پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

مصدق از نظر پهلوی‌ها

مصدّق از نظر پهلوی‌ها

 

دکترمحمّد مصدّق در مقطعی از تاریخ ایران مبارزات سیاسی‌اش را انجام داد که استعمارگران روس و انگلیس، تارهای سرطانی خود را از صدر تا ذیل ارکان مملکت تنیده و صدای هر میهن‌پرست و آزادی‌خواهی را در گلو خفه ساخته بودند. مصدّق تنها مرد از تبارِ قاجار است که در عمل خواهان شیوه دموکراسی و حاکمیّت مشروطه و اعتلای ایران بود. او در این مسیر از ثبات قدم برخوردار بود و تحت تأثیر حاکمان استعمارگر قرار نگرفت. او به مبارزه علنی با آن‌ها در داخل و خارج از کشور پرداخت که مهم‌ترین دستاورد آن ملّی ‌کردن صنایع نفت ایران بود. شیوه و اهداف مبارزاتی او به‌ نحوی بود که در زمان حیات و مماتش بسیاری را تحت تأثیر خود قرار داد و افراد زیادی ادامه ‌دهنده راه او در ایران و منطقه خاورمیانه شدند. قضاوت در باره عملکرد افرادی چون وی و نقد و بررسی شیوه ایشان کار آسانی نیست و هیچ‌گاه نمی‌توان رضایت همگان را جلب کرد و تنها می‌توان امتیازات مثبت و منفی به وی داد. از آن‌جا که دیکته نانوشته هرگز غلطی نخواهد داشت و معمّا پس از حل‌ شدن آسان خواهد شد، مصدّق نیز در عملکرد خود ممکن است دچار سهل‌انگاری و اشتباهاتی شده باشد و سؤالاتی از این قبیل مطرح شود که در اتّفاقات مرداد سال 32 چرا با اشرف و زاهدی و دیگران برخورد مناسب نداشته است؛ ولی در مجموع، اقدامات مثبت وی به‌ قدری است که در تاریخ از او به نیکی یاد می‌شود و مردم هستند که متوجّه عملکرد خائنان و بی‌تفاوت‌ها در برابر ایران خواهند بود. مصدّق از جمله کسانی است که در زندگی سیاسی خود، حاکمان و گروه‌های داخل ایران به‌ شدّت به او حمله و انتقاد کرده‌اند به طوری‌ که خائنان مشهوری چون میرزا آقاخان نوری از آن بی‌بهره بوده‌اند.

شیوه‌ی مبارزه با مصدّق و انتقاد از او همواره در موقعیت‌های زمانی مختلف متغیّر بوده است. رضا شاه که فردی دیکتاتور بود و هیچ انتقادی را تحمّل نمی‌کرد وی را دستگیر و تبعید کرد تا سرانجامی چون مدرس یابد؛ ولی تقدیر بر آن بود که با سفارش ارنست پرون و نفوذ ولیعهد آزاد شود. زمانی که رضا شاه بر اثر فشار متّفقین مجبور به ترک ایران شد به دنبال جنگ جهانی دوم و تسلّط‌ نداشتن محمّد رضا شاه بر اوضاع سیاسی کشور به مدّت یک دهه احزاب و گروه‌های سیاسی جانی تازه گرفتند و به فعالیّت‌های گسترده پرداختند. در اواخر این دوران مصدّق با همکاری همفکران خود به جنگ استعمارگر پیر رفت و توانست ملّی ‌شدن صنعت نفت را در کارنامه سیاسی خود ثبت نماید. بعد از جنگ جهانی دوم و هم‌زمان با اوج قدرت‌نمایی آمریکا و افولی که در توان استعمارگران اروپایی پدید آمده بود، آن‌ها مجبور به پذیرش عضو و همکار جدید شدند. بر همین اساس دولت انگلیس برای حفظ منافع خود با کمک آمریکا مصمّم به براندازی دولت مصدّق شد.

نکته شایان توجه در این اتّفاقات آن است که خاندان پهلوی از ابتدای برنامه‌ریزی برای نابودی دولت مصدّق تا سرنگونی آن از حمایت آمریکا و انگلیس و تجمّع اراذل و اوباش به رهبری شعبان بی‌مخ بهره برده‌اند. حکومت پهلوی پس از سرنگونی دولت مصدّق، همراه با برگزاری جشن 28 مرداد مدام به ترور شخصیت مصدّق پرداخته و او را به حمایت از کمونیسم و حتّی امپریالیسم آمریکا و انگلیس متّهم می‌نمایند! جای تعجب اینجاست که اگر مصدّق از حمایت این دولت‌ها برخوردار بود، پس به چه دلیل دولت او را سرنگون کردند؟ بنابراین تمام سخنان پهلوی‌ها شعار و تکرارِ خط ‌مشی جاسوسانی چون شاپور جی است و هدف اصلی مخالفت آن‌ها، به‌ دست‌آوردن قدرت دیکتاتوری و احیای منافع بوده است.

محمّدرضا شاه در خاطرات خود ضمن تعریف و تمجید از مردم رشید ایران که چگونه به‌ صورت خودجوش و بدون توقّعات مادّی علیه مصدّق قیام کردند، می‌گوید که من نیز متوجّه نفوذ انگلیسی‌ها بودم؛ ولی این مصدّق بود که با سیاست غلط خود، زمینه نفوذ بیشتر آن‌ها را فراهم کرد. اگر تألیفات و مقالات و سخنرانی‌های باقیمانده از شاه و فرح از خودشان باشد و با اعمال آن‌ها مقایسه شود واقعاً لایق دریافت بالاترین مدال ریاکاری و تظاهر می‌باشند. آنان اگر کوچک‌ترین اعتقادی به حرف‌های خود نداشته‌ و حرف‌هایشان را تنها برای انحراف مردم لازم می‌دانسته‌اند باید آن‌ها را بزرگ‌ترین خائنان تاریخ دانست؛ زیرا آگاهانه و با اطّلاع از عمق حوادث جهانی و بین‌المللی راه خیانت را پیموده‌اند. شاه در باره مصدّق می‌گوید: «مصدّق و یارانش قصد داشتند پس از این که سلسله پهلوی را برانداختند طی یک کودتای نظامی او را کشته و رژیم کمونیستی در ایران برقرار سازند. مصدّق هنرپیشه خوبی بود که نسخه بازی خود را به‌ خوبی روان کرده و با صدای رسا و آهنگ مؤثری بیان می‌کرد؛ ولی معنی آن چه را که می‌گفت، نمی‌دانست. او درست مانند ماشین بدون اراده‌ای بود که به وسیله نیروهای محرّکی می‌جنبید و حرکاتی می‌کند و صداهایی تولید می‌نماید که از کُنه و کیفیت آن نیروهای محرک آگاهی ندارد. کسانی که او را مانند من از نزدیک می‌شناختند با نهایت افسوس باید مردی را به خاطر آورند که استحکام معنوی و شخصیّت و مردانگی نداشت و خصایص عمده‌ وی منفی‌بازی و ریاکاری و خودستایی بود. زمانی که مصدّق به نخست‌وزیری رسید به کشور خود خیانت کرد؛ زیرا در بدو امر به مردم وعده‌ی آینده بهتر و مرفه‌تر داد؛ ولی هرگز به وعده‌های خود وفا نکرد و مردم مدتی با وعده‌های وی به سر بردند. ولی کم‌کم دریافتند که با وعده‌های فریبنده شکم خود و فرزندانشان را سیر نمی‌توانند کرد. علاوه‌بر این مردم دیدند که کشور عزیزشان در اثر سوء سیاست در جلو چشمشان متلاشی می‌شود و همین مردم عادی و معمولی برخلاف وی دست به شورش زده و دستگاه وی را در هم پیچیدند. هنگامی که مصدّق نخست وزیر بود زمامدارانِ سایر کشورها یعنی هم‌قطاران وی درآمد نفت کشور خود را صرف توسعه و اجرای برنامه‌های عمرانی و اصلاحات مملکتی می‌کردند؛ ولی مصدّق هیچ کاری انجام نداد. لجاجت فطری وی که پیش از آن هم بر همه معلوم بود و حرص شهرت‌طلبی او به ضرر کشور و خدمتگزاران صدیق آن تمام شد. هنگامی‌ که مصدّق و دستیاران وی مانند زنان به ناله و ندبه پرداخته و دیوانه‌وار سخنرانی‌های تند و جنون‌آمیز بر علیه انگلیسی‌ها ایراد می‌نمودند بسیاری از میهن‌پرستان واقعی در بدو امر تصوّر می‌کردند که آن سخنرانی‌ها مظهر روح ناسیونالیسم است؛ ولی به مرور زمان میهن‌پرستان را متوجّه ساخت که مصدّق در حقیقت دروازه‌های کشور را به روی عوامل امپریالیسم گشوده است! سیاست منفی مصدّق باعث ایجاد اختلال و آشفتگی عظیم سیاسی و اقتصادی گردید و برای عمال بیگانه فرصت بسیار مساعدی برای اجرای مقاصدی که داشتند، فراهم ساخت و در همان هنگام که پدرم به ریشه‌کن‌کردن عوامل امپریالیسم در ایران می‌پرداخت مصدّق مشغول تهیّه زمینه مساعد برای نموّ امپریالیسم بود که در موقع خود از بهره‌برداری آن فروگذار نکردند!»[1]

اشرف که یکی از زنان فاسد خاندان پهلوی و بهترین گزینه سازمان‌های جاسوسی آمریکا و انگلیس به شمار می‌رفت در باره مصدّق می‌گوید: «دکترمصدّق پسر یک شاهزاده‌خانم قاجار و یک اشرافی ثروتمند بود که در زمان احمدشاه، وزیر دارایی ایران شده بود. او پس از آن که تحصیلات خود را در سوئیس و فرانسه به پایان رسانید به ایران بازگشت و در سال 1294 به‌ عنوان نماینده مجلس شورای ملی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. مصدّق که از خانواده قاجار بود از همان آغاز با رژیم پدرم مخالفت می‌کرد. او در دوران سلطنت رضا شاه به اتهام توطئه علیه شاه دستگیر شد؛ اما به خاطر سلامت او که هرگز چندان خوب نبود در زندان به خطر افتاد و برادرم برای آزادی وی نزد پدرم وساطت کرد و تا آن‌جا که به خاطرم می‌رسد این یکی از موارد معدودی بود که برادرم با تصمیم پدرم مخالفت کرد. مصدّق بعدها چندین بار آشکارا در این زمینه حق‌شناسی خود را نسبت به برادرم اعلام کرد؛ اما در عین‌ حال او خصومتی پایدار و تسکین‌‌ناپذیر نسبت به خاندان پهلوی داشت. مصدّق مردی روشنفکر، متعصّب، عوام‌فریب و سخنوری با جاذبه رهبری که مردم را به هر جهتی که دلش می‌خواست، هدایت می‌کرد و مهم‌تر از همه، وی یک بازیگر کامل بود. این مرد که پرچم نفت برای ایرانی را به اهتزاز درآورد، دکترمحمّد مصدّق بود. او به شرکت نفت اعلان جنگ داد و تقریباً کم مانده بود که سلطنت شاه را هم واژگون کند. در این دوران بین من و مصدّق ملاقاتی صورت گرفت. در هنگام دیدار پیشخدمتی داخل اتاق پذیرایی شد و آمدن دکترمصدّق را اعلام کرد. او وارد اتاق شد. تعظیمی کرد و در کنار من نشست. من با او شروع به صحبت‌کردن در باره هیأت ‌مدیره سازمان شاهنشاهی خدمات اجتماعی کردم؛ اما رویّه او نشان می‌داد که امور اجتماعی آخرین مطلبی است که می‌خواهد در باره آن حرف بزند. از این‌رو به مجرّد آن که فرصتی پیدا کرد خیلی مؤدّبانه موضوع صحبت را عوض کرد و مسأله نفت را مطرح ساخت. من به او توضیح دادم که برادرم هم مانند بسیاری از ایرانیان طرفدار ملّی‌کردن نفت است؛ اما به شرط آن که این کار به‌ صورتی منطقی و از طریق مجاری صحیح انجام گیرد. جواب او این بود اگر شما بگذارید، می‌شود. وجه تمایز سیاستمداری مانند مصدّق و دیگران آن است که می‌توانند توده‌های مردم را از طریق برانگیختن احساسات اساسی و معمولاً منفی آنان را تجهیز کنند. همچنین این امر واقعیت دارد که دوره اقتدار چنین سیاستمدارانی غالباً محدود است چون آن‌ها خیلی راحت می‌توانند عقاید سیاسی مختلف را در زیر یک پرچم افراطی ضد این یا ضد آن جمع کنند؛ ولی با فرونشستن گرد و خاک، آن‌ها نیز از بین می‌روند.»[2]

فرح پهلوی نیز همراه با شاپور غلامرضا و دیگران، مصدّق را فردی عوام ‌فریب برای مردم بی‌سواد کشور می‌داند و بدون توجه به دستاوردهای مهم خود و خانواده‌اش در باره وی می‌گوید: «بعداً که همسر پادشاه ایران شدم و به اسناد و مدارک فوق محرمانه دسترسی پیدا کردم و با سیاستمداران برجسته و یاران و همکاران دکترمصدّق هم‌صحبت شدم، فهمیدم تنها کار بزرگ مصدّق و اقدام خارق‌العاده وی این بود که نفت ایران را از دست انگلیسی‌ها بیرون آورد و به کام آمریکایی‌ها ریخت! مصدّق یک سیاستمدار فوق‌العاده عوام‌فریب بود و در اظهاراتش صداقت نداشت. هنر او و تنها هنرش فریب‌کاری محض بود.»[3]

حسین فردوست نیز هماهنگ با پهلوی‌ها، مصدّق را فردی انگلیسی می‌داند و از میزان دقّت او در هزینه‌ها می‌نالد و فحوای کلامش بیانگر آن است که مصدّق با شاه مشکل نداشته؛ بلکه این شاه بوده است که با نخست‌وزیرِ قانونی خود که اجرای قانون اساسی را می‌خواست به چالش برخاسته و سرانجام او را با کمک استعمارگران برکنار می‌سازد. فردوست در باره مصدّق می‌گوید: «به نظر من مصدّق از جوانی وابسته به انگلیس بود و اصولاً رسم دوران قاجار چنین بود که رجال و خانواده‌های اشرافی و درباری و وزرا و پس از مشروطیت نمایندگان مجلس، استانداران، سفرا و امثالهم، عموماً وابسته به انگلیس بودند. پس خانواده مصدّق و خود مصدّق از این امر مستثنی نبود و اگر فردی از انواع فوق می‌خواست وارد گود سیاست شود، اوّلین و اصلی‌ترین شرطش طرفداری از سیاست انگلیس بود. حتی رجالی که به نام میهن‌پرست خالص و بدون وابستگی معرّفی شده بودند، مانند مؤتمن‌الملک پیرنیا و نظایر این‌ها نیز طرفدار سیاست انگلیس بودند. با این تفاوت که برخی در عین طرفداری از انگلیس مصالح کشور را با میزان‌های متفاوت در نظر می‌گرفتند و مصدّق از آن‌ها بود که مصالح کشور را نیز در نظر می‌گرفت. مصدّق پس از آن که همراه با تعدادی و با تأیید شاه در کاخ متحصّن شدند و مصدّق یک شب و بقیّه دو شب در آن‌جا ماندند، صبح روز بعد مصدّق با محمّد رضا ملاقات کرد و بدین ترتیب بود که مصدّق به عنوان رهبر جنبش ملی‌شدن نفت مطرح گردید.

مصدّق از زمانی که نخست‌وزیر شد، دوران مشکلات محمّد رضا شروع شد. مصدّق یک بار برای گرفتن فرمان نخست‌وزیری به ملاقات محمّد رضا آمد و یکی دو بار هم در یک ‌ماهه اول نخست‌وزیری‌اش به طور تشریفاتی به ملاقات آمد و دیگر به‌ عنوان کسالت نیامد. از آن پس ارتباط شاه با نخست‌وزیر به این شکل بود. علاء وزیر دربار بود. هر روز صبح با چمدان حاوی نامه‌های مختلف به دیدن مصدّق می‌رفت. مسائل رد و بدل می‌شد و امور به این ترتیب می‌گذشت. همه امور حتّی مسائل ارتش می‌بایست بدواً به تأیید مصدّق می‌رسید. سپس برخی فرامین که طبق قانون اساسی باید به امضای شاه برسد به علاء تحویل می‌شد و او به امضاء می‌رساند و فردای آن روز به مصدّق تحویل می‌داد. این وضع محمّد رضا را شدیداً مأیوس و ناراحت می‌کرد و به اطرافیان حتی پیشخدمت‌ها می‌گفت که این وضع سلطنت چه معنی دارد و ماندن من در کشور چه فایده دارد؟ وجود مصدّق با این روحیه محمّد رضا نمی‌خواند. مصدّق موفق شده بود در سطح جهانی خود را به‌ عنوان نفر اول ایران معرفی کند و تا آن‌جا که اطّلاع دارم ملاقات‌های مکرّر با سفیر آمریکا داشت. مصدّق عملاً فرماندهی کلّ قوا را از محمّد رضا سلب کرده بود. کار محمّد رضا در ارتش منحصر به امضای فرامین ارتش، آن هم پس از این که مصدّق امضاء می‌کرد. مصدّق بسیاری از این فرامین را حتی با این ترتیب نیز اجرا نمی‌کرد و به وزیر دفاع دستور می‌داد که اجرا نشود تا قدرت خود را به محمّد رضا نشان دهد. مصدّق در کار دربار دخالت می‌کرد و حتی هزینه آشپزخانه محمّد رضا را تعیین می‌کرد. به تمام افرادی که به دلایل مختلف از حسابداری وجه ماهیانه داده می‌شد، همه را بدون استثنا حذف کرد و عناصری را در دربار گمارد تا هرگاه خلاف دستور عمل شود به مصدّق گزارش دهد. باید بگویم در ظرف سه سال نخست‌وزیری مصدّق حتی یک مورد هم برخلاف دستور او در دربار عمل نشد. مصدّق نه‌تنها خود از ملاقات با محمّد رضا استنکاف می‌ورزید، بلکه وزرا و حتی وزیر دفاع نیز با محمّد رضا ملاقات نمی‌کرد. در مهر 1331 با اجازه محمّد رضا که می‌خواستم به پاریس بروم به دستور مصدّق ممنوع‌الخروج شده بودم که بعد از تبادل‌ نظر مشکل برطرف گردید. پس از مدتی که در پاریس بودم اطّلاع یافتم که خانواده محمّد رضا به پاریس آمده‌اند. به دیدن آن‌ها رفتم. مادر محمّدرضا، شمس، اشرف و شهناز با هم در یک آپارتمان در هتل زندگی می‌کردند. هتل محل اقامت متوسط نزدیک به خوب بود. گفتند که به‌ صورت ظاهر، شاه ما را روانه اینجا کرده و اضافه کردند در واقع، مصدّق ما را اخراج کرده و دستور داده بدون اجازه او حق ورود به ایران را نداریم. سفیر هم نه از ما استقبال کرده و نه به دیدن ما آمده و فقط یک نفر به نام جزایری که دبیر سفارت است، تقریباً همه روزه به دیدن ما می‌آید. مرد خوبی است و سفیر به همین علت که با ما دیدار می‌کند با او بد شده است.[4]

در این سال‌ها مهم‌ترین رابط محمّدرضا، علاء بود. علاء همه روزه رأس ساعت معیّنی پیاده از کاخ نزد مصدّق می‌رفت و آن چه محمّد رضا می‌خواست، علاء یادداشت می‌کرد و به مصدّق می‌گفت و آن چه که مصدّق تصویب می‌کرد، انجام می‌شد. البته اگر مواردی را محمّد رضا اصرار داشت علاء با خواهش از مصدّق به طور حتم تصویب آن را می‌گرفت. مصدّق تمام هزینه دربار و حتی هزینه آشپزخانه محمّد رضا را می‌بایست تصویب کند. تمام حقوقی که محمّد رضا از ‌طریق حسابداری دربار به خویشان و دوستان خود می‌داد به دستور مصدّق قطع شد. مثلاً محمّد رضا به من ماهیانه پانصد تومان از حسابداری دربار کمک می‌کرد که قطع شد. اگر محمّد رضا علاوه‌ بر مصوبات مصدّق گشایش بیشتری می‌خواست باید از پول شخصی خود استفاده می‌کرد. حال با چنین وضعی آیا علاء می‌توانست با سفرای انگلیس و آمریکا ملاقات کند؟ بلی، چون مصدّق به علاء اطمینان کامل داشت که گفته سفرا را تمام و کمال به مصدّق بازگو می‌کند.»[5]



[1]. محمّد رضا پهلوی، مجموعه تألیفات، ج1، برگرفته از صفحات 205 تا 239.

[2]. اشرف پهلوی، چهره‌هایی در آینه، برگرفته از صفحات 150 تا 161.

[3]. احمد پیرانی، دختر یتیم، ج 1، ص 359.

[4]. به علت خیانت و همکاری بسیار تنگاتنگ اشرف با سازمان جاسوسی انگلیس، مصدّق دستور اخراج او را از ایران می‌دهد که اسناد آن در ساختمان متصرفی مستر سدان، نمایندۀ کل شرکت نفت انگلیس در ایران به دست می‌آید. اشرف مصدّق را تنها نخست‌وزیری می‌داند که قادر به درگیری و کشمکش با او نبود. مصدّق درست یک ساعت بعد از نخست‌وزیری، دستور اخراج او را صادر کرد و اشرف نیز با توصیۀ برادرش ایران را ترک کرد.

[5]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، ص 177.

6 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 245

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد