پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

فوت کریم خان زند

نه راحت و نه رنج جهان خواهد ماند                 خوش باش که نه این و نه آن خواهد

گلزار به غارت خزان  خواهد    ماند                  این بستن در  به  باغبان  خواهد  ماند

عاشق اصفهانی

مرگ کریم‌خان زند

 

آن چه را که سرنوشت مختوم همگان می‌باشد و شاه و گدا نیز از آن گریزی نیست مسأله مرگ می‌باشد و تنها در صدادار بودن و نحوه مردن و باقی ماندن نام است که تفاوت‌هایی مشاهده می‌گردد و چه بهتر که رفتار آن فرد راه‌گشا و عاملی مؤثّر برای آیندگان باشد و به نیکی از او یاد کنند. کریم‌خان زند در سن 80 سالگی به تاریخ سیزدهم صفر 1193ه.ق در شیراز فوت کرد.[1] یکی از عواملی که ذکر می‌کنند در روند بیماری وی تأثیر زیاد داشته است مرگ فرزند 18 ساله او به نام محمّدرحیم می‌باشد. مؤلف گلشن مراد در همین رابطه و توصیف بستری شدن و معالجه وکیل‌الدّوله می‌نویسد:« از هنگام ارتحال قرّه باصره‌ی دودمان عظمت و جلال و غرّه‌ی ناصیه سلطنت و اقبال شاهزاده‌ی نوجوان محمّدرحیم‌خان از گلزار پُر خَس و خار جهان به ریاض بهجت آثار جنّان، یک باره دل از دار فانی برداشته نظر عزم و توجّه به عشرت‌سرای جاویدان گماشته، جز اراده به آن سفر چیزی به خاطر همایونشان نمی‌رسید و سرای نقل ارتحال و انتقال از دار غرور به عالم سرور حکایتی و فکری پیرامون ضمیر منیرشان نمی‌گردید. شش ماه قبل از این مزاج مبارک به سبب عرض و مرض سل از منهج اعتدال منحرف گشته، جمهور خلایق از تشویش آن که حادثه رخ نماید و سانحه چهره گشاید، وداع جان و اندیشه‌ ترک روان کرده به جهت حفظ حال و محارست ناموس و عیال تمام شهر شیراز را کوچه‌بندی کرده و خانه‌ها را سینه و سنگر خود ساخته بودند که آخرالامر به سعی و تدابیر حکما و حُسن معالجه و مداوای اطبّاء، مزاج همایون اندکی به حال صحّت باز آمد. تا در این اوان که به حکم حیّ لایموت خسرو آفتاب در منزل حوت بود، باز مزاج همایون از اثر همان مرض و بعلاوه علّتی قوی که در مثانه به هم رسیده بود یک باره از مرحله‌ی صحّت منحرف گردید و ذات مبارک از برای این که مبادا آشوبی در میان بعضی از سرکشان و گردنکشان ظاهر شود به هر نحو خود را به دیوانخانه همایون رسانیده، منظور نظر مردمِ ظاهربین می‌ساختند. از اتّفاق یک روز در حین حرکت به جانب حرمسرا در وقتی که جلودارانِ خاصّه سمند دولت و رخش عظمت را به جهت سواری ذات مبارک به پای دیوانخانه کشیده بودند آن خسرو تهمتن که در هیچ معارک بلکه هیچ زمان در هنگام اراده‌ی سواری دست به یال توسن دولت حایل نمی‌فرمودند، همین که پای عظمت بر رکاب نهادند حال بر آن جانب متغیّر گردیده، به زمین نشستند. فی‌الفور نوّاب جهانبانی ابوالفتح‌خان آمد سر آن حضرت را زیب دامن کرده تا لحظه‌ای به حال آمد. حسب‌الفرمان حیدرخان زند گرمسیری ذات همایون را به دوش جان کشیده، داخل حرمسرا ساختند و بر بستر ناتوانی خوابانیده به مداوا پرداختند. با این که جمعی از اطبّای حاذق مثل میرزاعلیرضای اصفهانی، میرزا ابراهیم و میرزا مسیح که هرکدام در امر معالجه افلاطون عصر خود بودند مساعی جمیله در معالجه و مداوا به ظهور آوردند، چاره‌ی تقدیر ایزدی را نتوانستند کرد.»[2] دکترعبدالحسین نوایی نیز در یک جمعبندی کلّی در باره مرگ کریم‌خان زند می‌نویسد:«میرزا صادق نامی نویسنده کتاب تاریخ گیتی‌گشا که مورّخ رسمی سلطنت کریم‌خان و اعقاب اوست، با آن عبارات سنگین خود در باره مرگ کریم‌خان زند چنین می‌نویسد: مدتی بود که مزاج اقدس شهریار زمان از حدّ اعتدال منحرف و آفتاب ذاتِ با برکات از حدوث عسر منخسف گردید. وجود مسعود از عین‌الکمال آفت دیده، ناخوشی‌ها متعاقب به مزاج وهّاج رسیده، حکمای خذاقت‌پیشه و اطبّای صاحب‌اندیشه چندان که در معالجه اهتمام می‌نمودند جلاب‌های مجرّب بر آن جناب چاره پذیر نمی‌گشت و درد شکم لحظه به لحظه روی در تزاید می‌نهاد تا روز سیزدهم صفر. به طوری که از این عبارات سنگین ساختگی پر لفظ کم معنی برمی‌آید، کریم‌خان از مدّتی پیش علیل و رنجور بوده و بر اثر درد شکم سرانجام فوت کرده است. امّا میرزامحمّد کلانتر که معاصر و ندیم و مقرّب کریم‌خان بوده علت مرگ را خناق نوشته و بعضی نیز بیماری وی را سل و در ضمن علّت مثانه نوشته‌اند و اگر قول رضاقلی هدایت را باور کنیم باید بگوئیم که متعاقب کسالت و بیماری طولانی به عارضه قولنج دچار شده و یک روز بعد مرده است و البتّه علّت اصلی پیری بوده که چون پیری رسید علت‌ها و بیماری‌ها را با خود می‌آورد.

روز سیزدهم صفر سال 1193ه.ق کریم‌خان پس از یک سال رنجوری درگذشت و به مرگ او کشوری که پس از سال‌ها هرج و مرج اندک اندک می‌خواست روی آرامش و آسایش ببیند بار دیگر دچار امواج فتنه گشت. تاریخ زندیه با این مرد شروع شد و تقریباً با او نیز ختم شد. سلطنت این چند نفر مجموعاً از پانزده سال تجاوز نکرد و شیراز در سال 1206 به روی آقامحمدخان گشوده شد و لطفعلی‌خان نیز در سال 1209 به دست دشمن افتاد. ماده تاریخ فوت کریم‌خان را حاج سلیمان صباحی بیگلی شاعر معاصر آن پادشاه چنین ساخته است:

رقم زد صباحی ز ایوان شاهی                   برون رفت کاوس و کی خسرو آمد

بدین ترتیب که از مجموع حروف «ایوان شاهی، شاهی= 384» باید «کاوس= 87» را بیرون کرد و به جای آن «کیخسرو= 896» گذاشت تا سال 1193 که سال مرگ کریم‌خان و جلوس ابوالفتح‌خان است، حاصل آید. ماده تاریخ‌های دیگر نیز درین مورد ساخته شده و این یکی از همه معروفتر است:

زتاج و تخت چو آن شاه، تاجدار گشت                 سه از نود، نود از صد، صد از هزار گذشت

این بیت را بدین نحو نیز نقل کرده‌اند:

کریم زند چو زین‌دار، بی‌قرار گشت                      سه از نود، نود از صد، صد هزار گشت»[3]

شدّت اختلافات بعد از مرگ به حدّی بود که پس از سه روز جسد کریم‌خان را دفن کردند. جان پری در رابطه با دفن جسد و جابجا شدن استخوان‌های آن توسط آقامحمدخان قاجار می‌نویسد:«چنینن می‌نماید که وی در باره مسأله جانشین خویش تدارکی قطعی و صریح ندیده بود. فرزند مهترش ابوالفتح‌خان گرچه بیست ساله بود امّا نشان داده بود که ظرفیت انجام هیچ امری جز شرابخواری را ندارد. پسر بیست ساله‌اش نیز چون برادر خویش مردی تهی مغز بود و سومین پسرش محمّد ابراهیم هم هنوز کودکی یازده ساله بود. روند حوادث به هنگام مرگ وکیل چنان نشان می‌داد که ابوالفتح‌خان جانشین احتمالی و مورد انتظار او می‌باشد، امّا در طول حیات کریم‌خان به واسطه فقدان سوابقی صریح مسأله جانشین وی پیچیده‌تر شده بود. کریم‌خان شاید خوش‌بینانه حساب می‌کردکه رهبری سلسله زند نظیر آن چه در باره خودش روی داده بود به واسطه عوامل مختلفی چون ارشدیّت و قابلیّت به سوی برادرش صادق‌خان یا نابرادری و عموزاده‌اش زکی‌خان چرخش پیدا کند. امّا وقوع کشتارهای ناخوش آیند و فروپاشی سلسله زندیه و حوادث ناشی از مرگ خویش را پیش‌بینی نمی‌کرد. در یکی از روزها هنگامی که در کاخ سلطنتی بر اسبی سوار شده بود دچار حالت غش شد و به زیر افتاد. فرزندش ابوالفتح‌خان شتابان به کنارش آمد و او را به داخل خانه برد و در بستر قرار داد. تمام تلاش‌هایی که برای نجات جانش به عمل آمد شکست خورد و در شب سیزدهم صفر سال 1193ه.ق/1779م دیده از جهان فروبست.

مدت سه روز جسد بی‌جان او بر روی زمین باقی ماند و دفن نشد. طی این سه روز خانواده‌ش در حال کشتار و حمله به یک دیگر بودند و وکیل را در باغی مجاور قصرش به خاک سپردند. آقامحمدخان پس از به قدرت رسیدن دستور داد استخوان‌های جسد را به تهران فرستادند و در پای پلّه ساختمان گوشه شمالی کاخ گلستان مدفون ساختند تا هنگام عبور و مرور جسد دشمن در زیر پای قرار داشته باشد.[4] البته جابجایی مذکور پایان کار جسد وکیل نبود. استخوان‌ها از این گور ناسزاوار بیرون کشیده شد ولی کی و به کجا برده شد هنوز هم جای سخن دارد. می‌گویند فتحعلی‌شاه دستور داد که گور را شکافتند و استخوان‌ها را دوباره به نجف اشرف یا شیراز فرستادند. در حدود دویست و بیست سال بعد در سال 1304ه.ش یا 1306ه.ش یعنی در فاصله سال‌های 1925- 1927م رضاشاه طی تشریفاتی که با حضور تعدادی از بازماندگان خاندان زندیه صورت گرفت بقایای جسد وکیل را از قبر بیرون آورد (در این مراسم اعضاء خاندان زند شمشیر کریم‌خانی را به رضاشاه تقدیم کردند.) امّا به سبب بیماری ناگهانی ولیعهد محل این استخوان‌ها به تأخیر افتاد. گویا جسد را در میان جواهرات سلطنتی کاخ گلستان نگاه داشتند. هنگامی که در سال 1317ه.ش/ 1938م جواهرات مذکور را برای عروسی ولیعهد با فوزیه از کاخ گلستان خارج کردند، چمدان پارچه‌ای کوچکی نیز که گویا محتوی استخوان‌های کریم‌خان بود برای دفن به امامزاده زید برده شد. جسد لطفعلی‌خان نیز در سال 1794م در اینجا دفن شده بود ولی هنوز تردیدهایی وجود دارد که آیا دفن جسد را رضاشاه انجام داد و یا بعضی از دوده‌ی وکیل استخوان‌ها را محرمانه به شیراز و یا زادگاهش پری برگرداندند. شاید هرگز پی به حقیقت قصّه نبریم. گور خالی از جسد کریم‌خان در کلاه فرنگی در میان بسیاری از یادگارهایی که از او در پایتخت همیشه زیبایش برجای مانده است وجود دارد و خاطره او و ساده دلی حزن‌انگیزش را شاید در خلال ماده تاریخ بسیار فشرده تنظیم شده مرگش می‌توان به صورتی بی‌ریا مشاهد کرد. «ای وای کریم‌خان مرد»[5]


 



[1] - مؤلف رستم‌التواریخ زمان فوت کریم خان را اول محرم سنه 1193 ه.ق می‌نویسد.

[2] - ص 375 گلشن مراد تألیف ابوالحسن غفاری کاشانی به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد - 1369

[3] - صص 151 و 152 کریم خان زند دکتر عبدالحسین نوایی - 1348

[4] - این عمل آقامحمد خان تنها مربوط به کریم‌خان نبود و شامل جسد نادر نیز گردیده است چنان که دکترعبدالحسین نوایی در صفه 156 کتاب کریم خان زند می‌نویسد:«طبق نوشته فارسنامه ناصری آغامحمدخان وقتی مشهد را نیز گرفت دستور داد تا قبر نادر را شکافته استخوان‌های وی را نیز پهلوی استخوان‌های وکیل در کریاس عمارت کریم‌خانی دفن کنند و تا آقامحمدخان زنده بود و در تهران بود هر روز پای بر این استخوان‌های خادم و مخدوم نادر سردار بزرگ و کریم‌خان، سپاهی سابق اردوی نادری می‌گذاشت و بدین وسیله کینه تمام نشدنی خود را از کسانی که جد و پدر او را از رسیدن به سلطنت مانع شده بودند آشکار می‌نمود. اما پس از مرگ آغا محمدخان، برادرزاده و جانشین فتحعلی شاه دستور داد تا بقایای اجساد و استخوان‌های آن دو پادشاه را به نجف اشرف منتقل نمایند.»

[5] - بزگزیده‌ای از صفحات 287 تا 290 - کریم خان زند جان ر. پری ترجمه علی محمّد ساکی - 1382

 6- آینه عیب نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 372 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد