پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

حرص و آزمندی محمَد علی شاه

حرص و آزمندی محمّد علی شاه

 

از دیگر معایب توصیف شده‌ی محمد علی شاه حرص و آزمندی فوق‌العاده‌اش می‌باشد که این خصلت را کم و بیش در سراسر زندگی خود حفظ کرد. دکتر محمّد جواد شیخ‌الاسلامی راجع به همین موارد از زندگی وی می‌نویسد: «او طمع مفرطی به جمع ‌آوری مال و مکنت داشت. غالباً او را (در دوران ولیعهدی) به ارتکاب اعمالی که به هیچ وجه برازنده‌ی شأن پادشاه آینده‌ی کشور نبود وادار می‌کردند. کسروی در تاریخ خود می‌نویسد خودِ جوانِ طمع‌ کار با همه‌ی دارایی هنگفت و مقام شامخ ولیعهدی از مردم آذربایجان پول می‌گرفت؛ ولی بدهی‌های خود را هرگز نمی‌پرداخت. ستمگران محلّی آذربایجان همین که از خوی و خصلت ولیعهد آگاه شدند با دادن پول یا به وسایل دیگر به او تقرّب جسته و به پشت‌گرمی ‌والی خود هر آن چه توانستند نسبت به باقی مردم ستم کردند و همچنین راتیسلاو (قنسول بریتانیا در تبریز) در گزارش مورّخ ژوئیه 1906 خود به تهران حتّی روشن‌تر و بازتر از این، در باره‌ی کار‌های بی‌رویّه‌ی ولیعهد صحبت کرده است. او در این گزارش اظهار عقیده می‌کند که نامحبوب بودن ولیعهد در تبریز اساساً ناشی از شرکت و دخالت او در امر احتکار غلّه در آذربایجان و بالا نگاهداشتن مصنوعی قیمت گندم است. دو تن از مالکان متنفّذ آذربایجان که هر دو با ولیعهد همدست و در حفظ قیمت کنونی غلّه ذینفع هستند، عبارتند از امام‌ جمعه و ساعدالملک (بیگلربگ تبریز). هر دوی این بزرگواران از محارم و مقرّبان ولیعهد هستند و اگر پشتببانی محمّد علی‌ میرزا نبود؛ هرگز نمی‌توانستند آذوقه‌ی مورد نیاز مردم تبریز را به نفع خود احتکار کنند. طبقه‌ی اعیان تبریز با این که دل خوشی از ولیعهد ندارند به ظاهر جنبه‌ی احتیاط را رعایت می‌کنند و حرفی بر ضدّ والی خود نمی‌زنند؛ ولی اشتباه خواهد بود اگر ما این سکوت را علامت رضا تلقّی کنیم؛ زیرا طمع فوق‌العاده‌ی والاحضرت دائماً مانند اجل معلّق بالای سر این عدّه آویزان است و همه‌ی آن‌ها در وحشت دائمی‌ به سر می‌برند که مبادا ولیعهد هوس کند مال و ثروت آن‌ها را به زور از دستشان بگیرد و مورد دیگر مجدالملک تبریزی برای مرحوم تقی‌زاده نقل می‌کرده است که روزی در زمان ولیعهدی محمّد علی‌ میرزا در باغ شمال شهر، کنار استخر دایره ‌وار صف کشیده بودیم و ولیعهد صحبت از آرزوهای اشخاص می‌کرد. هنگامی که نوبت ذکر آرزوی خودش رسید. اظهار داشت که بزرگترین مکنون قلب وی آن است که روزی حاکم کرمان گردد. آذربایجانی‌ها از این حرف ولیعهد بر آشفته و گلایه کنان عرض کردند که فرمایش والاحضرت توهینی به تمام آذربایجان است؛ زیرا این ایالت همیشه مقام بزرگی در تشکیلات کشور ایران داشته و از زمان فتحعلی ‌شاه قاجار ولیعهد نشین بوده است. حالا چه کم‌ خدمتی از آن‌ها بروز کرده است که والاحضرت حکومت کرمان را بر والی‌گری آذربایجان ترجیح می‌دهند. محمّد علی‌ میرزا پاسخ داد. بچه نباشید. منظور مرا درست نفهمیدید. مقصودم این بود که کرمانی‌ها مطیع و بی سر و صدا هستند و به راحتی می‌شود پول و مالشان را گرفت. حتّی اگر پوست مردم آن جا را بکنند صدا از احدی بلند نمی‌شود؛ امّا اهالی آذربایجان به آسانی زیر بار زور نمی‌روند و غوغا و سر و صدا راه می‌اندازند و آوای مرا می‌برند.»[1]



[1] - ص 139 و 140 - قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخ‌الاسلامی

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 373

دوران ولیعهدی محمَد علی شاه

دوران ولیعهدی محمّد علی ‌شاه

 

«مظفّرالدّین ‌شاه در تاریخ 1313 منصب ولایتعهدی را به پسر ارشد خود محمّد علی ‌میرزا می‌دهد و او نیز طبق رسم و آیین قارجاریه در تبریز زندگی می‌کرد و بنا به روایات ذکر شده به جای تجربه در سیاست و ناپسندی اکثر اوقات خود را در راه‌های خلاف و نامشروع و جمع‌آوری اموال مشغول بوده و با خط مشی دولت روسیه که به طرق مادی و معنوی برای او ترسیم کرده بود روزگار را سپری می‌کرد. زمانی بیماری مظفّرالدّین‌ شاه شدّت یافت محمّد علی ‌میرزا برای جانشینی عازم تهران می‌شود. از ناظم‌الاسلام کرمانی در باره‌ی دوران ولیعهدی او روایت شده است که از مجالست اخیار و ابرار منصرف و از تکمیل علوم و کمالات منحرف، با اشخاص رذل جلیس، با ناکسان انیس، مردمان پست و شریر و اوباش و الواط را طرف وثوق و اعتماد خویش قرار داد و به کار‌های زشت عادی شد. مثلاً از سرباز دو قران و سه قران می‌گرفت و او را از سر خدمت مرخّص خانه می‌کرد. مقرّب‌ترین نوکرهایش کسی بود که چیزی به او عایدی داشت. گندم و جو را در اوّل خرمن احتکار و انبار می‌کرد و در آخر کار به قیمت گران می‌فروخت. اکثر شب‌ها با چند نفر از مخصوصان خود سوار شده، می‌رفتند به خارج شهر تبریز برای شکار رعیّت بیچاره. اگر جنس و پولی همراه داشتند، می‌گرفتند و الاغ او را گرفته می‌فرستادند به دهات خود که در آن جا به فروش می‌رسید. بعضی اوقات که خواصّ او می‌خواستند او را خرسند کنند تقسیم او را از غنیمت بیشتر می‌دادند. مسجّلاً به واسطه‌ی مجالست با این گونه اشخاص رذل و پست ‌فطرت این شاهزاده را به قتل و نهب اموال و رشوه عادت داده، بعضی اشخاص هم در ضمن پیدا شدند و او را به جادو معتقد کردند و اعتقاد غریبی برای اعمال سحر و جادو به هم رسانده بود. در واقعه‌ی مخالفت با مجلس (1286 ه.ش.) تمام اعتماد و وثوقش به مکانی بود که چند نفر مسلمان و یهودی در آن جا مشغول جادو بودند و نیز در وقتی که به تبریز و قزوین قشون می‌فرستادند بعضی طلسم‌ها و خاک مرده که معمول این اشخاص موهوم‌ پرست است به سردارهای خود می‌داد که در فلان طرف قشون مشروطه‌ خواه در زمین چال کنید و فلان خاک را در فلان زمین به طرف دشمن بپاشید که شکست بخورد.»[1]



[1] - ص 510 - قصّه‌های قاجار - خسرو معتضد 1384

2-آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 372

محمَد علی شاه از دیدگاه دیگران

محمّد علی ‌شاه از دیدگاه دیگران

 

محمّد علی ‌شاه بر خلاف انتطار ناصرالدین شاه هیچ تأثیر ژنتیکی از رادمردی چون امیرکبیر به ارث نبرده بود. از نطر اخلاق و رفتار نیز همچون مستبدان سلف خود بود و تحت تأثیر ریاکاری و خرافاتی بودن و وابستگی به اجانب خصوصاً روسیه قرار داشته است. در مورد او تقریباً دیدگاه‌های مشترکی وجود دارد که به چند نمونه از آن‌ها اشاره می‌گردد:

ـــ از نظر سفیر ایران در عثمانی؛ «احتشام‌السّلطنه که در زمان اقامت محمّد علی ‌شاه در استانبول سفیر ایران در امپراتوری عثمانی بوده است، می‌نویسد هنگامی که عهده‌دار سفارت استانبول بودم و او پادشاهی معزول و ساکن استانبول بود بهتر از آن چه در دوره‌ی ولیعهدی در تبریز و در زمان سلطنت در تهران شناخته بودم از نزدیک دیده و شناختم. شاه مخلوع آدمی ‌به تمام معنی مغرور، مقدّس‌مآب، ظالم، عیّاش، پَست ‌فطرت خود‌خواه، پول پرست، مبذّر و مستبّد و در عین حال ساده ‌لوح و خرافی بود. در استانبول نوکران و نزدیکان خود را این طرف و آن طرف می‌فرستاد تا اسامی‌چهل نفر از مستبدّین را به دست آورند که او در قنوت نماز شب برای آن‌ها طلب مغفرت و رحمت کند و از این قبیل مقدّس‌مآبی‌ها فراوان داشت. در عین آن که خود از ارتکاب هیچ عمل شنیعی قصور نمی‌کرد. با هزار زحمت و ذلّت از دولت ایران مقرّری خود را می‌طلبید و سفارت و دولت را برای وصول آن به ستوه می‌آورد و بعد به مصارفی می‌رساند که ابداً ضرورت نداشت.»[1]

ـــ «محمّد علی‌ شاه نمونه‌ای کامل از جابران دیرین شرق بود و زندگانی‌اش مانند آیینه‌ای صفات و روحیات این گونه جابران را منعکس می‌ساخت. مستبّد، بد قول، حسود، قدرت‌ پرست، بدخواه ملّت، ترسنده از اقویا، زورگو به ضعیفان، متفرعن، عاشق مال دیگران، در موقع ضعف فوق‌العاده معقول و سر به راه می‌شد و نامه‌های پُر تملّق و خشوع به امثال بهبهانی می‌نوشت؛ ولی در لحظه‌ی اقتدار آناً به رسم و آیین استبداد برمی‌گشت و مثلاً به سربازان خود دستور می‌داد که ریشِ سفید آن رهبر روحانی را بکنند و یا این که تنِ ناتوان یک روحانی دیگر (سیّد محمّد طباطبائی) را با لگد و قنداق تفنگ مجروح سازند. در موقع به توپ بستن مجلس وسایل خود را جمع کرده و آماده‌ی فرار به سفارت روس بود که اگر در اقدام خود موفّق نمی‌شد، بتواند فرار کند.»[2]

ـــ از نظر لومینتسکی، «جانشین آتی شاه کنونی ایران والاحضرت پرنس محمّد علی ‌میرزا است. مردی چاق، کوتاه ‌قد، عصبانی، زود جوش که عینک ذرّه‌بینی برای خواندن و نوشتن به کار می‌برد. بدخُلق و کاملاً غیر عادی است. به چند بیماری معدی و گوارشی و احتمالاً یک بیماری آمیزشی که از سال‌ها پیش گریبان‌گیرش شده دچار است و به مراقبت دایم یک پزشک در حول و حوشش نیاز دارد. او کم ‌حوصله، قشری و خرافاتی است. به شدّت احساس تحقیر شدن می‌کند و از این که ما او را خیلی تحویل می‌گیریم خوشش می‌آید. من ساعات زیادی با او دیدار و گفت‌وگو داشته‌ام. او برای اعلیحصرت تزار و اصولاً هر نهاد و نماد روسی احترام فراوانی قایل است. لباس قزّاقی را در نهایت میل و رغبت می‌پوشد به صورت مجمل و خلاصه جملاتی به زبان روسی می‌گوید و مجلّات مصّور ما را با نهایت میل تماشا می‌کند. اهل تفأل و استخاره است. او اصلاً اهل مطالعه نیست. بیشتر وقت او به محاسبه‌ی عایدات املاکش می‌گذرد و مبالغ هنگفتی به بانک دولتی ما در تبریز بدهی دارد و به تازگی شنیدم به بانک شاهی که رقبای ما راه انداخته‌اند نیز بدهی‌هایی یافته است.»[3]

ـــ ناصر نجمی‌ در باره‌ی او می‌نویسد: «محمّد علی ‌شاه فرزند ارشد مظفّرالدّین ‌شاه که در بحرانی‌ترین مقاطع تاریخ معاصر فرمانروای ایران گردید. دارای خصایل اخلاقی ویژه‌ای بود که در اسلاف وی کمتر به چشم می‌خورد؛ البّته بعضی از این خصوصیّات تا حدّی با پدرش و پدر بزرگش ناصرالدین شاه مشترک بود؛ ولی از لحاظ قاطعیّت، قدرت ‌طلبی، یک‌دندگی و استبداد رأی به پدر بزرگش ناصرالدین شاه شباهت داشت و محمّد علی ‌شاه کوتاه ‌قد و فربه و صورتی چاق و گونه‌هایی بر‌آمده داشت. بد‌بختانه زیردستان و وزرا و درباریان او مردانی بودند کم تجربه و غیر واقع‌بین که چندان شناسایی و درک صحیحی از حقایق اوضاع و جهان‌بینی ضروری نداشتند. هرچند که در کنار این دولتمردان و مردان سرشناس عناصر مطّلع و آگاهی نیز دیده می‌شدند، ولی نفوذ و سیطره‌ی آن‌ها در مزاج شاه قابل اعتنا نبود و اگر هم محمّد علی ‌شاه به آن‌ها اختیار و میدانی می‌داد این اختیارات و نفوذ و قدرت دائماً در حال تغییر و جابجا شدن بود. بی ‌پولی و وضع ناگوار اقتصادی و اداری و هرج و مرجی که در این راستا دیده می‌شد همه و همه از اسباب مضاعف شدن مشکلات حکومتی شاه به شمار می‌آمدند و فشارهای بیگانگان و اصطحکاک منافع دولتین روسیه و انگلستان در ایران که از لحاظ موقعیت و یا جغرافیای سیاسی وضع خاصّی داشت مزید مشکلات و مصیبت‌های محمّد علی ‌شاه گردیده بود. یکی از سرگرمی‌های شاه خوردن تنقّلات مختلف بود. همواره مقابل میز کوچکی که وی در پشت آن جسم تنومندش را قرار می‌داد چیده شده بود و وی از این جهت با ناصرالدین شاه پدر بزرگش شبیه بود که دائماً از تنقّلات آماده تناول می‌کرد. محمّد علی ‌شاه از همان بدو حکمرانی خویش تمایلات روس گرایانه داشت و این پادشاه برخلاف اسلاف خود با تغییر موضع سیاسی خویش در سیاست خارجه خویشتن را با حوادث بسیار مهمّی ‌مواجه کرد که دنباله‌ی حرکت جنبش مشروطه‌ طلبی بود؛ ولی مسأله‌ی عمده در این راستا تحریک خصومت و دشمنی دولت انگلیس علیه خودش بود که سرانجام به خلع وی از سلطنت و قدرت منجر گردید. محمّد علی ‌شاه و فرزندش احمد شاه هر دو در پایان کار دچار در به دری و شور بختی شدند و سرانجام هر دو پادشاه در دیار غربت جان به جان‌آفرین تسلیم کردند و درگذشتند و این دو پادشاه باری به هر جهت قربانی مطامع سلطه‌گری انگلیسی‌ها گردیدند.»[4]

ـــ «دکتر اسمیرنوف که جهت مأموریت جدید خود به ایران آمده بود پس از ملاقات با محمّد علی ‌میرزا در آشوراده همراه وی به تبریز می‌رود و در اوّلین برخوردها او را چنین معرّفی می‌کند: اسمیرنوف در همان روزهای اوّل ورود به تبریز تحت تأثیر میزان باور نکردنی سبعیت، بی‌رحمی ‌و حس غارتگری ولیعهد و همراهانش قرار گرفت و می‌گوید: ولیعهد محمّد علی ‌میرزا به حد وحشتناکی شقی و سنگ‌دل بود و در مجازات‌ها راه افراط می‌پیمود. در مورد راهزنان دستور سر بریدن، قطع دست و پا و حتّی چشم در آوردن از فرمان‌های عادل او بود. سعی می‌کرد خود را تربیت شده و اروپایی ‌مآب معرّفی کند؛ امّا فرد بسیار خشن، خام، کم ‌سواد، قسی‌القلب و اخّاذی بود که به ویژه به دریافت هدایا، سوغاتی، پیش‌کش، رشوه و انواع تعارفات علاقه‌ی مفرطی داشت. او در مورد مردم به گونه‌ای سخن می‌راند که گفتی روح لویی چهاردهم پادشاه معروف فرانسه در جسم او حلول کرده است. همان طورکه لویی، مردم فرانسه را قاطر شاه و دولت می‌خواند محمّد علی ‌میرزا هم مردم را مشتی گدای فرومایه و نادان می‌خواند که باید آنان را زیر فشار گذاشت تا حقوقات دولتی را بپردازند وگرنه دیوانه و مغرور می‌شوند و سر به طغیان برخواهند داشت. محمّد علی ‌میرزا از دریافت هدایای نقدی حتّی 25 تومان و50 تومان نیز روی‌گردان نبود.»[5]



[1] - هفت پادشاه - محمود طلوعی، 1377، جلد دوم، ص 824

[2] - ص 149 قتل اتابک - دکتر محمّدجواد شیخ‌الاسلامی

[3] - ص 179 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

[4] - خلاصه‌ی صص 15 تا 19 محمّد علی ‌شاه و مشروطیت - ناصر نجمی 1377

[5] - ص 274 - آخرین محبوبه‌ی احمد شاه قاجار - خسرو معتضد 

6- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 372

محمَد علی شاه

محمّد علی ‌شاه

 

محمّد علی‌ شاه پسر اکبر و ارشد مظفّرالدّین ‌شاه قاجار و تاج‌الملوک ملقّبه به امّ‌الخاقان دختر بزرگ میرزا تقی ‌خان امیر کبیر صدر اعظم مشهور ناصرالدین شاه بود و در سال 1289 ه.ق. در تبریز متولّد و به هنگام ولایتعهدی پدرش مظفّرالدّین‌ شاه که در تبریز مقیم بود در سال 1299 ه.ق. ملقّب به اعتضادالسّلطنه شد و همیشه‌ی اوقات در آن جا با پدر خود می‌زیست. در تاریخ 24 ذی‌القعده 1324 ه.ق. مظفّرالدّین ‌شاه درگذشت و محمّد علی ‌میرزای ولیعهد که در پایتخت حاضر بود به جای پدر پادشاه شد و در تاریخ اوّل ذی‌الحجّه 1324 ه.ق. سلطان احمد میرزا پسر دوم خود را به ولیعهدی انتخاب کرد و در پنجم همین ماه خودش هم تاجگذاری کرد. محمّد علی ‌شاه چه در ایّام ولیعهدی و چه در ایّام سلطنتش به واسطه‌ی نفوذ روز افزون و تسلّطی که روس‌ها در ایران پیدا کرده بودند و انگلیس‌ها از این حیث خیلی عقب‌تر بودند بیشتر سیاست یک طرفه بازی می‌کرد و خیلی روسوفیل یعنی هواخواه روس بود. به این مناسبت انگلیس‌ها هم از همان اوّل به ولایتعهدی و بعد به سلطنت محمّد علی ‌شاه به هیچ وجه راضی نبودند. بنابراین هر روز برایش گربه‌ رقصانی راه می‌انداختند و بازی مشروطیت را که به دستیاری آنان در سلطنت مظفّرالدّین ‌شاه ریشه دوانیده بود در سلطنت محمّد علی ‌شاه برای نفع خودشان بیشتر آبیاری کرده و تقویت کردند تا این که کاملاً در طرح نفشه خود موفّقیّت حاصل کرده و سرانجام قضیّه منتهی به خلع محمّد علی ‌شاه از سلطنت گردید و از این به بعد سیاست خود را از هر جهت جانشین سیاست روس کردند. محمّد علی ‌شاه که به سلطنت رسید دسته‌ای از مردم نسبت به وی خوشبین نبودند؛ غافل از این که پادشاهان دیگر ایران نیز پیش از او چندان بهتر نبوده و تقریباً همگی از سر و ته یک کرباس بوده‌اند. بنابراین به اختلافات هر روز دامن زده می‌شد، روزنامه‌ها از سمتی و نمایندگان از سوی دیگر از او بدگویی می‌کردند تا این که در دوم تیر 1287 خورشیدی مجلس را به توپ بست و عدّه‌ای از نمایندگان و افراد سرشناس و متنفّذ را دستگیر و جمعی از آنان را کشت و عدّه‌ای را تبعید و بقیّه را زندانی کرد. عکس‌العمل این واقعه منجر به فتح تهران و برکناری او از تاج و تخت شد و محمّد علی ‌شاه نیز به سفارت روس پناهنده گردید و احمد میرزای ولیعهد را که در حدود 12 یا 13 سال داشت به جای او به پادشاهی برگزیدند. محمّد علی ‌شاه موقعی که از ایران رفت بالغ بر سیصد هزار لیره به بانک روس مقروض بود و در حدود یک میلیون و پانصد و نود هزار تومان بدهی داشت و محمّد علی ‌شاه پس از 16 سال در به دری و آوارگی عاقبت در بندر ساوانا در ایتالیا در 11 رمضان 1343 ه.ق. در سن 54 سالگی جهان را بدرود گفت و نعش او را از آن جا به عتبات عالیات انتقال داده و در کربلا در حرم حضرت امام حسین (ع) به خاک سپردند.[1]



[1] - خلاصه‌ی صفحات - 433 تا 444 - جلد سوم - شرح حال رجال ایران - مهدی بامداد

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 370