پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

وزارت و صدارت در زمان مظفرالدین شاه

وزارت و صدارت در زمان مظفرالدین شاه

مظفّرالدّین ‌شاه چون از نظر شخصیّتی فردی ساده‌لوح، سهل‌القبول و متلّون‌المزاج بود طبعاً در اداره‌ی امور مملکت نیز از خود اراده‌ای نداشته و ملعبه‌ی درباریان بوده است و مسلماً اگر بر حسب اتّفاق وزیری کاردان و لایق نصیب او می‌گشته با اطمینان می‌توان گفت که زودتر از ناصرالدین شاه و محمد شاه وی را معدوم می‌کرده است. فرامین و القاب در دست کهنه‌ فروشان داخلی و خارجی در معرض فروش بوده و اعتبار خود را از دست داده بود و در این وضعیت مشهور است که پادشاه آن چه را که بر زبان می‌گفت مغزش خبردار نمی‌شد و فقط از دعا و استخاره استمداد می‌جسته است و به همین دلیل وضع کشور به مراتب بدتر از گدشته شده بود. تاج‌السّلطنه در مورد وزارت و صدر اعظمی در این دوره‌ می‌نویسد: «سلطنت برادر عزیز من خیلی شبیه تعزیه شده بود که دقیقه به دقیقه تعزیه‌ خوان رفته لباس عوض کرده برمی‌گردد. هیچ مطمئن نبود کسی از صدارت یا وزارت یا حکومت این برادر عزیز من به حرف یک بچه‌ی دو ساله یک صدر اعظمی‌را فوری معزول و به حرف مقلدّی یک وزیر را سرنگون می‌کرد. از جمله قوام‌الدّوله‌ی بد‌بخت را سوار الاغ وارونه کرده از شهر به شمیران بردند. برای این که اتابک با او بد بود و میل داشت او را معزول کند. از وزارت مالیه، وزیر مالیه سوار خر وارونه بشود و از شهر به شمیران برود. خوب قیاسی است برای وضع امورات و برای ترتیبات دربار هرج و مرج و بی‌ قانونی.»[1] بر این اساس شاعری طنز پرداز این وضعیت را بدین گونه توصیف کرده است:

این  مقام     ریاست     وزرا                 به مثل هست  دسته     هاون

هر دو روزی رود به .. یکی                  تا که گرد آورند مال به فن

گر بدین شیوه بگذرد چندی                آشکار و نهان و سرّ و  علن

... درستی دگر نخواهد ماند                 از وضیع و شریف    الاّ من

جالب این جاست که خود پادشاه نیز مشوّق این اعمال درباریان بوده است و کسی را یارای اعتراض به درباریان نبوده و شاه به آن‌ها فقط به این مطلب اکتفا می‌کند و می‌گوید والله جای تأسّف است. شما را به حقّ خدا و حقّ خدا قسم می‌دهم که قدری درد نوکری پیدا کنید. از کوچک و بزرگ همه‌یتان مشغول خدمت شوید. قالَ اقول را کنار بگذارید. باری البّته این مطلب را بدان والله والله به حقّ خدا کسی قدرت ندارد از شما سیاست بکند. من هم گوش بده نیستم.»[2]



[1] - ص 88 - خاطرات تاج‌السّلطنه - به کوشش منصوره اتحادیّه و سیروس سعدوندیان

[2] - ص 102 - خاطرات و خطرات - مهدی‌قلی هدایت - مخبرالسّلطنه

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 363

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد