پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

چگونگی انتخاب همسر برای احمد شاه

چگونگی انتخاب همسر برای احمد شاه

«احمد شاه پس از نشستن بر تخت سلطنت در همان روزهای اوّل خواست خود را با اطرافیان در میان گذاشت. او زن می‌خواست یعنی به سنّی رسیده بود که نیاز به زن داشت. درباریان پس از شور و مشورت بسیار به این نتیجه رسیدند که بهتر است از علیا حضرت ملکه‌ی مادر سابق یعنی علیا مخدّره ملک‌ جهان ‌خانم همسر اعلیحضرت مستعفی محمّد علی ‌میرزا دعوت شود به تهران تشریف بیاورند و انتخاب مهم همسر زیر نظر خود علیا حضرت انجام شود؛ زیرا دیگر خانم‌های درباری این جُربُزه و قابلیت را در خود نمی‌دیدند که برای شاه مملکت همسر انتخاب کنند. در دربار قاجار رسم بر آن بود که برای شاهان قاجار در سنین میان 16 تا 18 سال پیش از نشستن بر تخت سلطنت یک دختر جوان صیغه می‌کردند که رفع احتیاجات او را بکند تا به موقع خود و با در نظر گرفتن همه‌ی جوانب و انتخاب مناسب و هم‌شأن و هم‌تراز از نظر خانوادگی و سلسله ‌نسب و جنبه‌ی اشرافی و ایلیاتی به ویژه از طایفه‌ی قوانلو و دوّلو بودن همسر اصلی و سوگلی اعلیحضرت انتخاب شود و مراسم عقد رسمی‌ به عمل آید. احمد شاه یک سال قبل از تاجگذاری مرتباً از اطرافیان می‌پرسید، نمی‌شود من زن فرنگی بگیرم، زیرا احمد شاه در دوران ولیعهدی ربیّه (هر بتی که به صورت زن شناخته شود) زبان روسی و فرانسوی به نام آسیه گالیوویای روسی داشت که پس از فتح تهران توسّط مشروطه ‌خواهان همراه تعدادی از مسؤولان رده بالای روسی که آن‌ها را جاسوس می‌دانستند از ایران اخراج شد، ولی احمد شاه علاقه‌ی خاصّی به وی داشت. بعد به دختر کنت لگوتتی وزیر مختار اتریش تمایل داشت. کنتس هیلدا لگوتتی دختری چاق، دارای گیسوان خرمایی، کوتاه ‌چهره و گردن‌ فربه، چشمانی مهربان و خمار بود و ماه‌ها بود که با احمد شاه تنیس بازی می‌کرد. احمد شاه موقعی که این مسأله را مطرح کرد به خاطر سوابق خانوادگی و مسائل روز دنیا که جنگ جهانی اوّل نیز شروع شده بود و رقابت شدید دولت‌های متخاصم با نظر او موافقت نکردند حتّی احمد شاه می‌گوید من با او قول و قرار گذاشته‌ام و او مسلمان می‌شود باز هم سخنان او اثری نبخشید و از طرف دیگر هیلدا لگوتتی پس از ناامیدی از ازدواج با احمد شاه سرانجام نصایح پدر و مادرش را پذیرفته و مراسم نامزدی او با شوالیه مونتانیا یکی از اعضای به نسبت برجسته‌ی سفارت پادشاهی ایتالیا در تهران برگزار شده بود و شبی که این خبر را به احمد شاه جوان دادند به تلخی گریست؛ ولی بعد دستور داد هدیه‌ی گرانبهایی بخرند و آن را به عنوان چشم ‌روشنی برای هیلدا ارسال دارند.

شرح جالب انتخاب همسر برای احمد شاه توسّط ملک جهان ‌خانم به این صورت بوده است. هنگامی که مادرش وارد ایران شد؛ به او گفت شنیده‌ام هوس زن فرموده‌اید. نبینم دنبال این دخترهای شلخته‌ی فرنگی باشید. من خودم دست بالا خواهم کرد و یک دوشیزه‌ی مسلمان پاک و نجیب اشراف‌زاده، جهیزیه‌دار را برای تو خواهم گرفت و از آن روز به بعد اقدامات جست‌وجوی او شروع گردید. ابتدا دلاله‌ها، دلاک‌ها، مردان خنزری پنزری فروش، زنان غیب‌گو، کولی‌ها و غربیل ‌بندهایی که ملکه‌ جهان را می‌شناختند، رمّال‌ها، فال نخودگیرها، چینی‌بندها، زنان کلّیمی جادو جنبل‌ باز به وسیله‌ی مستخدمه‌ی ویژه علیا حضرت ملکه جهان و نیز دایره‌ی شعبه مخفی تأمینات که امور محرمانه دربار با آن دایره بود، استخدام شدند که در شهر بگردند و نشانی هر خانه‌ای را که دختر خوشگل و دَم بخت و مناسب دارد پیدا کنند و به وسیله‌ی یکی از مفتّشان اداره‌ی تأمینات که با این جور راپورتچی‌های عوام‌النّاس سر و کار داشت گزارش مناسب بدهند. شرط اصلی این بود که دوشیزه‌ی مورد نظر اوّلاً سن کمی ‌داشته باشد. لاغر و استخوانی و دوکی و مردنی نباشد. پدر و مادر حسابی و اعیان یا نیمچه اعیان داشته باشد. جهیزیه‌ی خوبی برای او تدارک دیده باشند و در صورت امکان به یکی دو زبان و دست کم یک زبان فرنگی بتواند تکلّم کند. از جاهایی که امکان یافتن دختران خوشگل و اصیل و شریف و درس‌خوانده در آن‌ها وجود داشت. طبعاً مدارس دخترانه‌ی تهران بود. علیا حضرت ده خانم را انتخاب کرده و مراجعه به مدارس دخترانه‌ی تهران را به آنان سپرده بود. مدارس پنجاه و پنج‌گانه‌ی تهران بسته به موقعیت و محّل میان خانم‌های دربار قاجار تقسیم شده بود. دو نفری، سه نفری یا چهار نفری به هر مدرسه می‌رفتند و به بهانه‌ی نام‌ نویسی دوشیزگان خود ساعتی در دفتر مدیر مدرسه می‌ماندند و از اوضاع و احوال محصّلان سر درمی‌آوردند. سرانجام پس از چندین روز تلاش و تفحّص هنگامی که خبرگزاری‌های بزرگ جهان خبر آغاز جنگ جهانی را مخابره می‌کردند کوشش‌های علیا حضرت ملکه جهان نیز به ثمر رسید و مفتّشه‌ها خبر دادند که در مدرسه‌ی دخترانه‌ی شرافتیه تهران که ریاست آن با خانم شرافت‌الدّوله بود دختران آراسته‌ی قشنگ نجیب و اصیلی تحصیل می‌کنند که حد اقل ده تن از آنان از بهترین‌ها هستند. روزی علیا حضرت به اتّفاق یک کنیز سیاه که هر دو خود را در چادر و چاقچور و روبنده پوشانده بودند با کالسکه به آن جا روانه و جلوی در مدرسه پیاده شدند. علیا حضرت به محض ورود خود را به خانم شرافت‌الدّوله معرّفی کرد. خانم مزبور از این دیدار و سرکشی علیا حضرت به مدرسه بسیار ابراز امتنان کرد. سپس علیا حضرت منظور خود را که انتخاب همسر برای شاه جوان ایران بود راست و پوست‌کنده بیان کرد و گفت شنیده‌ام محصّلان مدرسه‌ی شما چیز دیگر و بی‌نظیرند. خانم شرافت‌الدّوله از خوشحالی خنده از لبانش نمی‌افتاد؛ گفت الآن زنگ می‌زنم و دستور می‌دهم همه‌ی دوشیزگان محصّله به صف به ایستند تا هرکدام را که علیا حضرت پسندیدند انتخاب بفرمایند، البّته اگر اجازه بدهید پس از مشاهده و پسندیدن دختر خودم شخصاً با اولیای محصله‌ای که افتخار یافته و انتخاب شده صحبت می‌کنم. ان‌شاءالله- ترتیب خواستگاری و بله‌برون را می‌دهیم. پس از آن که زنگ‌ زده شد و دختران به صف ایستادند. علیا حضرت از موی سر و پیشانی و چشمان شوخ و شاد و خندان دختران شروع کرد و بینی و دهان و لب‌ها و چانه و گردن دختران را از نظر گذرانید و به ویژه هیکل و قد و قامت را از نظر بلند و متناسب بودن به دقّت تفرّس می‌کردند. ملکه جهان چندین بار از جلوی صف‌ها گذشت. ناگهان چشمش به دختری جوان افتاد که چهره‌ای ظریف، پوستی سفید و چشمان عسلی داشت. موهای بافته شده‌ی او تا بالای زانوانش می‌رسید و لب و دهان و بینی‌اش ظریف، خوش ‌ترکیب و صورت او مانند صورت اغلب دختران قاجاری گرد و تپل بود. پس از سؤال و جواب متوجّه شد که دختر شاهزاده ظهیرالسّلطان به نام بدرالملوک و در سن هیجده سالگی می‌باشند و خانم شرافت‌الدّوله گفت این دختر دختر بسیار زیبایی است. زبان فرانسه را در مدرسه‌ی فرانسوی خوب آموخته زبان انگلیسی را هم در کلاس های بعد از ظهری مدرسه آمریکایی‌ها یاد گرفته است. گلدوزی می‌داند از آشپزی سررشته دارد. مادرش نیّرالملوک‌خانم مثل دسته‌ی گل همچنان زیباست که اگر او را ملاحظه بفرمائید، خیال می‌کنید خواهر این خانم است. علیا حضرت به این دیدار اکتفا نکرد و از توران‌السّلطنه همسر بیوه‌ی ناصرالدین شاه فقید وقت ملاقات خواست و سرانجام قرار شد که توران‌السّلطنه موضوع را با برادرش شاهزاده ظهیرالسّلطان در میان بگذارد و علیا حضرت کار دیگری که کرد این بود که دیداری هم با خانواده‌ی عروس انجام داد و به بهانه‌ی بوسیدن چهره‌ی عروس دهان او را محکم بوسید تا ببیند دهان عروس بو می‌دهد یا نه و خوشبختانه دهان عروس بوی خوب می‌داد و بعد ترتیبی داد که روزی عدّه‌ای از خانم‌های درباری به اتّفاق بدرالملوک‌ خانم به گرمابه بروند و خودش هم سرزده وارد گرمابه شد و حمّام عیوبی از بدن عروس‌خانم آشکار نساخت و چون از هر نظر مشکلی نداشت. روزی قرار شد که عروس‌ خانم را به اندرون ببرند و به حضور شاه جوان معرّفی کنند. وقتی عروس‌خانم را به دربار بردند. ملکه جهان به شاه گفت بفرمائید قربان، ایشان عروس شما هستند. شاه در شگفتی فرو رفته بود. ابتدا گیسوان بلند و قشنگ او را که تا سر زانوانش رسیده بود از نظر گذراند و صحبت از زیبایی و نظافت و نگه‌داری آن‌ها کرد و سپس آزمایش زبان فرانسوی و انگلیسی از او شد. پس از پایان یافتن ماه‌های محرّم و صفر بدرالملوک ‌خانم که نامزد شاه شد و شیرینی‌ خوران انجام شده بود. صیغه‌ی نود و نه ساله شاه شد؛ زیرا پادشاهان قاجار را عقیده بر این بود که چون مقام پادشاهی دارند مالک‌الرّقاب همه‌ی مردان و زنان مملکت هستند و لزومی‌ ندارد زنی را عقد کنند. مگر این که آن زن حتماً مادر ولیعهد باشد. احمد شاه پس از انجام مراسم عروسی و بزن و بکوب او را در اندرونی قصر گلستان جای داد و شاه جوان نیز همواره زنش را دوست می‌داشت. او را در تالار آیینه‌ی قصر گلستان در بر می‌گرفت و می‌گفت من هزار بدری دارم، ولی شاه جوان طبق سنن درباری قاجار دخترانی را که درباری‌ها برای او می‌یافتند حداکثر به مدّت دو شبانه روز صیغه می‌کرد.»[1]



[1] - خلاصه‌ی صص 610 تا 646 - آخرین محبوبه‌ی احمدشاه قاجار - خسرو معتضد

2-  آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران قاجاریه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1394، ص 421

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد