پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

انقلاب مشروطیت و مخالفت مظفرالدین شاه

انقلاب مشروطیت و مخالفت مظفّرالدّین‌شاه

فکر برقراری حکومت قانون در ایران از اواخر زمان ناصرالدین شاه شکل گرفت و این امر می‌تواند تحت تأثیر عواملی چون آشنایی هر بیشتر ایرانیان با دنیای خارج از مرزها و همچنین متأثّر از مسافرت‌ها و عکس‌العمل‌ها در ارتباط با قراردادهای ننگین و از همه مهمتر انتشار روزنامه‌های مخالف رژیم استبدادی که بیشتر از خارج کشور وارد ایران می‌شد، دانست که زمینه را برای رشد افکار آزادی‌ خواهی فراهم ساخته بود. از آن جا که در زمان مظفّرالدّین‌شاه فساد و ناتوانی اقتصادی و فقر چهره‌ی کریه خود را در همه جا آشکار ساخته بود در نتیجه وضع جامعه ملتهب شده و هر بهانه‌ای می‌توانست همانند کبریتی آن را به آتش بکشد. سرانجام این موقعیت به وجود آمد و پس از مراحل اعتراض و عکس‌العمل‌های مردم منجر به انقلاب مشروطیت شد، هر چند که در اثر نفوذ انگلیسی‌ها به نوزادی ناقص‌الخلقه تبدیل گردید. در رابطه با نقش مظفّرالدین شاه و انقلاب مشروطیّت محمود طلوعی می‌نویسد: «لفظ مشروطه و مشرطیّت را اوّلین ‌بار میرزا علی‌خان امین‌الدّوله بر سر زبان‌ها انداخت و در خاطرات سیاسی او می‌خوانیم که روزی در زمان صدارتش در خلوت به مظفّرالدّین‌شاه می‌گوید امروز در تمام اروپا جز روسیه و عثمانی که امپراطور مطلق‌العنان و فعالّ مایشا دارد باقی همه مشروطه و قانونی هستند. انگلیس و آلمان و غیره پادشاه دارند؛ امّا اختیار با قانون است. سلاطین مشرق‌ زمین تصّور می‌کنند اگر مملکت آن‌ها قانونی باشد، مشروطه شود، قدرت از دست آن‌ها می‌رود. عجب اشتباه بزرگی است. برعکس، پادشاه مقامش ثابت و محکم می‌شود. حقوق مرتّب و کافی برای خود و دربارش خواهد داشت. مسؤولیّت با وکلای ملّت و وزرای مسؤول خواهد بود و پادشاه شخصی محبوب و بی‌مسؤولیّت و راحت می‌شود. عدلیه‌ی قانونی دعاوی مردم را حل می‌کند و حکّام نمی‌توانند جان و مال مردم را دستخوش هوی و هوس خودشان بکنند. حالا تمام این مظالم و معایب از شخص شما که پادشاه هستید دیده می‌شود در صورتی که از هیچ جا خبر ندارید. ناله و نفرین خلق و پایمال ‌شدن حقوق هر فردی در دنیا و آخرت به گردن شما خواهد بود و نمی‌توانید دفاع کنید. برای این که مقدّرات ایران را به دست گرفته‌اید و مسؤولیّت جزئی و کلّی بد و خوب را از شما منتظرند؛ امّا اگر قانون حاکم باشد شما معاقب نخواهید بود. این حرف‌ها به دل مظفّرالدّین‌شاه که در عین ساده ‌لوحی و کند ذهنی آدم سلیم‌النّفسی بوده است، می‌نشیند و حتّی چند جلسه‌ مجلس مشورتی از خواص هم برای بحث و گفت‌وگو تشکیل می‌شود؛ ولی درباریان و شاهزادگان پیرامون مظفّرالدّین ‌شاه که استقرار حکومت قانون و تشکیل مجلس شورا حتّی مجلس شورای انتصابی را هم مانع دزدی‌ها و کار‌های خلاف خود می‌دانند سرانجام ذهن شاه را نسبت به امین‌الدّوله مشوّب کرده و موجبات برکناری او را از صدارت فراهم می‌سازند.»[1]

دکتر شیخ‌الاسلامی‌ از دیدگاهی دیگر نسبت به رابطه‌ی شاه با انقلاب مشروطه پرداخته که با منطق و اوضاع آن زمان سازگارتر می‌باشد: «هنگام بررسی این دوره از تاریخ ایران غالباً با رجال و شخصیّت‌هایی نالایق بر خورد می‌کنیم که سپرده شدن کار‌های خطیر مملکت به دست آن‌ها در زمان‌هایی که از لحاظ حفظ استقلال و حاکمیت ایران فوق‌العاده حسّاس و مهم بوده است، از یک طرف درد‌ناک و حیرت‌انگیز و از سوی دیگر به راستی خنده‌آور است. چون ‌که این مشت سلاطین و رجال و سیاستمداران یا بهتر بگوییم اسکلت‌های نالایق آن ایّام با این که توانسته‌اند جایی در صفحات تاریخ ایران برای خود باز کنند به هیچ وجه استحقاق و شایستگی این را که شخصیّت تاریخی حساب شوند و از حقوق و منافع ملّت خود دفاع کنند، نداشته‌اند. اینان غالباً افرادی ضعیف و ناتوان بوده‌اند که به علّت داشتن پایگاه‌های شامخ ارثی در لحظه‌ای که طوفان‌ها و رعد و برق‌های تاریخ آغاز می‌شده است در صحرای بزرگ حوادث قرار داشته‌اند و بنابراین چه بسا که بر خلاف میل باطنی خود مجبور شده‌اند نقشی را که عامل سرنوشت برای آن‌ها تهیّه کرده بوده است با کمال اکراه بپذیرند و اجرا کنند.

از افرادی که ردّ پای سست و لرزانشان روی شن‌های آشفته‌ی تاریخ ایران افتاده و نقش بسته است یکی مظفّرالدّین‌شاه قارجار است. تعجّبی که به انسان دست می‌دهد در حقیقتاً ناشی از این نیست که در زمان سلطنت پادشاهی که به بی‌حالتی و بی‌لیاقتی شهره‌ی آفاق بود و اکثریت رایزنانش را چاپلوسان و وطن فروشان شناخته شده‌ی آن ایّام تشکیل می‌دادند کشور ایران به وضع فلاکت‌باری که شرح مبسوط آن در اسناد و تواریخ موثّق بین‌المللی ضبط شده است، درآمد. تعجّب حقیقی در این است که با چنین پادشاه و چنین درباری ایران چگونه توانست استقلال خود را میان دو همسایه‌ی پر زور و خطرناک حفظ کند و پیش از شروع جنگ جهانی اوّل میان انگلستان و روسیه تقسیم نگردد و مهمترین دلیل شهرت این پادشاه همین است که انقلاب مشروطیت در عهد وی آغاز شده است و باید به این نکته توجّه داشت که پادشاهانی را که عصر سلطنت آن‌ها با اصلاحات بزرگ و نهضت‌های ترقّی ‌بخش توأم بوده است، علی الاصول به دو دسته می‌توان تقسیم کرد. دسته‌ی اوّل آن‌هایی هستند که در اوج شوکت و اقتدار بی آن که کسی مجبورشان کرده باشد دست به این گونه کار‌های بزرگ زده‌اند. دسته‌ی دوم پادشاهانی هستند که در نتیجه‌ی ضعف و ناتوانی خود از مقابل نهضت‌های نیرومند اصلاحی عقب‌ نشینی کرده و سپس به کمک تاریخ ‌نویسان چاپلوس اعمالی که به هر حال مجبور به انجام آن بوده‌اند به حساب شخصیّت و حسن نیّت خود گذاشته‌اند و مظفّرالدّین از همین پادشاهان محسوب می‌شود؛ زیرا آزادیخواهی مظفّرالدّین‌شاه کاملاً اجباری و غیرطبیعی بود. چون‌که این تاجدار علیل و نالایق اصلاً مفهوم مشروطیت و دموکراسی را درک نمی‌کرد تا طرفدار و حامی‌آن گردد. آن‌هایی که با خواندن کلمه‌ی عدل مظفّر بر سرسرای مجلس شورای ملّی ایران گمراه شده‌اند و خیال می‌کنند که مظفّرالدّین‌شاه پادشاهی مشروطه‌طلب و آزادیخواه بوده است درست از همان کسانی هستند که گرد و غبار تاریخ به چشمشان فرو رفته است و از درک واقعیّت خصال این پادشاه بدان سان که بوده است، عاجزند. مظفّرالدّین‌شاه به هیچ وجه باطناً طرفدار مشروطیت نبود که سهل است اگر می‌توانست حتماً از ظهور انقلاب مشروطیت جلوگیری می‌کرد؛ زیرا در اوّلین روزهای انقلاب مشروطیت که جنب و جوش ملّت تازه داشت نظر اولیالی دولت را جلب می‌کرد مظفّرالدّین‌شاه ضمن فرمانی که انسان را به یاد فرامین مستبدانه‌ی پدرش می‌اندازد نهضت مشروطیت را تخطئه کرد و به صدر اعظم خود (شاهزاده عبدالحمید میرزا عین‌الدّوله) دستور داد که نطفه‌ی انقلاب مشروطیت را به هر وسیله که صلاح بداند از همان آغاز کار خاموش سازد و متن فرمان بدین شرح است: جناب اشرف اتابک اعظم از قراری که به عرض رسید وضع رفتار مردم در این چند روزه که ما جزئی کسالتی داشته‌ایم خوب نیست و بعضی فضولی‌ها می‌کنند و شما هم در تأدیب و تنبیه آن‌ها مسامحه کرده‌اید. در صورتی که مسؤولیّت کلّیه‌ی امور را به شما واگذار کرده و شما را لااقل نوکر خیرخواه و آقاپرست خودمان می‌دانیم چه جهت دارد مردم این طور مطلق‌العنان و جسور بشوند. به موجب این دست‌ خط صریح به شما می‌گوییم اشخاصی که محرّک فتنه و فساد شده و بعضی فضولی‌ها می‌کنند از هر طبقه و هر قبیل که باشند اعّم از وزرا و شاهزادگان و اعالی و ادانی هر کس و داخل هر کار و خدمت هستند تکلّیف شماست که وضع آن‌ها را معلوم کرده، بدون هیچ ملاحظه خودتان را در تنبیه و تبعید و سیاست آن‌ها مسؤول و مختار بدانید. ما هم بحمدالله- حالمان خیلی خوب است، ولی این وضع مردم و مسامحه‌ کاری که در تنبیه آن‌ها شده خیلی بر ما موثّر است و صحیح است که کلّیه‌ی اقدامات شما همیشه از روی دستور‌العمل و فرمایشات ما بوده و می‌دانیم چون درین مورد به شما فرمایش نفرموده بودیم به این جهت شما هم اقدامی‌نکرده‌اید؛ ولی حالا تکلّیف شما همین است که دست‌ خط شد. باید جداً از این مردمان مفسد جلوگیری کرده در هرگونه تنبیه و سیاست و خلع از کار و گرفتن شغل دیوانی و قطع مرسوم و پس گرفتن امتیازات آن‌ها به هیچ وجه ابقا نکنید و از شما می‌خواهیم این فرمایشات ما را در کمال عجله اجرا کرده مردم را به جای خود بنشانید.»[2]



[1] - ص 712 - جلد دوم - هفت پادشاه - محمود طلوعی 1377

[2] - خلاصه‌ی صص 88 تا 91 - قتل اتابک - دکتر جواد شیخ‌الاسلامی

 3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 365

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد