پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

کابوس پماد کوتیزون در مسافرت محمد رضا شاه

کابوس پماد کورتیزون[1]

 

مینو صمیمی که در سمت منشی سفارتخانه ایران در سوئیس کار می‌کرده‌ است در خاطرات خود می‌گوید: «با انجام کارهای فرعی که در سفارتخانه انجام می‌دادم کم‌کم این احساس به من دست داده بود که کارهایم هیچ ارتباطی به خدمت با وطنم ندارد و فقط کارهای سفارتخانه منحصر به سفارش‌های ارسال‌ شده از تهران می‌باشد که باید در اسرع وقت برای آن‌ها تهیّه گردد. این سفارش‌ها شامل انواع اتومبیل، مبلمان و حتی قاچاق داروی گیاه جین‌سینگ بود که شنیده بودند برای قوه باء مؤثر است به تهران ارسال می‌شد. در تدارک این وسایل سفیر ایران به ‌قدری از شاه و درباریان می‌ترسید که گاه واقعاً دلم به حالش می‌سوخت. این حالت را دیگر اعضای سفارتخانه نیز داشتند. آن‌ها با احساس عجز توأم با وحشت در مقابل شاه و درباریان به‌گونه‌ای رفتار می‌کردند که گویی شاه چون خداوندگار است و باید هم از او ترسید و هم به فرامینش بی‌چون‌ و چرا گردن نهاد.

من ابتدا فکر نمی‌کردم که شاه همانند درباریانش باشد؛ اما پس از پی‌بردن به اشتباه خود امیدی به شهبانو داشتم که سپس دریافتم او نیز همانند آن‌ها می‌باشد. آن‌ها به طور دائم به پایتخت زمستانی خود یعنی سن‌موریتس می‌آمدند و اغلب وزرا سعی بر آن داشتند که طرح‌های بزرگ و جیب‌پرکن را از شاهی که در اینجا سرحال و شاد به نظر می‌رسید، بگیرند.

هنگامی ‌که شاه و ملکه برای ورزش اسکی به سوئیس آمده بودند من برای اولین بار آن‌ها را دیدم. پس از ورود شاه و ملکه با تعجّب مشاهده کردم که هر یک به سمتی می‌روند. در هنگام شب متوجّه شدم که شاه از فرودگاه مستقیماً عازم محل اقامت یکی از ستارگان معروف سینما شده است. در اینجا شایعات زیادی در باره روابط پنهانی شاه با زنان مختلف و ستارگان مشهور سینما وجود داشت. در این وضعیت آن چه که باعث حیرت بود رفتار دوگانه شاه در برخورد با مسائل اخلاقی بود. او در حالی ‌که خود و خواهرش اشرف را در هر اقدامی، حتی برقراری روابط نامشروع کاملاً محق می‌دانست راجع به رفتار دیگر اعضای دربار به‌ شدّت حساسّیت نشان می‌داد و چنان از لکه‌دار شدن حُسن شهرت احساس نگرانی می‌کرد که نشان از ریاکاری وی بود. یکی از مواردی که هر ساله تکرار می‌شد ورود شاه و ملکه برای تفریح و ورزش اسکی به سوئیس بود. ابتدا دو هواپیما وسایل آن‌ها را می‌آوردند. سپس شاه و همراهانش می‌آمدند و باید تمام امکانات در خدمت آن‌ها قرار می‌گرفت. در این زمان حادثه‌ای جالب پیش آمد که شرح آن به اختصار چنین بود. یک مرتّبه دیدم سفیر در مقابلم ایستاده و با صدایی که از فرط عجله می‌لرزد به من دستور می‌دهد زود باش هر کاری داری زمین بگذار و آماده شو که یک کار بسیار‌ بسیار فوری پیش آمده است و بلافاصله نیز ادامه داد هم اکنون خبر داده‌اند که اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر به دلیل عود بیماری اگزمای مزمن وجود مبارک دچار خارش دست شده‌اند و نیاز به یک پماد کورتیزون دارند که گویا برای رفع ناراحتی ایشان بسیار مؤثر است و باید به سرعت تهیّه شود. از گفته‌های سفیر چنین فهمیدم که یکی از همراهان شاه برای رفع خارش دست او پماد کورتیزون را توصیه کرده و وزیر دربار هم از سفارتخانه خواسته تا فوراً این پماد خریداری و به سن‌موریتس ارسال شود.

اولین فکری که به خاطرم رسید رفتن به نزدیک‌ترین داروخانه برای خریدن پماد کورتیزون بود و بلافاصله نیز با راننده مخصوص سفیر حرکت کردم تا در اولین داروخانه، پماد مورد نظر را تهیّه کنم. مدیر داروخانه با شنیدن نام پماد کورتیزون سری تکان داد و گفت پمادی به این نام نداریم و آنگاه پس از جست‌وجو در کتاب قطور راهنمای داروها توضیح داد اصولاً چون پمادی به این نام در سوئیس ساخته نمی‌شود یافتن آن در سراسر سوئیس محال است؛ ولی پمادهای حاوی کورتیزون با نام‌های دیگر وجود دارد که می‌تواند به‌ جایش مصرف شود. وقتی به سفارتخانه برگشتم و گفته مدیر داروخانه را برای سفیر نقل کردم، یک‌ مرتّبه جهنمی به پا شد و سفیر با درشتی خطاب به من فریاد زد من نمی‌فهمم چطور شما حرف یک داروساز احمق و ابله سوئیسی را باور کرده‌اید و دست خالی برگشته‌اید. فوراً بروید و هرطور شده پماد کورتیزون را پیدا کنید.

چون می‌دانستم سفیر به دلیل ترس از شاه وسواس بیمارگونه‌ای برای اجرای دستورات او دارد، ترجیح دادم در مقابل شماتت او از خود عکس‌العملی نشان ندهم و باز هم به جست‌وجو ادامه دهم تا هرطور شده پماد مورد نیاز شاه را پیدا کنم. تمام آن روز بعد از ظهر تا شب در شهرهای مختلف سوئیس از این داروخانه به آن داروخانه رفتم و حتی در آن سوی مرز جست‌وجوی داروخانه‌های داخل خاک آلمان را هم از قلم نینداختم تا شاید پماد کذایی را پیدا کنم؛ ولی از آن همه تکاپو هیچ نتیجه‌ای به دست نیاوردم.

راننده مخصوص سفیر که همه‌ جا همراهم بود با توجه به گرفتاری‌هایم در راه اجرای دستورات آن چنانی، چون می‌دانست اغلب حتی زندگی خصوصی‌ام را نیز فدای انجام وظیفه می‌کنم خیلی به من دلسوزی می‌کرد؛ ولی من طی مدتی که با اتومبیل مناطق مختلف سوئیس را زیر پا می‌گذاشتیم، هرجا با جواب منفی داروخانه ای روبه‌رو می‌شدم، به شدّت حرص می‌خوردم و بیشتر هم از این موضوع عصبانی بودم که چرا تبدیل به یک عروسک بی‌اراده در دست مردی دیوانه شده‌ام و بیهوده باید وقتم را برای یافتن پمادی با نام مخصوص تلف کنم که احتمالاً یکی از درباری‌ها، آن را به عنوان داروی مؤثر برای خارش دست شاه معرفی کرده است.

موقعی که سرانجام در ساعت شش بعد از ظهر با دست خالی به سفارتخانه بازگشتم، مواجهه با سفیری که از شدّت ناراحتی رنگ به چهره نداشت به من فهماند که بیچاره در تمام مدت بعد از ظهر از سوی وزیر دربار که همراه شاه در سن‌موریتس به سر می‌برد تحت فشار قرار داشته تا هرچه زودتر پماد را پیدا کند و بفرستد. سفیر پس از آگاهی از نتیجه منفی مأموریتم برای آن که جای هیچ چون و چرایی باقی نماند به من دستور داد همین الان تلفنی با رئیس اداره گمرک سوئیس تماس بگیرید. شاید او بداند این پماد را کجا می‌شود تهیّه کرد. پس از آن که با تلاش بسیار و گفتن آن که مسأله‌ای بسیار فوری و حیاتی پیش آمده است کارمند کشیک اداره را راضی نمودم که به‌ ‌نحوی با رئیس گمرک تماس برقرار نمایم. حدود ساعت نه شب بود که رئیس گمرک از دفتر کارش به سفارتخانه تلفن کرد و گفت در سوئیس پمادی به نام کورتیزون ساخته نمی‌شود؛ ولی در آمریکا و انگلیس می‌توان پمادی به همین نام یافت. سفیر پس از شنیدن این خبر بلافاصله با سفارتخانه‌های ایران در واشینگتن و لندن تماس گرفت و از آن‌ها خواست تا در اسرع وقت پماد مورد نیاز شاه را تهیّه کنند و به سوئیس بفرستند؛ در حالی‌ که مطمئن بودم اعضای هر دو سفارتخانه نیز بلافاصله در تکاپوی یافتن پماد به هر سو روانه شده‌اند. سرانجام از لندن خبر دادند که پماد کورتیزون در داروخانه‌های انگلیس موجود است. بالاخره کابوس پماد کورتیزون موقعی به پایان رسید که یک هواپیمای اختصاصی از سوئیس به لندن رفت و با خود بیست لوله پماد کذایی را به زوریخ آورد. بعد هم این پمادها در فرودگاه زوریخ به یک اتومبیل انتقال یافت و با سرعت به سن‌موریتس فرستاده شد تا برای درمان خارش دست شاه مورد استفاده قرار گیرد.»[2]



[1] - تلفظ صحیح پماد هیدرو کورتیزون است.

[2]. مینو صمیمی، پشت پردۀ تخت طاووس، صص 83 تا 85.

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 260

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد