظفّرالدّین ‌شاه بهتر از هر کس دیگری تشریح می‌کند و می‌گوید:

«در این دوره از سلطنت برادر عزیز من هر کس مسخره‌تر بود بیشتر طرف توجّه بود. هر کس رذل‌تر بود بیشتر مورد التفات بود. تمام امور مملکتی در دست یک مشت اراذل و اوباش هرزه، مال مردم، ناموس مردم، تمام در معرض خطر و تلف، تمام اشخاص بزرگ و عاقل خانه‌نشین و تمام مردم مفسد بی‌سوادِ نا نجیب مصدر کار‌های بزرگ و عمده بودند... و از آن جایی که جزء همیشه تابع کلّ است این حرکات شوم در مردم هم اثر کرده تمام ساعات شبانه روز به فسق و فجور و قمار و حرکات نا شایست عمر می‌گذراندند. کلاه برداری، دزدی و مال مردم خوری رواج داشت. تمام مردمان با حسّ وطن‌دوستِ مآل‌بین در خانه‌های خود نشسته، زندگانی را به حسرت می‌گذرانیدند. شاه تمام کسان خودش را حاکم ولایات کرده، جان و مال مردم را به دست این مستبدّین خونخوار داده بود. در حقیقت برای این ملّت بیچاره این سلطان، چاه عمیقی بود که انتها نداشت و تمام پول ایران سهل است، طلاهای روی کره را هم اگر در او می‌ریختند پر نمی‌شد.»[2]



[1] - ص 17 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

[2] - ص 704 - جلد دوم - هفت پادشاه - محمود طلوعی 1377

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 362

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد