پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

عهدنامه ترکمنچای

عهدنامه‌ی ترکمنچای

«این عهدنامه در قریه‌ی ترکمنچای که قرارگاه اردوی پاسکیویچ بود. مرکب از سردار مزبور و عبّاس ‌میرزا و میرزا ابوالقاسم قائم‌ مقام و آصف‌الدّوله و حاجی میرزا ابوالحسن خان شیرازی تشکیل گردید و عهدنامه‌ای در 16 فصل و یک قرارداد تجاری الحاقی در نه فصل نوشته شد و در تاریخ 5 شعبان 1243 ه.ق. مطابق با 10 فوریه سال 1828 میلادی به امضا نمایندگان ایران و روسیه رسید. روسیه تزاری در این عهدنامه نیّات و مقاصد استعماری خود را بی پرده نشان داد و منافعی عاید آن دولت شد که در هیچ‌ یک از جنگ‌های اروپا نتوانسته بود نظیر آن را به دست آورد. علاوه بر آن چه به موجب عهدنامه‌ی گلستان از ناحیه قفقازیه دارا شده بود؛ ایروان و نخجوان و بخشی از دشت مغان را مالک شد و مجرای رود ارس سرحد دو دولت گردید. اتباع آن دولت در ایران از تابعیّت نسبت به قوانین حقوقی و جزایی ایران معاف شدند. کشتی‌رانی در دریای خزر به آن دولت انحصار یافت. توپ و تفنگ و مهمّات جنگی و قلاع نظامی‌ ایران را در قفقازیه به دست آورد و 5 میلیون تومان غرامت جنگ گرفت و در فصل سوم آن آمده است که اعلیحضرت شاهنشاه ایران از طرف خود و اخلاف و ورّاث خود خانات ایروان را که در دو طرف رود ارس واقع است و نیز خانات نخجوان و ایروان را به ملکیّت مطلقه به دولت روس واگذار می‌کند. علیهذا شاهنشاه ایران متعهّد می‌شوند که دفاتر اسنادی که راجع به حکومت و اداره خانات فوق‌الذّکر است منتهی در ظرف 6 ماه به امضاء این عهدنامه به مأمورین روس تسلیم کنند.»[1] و در قرارداد الحاقی پیش ‌بینی شده بود که اگر ایران اقساط غرامت را حد اکثر تا 15 ماه اوت 1828 به روسیه نپردازد تمام ایالات آذربایجان برای همیشه از مملکت ایران مجزا و ضمیمه‌ی متصرّفات روسیه شود.



[1] - ص 102 - ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار - علی‌اصغر شمیم 1370

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 467

عهدنامه ی گلستان

عهدنامه‌ی گلستان

 عهدنامه‌ی گلستان در حوالی توابع قراباغ در یازده فصل و یک مقدّمه نوشته شد و در تاریخ 29 شوّال سال 1228 ه.ق. یا 12 اکتبر1813 میلادی با حضور سفیر انگلیس و به وسیله‌ی میرزا ابوالحسن ‌خان شیرازی نماینده‌ی ایران و نیکولا نماینده‌ی فوق‌العاده تزار روس به امضا رسید. مفاد عهدنامه‌ی گلستان به جز قسمتی که مربوط به انتزاع قسمتی از قفقاز از خاک ایران است بعد‌ها از طرف حکومت شوروی سوسیالیستی روسیه لغو گردید و اینک برای مزید اطّلاع خوانندگان گرامی‌ فقط فصل سوّم از عهدنامه‌ی مزبور را ذیلاً نقل می‌کنیم:

فصل سوم پادشاه ایران برای ابراز دوستی و وفاق نسبت به امپراتور روسیه تمامی‌ ولایات قراباغ و گنجه و خانات و شکی و شیروان و قبه و درند و باکو و هر جا از ولایات طالش را که بالفعل در تصرّف دولت روسیه است و تمامی ‌داغستان و گرجستان را تا دریای خزر مخصوص و متعلّق به دولت امپراتوری روسیه می‌داند.»[1] و ضمنأً یادآوری می‌شود که در فصل پنجم این معاهده ایران از مالکیت دریای مازندران نیز محروم و حقّ داشتن سفاین بحریّه را از دست می‌دهد و در سال 1921 یا 1299 خورشیدی در قرارداد بین ایران و شوروی نقاط مرزی تا حدودی ثبات می‌یابد و بعضی از حقوق دوباره به ایران مسترد می‌شود از جمله حقّ کشتی‌رانی در دریای خزر و جزیره آشوراده.



[1] - ص 91 - ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار - علی‌اصغر شمیم 1370

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 466

تقسیم اراضی قاجارها

تقسیم اراضی قاجار

از آن جا که پادشاهان قاجار چون سلاطین و مستبدّین گذشته، خود را مطلق‌العنان و مسلّط بر ایران و مردم آن یافتند به جهت خودمحوری و همراه با این دید که تافته‌ای جدا بافته از خلایق می‌باشند خود را مالک جان و مال مردم نیز می‌دانستند و به تبع آن سرزمین‌های اجدادی را بدون توجّه به حفظ و بقا آن جزء مایملک خود می‌پنداشتند. بعد از آقامحمّدخان که دوران آرامش آن‌ها فرا رسید به جای این که متوجّه وضعیت دنیای آن روز باشند که با چه دشمنان آگاه و دنیا دیده‌ای رو به رو هستند بر سر خوان نعمت نشسته و به عیّاشی و خوشگذرانی مشغول شدند. دشمنانی که دیگر فاصله و مرزها برای آن‌ها اهمّیّتی نداشت و طبق افکار ماکیاول تنها به فکر منافع خود و به هر وسیله‌ای بودند.

برای حاکمان ایران و این طبل‌های توخالی آن چه که زمینه‌ی رفاه و عیّاشی آن‌ها را مهیّا می‌کرد جنبه‌ی مثبت داشت و بقیه را مضر می‌دانستند. آن‌ها برای ثبات و بقای عقاید خود را ابراز و ورود هر نوع تفکر جدید جلوگیری می‌کردند و عاملان آن را گرفتار مجازات‌های خاص قجری می‌ساختند و در این وضعیت مردم و سرزمین مظلوم بودند که مورد غارت و چپاول و بخشش قرار گرفتند.

در این راستا معجزه‌ای که اتّفاق افتاد، بقای کشور ایران می‌باشد. در زمان آقا محمّد خان مناطقی از ایران جدا نشد؛ ولی در اثر خشونت و بی ‌رحمی‌که به دنبال متصرّفات خود انجام می‌داد زمینه را برای دل سردی و جدایی مردم آن سرزمین‌ها از بوم مادری خود فراهم کرد. در زمان فتح‌علی‌شاه بود که در طیّ انعقاد دو پیمان ننگین بهترین نواحی غرب دریای خزر از دست رفت. پادشاهان بعدی چنان در عیّاشی و حالت مسخ شده فرو رفته بودند که حتّی بدون جنگ مناطق وسیعی را از ایران جدا کردند که صد رحمت باید بر بی‌ عرضه‌ترین آن‌ها یعنی محمد شاه فرستاد. در این جا به اختصار عهدنامه‌هایی را که ذکر آن‌ها دل هر ایرانی را به درد می‌آورد اشاره می‌شود و باید مسببّین و دست اندرکاران آن را جزء خائنان ابدی تاریخ ایران دانست.

1- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 465

 

سیاست کلی روس و انگلیس در زمان قاجاریه

سیاست کلّی روس و انگلیس در زمان قاجاریه

نفوذ و دخالت استعمارگران روس و انگلیس در دوره‌ی قاجاریه بر کسی پوشیده نیست و آن‌ها نیز در جهت دست‌یابی به اهداف و خواسته‌هایشان بدون توجّه به نظر صاحبخانه در رقابت کامل بوده‌اند. بررسی تاریخ این دوره بدون توجّه به نتایج اعمال و رفتار آن‌ها ناقص خواهد بود و سیاست و اهداف کلّی آن‌ها در این دوران بدین روال بوده است:

سیاست انگلستان: «انگلستان نمی‌توانست علناً ایران را با نیروی نظامی‌تسخیر کند؛ زیرا این عمل گذشته از اشکالات زیاد به واسطه‌ی رقابت شدید موجود بین روسیه و انگلستان و به قول لرد کرزن اگر انگلیس‌ها در ایران یک قدم برمی‌داشتند روس‌ها دو قدم به جلو می‌آمدند و چون پیشروی روس‌ها در ایران برای امنیّت هند خطرناک بود مأمورین سیاسی انگلستان برای رسیدن به هدف و منظور خود دستور داشتند با ترویج فساد و تحمیل یک عدّه مردم پست و نالایق و دست‌ نشانده به عنوان هیأت حاکمه و ترویج فقر و مرض و جهل ایران را به قبرستانی مبدّل سازند که ساکنین آن را یک عدّه مردگان متحرّک تشکیل دهند تا هیچ وقت برای مقاصد پلیدشان رادع و مانعی در بین نباشد.»[1]

سیاست کلی روس‌ها: «...باید تدابیر گوناگون به کار برد که مملکت ایران روز به روز بی پول‌تر شود و تجارتش تنزّل کند و به طور کلّی همیشه باید در فکر تنزّل این مملکت بود و چنان باید او را در حال احتضار نگاه داشت که دولت روس هر وقت بخواهد بتواند بدون زحمت قادر بر هلاک و خفه ‌کردن او باشد و به اندک فشاری کار او را به آخر رساند؛ ولکن مصلحت نیست که قبل از فوت کامل و مرگ حتمی دولت عثمانی از جسد ایران بالمرّه قبض روح کند. ممالک گرجستان و ولایات قفقاز شریان حیاتی ایران است و همین که نوک نیش تسلّط روسیه بر آن خلید؛ فی‌الفور خون از رگ و دل ایران فوران خواهد کرد و چنان او را از حال خواهد برد که به طبابت هزار افلاطون اصلاح طبیعت او ممکن نشود.»[2]



[1] - ص 85 - عصر بی‌خبری - ابراهیم تیموری

[2] - ص 238 - عصر بی‌خبری - ابراهیم تیموری

3 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 464

مظفرالدین شاه و آرزوی دیدن آمریکا

مظفرالدین شاه و آرزوی دیدن آمریکا

 روزی وزیر مختار انگلیس کتاب انجیلی را که به شکل بسیار نفیس و زیبنده جلد شده بود جهت هدیه نزد مظفّرالدّین ‌شاه می‌برد. او در ابتدا نگاهی تند و سرسری به نسخه‌ی انجیل انداخته و پس از آن که یکی دو صفحه آن را ورق زده کتاب را کنار گذارده و در مورد مطلبی که تراوش فکر بکری چون او می‌تواند باشد صحبت می‌کند. پادشاهی که در مسایل خارجی که هیچ، در مسایل داخلی نیز هیچ اطّلاع و دور اندیشی نداشته و تنها در جهت انجام رؤیای خود برای مسافرت به آمریکا می‌باشد و خواهان اتّصال تنگه‌ی برینگ به قاره‌ی آمریکا می‌باشد و در این مورد از تزار روسیه آرزوی کمک دارد و نمی‌داند که در نزد آنان آلت دستی بیش نیست. وزیر مختار در این مورد می‌نویسد: «مظفّرالدّین ‌شاه نگاهی تند و سر سری به نسخه‌ی انجیل انداخت و یکی دو صفحه از آن را به عنوان ادب یا تفنّن ورق زد و سپس کتاب مقدس را کنار گذاشت و برگشت به سوی من و گفت خیلی مایل است در باره‌ی موضوعی کاملاً متفاوت که هیچ گونه ارتباطی با انجیل و تورات نداشته باشد با من صحبت کند. آن گاه در حالی که مرا به سوی یک کره‌ی جغرافیایی مرصّع به جواهر که در اتاقش بود هدایت کرد و از من خواهش کرد تنگه‌ی بهرینگ، تنگه‌ی بهرینگ یا برینگ شاهراه دریایی میان شمال شرقی آسیا و شمال غربی آمریکای شمالی است به عرض 50 میل دریایی را درست به دقّت نگاه کنم. سپس دنباله‌ی کلام خود را گرفت و گفت سال‌ها در این آرزو بوده است که روزی از آمریکا دیدن کند؛ ولی پس از تجربه‌ای که در سفر اخیرش به اروپا هنگام عبور از بحر خزر و کانال مانش پیدا کرده از دچار شدن به مرض دریا و آن حال تهوّع و استفراغ که به انسان دست می‌دهد به شدّت هراسان است و دیگر نمی‌خواهد آن گونه سفر‌های دشوار دریایی را به هیچ عنوان تکرار کند و به این ترتیب بعید نیست که این آرزو (دیدن اقلیم آمریکا) در دلش بماند و هیچ ‌گاه جامه عمل نپوشد؛ امّا به قراری که تحقیق کرده مطمئن شده است که عرض تنگه‌ی بهرینگ زیاد با پهنای کانال مانش فرق ندارد و در نتیجه این راه حل به نظرش رسیده که شاید بشود دوست تاجدارش تزار روسیه را وادار کند که منّتی بر گردن وی (شاه ایران) بگذارد و با احداث پل، راه آهنی روی این تنگه‌ی خاوری وسایل مسافرتش را با قطار از راه سیبری و خاور دور به آمریکا فراهم کند تا او دیگر مجبور نشود وحشت سفر دریایی از سیبری تا آلاسکا را دوباره تحمّل کند. سپس عقیده‌ی مرا نسبت به این فکر بکری که به نظرش رسیده بود جویا شد و سؤال کرد نظر انگلستان راجع به این نقشه چیست؟ حقیقت این است که از شنیدن این پیشنهادی چنین عجیب و مسخره به شدّت تکان خوردم؛ ولی پیش خود فکر کردم از آن جا که دولت روسیه عامل اصلی در اجرای این طرح ملوکانه است بگذار تا خود آن‌ها مسخره‌اش کنند. بنابراین با کمال احترام خدمتشان عرض کردم که بهتر است با وزیر مختار روسیه در این باره صحبت کنند و نظر او را جویا شوند؛ امّا دیگر نفهمیدم جریان بعدی قضیه به کجا رسید و شاه ایران چه جوابی از وزیر مختار روسیه شنید.»[1]



[1] - صص 68 و 69 - خاطرات سر آرتور هاردینگ - ترجمه‌ی دکتر جواد شیخ‌الاسلامی - 1363

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 358