پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

انتخاب فرمانده نظامی چون تو خر خوبی هستی

تو خر خوبی هستی

 

توان دفاعی و نظامی هر کشور موجب مباهات و افتخار آن ملت است. از آن‌جا ‌که نظم و مدیریت الفبای زندگی و بقای هر اجتماع است ثبات و پایداری قدرت دفاعی نیز از این موضوع مستثنی نخواهد بود. متأسفانه در دوران آرامش این توان وسیله‌ای برای ابهّت و گاه مکمّل رفاه و چتر حمایتی حاکمان زمان قرار گرفته است. وضعیت ارتش ایران در دوران پهلوی قابل مقایسه با زمان قاجاریه نیست. در این دوران قدرت و انسجام نیروهای ارتش همواره سیر صعودی را پیموده که حتّی در زمان محمّد رضا شاه در یک ادّعای توخالی قدرت ارتش را در حدّ پنجمین قدرت جهانی می‌خواندند. مهم‌ترین ویژگی ارتش پهلوی هماهنگی‌اش با خواسته و اهداف استکبار جهانی و تأمین‌کننده منافع آنان است و یکی از وظایف مهم آنان سرکوبی بحران‌های منطقه‌ای یا حمایت از آن‌ها با خرج و هزینه ایران بوده است. ویژگی دیگر آن وابستگی شدید جهت تعمیر ادوات نظامی به خارج بود که در جنگ ایران و عراق کمبود و خلاءهای موجود را آشکار ساخت. محمّد رضا شاه با پشتوانه آمریکا و غرب به ژاندارم منطقه تبدیل شده بود وچنان به او اعمتاد داشتند که: «در سال 1350، با هماهنگی انگلیس و آمریکا و ایران شاهد تحوّلات اساسی مهمّی در خلیج فارس می‌باشیم که مهم‌ترین آن‌ها استقلال بحرین، تشکیل امارات متحد عربی، اشغال جزایر سه‌گانه توسط ایران و حضور شاه در منطقه به‌ عنوان ژاندارم خلیج فارس می‌باشد. در پی این تحولات در خرداد 1351 ریچارد نیکسون در سفر به تهران موافقت دولت آمریکا را با خرید هر نوع سلاح غیرهسته‌ای توسط شاه اعلام کرد و در پی آن، با توافق و برنامه‌ریزی پنهانی دولت نیکسون و هیث در سال 1352 قیمت نفت به چهار برابر افزایش یافت. بدین ترتیب محمّد رضا پهلوی در نقش عقاب اوپک و ژاندارم منطقه و بزرگ‌ترین خریدار سلاح کمپانی‌های غربی ظاهر شد و منطقه خلیج فارس را به کانون یک مسابقه تسلیحاتی تبدیل کرد.

طبق گزارش کمیته خارجی سنای آمریکا در سال 1976 خریدهای نظامی ایران از آمریکا از 524 میلیون دلار در سال 1972 به 90/3 میلیارد دلار در سال 1974 رسید و به عبارت دیگر هفت برابر شد. این رقم در سال 1975 به 16/2 میلیارد دلار و در سال 1976 به 3/1 میلیارد دلار و در سال 1977 به 5/5 میلیارد دلار رسید.»[1] این‌گونه حمایت‌های بی‌دریغ از محمّد رضا شاه صرفاً برای تأمین اهداف دراز مدت جهان غرب و کنترل منطقه استراتژیک خلیج فارس بوده است. ویلیام شوکراس هدف اصلی آن‌ها را این‌گونه اظهار می‌دارد: «نیکسون ضمن مذاکرات تأکید کرد که هر اقدامی که شاه می‌کند درست است و باید بیش‌ از ‌پیش از این کارها بکند. او شاه را از این که فرمانروایی سرسخت است، ستود و از وی خواست که کنترل خلیج فارس را در دست بگیرد و هیچ‌گاه مثل آن مرد دیوانه یعنی مصدّق، شیرهای نفت را نبندد.»[2]

بعد از سقوط رژیم سلطنتی و آوارگی درباریان پهلوی تنها محمّد رضا شاه بود که هیچ استفاده‌ای از مال و اموال غارت‌ شده و سرسپردگی‌اش به غرب نبرد. حتی استعمارگران غربی مرگش را سرعت بخشیدند تا هرچه زودتر از شرّ بزرگ‌ترین حامی و خدمتگزار سابقشان که تاریخ مصرفش تمام شده بود، رهایی یابند. در ایّام آوارگی فرح و شاه از شدّت ناراحتی و ناسپاسی استعمارگران می‌نالند. آنان در خاطرات خود با گلایه می‌گویند در قبال کمک‌های بی‌دریغ به اسرائیل و حمایت از آن‌ها و استخدام هزاران نظامی از جنگ‌ برگشته ویتنام و سرازیرکردن دلارهای نفتی به سمت فرانسه و انگلستان با چه عکس‌العمل تحقیرآمیزی روبه‌رو شدند.

در اینجا اگر انتقادی بر شیوه زندگی و رفتار بعضی از سران ارتشی می‌شود به هیچ‌ وجه نباید این انتقاد را به دیگران تعمیم داد؛ زیرا جایگاه نیروهای عزیز آزادی‌خواه و وطن‌پرست در قلب آحاد ملت و تاریخ ایران برای همیشه محفوظ خواهد بود. محمّد رضا شاه به دلیل خودخواهی و توسعه فرهنگ تملّق و چاپلوسی متّهم ردیف اول است و دیگران نیز به پیروی از او منافع خویش و کسب لذّت‌های آنی را بر منافع کشور ترجیح داده‌اند. زمانی که محمّد رضا شاه و اطرافیان اقماری او در محکمه تاریخ قرار می‌گیرند متوجّه می‌شویم که چگونه ما را بازیچه خود قرار داده و خودشان مترسکی بیش نبوده‌اند. هنگامی که بزرگ‌نمایی‌ها و شعارها خاصیت خود را از دست داد و هر کدام از درباریان برای حفظ جان و اموالشان به تکاپو افتادند و تمام آن‌ها به موطن اصلی خود که خارج باشد فرار کردند و حتّی صاحب شیرینی را که شاه باشد به فراموشی سپردند.

محمّدرضا شاه سران ارتشی ضعیف و متملّق را بسیار دوست می‌داشت و معتقد بود افسران ارتش او را پدر تاجدار می‌دانند و خواست پادشاه، خواست خداوند است. بعضی از افسران شاه‌دوست نیز برای ابراز عشق و علاقه خود به پادشاه مملکت همسر و دختران خود را چون بعضی از خوانین جبّار به حضور شاه می‌فرستادند. یکی از معشوقه‌های شاه در خاطرات خود می‌گوید: «بعدها با ابراز کنجکاوی و دقت نظر متوجّه شدم که این مطلب حقیقت دارد و کمتر افسر عالی‌رتبه‌ای است که همسر و یا دختر زیبا و جوانی داشته باشد و او را به شاه معرّفی نکند. در ارتش موضوع بی‌غیرتی و بی‌ناموسی یک امر عادی بود و من بعدها دیدم که افسران عالی‌رتبه به همسران و دختران زیردستان خود تعدّی و تجاوز می‌کردند و کسی هم قدرت اعتراض نداشت.»[3] همچنین فرح در باره رفتار آنان می‌گوید: «... در آن موقع فرماندهان ارتش هفته‌ای دو بار با محمّد رضا دیدار رسمی داشتند و گزارش‌های خودشان را می‌دادند. در بعضی از این ملاقات‌ها که من تصادفاً حضور داشتم تعجب می‌کردم چطور این مردان نظامی با این همه درجه و نشان و واکسیل روی شانه مانند خاله‌زنک‌ها پشت سر هم صفحه می‌گذارند و برای هم می‌زنند.»[4]

در چنین فضای حاکم و با حمایت محمّد رضا شاه اصلاً جای تعجب نیست که چرا فضل‌الله زاهدی در ویلای مونترو در آغوش ملکه زیبایی سوئیس سکته می‌کند یا اویسی در مقام فرمانده ژاندارمری به قاچاقچی معروف تریاک تبدیل می‌شود؛ زیرا اطمینان داشتند که در مواقع بروز خطر و اوج فساد هیچ مشکلی برایشان پیش نخواهد آمد و با مصلحت‌ اندیشی شاه از بحران عبور خواهند کرد. در این نمونه، برای آن که مشت نمونه خروار باشد، می‌توان به اخراج محترمانه ارتشبد آریانا اشاره کرد. آریانا در مقام رئیس ستاد ارتش، فردی بسیار عیّاش و زن‌پرست بود و شاهنشاه به گزارش‌های واصله در باره او اهمیّتی نمی‌داد. شاه حضور این افراد را موجب آرامش و بقای خود می‌دانست و به علم می‌گوید که این ارتشی‌ها آدم‌های زبون و ذلیلی هستند و خوشبختی ما هم همین است. اگر شخصیت مقتدر و سالمی داشته باشند، مزاحم ما خواهند بود؛ اما حقیقت ماجرای اخراج محترمانه آریانا بدین صورت بود که :«ساواک و دفتر اطّلاعات ویژه [فردوست]، گزارش‌ها و عکس‌های مستندی را پیش محمّد رضا آوردند که نشان می‌دادند آریانا دچار انحراف بیمارگونه جنسی شده و افسران جوان و گاهی گماشته‌های منزل خود را وادار به انجام عمل جنسی با خودش و همسرش می‌کند و مجالس فساد دسته‌ جمعی در منزلش به راه می‌اندازد. موضوع فساد جنسی ارتشیان بلندپایه در آن موقع به یک مشکل حاد تبدیل شده بود و گزارش‌های زیادی داشتیم که نشان می‌داد افسران عالی‌رتبه ارتش گماشته‌هایی را به منزل خودشان می‌بردند و با آن‌ها روابط غیرعادی جنسی برقرار می‌ساختند؛ اما موضوع آریانا خطرناک بود و مسأله برپایی بزم‌های جنگل‌وار جنسی در خانه او به بحث روز در میان افسران ارتش تبدیل شده بود.»[5]

نکته شایان توجه اینجاست که اگر از جانب شاه خلع‌ شدن افراد این‌گونه بود دستیابی به پست و مقام نیز اغلب از این طریق بوده و جنس مؤنث نقش اصلی را ایفا می‌کرده است و یا به میزان کُرنش و تعظیم بستگی داشت. در انتصاب فرمانده نیروی هوایی روایتی موجود است که می‌تواند بیانگر این مطلب باشد: «از آغاز دهه پنجاه در مورد ارتش شاه می‌نوشتند که بزرگ‌ترین ارتش خاورمیانه است. آهسته‌آهسته از هر آن چه افسر و مقام و تحصیل‌کرده بود، خالی شد. پیران بازنشسته می‌شدند و می‌مردند و شاه حتی ارتشبد جم، ارتشبد هدایت و مانند آن‌ها را تحمّل نمی‌کرد. امیران تازه باید خوش‌ظاهر و زبان‌دان باشند و بدانند که مستشاری نظامی آمریکا (که مرکز اداری‌اش کنار دفتر رئیس ستاد بود) گرداننده اصلی است و آن‌ها باید فقط خود را مطیع شاه نشان دهند، روی پای او بیفتند و حس بزرگ‌نمایی شاه را ارضاء کنند که جز کلمه "اطاعت می‌شود"، چیزی را نمی‌پذیرفت. چنان که امیرحسین ربیعی آخرین فرمانده نیروی هوایی شاه در آخرین شب زندگی‌اش، وقتی که دانست رفت‌وآمدهای روزهای آخر او با اردوی مقابل به‌ویژه با مهندس بازرگان او را از اعدام نجات نمی‌دهد، سکوت چند هفته‌ای خود را شکست و به خبرنگاری که برای مصاحبه با او رفته بود اسراری را باز گفت... ربیعی گفت: "پیش از آن چند باری در جمع شاه را دیده بودم و از ملاقات خصوصی با او می‌ترسیدم و احتمال نمی‌دادم که قصد دارد مرا در جای خاتم (فرمانده نیروی هوایی که در یک حادثه مشکوک به هلاکت رسید) بنشاند؛ ولی شاه چنین خیالی داشت و گزارشی درباره او از سران نظامی خواسته بود که آن روز روی میزش بود. وارد اتاق که شدم، سلام دادم. تعظیم کردم و دولا شدم. اشک شادی در چشمم حلقه بست. دوباره به پایش افتادم و بعد به من گفت: آیا می‌دانی در نیروی هوایی چند نفر از تو ارشدترند؟ می‌دانستم دست‌کم پنج نفر از مربیان و استادان خودم هنوز در نیرو بودند. نام بردم. بعد پرسید: می‌دانی چرا تو را انتخاب کرده‌ام؟ نمی‌دانستم. در چشمانم خیره شد و گفت: برای این که تو خر خوبی هستی. تعظیم کردم. بعد جدّی شد و به من گفت باید فرمان‌بردار او باشم و فقط او را فرمانده بشناسم. هرچه دیدم و شنیدم به او گزارش بدهم".»[6]

سرانجام شاه هر آن چه کاشته بود، درو نمود و حکومتش را بر باد داد. در پایان برای آن که با اصطلاحات رایج ارتش زمان پهلوی آشنا شویم به گزیده‌ای از آن اشاره می‌شود:

«بریگاد: تیپ؛ دیویزیون: لشکر؛ رژیمان: فوج، هنگ؛ باطالیون: گردان؛ اسکادران: بهادران، اسواران؛ اَتریاد: یگان‌های نظامی (واژه روسی)؛ مترالیوز: مسلسل؛ جدیدگیری: سربازگیری؛ بنیچه: نوعی روش سربازگیری از قصبات؛ صاحب‌منصب: افسر؛ ژنرال: سپهبد؛ کوماندان: فرمانده؛ ساخلو: پادگان؛ ارکان حرب: ستاد؛ ارکان حرب کل قشون: ستاد ارتش؛ اَسپیران: افسریار؛ نایب اول: ستوان یکم؛ کاپیتان: سلطان و سروان؛ ماژور: یاور، سرگرد؛ کلنل دوم: نایب سرهنگ، سرهنگ‌یار؛ کلنل: سرهنگ؛ امیرپنجه: امیرلشکر.»[7]



[1]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، ص ‌190.

[2]. ویلیام شوکراس، آخرین سفر شاه، ترجمۀ عبدالرضا مهدوی، ص 201.

[3]. احمد پیرانی، زندگی خصوصی محمّد رضا شاه پهلوی، ص 480.

[4]. احمد پیرانی، دختر یتیم،ج 2. ص  642.

[5]. همان، ص 634.

[6]. علی شجاعی صائین، چکمه‌های پدرم، ص 146.

[7]. استفانی کرونین، ارتش و تشکیل حکومت پهلوی در ایران، ترجمۀ غلامرضا علی‌بابایی، ص 10.

8 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 256

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد