پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

تفاوت پدر و پسر پهلوی‌ها

تفاوت پدر و پسر

 

برای مقایسه رفتار رضا شاه و پسرش محمّد رضا باید مراحل زندگی و عملکرد آن‌ها را مورد توجّه و ارزیابی قرار داد. زندگی رضا شاه از بدو تولد تا زمانی که وارد نیروهای قزّاق می‌شود به‌ هیچ ‌وجه قابل مقایسه‌ با پسرش نیست؛ زیرا محمّد رضا در خانواده‌ای مستحکم و با ثبات به دنیا آمده بود. پس از آن که پدرش مراحل ترقّی را به ‌سرعت پیمود و به مقام پادشاهی دست یافت، محمّد رضا به‌ عنوان ولیعهد و پادشاه آینده در جامعه شناخته می‌شد و از مزایای مخصوص طبقاتی خود استفاده می‌کرد. او برای ادامه تحصیل و آشنایی با دنیای غرب به سوئیس فرستاده شد و بعد از بازگشتِ تقریباً اجباری او به ایران وارد دانشکده افسری شد که در آن‌جا نیز او را به چشم دیگری می‌نگریستند.

محمّدرضا پس از حوادث شهریور 1320 به پادشاهی منصوب شد. از این مرحله به بعد است که باید شیوه سلطنت او را به دو بخشِ قبل از کودتای سال 32 و بعد از آن تقسیم کرد. در بخش اول به دلیل اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران کمتر قدرت مانور برای اظهار ماهیت اصلی خود داشت؛ ولی پس از کودتا در سایه حمایت نیروهای آمریکا و انگلیس قرار گرفت و تا ظهور انقلاب اسلامی چنان در خودخواهی غوطه‌ور شده بود که از نظر وابستگی به اجانب و اطاعت بی‌چون ‌و چرا از آنان حد و مرزی نمی‌شناخت.

محمّدرضا شاه در داخل نیز ولخرجی و فساد را به اوج خود رسانده بود. او در مقایسه با عملکرد قاجاریان به دلیل وضع اقتصادی بهترِ ایران شیوه مدرن‌تری برای خوش‌گذرانی‌های خود برگزیده بود و برای تکمیل حرمسرای باز و گسترده‌اش از وجود باندهای متعدّد استفاده می‌کرد. در این زمینه میلیون‌ها دلار مبلغ ناچیزی برای او به حساب می‌آمده و ثروت انباشته او هر لحظه در حال افزایش بود. این رفتار به خانواده و اطرافیان او نیز سرایت کرد و در هتک حرمت ناموسی و تملّق و چاپلوسی به درجه‌ای رسیدند که باعث شرم و تعجّب معشوقه‌هایشان شده بود.

تمام خریدهای نظامی محمّد رضا شاه و کارخانه‌هایی که احداث کرد به مواد اولیّه خارجی وابسته بودند. به همین دلیل به ‌محض دیر رسیدن نوش‌دارو کارایی خود را از دست می‌دادند. با این ‌حال ادّعا می‌شد که ایران در رتبه بالای اقتصادی و نظامی جهان قرار دارد و به سوی تمدّن بزرگ می‌شتابد. جالب اینجاست که در همین زمان ابرقدرتی و ژاندارم خلیج فارس بودن سرزمین بحرین را از دست می‌دهد و در گفتار با بزرگ‌نمایی از طرح‌هایی صحبت می‌کرد که گویا می‌خواست آسمان را به زمین وصل کند. اما رضا شاه با توجه ‌به موقعیّت خاص خود، از این اعمال ظاهری و چاپلوسانه پرهیز داشت و در جهت منافع ملی قدم‌هایی برداشت و همواره سعی می‌کرد در حدّ توان خود همه دولت‌های خارجی را دور بزند. بنابراین اقداماتی را که این پدر و پسر انجام دادند با توجه ‌به موقعیت تاریخی و امکانات مادی و اقتصادی زمان خودشان قابل مقایسه می‌باشد. تنها اشتراک زندگی آن‌ها بعد از خروج از ایران است که باز هم رضا شاه آبرومندانه‌تر زیست و در محل دفن است که هر دوی آن‌ها در سرزمین مصر آرام گرفتند.

محمّدرضا شاه در کتاب مأموریت برای وطنم، اشاره‌ای می‌کند که من یقین دارم اگر در آن ایّام به ‌جای پدرم بودم، نمی‌توانستم کارهایی را که او کرد به همان خوبی انجام دهم؛ ولی شاید شخصیت من برای اوضاع ایران کنونی مناسب‌تر از شخصیت پدرم باشد. قسمت پایانی سخنش گزافه است و عمل‌های او ملاک قضاوت مردم می‌باشد؛ وگرنه با حلوا حلوا کردن دهان‌ها شیرین نخواهد شد. او با خودخواهی و ندانم‌کاری چنان تاری بر اطراف خود تنید و منابع فساد را توسعه داد که سرانجام آن درخت کهن‌سال را همین کرم‌های ریز سرنگون کردند. به مرور زمان اطراف محمّد رضا شاه مملّو از افراد متملّقی شد که آن طبل توخالی را به وجود آورده بودند. محمّد رضا برخلاف پدرش که هیچ ‌کس جرأت نداشت به وی دروغ بگوید از دروغ و دست و کفش بوسیدن لذت می‌برد و آموزش‌های پدر را نادیده گرفته بود. همان‌گونه که از استقبال‌های نمایشی شاد می‌شد از افتتاح بیمارستانی که با بیمارهای قلابی پر شده بودند، لذت می‌برد و بعد از اطّلاع مردم از این نمایش‌ها، می‌گفت که چون در مملکت مریض کم است، ناچار به این کار شده‌اند! برای اثبات صحّت این ادعا، فریده دیبا می‌گوید: «تفاوت بین پدر و پسر زیاد بود. معینیان نقل می‌کرد زمانی رضا شاه می‌خواست به جنوب برود. به دلیل آن که می‌دانستند رضا شاه علاقه زیاد به درخت‌کاری دارد یکی از مسؤولین دستور می‌دهد که تعداد زیادی درخت نخل را کنده و در مسیر حرکت بنشانند. رضا شاه متوجّه می‌شود و آن مسؤول را به شلاق می‌بندد؛ ولی محمّد رضا زمانی که به طور مصنوعی در زمستان قسمتی از پایگاه یکم شکاری مهرآباد را با گل‌های رُز زینت داده بودند از دیدن آن‌ها در زمستان هیچ تعجّب که ننمود جهت گل‌آرایی فرمانده را مورد تحسین قرار داد.»[1] در جای دیگر آمده است که: «در مراسم سلام 4 آبان 1355 که در محل کاخ مرمر برگزار شد منصور یاسینی نماینده مجلس شورای ملی و مالک بزرگ‌ترین کارخانه شیشه‌سازی کشور در حضور کلّیه مقامات کشوری و لشکری به‌ جای آن که مثل بقیّه دست شاه را ببوسد، خود را روی پای شاه انداخت و کفش‌های او را بوسید. شاه نه‌ تنها از این عمل مشمئز کننده غیر انسانی ناراحت نشد، بلکه تبسّم و لبخند سراسر صورت او را پوشاند و وقتی همان شب در برنامه اخبار تلویزیون این صحنه نمایش داده شد همه فهمیدند که شاه از بوسه‌ای که منصور یاسینی به کفش‌های او زده به وجد آمده و نمایش این صحنه از تلویزیون به دستور خود شاه بوده است.»[2]و[3]

حسین فردوست که شاهد زندگی پدر و پسر بوده است در خاطرات خود می‌گوید: « رضا خان در مقایسه با پسرش از نظر اجتماعی و اقتصادی اشتباه کمتری می‌کرد و علّت این تفاوت‌ها در خصلت خود آن‌ها بود. مثلاً رضا خان هیزم بخاری‌اش را وزن می‌کرد و محمّد رضا در ظرف یک روز میلیون‌ها تومان را صرف هزینه‌های تجملی زن و فرزندان و اعضاء نزدیک خانواده‌اش می‌کرد. رضا شاه پول کمتری در خارج ذخیره کرد در حالی‌ که محمّد رضا شاه پول بسیار زیادی به خارج انتقال داد و ایران را چپاول کرد. رضا خان وقتی می‌خواست محصل به خارج اعزام کند صد نفر یا دویست نفر اعزام می‌کرد و آن هم برای رشته‌های مورد لزوم؛ در حالی‌ که در زمان پسرش هزار هزار به خارج می‌رفتند و اکثراً در رشته‌های نالازم تحصیل می‌کردند. آن‌ها یا در خارج می‌ماندند و یا اگر به ایران باز می‌گشتند، غرب‌زدگی خود را ارزانی می‌داشتند. این پدیده وسعت فوق‌العاده‌ای گرفت. رضا فقط به یک کشور مسافرت کرد و آن ترکیه بود و تنها از چند رئیس کشور دعوت کرد آن هم از منطقه و با حداقل تشریفات و هزینه کم درحالی‌که محمّد رضا هر سال به چند کشور مسافرت می‌کرد و با هزینه‌های هنگفت حتی از دورترین کشورها نیز میهمان دعوت می‌کرد. رضا خان تجمّلات تشریفاتی و پرهزینه مانند جشن‌های 2500 ساله نداشت. اگر بر اساس مدارک موجود هزینه‌های این دوره سلطنت محمّد رضا را محاسبه کنند تصوّر می‌کنم نتیجه و رقم به ‌دست ‌آمده را هیچ فرد ایرانی باور نکند. محمّد رضا بلایی بر سر عایدات نفت آورد که احتیاج به بیان ندارد.

 رضا شاه خاطراتی از خود به جای نگذارد؛ گو این که با ارزش بود. زیرا مسائل سرّی زمان او بیشتر بود و برای نسل حاضر مطالعه آن مفید؛ اما محمّد رضا چند کتاب از خود به جای گذارد و تشویق می‌کرد که خبرنگاران و نویسندگان در باره‌اش بنویسند و آن‌ها که نوشتند پول‌های گزاف نصیبشان شد. او پس از خروج از کشور نیز مصاحبه‌های متعدّد انجام داد و باز هم کتاب و خاطرات به چاپ رساند در حالی‌ که در زمان او همه، همه چیز می‌دانستند و در این کتاب‌ها و خاطرات مطلبی بیان نشد که فایده‌ای برای تاریخ داشته باشد. او آن چه را که همه می‌دانستند و حتی خیلی کمتر از آن را در خاطرات خود تکرار می‌کرد.

رضا خان فساد زیادی می‌کرد از جمله در غصب املاک مردم به‌ نحوی که با سقوط او مردم نفس راحتی کشیدند و شادی‌ها کردند. ولی در مقام مقایسه با پسرش باید به او رحمت فرستاد. اطراف رضا و محمّد رضا هر دو را حلقه‌ای از مردم بی‌وطن احاطه کرده بودند که هیچ انگیزه دیگری جز استفاده از پول آن‌ها نداشتند. این مردم بی‌وطن شیوه‌های مالی کلان چه به وسیله اشخاص نزدیک به محمّد رضا و فرح و نخست‌وزیر و وزرا در بخش صنایع سوء استفاده مالی گسترش زیاد پیدا کرد و افرادی از هیچ به همه چیز رسیدند. در حالی‌ که حتی سرمایه اولیه نیز از آن‌ها نبود و از بانک‌ها وام‌های کلان می‌گرفتند. مانند مقدّم (نساجی کرج)، رضایی (نورد اهواز)، میراشرافی (مدیر روزنامه آتش در اصفهان) و امثالهم که زیادند. محمّد رضا به‌ حدّی نقطه ‌ضعف داشت که مردم ایران نتوانستند راهی جز طرد او پیدا کنند و به همین دلیل هیچ کشوری آماده نبود او را قبول کند. حتّی کشورهایی که حاضر شدند "سوموزا" را بپذیرند.»[4]

در بالا به نمونه‌هایی از تفاوت‌های رفتار پدر و پسر اشاره شد؛ اما آنان در برخی موضوعات نیز دارای وجه مشترک بودند؛ مانند شادی مردم در هنگام خروج این دو نفر از ایران خودخواهی و دیکتاتوری، انتشار مفاسد بعد از خروج و آوارگی ترک ایران با چشمان گریان خروج اموال بیت‌المال، مشخصّ ‌نبودن محل تبعید و آوارگی آن‌ها، آوارگی توأم با ذلت، شنیدن اخبار ایران توسط رادیو، طولانی ‌نبودن دوران تبعید و فرار، نظر مشترک اجانب برای رهایی از حضور آن‌ها، مشکوک ‌بودن شیوه درمان، باقی‌گذاشتن اموال بسیار برای خاندان خود، مبارزه علیه آزادی‌خواهان و آرامش ابدی در کشور مصر.



[1]. فریده دیبا، دخترم فرح، ترجمۀ الهه رئیس‌فیروز، ص 158.

[2]. علی شجاعی صائین، چکمه‌های پدرم، ص 106.

[3]. گذشته از آن که کتاب‌های شاه دارای ارزش تاریخی نیستند، بعید به نظر می‌رسد که خود وی آن‌ها را نوشته باشد و احتمالاً دست‌پخت افرادی چون شجاع‌الدین شفاست. پرویز راجی در صفحۀ 82 خاطرات خود می‌نویسد: «امروز 28 تیر1356 ، با جرج وایدن فلد در سفارتخانه ناهار خوردم که او پس از مقداری گفت‌وگو راجع به مسائل بین‌المللی، صحبت را به اصل موضوع کشاند و رغبت خود را به نوشتن کتابی در بارۀ شاه اعلام کرد. وایدن فلد می‌گفت چنان چه با او همراهی شود، می‌تواند کتابی در بارۀ شاه بنویسد که همتای کتاب ادگار اسنو در بارۀ مائو باشد با نام "ستاره‌ای بر فراز ایران" و در تاریخ 30 تیر1356 ، خانم هسلی‌ بلانک به سفارتخانه آمد و گفت کتابی را که در بارۀ شهبانو نوشته، به پایان برده است؛ ولی ضمناً خوب می‌داند که پس از انتشار کتاب، متهم خواهد شد که نویسنده‌ای مزدور است و شهرت خود را به پول فروخته است.»

[4]. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1، صص 121 و 122.

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 263

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد