پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

سوابق تاریخی طایفه زند

سوابق تاریخی طایفه زند

 

در مورد سابقه تاریخی طایفه زندیه که جزء یکی از طوایف لر می‌باشد اطّلاعات موثّقی وجود ندارد و تمامی مورّخان به دلیل کمبود این کاستی‌ها مجبور به بازگویی همان روایات اندک و یا به نقل قول از یک دیگر پرداخته‌اند. از آن جا که طایفه زند جزئی از طوایف بزرگ کرد و لر می‌باشد برای کسب اطّلاعات دقیق‌تر باید از معرّفی این طوایف کمک گرفت. دکتررضا شعبانی که در این زمینه بررسی و تحقیقات جامعی دارند با استفاده از مجموع دیدگاه‌های موجود می‌نویسند:« در سوابق ایلات مختلفی که به نام لر مشهورند سخن بسیار است و تقسیمات آن‌ها به طوایف لر کوچک (ایلات لرستان و پشتکوه) و لر بزرگ (ایلات بختیاری که خود به دو طایفه هفت لنگ و چهار لنگ تقسیم می‌شوند) از اهمّ نکات است. شواهد باستانی حاکی از آن است که مناطق لرنشین پیش از ورود آریاییان مسکونی بوده است و اقوام گوناگونی در آن مناطق زندگی می‌کرده‌اند. در حفّاری‌هایی که در گرارجنه و غار گنجی در دشت گرگان در نزدیکی‌های خرّم‌آباد انجام پذیرفته، ابزارها و وسایلی به دست آمده است که قدمت آن‌ها به چهل هزار سال پیش می‌رسد. همچنین حفّاری‌هایی که در تپّه‌های باستانی میمه، علی‌کش و جفاسبز در نزدیکی دهلران صورت گرفته آثاری از اوّلین دهکده‌های پیش از تاریخ را با قدمتی برابر هشت تا ده هزار سال پیش ارائه می‌دهد. بازمانده‌های فرهنگی جوامع پیش از تاریخ در لرستان بیانگر آن است که این جوامع به تدریج مراحل تکامل از پارینه سنگی تا میانه سنگی و نوسنگی و شهرنشینی را پشت سر نهاده‌اند. ساکنان این نواحی از پیش‌قدمان انقلاب ده‌نشینی و کشاورزی ایران بوده‌اند و در پیدایش زندگی شهرنشینی سهم عمده‌ای برعهده داشته‌اند؛ چنان که ایلامی‌ها ساکنان کهن استان‌های لرستان و پشتکوه (ایلام)، خوزستان، بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد و بخشی از فارس دارای تمدن درخشانی بوده‌اند که سابقه آن به سه هزار سال پیش از میلاد می‌رسد. همزمان با ایلامی‌ها قوم دیگری به نام کاسی‌ها در لرستان سکونت داشته‌اند که نام آن‌ها برای نخستین بار در نوشته‌های آشوریان آمده است.

تحقیقات پژوهشگرانی چون دیاکونوف و گیرشمن در باره منشأ قومی و سرزمینی کاسی‌ها مدلّل می‌دارد اقوام کاسی و ایلامی که در نواحی لرنشین کنونی سکونت داشته‌اند در حدود سال 700 ق.م جذب فرهنگ آریایی شده و با انتقال قدرت از مادها به پارس‌ها در کلّ بزرگتری که امپراتوری هخامنشی را تشکیل داده مستحیل گردیده‌اند. مینورسکی معتقد است که کاسی‌ها هنوز از استقلالی نسبی برخوردار بودند؛ به نحوی که هخامنشیان به هنگام عبور از سرزمین آنان مجبور به پرداخت راهداری بودند. با این حال تردیدی نیست که به علّت غلبه عنصر متفوّق هخامنشی و بعدها در ادوار جانشینان آنان فرهنگ و زبان پارسی جایگزین فرهنگ و زبان کاسی و و ایلامی گردید و جایگاه ثابت و تاریخی اقوام آریایی استقرار و منزلت طبیعی خویش را نمایان داشت.

در دوره اسلامی لرستان ضمیمه حکومت کوفه شد و جزو ایالت جبال یا عراق عجم به حساب آمد. در سده 4 ق حسنویه کرد مناطق لرنشین را به تصرّف خود درآورد و خاندان او تا سال 500 ق بر لرستان حکومت کردند. مقارن با استیلای مغولان این خطّه به دو بخش لر بزرگ و لر کوچک تقسیم شد. سرزمین لر بزرگ  (لرستان خاوری) از نظر تقسیمات زبانی و گویش‌های محلی شامل منطقه وسیعی است که بین رود دز (سزار) در شمال و نواحی بوشهر در جنوب گسترش یافته است و استان‌های کنونی چهارمحال بختیاری، کهکیلویه و بویراحمد و بخش‌هایی از خوزستان را در بر می‌گیرد. واژه لر بزرگ هم که در عصر مغول رایج شده تا زمان صفویه به کار رفته است. بانی حکومت اتابکان لر بزرگ ابوطاهر فرزند محمد از کردان مهاجری بود که به سال 500 ق از سوریه به سرزمین مزبور مهاجرت کردند و سلسله اتابکان مشهور به فضلویه را در سال 550 ق تأسیس نمودند. مرکز حکومت آنان شهر ایذه (مالمیر) بود. استیلای آنان تا سال 827 ادامه پیدا کرد. بعد از سقوط آنان زنجیره‌ی امور از هم گسیخته شد و در عصر صفوی این مناطق به مناطق بختیاری و کهکیلویه تقسیم شد. در سرزمین‌های لر کوچک (لرستان باختری) شجاع‌الدّین خورشید به سال 570 ق سلسه اتابکان لر کوچک را بنیان نهاد. این منطقه در دوره فرمانروایی اتابکان لر به صورت منطقه وسیعی درآمد که محدوده آن در زمان فلک‌الدّین حسن هشتمین اتابک از سلسله مزبور از یک سو شامل نواحی بین همدان و شوش و از سوی دیگر شامل مناطق بین اصفهان و خوزستان بود. در زمان صفویه لر کوچک از اهمیّت ویژه‌ای برخوردار بود و در شمار چهار ایالتی قرار داشت (خوزستان، لرستان، کردستان و گرجستان) که والی آن شاهی کوچک تلقی می‌شد و از امتیازات حسب و نسبی خاص با دربار صفوی استفاده می‌کرد. زمامداری این ولایت از سال 1006 تا 1148 ق که عمر حکومت صفویان به انتها رسید، آغاز شد و تا دوره‌های افشاریه و زندیه و قاجاریه نیز به طول انجامید بدین نحو لر کوچک از زمان صفویه و بعد از آن به لرستان معروف شد و مرزهای آن هم تا زمان قاجاریه تغییر نیافت.»[1]

طوایف لرستان از نظر لهجه به دو گروه لک و لر تقسیم می‌شو‌ند. طوایف لک بیشتر در نواحی شمال و شمال غربی لرستان و همچنین در بین برخی از طوایف لرستان، ایلام، کرمانشاهان و قسمت‌هایی از همدان و قزوین زندگی می‌کنند و طایفه زند نیز از جمله طوایف لک زبان به شمار می‌آیند. در گذشته لک‌ها به طوایف وند شهرت داشتند و لرهای فیلی (فهلو، فهلی، فهلوی) می‌گفتند.[2] در متون تاریخی تا پیش از کریم‌خان زند نشانی از طایفه زند دیده نمی‌شود و تنها با عنوانی کلّی کرد یا لر از آن‌ها یاد کرده‌اند. طایفه زند به سه تیره‌ی زند بگله، زند هزاره و زند خراجی تقسیم می‌شدند. دو تیره بگله و هزاره از یک نژاد و تیره خراجی از رعایا و فرودستان و مردم عادی طایفه بوده‌اند. کریم‌خان که بنیانگذار سلسله زندیه است از تیره بگله بود و بر افراد تیره هزاره که سرپرست آنان الله مراد (قیطاس) و برادرش خدا مراد بودند، ریاست داشت و به تبَع آنان تیره خراجی نیز از خان زند پیروی می‌کردند. کریم‌خان در جلب تیره‌های زند موفق بود ولی بعد از مرگ وی این وضعیت دوامی نداشت و خوانین بگله و هزاره به جان هم افتادند. علی مرادخان از تیره زند هزاره بود که بیشتر سران تیره بگله را به قتل رسانید و لطفعلی‌خان نیز سران تیره هزاره را قتل عام کرد. در چنین وضعی زندهای خراجی نیز با ظهور آقامحمدخان قاجار که دشمن همه آنان بود هر یک به گوشه‌ای گریختند و همراه بسیاری از طوایف لک به ایل قشقایی پیوستند. کریم‌خان در ابتدای بازگشت از خراسان برای اتحاد با خوانین لر به اسماعیل‌خان فیلی و رؤسای طوایف سلسله و باجول‌وند مراجعه کرد. اسماعیل‌خان که هنوز سران زند را به چیزی نمی‌شمرد و آنان را رعایای خود می‌دانست از حمایت آن‌ها امتناع ورزید. تحت تأثیر این عمل وی طوایف دیگر لر نیز مانند سگوند، دالوند، یاراحمد و قائد رحمت و آروان نیز از حمایت کریم‌خان خودداری کردند. کریم‌خان با خلق و خوی گذشت و سازگاری بر تمام این مشکلات پیروز شد ولی با تأسّف باید گفت که تمام زحماتش بعد از مرگ از بین رفت و با اختلافات شدیدی که بین جانشینان او پدید آمد زمینه را برای به قدرت رسیدن آقامحمدخان فراهم ساخت.

 جان.ر.پری در مورد طایفه زندیه می‌نویسد:«طایفه زندیه گروهی بودند با معیشت شبانی که از اراضی دامنه زاگرس به روستاهای پری و کمازان در نزدیکی ملایر کوچ کرده بودند. کمازان نیز نام دهی در نزدیکی آن می‌باشد. این دو ده با چند روستای دیگر ناحیه‌ی لکستان را تشکیل می‌دادند. معمولاً زندها را شاخه‌ای از طوایف لک لرستان که کلهر و زنگنه و مافی و باجلان را نیز شامل می‌شود به حساب آورده‌اند و نویسندگان ایرانی و خارجی آن‌ها را چون طوایف دیگر همسایه‌شان جزء اکراد طبقه بندی کرده‌اند. علت این سردرگمی و اختلاف نظر را باید در موقعیت و مسکن این طایفه جستجو کرد، زیرا در حاشیه‌ خط تکلیف کننده‌ای که از کرمانشاه می‌گذرد و به صورتی سنتی لرستان را از کردستان مجزّا می‌سازد. عملاً رسوم و فرهنگ لری و کردی و لهجه‌هایشان با هم آمیخته‌اند، قرینه‌هایی نیز بر این امر دلالت دارد ولی به هر حال زندیه خود را از همسایگان دیگرشان مجزّا ساخته و یا آن‌ها را بیگانه پنداشته‌اند. گاهی از آن‌ها به عنوان لر فیلی و زمانی هم به عنوان کرد اردلان یاد شده است. طوایف لک که لهجه و خصوصیاتشان آن‌ها را بیشتر به اکراد مانند کرده است، یقیناً از نواحی شمالی لرستان کوچ کرده و یا به وسیله شاه عباس صفوی در اطراف ملایر اسکان داده شده‌اند. در اواخر دوره صفویه از آنان به عنوان لر و لک نام برده شده است. زندیه در زمان مهدی‌خان نقش فعّالی به عهده گرفتند. مشارالیه یکی از راهزنان محلی بود و پس از هجوم سال 1720م افاغنه که دوره‌ای از هرج و مرج مشابه سال‌های پس از مرگ نادرشاه را در پی داشت، پدیدار شد. در این سال‌ها ترک‌های عثمانی نیز از فرصت استفاده کرده و کرمانشاه را به تصرّف خود در آوردند و مهدی‌خان از پایگاه اجدادیش در پری و کمازان به اتّفاق هفتصد نفر از افرادش جنگ‌های چریکی و مستمری علیه آن‌ها را آغاز کرد. موقعی که مورد تعقیب قرار می‌گرفت به کوهی پناهنده می‌شد. به طوری که می‌گویند آن چه از راه غارت و دزدی کسب می‌کرد مصروف اردوکشی و مبارزات بی‌غرضانه وطن‌پرستانه‌اش می‌کرد و در سال 1723م نادرشاه پس از لشکرکشی به قصد تنبیه یاغیان بختیاری، در کرمانشاه تصمیم گرفت که این راهزنان را شدیداً مجازات کند. برای انجام این منظور به نیروی تحت فرمانِ فرماندهی باباخان چاوشلو (چاپشلو) مأموریت داد. باباخان از راه خدعه سران زند را تأمین داد و آنگاه مهدی‌خان و چهارصد نفر از همرزمانش را به دَم تیغ سپرد. تمام چادرها و اموالشان را غارت کرد و سران و تعداد قابل ملاحظه‌ای از خانواده‌هایشان را به شمال خراسان تبعید کرد و آن‌ها را در ابیورد و درّه‌گز در نزدیکی کلات جای داد. زندیه تا پانزده سال پس از این واقعه در تبعید به سر می‌بردند. فشار تهاجم ترکمن‌ها را تحمّل کردند و تقریباً تمام سران طایفه مستمراً در قشون نادر که از نقطه‌ای به نقطه دیگر از بغداد تا دهلی در حرکت بود خدمت کردند. در زمان مرگ نادرشاه زندیه‌ی ساکن درّه‌گز جمعاً در حدود سی یا چهل خانواده بودند. دو برادر به اسامی ایناق که بزرگتر و پدر کریم و صادق بود و بوداق که کوچکتر و پدر اسکندر و زکی بود این طایفه را اداره می‌کردند. در روزگار مورد بحث ما سرپرستان طایفه هر دو مردند و یا طبق تصریح نامی که به سرزمین اصلی خودشان برگشته بودند و پسرانشان بر طایفه ریاست می‌کردند. پسر بزرگ ایناق موسوم به کریم بگ سرپرست طراز اول طایفه محسوب می‌شد. این مسأله که مهاجرت آنان قبل و یا بعد از واقعه قتل نادر و در تحت چه شرایطی روی داده است همچنان مبهم باقی مانده است. شاید اگر تصور شود که مهاجرت زندیه به اطراف ملایر در همان سال اوّل قتل نادر روی داده باشد به صواب نزدیکتر است. سربازان بنیچه‌ی[3] طایفه نیز احتمالاً در همان زمان که علی مرادخان بختیاری از مشهد گریخت بدون کسب اجازه از عادل شاه و با قبول خطر مجازات ترک خدمت و مسائلی دیگر به سوی منطقه خویش رفته باشند. افرادی که سالیان بعد به عنوان رؤسای طایفه معروف شدند به ویژه کریم و برادرش صادق و برادر مادریش اسکندر و عموزاده‌هایشان محمّد و شیخ علی، اساس توانایی‌های طایفه را پایه‌ریزی کردند. آن چه در این باره شایان تذکّر است حسن نیّت و اطمینان دو طرفه‌ای بود که این دو گروه در نخستین مراحل شروع به کار نسبت به همدیگر مرعی داشتند.»[4]


 



[1] - ص 112 تا 115 تاریخ اجتماعی تحولات سیاسی- اجتماعی ایران در دوره‌های افشاریه و زندیه جلد اول دکنر رضا شعبانی - 1378

[2] - این اصطلاح از روزگار صفویه به بعد متوالی شده است. غرض از لرهای فیلی مردمی هستند که زبانشان لری است و به واژه لکی صحبت می‌کنند.

[3] - مترجم کتاب جان. پری در صفه 217 در مورد واژه بنیچه می‌نویسد:«این کلمه از دو قسمت بن و یچه درست شده است. بن به معنی ریشه و اساس است. اصطلاحاً به صورت‌های مالیاتی گفته می‌شد. مالیات روستاها براساس وسعت، درآمد، جمعیت محاسبه می‌شد. در گرفتن سرباز برای قشون نیز این نکات رعایت می‌گردید و خرج سرباز تا محل اردو و کمک خرج به خانواده او معمولاً در مدّت خدمت به عهده صاحب بنیچه یا مالک بود. سرباز بنیچه سربازی بود که اهالی هر ده برای حکومت آماده می‌کردند.»

[4]- صص 24 تا 26 کریم خان زند جان.ر. پری ترجمه محمدعلی ساکی 1382

5 - آینه عیب نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 364 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد