پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

قتل عام افاغنه در توسط کریم خان زند

 

قتل عام افاغنه توسط کریم‌خان

 

کریم‌خان در دوران قدرت‌یابی و حکومتش به فردی مهربان و رئوف و باگذشت مشهور می‌باشد و مسلّماً شخصی که در بعد سیاسی فعالیّت می‌کند بنا بر موقعیت موجود گاهی اوقات دچار تندروی و اشتباهاتی خواهد شد که در آینده مورد انتقاد دیگران قرار خواهد گرفت. بر همین اساس هر حادثه‌ تاریخی را باید بر مبنای موقعیت زمان خودش مورد بررسی قرار داد. اصولاً رفتار کریم خان مبیّن این صفت می‌باشد که وی فردی مستبد و خودمحور نبوده و در امور حکومتی از دیدگاه دیگران استفاده کرده است. او هیچ گاه خود را پادشاه نخواند و در تجمّلات آن غرق نگردید و در جهت اخذ نتیجه‌ی بهترِ اقدامات خود از مشورت با دیگران روی‌گردان نبوده‌اند. معروف است که وی قصاص قبل از جنایت انجام نمی‌داد و گاهی مشاهده می‌شود که بر کشته شدن رقیبش که دارای صفات مثبت بوده اشک ریخته و حتی با جسد وی به احترام رفتار کرده است.[1] برعکس این وقایع روایت است که در مقابل ظلم و تعدّی نزدیکان خود به تنبیه و یا کور کردن آن‌ها پرداخته‌اند. یک واکنش طبیعی انسان آن است که همه از خائنان و فرصت طلبانی که توسط هر بادی به سمتی متمایل می‌شوند ابراز انزجار خواهد کرد و نمی‌تواند عمل کریم خان نسبت به افاغنه بدون علّت و یا از روی تفریح و بلهوسانه انجام گرفته باشد. البتّه این گفتار در جهت تأیید عمل کریم خان نیست که دست به قتل عام افاغنه زده و به تبع آن هزاران نفر خشک و تر با هم سوخته‌اند، چون خیانت و جنایت از اعمالی است که در محدوده زمان نمی‌گنجد و به هر حال محکوم است. آیا در جوامع امروزی که بر همه‌ی اندوخته‌های تاریخ بشر فخر می‌فروشند این رفتار فجیع را به اشکال گوناگون و در لوای شعارهای ریاکارانه و در سطح بسیار گسترده‌تری انجام نمی‌دهند و آیا انجام این اعمال متوقّف شده است؟ کریم خان یکی از شاهدان عینی و یا نسل اوّل اعمال ننگین افاغنه بعد از سقوط صفویه و افشاریه بوده است. بعضی روایت‌ها بیانگر آن است که در دوران تسلّط افاغنه بر ایران تا رقم باورنکردنی 9 میلیون نفر در ایران کشته شده‌اند و مگر اشرف افغان ایرانیان را در پائین‌ترین رتبه اجتماعی و در کنار بردگان قرار نداده بود و حتّی بعدها تجاوز به نوامیس مردم را جزو اعمال مثبت خود قلمداد نمی‌کرده‌اند؟ درست است که نادر به سلطه حکومت آن‌ها را در ایران پایان داد ولی بازماندگان آنان و به خصوص پس از دوره 12 ساله بعد از قتل نادر یکی از عاملان و ابزارهای حاکمان بی‌ثبات در ایران نبوده‌اند و آیا در اثر ظلم و ستم و راهزنی‌های مکرّر مورد نفرت مردم ایران قرار نگرفته بودند؟ آنان علاوه بر جنایات و تجاوزاتی که به جان و مال و ناموس مردم روا می‌داشتند همواره در جهت تفرقه حکومت‌های محلی کار کرده و وفادار به هیچ سرداری نبوده و هر کس که به پیروزی دست می‌یافت به سمت وی متمایل شده‌اند و در خدمت وی قرار می‌گرفتند. افاغنه پس از شکست آزادخان افغان که در ناحیه آذربایجان مدّعی حکومت شده بود فوراً به جانب محمّدحسن خان‌قاجار شتافتند و بعد از شکست وی به سراغ کریم خان زند رفتند. بر همین اساس همیشه احتمال خطرآفرینی گروه‌های افغان وجود داشته است و کریم خان از این همه سست عنصری آن‌ها به تنگ آمده بود و یکی از دلایل قتل عام آنان همین امر می‌باشد.

مؤلّف گلشن مراد ضمن اشاره بدین نکات در باره علّت قتل عام افاغنه می‌نویسد: «یکی از ارباب مواضعه که در محل کنکاش آن جماعت راه داشت به وقت فرصت به قلم خیرخواهی در خدمت اقدس، شرح فساد باطنی آن طایفه را بر لوح عرض نگاشت و به سرانگشت اخلاص‌کیش در حضور مقدس، نقاب از چهره‌ی شاهد مدّعای ایشان برداشت. چون دفع فتنه آن جماعت نظر به کثرتی که داشتند خالی از صعوبت نبود و بی‌باکانه در عالم ظاهر حکم به قتل ایشان کرد. گاهِ آن بود که آن جماعت دست به مدافعه برآورده، حادثه کلی رخ نماید. حزم دوراندیش در مقام آن شد و احتیاط مصلحت‌کیش در صدد آن برآمد که سنگ تفرقه در میانه‌ی آن طایفه اندازد و جداگانه به دفع ماده وجود و قطع دسته‌ی حیات هر دسته از آن طایفه پردازد.

به یک یک توان تیر آسان شکست                                   چو شد دسته دسته نتوان شکست

پس تمامی آن گروه‌ها را با سرکردگان ایشان به سه دسته منقسم فرمودند. دسته‌ای را به سرکردگی زمان‌خان افغان به مازندران به نزد ندرخان فرستادند. دسته‌ای را به سرکردگی علی شیرخان افغان هم از آن طایفه و یک دو نفر از رؤسای ایشان روانه سمنان و به خدمت زکی‌خان مأمور ساختند و یک دسته دیگر را که به حسب جمعیت و کثرت از آن دو دسته در پیش بودند با چند نفر از سرکردگان و امرای ایشان مثل اکبرخان، میرک‌خان، معظم‌خان و پسران ملاعثمان، وزیراعظم آزادخان و ولدانِ ملاحمزه و محمّد فاروق که بسیار شجاع و دلیر و سردار و سپهسالار و میر آزادخان بود، در طهران به دربار معدلت نشان نگه داشتند. بعد از چند روزی همّت بر انهدام بنای قاطبه آن جماعت گماشتند و میعاد آن را در صباح روز نوزدهم همین سال بدون پیش و پس از روی تأکید قرار دادند. در این خصوص چاپاری به نزد زکی‌خان و ندرخان با احکام قتل افاغنه مأمورها نزد ایشان فرستاده به هر یک تأکید تمام نمودند. پس در حصول روز معیّن در هرجا و هر مقام دست به قتل افاغنه گشودند. اکرم‌خان و میرک خان و محمد فاروق و سایر سرکردگان و جماعت افغان که در طهران بودند در آن روز همین که به سلام عید وارد حضور شدند کارگزاران درگاه آن جماعت را دسته دسته به بهانه خلاع نوروزی به قیچی‌خانه سرکار برده و جمعی که در آن جا پنهان و مأمور به قتل ایشان بودند همگی را متعاقب هم از تیغ بی‌دریغ جامه‌ی فنا پوشانیدند.

زکی‌خان نیز در خارج شهر سمنان در همان روز به بهانه‌ای آن جماعت را یک جا جمع کرده و با حمیّت تمام غفلتاً گردن ایشان را زد. گرفته هزار و نهصد نفر از آن طایفه را به قتل آورد و علی شیرخان که شیعه بود از قتل رست. ندرخان که در مازندران اندکی حزم و احتیاط را از کف نهاده و بی‌وقت صورتِ قتل ایشان را بروز داده و دست به افنا و سفک دماء آن‌ها گشاده، آن قدر شد که قلیلی از آن‌ها را قتیلِ شمشیر و زمان‌خان که بسیار دلیر بود زودتر این معنی را دریافته به اتّفاقِ یک هزار و کسری از آن قوم با غازیان به طریق مدافعه بنیادِ دار و گیر نهاده، بعد از آن که جمع کثیری از طرفین ضایع شد با جمعیتش به طرف استرآباد، چنان چه در ذیل این صحیفه در هنگام ذکر طغیان رفیع‌خان قاجار مذکور و مرقوم خواهد شد، رهنورد گریز گردید. همچنین به سایر ولایات از قبیل قم، کاشان، اصفهان، گیلان، یزد و غیر هم که بعضی از آن فرقه بعد از انهدام آزادخان الی این زمان با کوچ و بنه در آن جا متوقّف بودند ارقام مطاعه در خصوص قتل آن‌ها صادر شد و محکومین به مقتضای حکم واقتلوهم حیثُ ثقفِتموهم آن جماعت را در هر جا که یافتند مقتول ساختند و یک باره صفحه‌ی ممالک را از لوث وجود آن جماعت ضالّه پرداختند. سوای غفورخان برادر خضرخان افغان که شیعه پرهیزکار و از دوستان حیدر کرّار و آل اطهار او علیه‌السلام بود و یک نفر را مردم اصناف کاشان که صادق نام و اصل او مجوس و جدیدالاسلام بود و با غفورخان سمت دوستی و اتحاد داشت. آن ثابت قدم طریق آشنایی و وداد در حین وصول رقم قتل افاغنه جوانمردی به عمل آورده و غفورخان را در زوایای خانه خویش تا مدّت شش ماه پنهان کرده، بعد از آن که عرصه کاشان از غوغای قتل و ذکر حکایت و نقل آن طایفه اندک پرداختگی یافت. آن جوانمرد کاسب او را به رسم متاع در صندوقی نهاده و با آن که زجر و شکنجه بسیار از حاکم و محصّلان دیده به مقتضای تأکید الموده فی‌الحرمه، بروز این معنی را نداده و به جانب بغداد به خدمت آزادخان فرستاد.»[2]

همچنین دکتر عبدالحسین نوایی در این باره می‌نویسد: «آن سال (1172ه.ق) مراسم جشن نوروز را کریم خان در تهران به جای آورد و شاید به عنوان دادن عیدی به ایرانیان بود که دستور داد تا بقایای افاغنه را که در اردوی او بودند یک جا در روز اوّل عید به قتل آورند، زیرا این جماعت نزد هرکس که رفته بودند به او خیانت روا داشته بودند و چنان چه نوشته ابوالحسن غفّاری مؤلّف گلشن مراد را باور کنیم باید بگوئیم که با کریم خان نیز در مقام صفا نبودند، بلکه قصد طغیان و شورش داشتند و وقتی کریم خان زند از این توطئه مطّلع شد بی‌آن که ظاهراً به روی خود بیاورد آنان را از یک دیگر متفرّق کرد و عدّه‌ای را به عنوان مأموریت به مازندران نزد ندرخان فرستاد و عدّه‌ای را به سمنان نزد زکی‌خان و جمعی را هم در تهران نگه داشت. به این ترتیب از افاغنه قریب هزار سوار با خانواده خود در مازندران بودند و سه چهار هزار افغانی هم با زن و بچّه در تهران، در سایر شهرها هم بین هزار تا دو هزار نفر زندگانی می‌کردند. کریم خان با منتهای احتیاط از مدّتی پیش دست به کار شده بود و در کمال اختفا درین باب نامه به کلیّه عمّال خود فرستاده و روز اقدام را روز اوّل نوروز معیّن کرده بود.

در آن روز کشتار افاغنه شروع شد و کلیّه افغان‌ها طعمه شمشیر شدند و مردم نیز در هرجا افغانی دیدند، کشتند و تنها زمان خان و جمعی از همراهانش به سبب عجله و بی‌تجربگی ندرخان زودتر جریان را فهمیدند و جان به سلامت به در بردند. این کشتار افاغنه در حقیقت انتقام ایرانیان از کشتارهای بی‌جهت و وحشیانه‌ای بود که افغان‌ها در فارس و اصفهان کرده بودند و عمل کریم خان در حقیقت متمّم کار نادر بود زیرا نادر در جنگی‌های مهماندوست و مورچه‌خورت و زرقان ناخن و دندان افغان‌ها را در ایران شکست ولی آن‌ها را قلع و قمع نکرد بلکه در اواخر عمر به علّت اختلاف سلیقه و مذهب نادر با قزلباشیه بار دیگر عناصر افغانی در ایران مورد توجّه قرار گرفته بودند. امّا اقدام کریم خان به وجود افغان‌ها در ایران خاتمه بخشید و از آن پس در تاریخ ایران داستان دلخراش افاغنه به پایان آمد.»[3]



[1] - در اینجا منظور از برخورد کریم خان با سر بریده محمدحسن‌خان قاجار می‌باشد. مؤلّف گلشن مراد در صفحه 108 کتاب خود می‌نویسد: «آن حضرت بعد از مشاهده، نظر به این که راضی به قتل آن امیر نامور نبود گریه بسیار و اظهار تألّم بی‌شمار نمودند و فرمود که آن را به مشک و گلاب شسته در یکی از زوایای روضه شریف امام‌زاده واحب‌التعظیم شاهزاده عبدالعظیم دفن نمودند. تنش را شیخعلی‌خان بعد از تسخیر استرآباد کس فرستاده به اعزاز تمام به شهر آورده در قبرستان خار ولایت مدفون ساختند.

به فرمود  تا آن  سر     مهرتاب                        ز کافور شستند و مشک و گلاب

به چینی حریرش کفن ساختند                         به خاک اندرونش وطن   ساختند

دریغا از آن    نامور     شهریار                         که آورد عمرش به سر    روزگار

[2] - صص 115 تا 117 گلشن مراد تألیف ابوالحسن غفّاری کاشانی به اهتمام غلامرضا طباطبایی مجد - 1369

[3] - ص 83 کریم خان زند دکتر عبدالحسین نوایی - 1348

 4- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 444

نظرات 1 + ارسال نظر
امیرعلی سه‌شنبه 30 خرداد 1402 ساعت 17:15

شکر درودبرزندیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد