پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی غسل و کفن محمَد علی شاه

چگونگی غسل و کفن محمّد علی شاه

محمّد علی ‌شاه با آن همه نخوت و حرص و آزمندی سرانجام در غربت و تبعید زندگی را بدرود گفت و از او چهار فرزند پسر به نام‌های احمد میرزا، محمّد حسن ‌میرزا، سلطان محمّد میرزا و عبدالمجید میرزا و دو دختر به نام‌‌های قدسیه ‌خانم و کامران ‌دخت از او باقی ماندند و در زمان فوت نحوه‌ی غسل و کفن وی بدین گونه بوده است که عین عبارات طعنه آمیز روزنامه‌ی حبل‌المتین در مرگ شاه چنین است:

«از قراری که آدم‌های خودشان در یک محلّی تعریف می‌کردند در سان ریبو سدر و کافور هم برایش پیدا نشده بود. فقط روی تخته گذاشته با صابون عطری غسل دادند؛ غسّال کی بود؟ یونس‌ خان آبدار و یک نفر هم اسماعیل طوپالی نام که ترک استانبولی است (خزانه ‌چی اعلیحضرت مرحوم قدر قدرت بوده) مختارالدّوله که در موقع ولیعهدی محمّد علی ‌میرزا بنان‌السّلطنه می‌دانستندش برای اعلیحضرت مرده، تلقّین می‌خواند. دکتر یروزالسکی» پنبه می‌گذاشت، روسی ‌خان کفن می‌دوخت، دیگری دعای روسی را می‌خواند. بقیّه‌ی یتیم‌ها گریه و زاری می‌کردند. اشک از چشم مختارالدّوله می‌ریخت. موقعی که جنازه‌ی او را از خانه به کلّیسا می‌بردند روسی‌ خان در یک طرف و مختارالدّوله در یک طرف جنازه حرکت می‌کردند. اعلیحضرت احمد شاه هم جلو جنازه و پسر دیگر سلطان محمود در عقب جنازه می‌رفتند. تابوت را با گل مزیّن کرده بودند.»[1]



[1] - ص 199 - داستان آزادی - باستانی پاریزی

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 396

تعهد بی شرمانه محمَد علی شاه به روس ها

تعهّد بی‌شرمانه محمّد علی شاه به روس‌ها

محمّد علی ‌میرزا پس از خلع از سلطنت و تبعید و اسکان در بندر ادسای روسیه علی ‌رغم تعهّدات قبلی که علیه دولت ایران اقدامی‌ انجام ندهد با حمایت دولت تزاری با نام مستعار تاجر خلیل بغدادی همراه با پیش ‌بینی دو هفته قبل وزیر مختار روسیه که سلطنت مجدّد محمّد علی ‌شاه را عنوان کرده بود تا مرز ایران اسکورت می‌شود. هرچند این اقدام او بی نتیجه و مردم ایران برای همیشه از شرّ او راحت می‌شوند، ولی تعهّداتی که این فرد وطن ‌فروش در قبال پیروزی به دولت روسیه سپرده بود در تاریخ این سرزمین که حوادث مشابه‌ی را بسیار به خود دیده بود بی‌نظیر و بسیار ننگین می‌باشد و نشان می‌دهد که هنوز این خاندان پس از قرن‌ها که بدین سرزمین وارد شده‌اند خود را ایرانی ندانسته و مطامع آنی و زودگذر خود را بر هر چیز ترجیح می‌داده‌اند. روایت شده است که «محمّد علی ‌میرزا در آخرین تلاش برای باز یافتن تاج و تخت تعهّد کتبی بی‌شرمانه‌ای هم کرد و آن را به دست ایوانف داد تا مفاد آن را مستقیماً به سن پترزبورگ مخابره کند. محمّد علی ‌شاه در این نوشته متعهّد شده بود که در صورت بازیافتن تاج و تخت خویش بدون چون و چرا از اوامر تزار روسیه اطاعت کند. ایوانف در تلگرافی که در روز 31 ژانویه 1912 به درخواست محمّد علی ‌میرزا مستقیماً به عنوان ساز آنف وزیر امور خارجه روسیه مخابره کرده نوشته است محمّد علی ‌شاه علاوه بر این تعهّد کتبی شفاهاً به من گفت که از مدّت‌ها قبل به این نتیجه رسیده و معتقد شده است که صلاح ایران در این است که تحت‌الحمایه‌ی روسیه بشود و حاضر است در این مورد تعهّد کتبی بسپارد که در صورت باز یافتن سلطنت تمام شرایط روسیه را برای تحت‌الحمایه شده ایران خواهد پذیرفت.»[1]



[1] - ص 871 - هفت پادشاه - جلد دوم - محمود طلوعی 

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 396

چگونگی قتل اتابک

چگونگی قتل اتابک

میرزا علی ‌اصغر خان امین‌السّلطان صدر اعظم سه پادشاه قاجاریه بوده است و در مورد این که چه کسی آمر قتل او بوده و این صندوقچه‌ی اسرار را در خاک مدفون کرده است روایات متفاوتی وجود دارد. هر یک گروهی را عامل این ترور معرّفی می‌کنند و شاید علّت این تناقضات آن بوده است که دو گروه متفاوت که دارای نظر و عقیده‌ی مشترکی بوده و بی‌ خبر یا با خبر از یک‌ دیگر مأمور ترور امین‌السّلطان بوده‌اند که در اثر تلاقی و ابهامات بعدی هر یک خود را عامل این ترور معرّفی کرده‌اند. یکی از این گروه‌ها افراد کمیته‌ی انقلاب (انجمن مخفی) بوده‌اند که اکثر مشروطه‌ خواهان با آن‌ها هم عقیده بوده و مهم‌ترین دلیل خود را وجود عبّاس‌آقا صرّاف می‌دانند.[1] و گروه دیگر تروریست‌هایی از طرف محمّد علی‌ شاه بوده‌اند که ظاهراً بعد از ترور امین‌السّلطان و جریانات بعدی این اقدام را به نام خود کرده و به شاه گزارش می‌دهند و محمّد علی ‌شاه نیز به اشتباه فکر می‌کند که ترور توسّط گروه او انجام گرفته است و به همین دلیل در ادسا که در حالت تبعید به سر می‌برد، می‌گوید در قتل اتابک خبط کردم. در هر صورت ترور این شخص در پرده‌ای از ابهام باقی مانده است و اینک به چند روایت اشاره می‌شود:

- نظر دکتر شیخ‌الاسلامی: «اتابک را در شامگاه شنبه 21 رجب 1325 ه.ق. هنگامی که در معیّت مرحوم سیّد عبدالله بهبهانی از سرسرای پارلمان بیرون آمد به ضرب تپانچه از پا درآوردند. فاصله‌ی زمانی بین ترور شدن این مرد و فوت شدنش ظاهراً بیش از ربع ساعت طول نکشیده بود. هیچ‌ کدام از این نکات مورد بحث یا اختلاف نظر نیست. با تمام این اوصاف مسأله‌ی قتل اتابک از همان لحظه‌ی وقوع به گرد و غبار تاریخ یعنی شایعات و روایات ضد و نقیض آلوده شده است و پرده‌ی ابهامی‌که بر گرد این قتل سیاسی ایجاد گردیده در درجه اوّل ناشی از این تصادف ذهن آشوب است که دو رکن متضاد سیاست آن روز ایران یعنی محمّد علی ‌شاه قاجار و مشروطه ‌خواهان انقلابی هر دو به از بین رفتن این مرد علاقه‌مند بوده‌اند. یکی از نقاط مبهم قتل اتابک تا مدّتی عبارت از هویت قاتل او بود. اکثر مشروطه ‌خواهان و نیز غالب مورّخان بعدی نهضت مشروطیت همواره به این نظر بودند که عبّاس‌ آقا آذربایجانی او را کشته است و این نظری است که امروز تقریباً منکر ندارد.»[2]

- دیدگاه خسرو معتضد: «...عبّاس‌ آقا پس از تیراندازی به اتابک به سوی شمال یعنی پارک امین‌الدّوله شروع به دویدن کرد؛ امّا پلیس‌ها و فرّاشان محافظ اتابک به تعقیب او پرداخته در این هنگام او ایستاد. لحظه‌ای با سرگشتگی و بهت به اطراف نگریسته و سپس گلوله‌ای به دهان خود شلیک کرد و درجا به هلاکت رسید.»[3]

- نظر علی شعبانی: «بعد از استعفای ناگهانی مشیرالدّوله پادشاه جدید و مجلس جوان را غافل‌گیر ساخت. ناچار محمّد علی ‌شاه یک نفر را که دم دست بود به جای مشیرالدّوله انتخاب کرد. گویا شاه در این موقع نظرش به میرزا علی‌ اصغر خان امین‌السّلطان اتابک بود که به حالت تبعید در فرنگستان به سر می‌برد، ولی تا اتابک از فرنگ آید مملکت را رئیس دولتی باید. این بود که قرعه‌ی فال صدارت به نام وزیر افخم صادر شد و پیدا بود که این دولت با یک خروار سریش به ریش ملّت نمی‌چسبد. یکی نبود به وزیر افخم بگوید فرمان صدارت را به تو دادند تو چرا گرفتی؟ به همین دلیل هنوز عرق راه اتابک خشک نشده بود که فرمان ریاست دولت به نام او صادر شد و دولت وزیر افخم سقوط کرد در حالی که از عمر کابینه‌ی او بیش از یک ماه و چهار روز نگذشته بود. بی خود نیست که گفته‌اند نگهداری شغل مشکل‌تر از به دست آوردن آن است. امین‌السّلطان اتابک را محمّد علی ‌شاه شاید به این نیّت به کار دعوت کرده بود که با کمک او بساط مشروطه را برچیند و به لوطی ‌بازی‌های مجلسیان خاتمه دهد؛ امّا مشروطه ‌خواهان افراطی که می‌ترسیدند کلّه‌ خری محمّد علی ‌شاه و کلّه ‌داری اتابک کار به دست مشروطه و مشروطه ‌خواهان بدهد اتابک را در جلوی مجلس ترور کردند و به این ترتیب اتابک امین‌السّلطان نخستین نخست‌وزیر ایران بود که به حکم نا مکتوب محکمه‌ی خلق اعدام انقلابی شد.»[4]

- خان ‌ملک ‌ساسانی در این باره می‌نویسد: «اتابک جهت معالجه به پاریس رفته بود. با پیش‌آمدن وضعیت نقار و کشمکش مابین محمّد علی ‌شاه و مجلس که به اعلی‌ درجه رسیده بود روس‌ها به شاه پیشنهاد کرده بودند اتابک را که جهت معالجه به پاریس رفته بود به ایران احضار کند. شاید او بتواند به این کشمکش مابین دولت و ملّت سرانجامی ‌بدهد. این بود که او را به ایران دعوت کردند و خیال می‌کردند که چون او سابقاً چندی طرفدار سیاست روس در ایران بوده باز هم به تلقّینات سفارت روس کار خواهد کرد و اساس مشروطیت را برخواهد چید؛ ولی بعد از ورود و روّیه‌ی کار کردنش روس‌ها و محمّد علی ‌شاه مظنون شدند که شاید با مشروطیت‌ها همراه است و محمّد علی ‌شاه سخت از او متنفّر شده بود حتّی خود اتابک در حضور شاه اقرار می‌کند که من در یک وضعیت خیلی ناگوار هستم. شما از من مظنون هستید که با مشروطه ‌طلب‌ها همراهی می‌کنم. آن‌ها از من مظنونند که می‌خواهم اساس مشروطیت را بر هم زنم. به واسطه‌ی این سوء ظن اصلاح به هیچ وجه ممکن نیست و نمی‌توان کاری از پیش برد و این نقار و اختلاف مابین دولت و ملّت را خاتمه داد. نه آن‌ها حقیقتِ آن چه که می‌خواهند به من می‌گویند و نه شما. من در این میانه متحّیر مانده‌ام. اگر حقیقتاً تمایل به اصلاح دارید باید عملاً مساعدت خودتان را به آن‌ها ابراز کنید تا آن‌ها مطمئن بشوند والاّ مرا از خدمت معاف فرموده اجازه فرمائید به اروپا مراجعت می‌کنم. سرانجام محمّد علی ‌شاه با حالت دو رویی و ناراحتی گفت: من همه جور حاضر به مساعدت هستم و اتابک گفت که پس آن چیزی را که تقاضا کرده‌اند که شاه بنویسد مرقوم فرمائید که من برای آن‌ها ببرم و مسأله را خاتمه بدهم. کاغذی را شاه امضا کرد به اتابک داد. او هم تشکّر کرده بلند شد. از در که بیرون رفت محمّد علی ‌شاه یک دشنام خیلی نا سزایی عقب سر او گفت. اتابک به مجلس رفته و پس از نطق مفصّلی متن کاغذ شاه را خوانده و سکوت و آرامش بالنّسبه حاصل شده و از آن آلتهاب افتاده بودند. یک ساعت از شب گذشته همین که از مجلس بیرون آمده به طرف کالسکه رفته بود. از بالای سردرِ مجلس هفت هشت تیر به طرف او شلیک کرده بودند. دو تیر اصابت کرده بود. یکی به شکم و دیگری به ریه، فقط توانسته بود خودش را به درون کالسکه بکشاند ودر کالسکه تمام کرده بود. عبّاس‌ آقا را هم همان اشخاصی که اتابک را زدند در اوّل خیابان شاه‌ آباد که از میدان نگارستان بیرون می‌آید در اوّل شب همان اشخاص زده بودند برای این که بگویند عبّاس ‌آقا اتابک را زده و خودش را هم کشته است و شاید عبّاس‌ آقا به هیچ وجه در این خطوط نبوده و فقط یک عابری سبیلی بوده است که سیاست قاتلین او را هم هدف تیر قرار داده است. باری چون عبّاس ‌آقا آذربایجانی بود. انجمن آذربایجان هم به ریش گرفت که بله از طرف انجمن آذربایجان اتابک خائن و نوکر اجنبی را کشتند؛ ولی خبر این مسأله مسلّم بود که از بالای سر در مجلس اتابک را زدند حرفی نیست و انگلیسی‌ها هم از این امر ناراحت نبودند. چون نقشه‌ی اتابک که می‌خواست میان شاه و مجلس آلتیام بدهد مخالف میلشان بود و می‌دیدند که اگر به این ترتیب پیش بیاید در بیرون‌کردن محمّد علی ‌شاه از ایران تأخیر خواهد شد؛ لهذا هر دو طرف از اتابک دلخوشی نداشتند و ممکن است که بساط قتلش را هر دو فراهم کرده باشند و بدون اطّلاع دیگری یعنی محمّد علی ‌شاه را به این کار واداشته باشند.»[5]



[1] - اسامی ‌افراد کمیته‌ی انقلاب ملّی (انجمن مخفی) به قرار ذیل می‌باشند: 1- ملک المتکلّمین 2 سیّدجمال‌الدّین اصفهانی 3- میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل 4- سیّد محمدرضا مساوات 5- حکیم‌الملک 6- سیّد عبدالرّحیم خلخالی 7- سیّد جلیل اردبیلی 8- معاضدالسّلطنه 9- میرزا سلیمان‌ خان میکده 10- حسین‌قلی ‌خان نوّاب 11- میرزا علی ‌اکبر خان دهخدا 12- حاجی میرزا ابراهیم ‌آقا 13- میرزا داوود خان علی‌ آبادی 14- ادیب‌السّلطنه 15- نصرت‌السّلطان. «مؤلّف»

[2] - ص 3 قتل اتابک - دکتر محمّد جواد شیخ‌الاسلامی

[3] - ص 371 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

[4] - ص 144 - هزار فامیل - علی شعبانی                       

[5] - خلاصه‌ی صص 310 تا 313 - سیاستگران دوره‌ی قاجار - جلد دوم خان ‌ملک ‌ساسانی

6- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 397


عقاید خرافاتی ملک جهان خانم

عقاید خرافی ملک‌ جهان ‌خانم

 

ملک‌ جهان ‌خانم همسر محمّد علی ‌شاه را همانند بسیاری از زنان که در پشت پرده‌ی امور مملکتی نقش اساسی داشته‌اند، باید شمرد. البّته هر یک از این زنان راه و روش مخصوص به خود را اعمال کرده‌اند؛ ولی این زن با تفکّرات خرافاتی خود که باید او را یک بیمار روانی دانست، در خلع پادشاه از سلطنت سهمی‌ مهم را به خود اختصاص داده است. از بین نظرات ارائه شده در باره‌ی وی به چند مورد اشاره می‌گردد که آن‌ها را باید مشتی از خروار دانست.

ـــ «محمّد علی ‌شاه بر خلاف اجداد و نیاکان خود تنها یک زن داشت که ملک جهان ‌خانم دختر نایب‌السّلطنه، کامران ‌میرزا بود. ولیعهد پیش از او مادر اعتضادالسّلطنه را در حباله‌ی نکاح خود داشت؛ امّا پس از ازدواج با ملک ‌جهان ‌خانم او را ترک کرد. شاه بی‌اندازه مطیع همسرش بود. ملک‌ جهان ‌خانم بسیار با عصمت و برخلاف زنانی همچون افتخارالسّلطنه و تاج‌السّلطنه، عمّه‌ خانم‌های بوالهوس و عیّاش خود بود. از نظر ظاهری زنی چاق، قد کوتاه و ابروانی پُر پشت و مشکی که بالای بینی، روی پیشانی به هم چسبیده و خالی بزرگ نیز پشت لبش بود. دارای چهره‌ای فربه و گوشتالو و چشمانی درشت با پوست گندمگون و غبغب بزرگ و گردن فربه، رخسار او را تکمیل می‌کرد.

او شوهر خود را می‌پرستید و به او بسیار وفادار بود، امّا به سحر و جادو اعتقاد داشت و این خصیصه را از پدرش نایب‌السّلطنه به ارث برده بود. وی هر سال مبالغ گزافی به رمّال و طالع‌ بین و جادوگر و طلسم ‌ساز می‌داد که دنیا را به کام او و شوهرش کنند و زبان دشمنان را ببندند و گره‌های بسته‌ی زندگی خانوادگی او را بگشایند. ملک‌ جهان ‌خانم خیلی نگران جان شوهرش بود. پس از واقعه‌ی بمب انداختن در روز 18 اسفند 1286 ه.ش. و پا فشاری مجلس برای آزاد کردن متّهمان دست‌گیر شده بیشتر ترسید و از آن پس مجلس و ملّت را دشمن جان و شوهر و خانواده‌اش می‌دانست. صبح‌ها اعلیحضرت را از حلقه‌ی یاسین رد می‌کرد. داده بود رمّالان و دعا نویسان و طلسم‌ نگاران بیست و شش نوع دعا و حفاظ و ورد و نقش طلسم و حرز جواد (نگهبانی بخشنده) نوشته و کشیده بودند. آن را در پارچه‌ای بسته و به صورت بازوبند به عنوان حرز جواد به بازوی شوهرش می‌بست و پس از چند جور دعا خواندن و فوت‌کردن به وی اجازه می‌داد از اندرون به بیرون برود. وی گاهی دستور می‌داد اسامی ‌همه‌ی افراد سرشناس قاجاری و غیر قاجاری از جمله ظلّ‌السّلطان، پسرش جلال‌الدّوله، علاء‌الدّوله، طباطبایی، بهبهانی و دیگران را روی ده‌ها تخم مرغ بنویسند و تخم مرغ خوانی و تخم مرغ شکنی می‌کرد تا به خیال خود دارنده‌ی چشم شور را پیدا کند. به حسین پاشا خان، امیربهادر جنگ کشیکچی‌ باشی دربار اعتقاد راسخ داشت. در روزهای پیش از کودتا با پول کلانی که در اختیارش بود شمار فراوانی از رمّالان و دعا نویسان و طلسم‌ نگاران را به امیریه فراخواند. به دستور آنان به تعداد وکلای مجلس گوسفند آورده آن‌ها را یکی یکی ذبح کرده و دنبه‌هایشان را آتش زده بودند و هر دنبه را به نام یکی از وکلای مجلس می‌خواندند. مانند تقی‌زاده، سیّد نصرالله اخوی و دیگران و پس از کودتای روز دوم تیر 1278 و بمباران مجلس و ویران کردن عمارت بهارستان، هم او بود که به وسیله‌ی پشتیبانانی که داشت به همه‌ی استخاره‌های محمّد علی ‌شاه شوهرش، در باب گرفتن و کشتن مشروطه ‌خواهان جواب مساعد می‌داد و به کسانی که جواب استخاره‌های شاه را می‌دادند و شاه به آنان اعتقاد داشت پول می‌رسانید که به استخاره‌های اعلیحضرت پاسخ بله بدهند. کشتن ملک‌المتکلّمین و صور اسرافیل و سیّد جمال اصفهانی پس از پاسخ آری این استخاره‌ها انجام شد. شاه به همسرش اعتماد و اعتقاد فراوان داشت و علیا حضرت نیز نود و پنج در صد موفّقیّت‌های قزّاق‌ها و سیلاخوری‌ها را در قلع و قمع مشروطه‌خواهان از اقدامات ساحرانه‌ی خود می‌انگاشت و نه توپخانه‌ی قزّاق‌خانه و عملیّات کلنل لیاخوف.  ملک‌ جهان ‌خانم و پدرش از روی علاقه به شاه خواهان قتل عام همه‌ی وکلای مجلس بودند و از آن روز به بعد یعنی از روز کودتا ملکه در بسیاری از موارد دستورها و فرمان‌های شاه را که رأی مسالمت و کوتاه آمدن می‌داد؛ لغو و ابطال می‌کرد.»[1]

ـــ «محمّدعلی‌شاه مثل موم در دست ملکه نرم بود. پادشاه مخلوع ایران به عکس پدر و اجدادش تنها یک زن دائمی‌گرفته بود که دختر نایب‌السّلطنه کامران ‌میرزا (دختر عمویش) بود. شاه قبلاً زن دیگری داشت، ولی موقعی که با این شاهزاده ‌خانم اصیل قاجار وصلت کرد زن اوّلش را طلاق داد. ملکه نفوذ عجیبی در مزاج شاه داشت. یعنی محمّد علی ‌شاه بالمرّه مطیع او بود. این زن بر خلاف دیگر زنان طایفه‌ی قاجار خیلی با عصمت و عفیف بود؛ ولی از آن طرف مثل غالب زن‌ها علاقه‌ی شدیدی به شوهرش داشت و می‌خواست که وی را همیشه سوار بر مرکب جلال و جبروت ببیند و عیب بزرگتری داشت و آن این بود که مثل پدرش نایب‌السّلطنه به سحر و جادو و خرافات معتقد بود و تمام کار‌ها و نقشه‌های مهمّش را به کمک سحر و جادو انجام می‌داد. با این که خیلی خسیس بود همه ساله مبالغی به یهودی‌ها و منجّم‌ها می‌داد که زبان دشمن را ببندند و کار بسته‌ی او را بگشایند. محمّد علی ‌شاه هرچه زنش می‌خواست به او می‌داد و کامران ‌میرزا نیز چیزی از دخترش مضایقه نداشت. دو ماه پیش از انهدام مجلس ملکه شروع به سحر و جادو برای پیشرفت کار شوهرش کرد. در عرض این مدّت همه روزه جمعی از جادوگران یهودی تهران در کاخ نایب‌السّلطنه جمع می‌شدند و در آن جا مشغول خواندن اوراد و انجام تشریفات مخصوص برای انهدام مجلس بودند. از جمله کار‌های این جادوگران که تحت نظارت دقیق ملکه صورت می‌گرفت. این بود که روزی به عدّه‌ی وکلای مجلس گوسفند به کاخ آوردند و دنبه‌های آن‌ها را آتش زدند و به نایب‌السّلطنه و دخترش اطمینان دادند که همه‌ی وکلا کشته و نابود خواهند شد. موقعی که کودتا موفّق شد و شاه به مقصود خود که بر انداختن مجلس بود نایل گردید بر ابهّت و احترام ملکه خیلی افزوده شد و از آن تاریخ به بعد این زن عملاً شریک اقتدارات سلطنت گردید به حدّی که در بعضی از موارد فرامین و احکام شاه را لغو و ابطال می‌کرد. به علاوه با مخالفان مجلس از قبیل امیر بهادر جنگ، مشیرالسّلطنه و شیخ فضل‌الله نوری اتّحاد سیاسی داشت و آن‌ها هم سر از فرمان وی نمی‌پیچیدند. برای اثبات قدرت و نفوذ ملکه، ذکر همین نکته بس که محمّد علی ‌شاه چند روز پس از انجام کودتا اعلان استقرار مجدّد مشروطیت را منتشر کرد؛ ولی ملکه به محض این که از موضوع با خبر شد گماشته‌های خود را مأمور کرد تا تمام آن اعلانات را جمع و پاره کنند و خود شاه را نیز سرانجام از فکر اعاده‌ی قانون منصرف کرد.»[2]

ــ ناصر نجمی‌در باره‌ی او می‌نویسد: «محمّد علی ‌شاه به مقیاس وسیعی تحت تأثیر القائات و خواسته‌ها و خود‌خواهی‌های همسرش بود و از وی حساب می‌برد. می‌نویسند وقتی که محمّد علی ‌شاه به روسیه تبعید گردید و ملکه ‌جهان همسرش نیز با او بود و بعد به عثمانی فرار کرد روزی نماینده‌ای از سفارت ایران پیش او رفت تا به نام سفیر کبیر از بعضی کار‌های نا خوش‌ آیند ملکه (من‌ جمله به کار انداختن تاکسی‌های کرایه‌ای در شهر استانبول و استنکاف از پرداخت عوارض آن به شهرداری) که مغایر شأن خاندان سلطنتی بود و به نام نیک ایرانیان مقیم عثمانی لطمه وارد می‌کرد، پیش شاه شکایت کند. محمّد علی ‌شاه که حقیقتاً برای لحظه‌ای از کار‌های بی‌رویّه‌ی زنش عصبانی شده و زمام اختیار از کَفَش به در رفته بود این بار عقده‌های درونی خود را به طور آشکار بیرون ریخت و به ممقانی که حامل پیغام سفارت بوده گفت: چه کنم. باعث تمام بد‌بختی‌های گذشته‌ی من از این زن است و اعمال اوست که مرا به این روز سیاه نشانده است.»[3]

ــ خسرو معتضد در باره‌ی آخرین روزهای زندگی این بانو به نقل از روزنامه‌ی ستاره به نقل از دکتر حسین فاطمی نوشته است: « ساعت چهار صبح جمعه 22 آبان 1326 مادر مرحوم احمد شاه، دختر مرحوم کامران ‌میرزای نایب‌السّلطنه فرزند ناصرالدین شاه در ناحیه‌ی سنّت‌ کلو در حومه‌ی پاریس از دنیا رفت. ملکه‌ی اسبق ایران به نام ملکه‌ جهان خوانده می‌شد و دومین زنی است که به همسری محمّد علی ‌شاه قاجار درآمد. ملکه جهان دارای 6 فرزند چهار پسر و دو دختر بود که دو پسر او مرحوم احمد شاه و مرحوم محمّد حسن ‌میرزا پیش از او در پاریس و دومی ‌در لندن بدرود زندگی گفتند. دو پسر دیگر، سلطان محمود میرزا و سلطان مجید میرزا که هر دو در موقع مرگ مادرشان در بالین او به سر می‌بردند. دخترهای او یکی همسر پسر شعاع‌السّلطنه و دومی ‌عروس سالارالدّوله است. مادر مرحوم احمد شاه قریب سه ربع قرن حوادث تاریخی ایران را دیده و مصائب بی‌شمار را پشت سر گذاشته بود. روزهای خلع محمّد علی ‌شاه و تبعید او به خاک روسیه انقراض خاندان قاجاریه، مرگ محمّد علی ‌شاه و سپس درگذشت احمد شاه و محمّد حسن ‌میرزا از حوادث بزرگی است که او در هفتاد سال عمر خویش ناظر آن بوده است. جنازه‌ی آن مرحومه را به طور موقّت در پاریس به خاک می‌سپارند تا در فرصت مقتضی آن را به کربلا به مقبره‌ای که مرحوم مظفّرالدّین‌ شاه و محمّد علی ‌شاه و احمد شاه در آن جا مدفون هستند انتقال خواهند داد و در مراسم عزاداری فقط افراد فامیل قاجار به طور خصوصی شرکت داشتند. بدین ترتیب پرونده‌ی او در گوشه‌ای از دنیا بسته شد. روزی که به دنیا آمد دربار ناصرالدّین‌ شاه و بقای جلال و جبروت کیانی می‌رقصیدند. در آن دقایقی که از دنیا رفت. جز چند چشم که بر بستر مرگ او دوخته شده بود کسی را در بالین خود نیافت.»[4]



[1] - خلاصه‌ی صص 625 تا 628 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

[2] - ص 152 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخ‌الاسلامی

[3] - ص 31 - محمّدعلی‌شاه و مشروطیت - ناصر نجمی ‌1377

[4] خلاصه‌ی صص 793 تا 798- قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخ‌الاسلامی

5- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 400

کامران میرزای ام الفساد و فروش درجات نظامی

کامران میرزای ام‌الفساد و فروش درجات نظامی

«کامران ‌میرزا پسر سوم ناصرالدین شاه ملقّب به نایب‌السّلطنه و امیرکبیر و دارای سمت وزیر جنگ و رئیس کلّ قشون ظفر نمون! و ضمناً حکومت تهران و چند حکومت و ایالت دیگر ایران نیز سال‌ها زیر نظر وی بوده است. در زمان ناصرالدین شاه دو وزارتخانه برای وزراء مربوطه‌ی آن خیلی پُر دَخل و پر فایده بوده و آن دو وزارتخانه یکی وزارت دارایی و دیگری وزارت جنگ بود و در سال‌های بعد هم باید به همین نحو قیاس شود. وزارت جنگ از سال 1297 تا 1313 ه.ق. در حدود 16 سال متوالی به عهده‌ی شاهزاده کامران‌ میرزا بود.

کامران‌ میرزا در سال 1272 متولّد و در سال 1277 ه.ق. در سن شش سالگی به جای فیروز میرزا نصرت‌الدّوله به معاونت پاشا خان امین‌الملک حاکم تهران شد. در سال 1283 ه.ق. که ناصرالدین شاه عزم سفر خراسان بود کامران‌ میرزا نایب‌السّلطنه را در غیاب خود در سن 15 سالگی به نیابت خویش منصوب کرد. در سال 1285 سردار کلّی را که در اواخر مانند اکثر القاب و مناصب بی‌ معنی شده بود در سن 13 سالگی به پسرش کامران ‌میرزا نایب‌السّلطنه داد و بعد در همین سال او را ملقّب به امیرکبیر کرد. در سال 1278 ه.ق. که ناصرالدین شاه برای زیارت عتبات مقدّسه عازم عراق گردید رسیدگی امور مملکتی را در غیاب خود به عهده‌ی نایب‌السّلطنه پسر 15 ساله خود که ضمناً وزیر جنگ هم شده بود به مشارکت میرزا یوسف مستوفی‌الممالک واگذار کرد. در سن 16 سالگی با سرورالدّوله دختر سلطان مراد میرزا حسام‌السّلطنه معروف به فاتح هرات مزاوجت کرد. پس از جشن عروسی شاه کامران‌ میرزا را حاکم تهران و بعد به وزیر جنگ و پس از آن او را که در سال 1275 ملقّب به نایب‌السّلطنه کرده بود همه کاره کرد. در سال 1290 که ناصرالدین شاه به سفر اروپا رفت. در غیاب خود کامران میرزا را که در این هنگام 18 سال از سنین عمرش می‌گذشت به عنوان نایب‌السّلطنه خود تعیین کرد. کامران‌ میرزا در زندگی خود پا پی تشکیلات منظّم که لازمه‌اش نظم و نسق است، نبود و زیادتر طالب بود که خود را در این دستگاه بی‌ سر و سامان به نوایی برساند و از ظلّ‌السّلطان عقب نماند.

کامران‌ میرزا مانند سایر شاهزادگان و برخی از رجال بیشتر در فکر متمّول کردن خود بود. درجات سابق که تا اندازه‌ای منوط به تقدیم خدمت و یا سابقه‌ی ممتد و صحّت عمل بود در زمان وزارت جنگی این شاهزاده در مقابل تملّق و تقدیمی‌ به او بی ‌زحمت به همه کس داده می‌شد. کامران‌ میرزا درجات نظامی‌را می‌فروخت و احکام سرهنگی، سرتیپی، امیر تومانی را بدون هیچ استحقاق به این و آن می‌داد. وزارت جنگ در زمان این شاهزاده که حامی‌ او پدر تاجدارش بود به منتهی درجه‌ی خرابی ایجاد شد و شغل نظامی ‌هم مانند شغل کشوری لا به شرط گردید. عدّه‌ی سرهنگ، سرتیپ و امیر تومان بی ‌فوج از اندازه گذشت و خلاصه این که در مدّت 16 سال وزارت خود نظام ایران را صورت یک پول کرد. کامران ‌میرزا مردی بود عیّاش و خوش‌گذران و عیّاشی وی گوناگون بوده است. دستگاه نایب‌السّلطنه در زمان پدرش ناصرالدین شاه نظیر دستگاه خود شاه بود. به این معنی همان طوری که شاه کشیکچی‌ باشی، فرّاش ‌باشی، حکیم ‌باشی، مترجم مخصوص، پیش‌خدمت‌ باشی خوان‌سالار، امیر آخور تفنگ‌دار باشی، نایب تفنگ‌دار باشی، خواجه‌ باشی، قوشچی‌ باشی، شاطر باشی و غیره داشته. نایب‌السّلطنه هم تمام آن‌ها را دارا بوده است. اعتماد‌السّلطنه در یادداشت روزانه‌ی خود 20 رجب 1299 شنیدم، روزی که شاه سربازخانه نایب‌السّلطنه رفته بود80 هزار تومان ادوکلون که از عطریات فرنگی است خریده و به در و دیوار سربازخانه زده و گل و بلبل زیادی حاضر کرده بود. کامران‌ میرزا پس از فتح تهران در زمان محمّد علی‌ شاه تحت حمایت و به تابعیّت روس پذیرفته شد و پس از بازگشت به تهران در سال 1307 خورشیدی در سن 75 سالگی در تهران درگذشت و در حضرت عبدالعظیم در مقبره‌ی ناصرالدین شاه به خاک سپرده شد. »[1]



[1] - خلاصه‌ی صص 149 تا 161 - شرح حال رجال ایران - جلد سوم - مهدی بامداد

2-آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 403