پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

اسدالله علم و جدایی جزیره بحرین

اسداله علم و جدایی جزیره بحرین

 

در حقیقت کنترل‌کننده و بازیگر سیاسی در منطقه خاورمیانه انگلیسی‌ها بوده‌اند و برای حفظ منافع خود تغییرات وسیعی را در استقرار حاکمان و شکل‌گیری کشورها و سرحدّات آن‌ها انجام داده‌اند. بعد از جنگ دوم جهانی است که به‌ اجبار حضور ناخواسته‌ی آمریکایی‌ها را تحمّل کردند. دخالت‌های آنان مختص به منطقه خاورمیانه نبوده و در بسیاری از نقاط دیگر جهان نیز بدین شیوه عمل کرده‌ و زمینه‌ی تشنج‌های منطقه‌ای را فراهم ساخته‌اند؛ بنابراین دستاورد و سیاست کلّی انگلستان و آمریکا جنبه وسیع‌تری داشته و کمتر مکانی را می‌توان یافت که مشمول ظلم و ستم آن‌ها قرار نگرفته باشد. البتّه از دیدگاه خودشان انجام این اقدامات کاملاً طبیعی است؛ زیرا فقط به منافع خود توجه داشته‌اند و از دشمنان نیز به جز این توقّعی نباید داشت و اقتضای طبیعت آنان چنین می‌باشد.

آن چه بسیار عجیب است این است که چگونه انگلیسی‌ها جاسوس‌ها و نفوذی‌های هر منطقه‌ای را این‌گونه شیفته خود کرده‌اند و چگونه عوامل خود را برای یک عمر مدیون خویش ساخته‌اند و عجیب‌تر آن که گاهی این خصلت در نسل اندر نسل آن‌ها نیز سرایت کرده است. یکی از این افراد اسدالله علم است. نویسنده کتاب مردی برای تمام فصول در باره او می‌گوید: «از مسائل بسیار مهمّی که در اواخر دهه 1340ش و در اوایل دهه 1350ش میان ایران و انگلیس بروز کرد و اسدالله علم در پیشبرد خواسته دولت انگلیس نقش قابل توجّهی ایفا کرد مسأله‌ی تجزیه بحرین از ایران بود. بحرین و جزایر اطراف آن از هزاران سال قبل جزو قلمرو ایران محسوب می‌شد و در دوره‌های مختلف تاریخی حاکمان محلّی با جدیّت تمام از حقّ حاکمیّت ایران بر آن جزایر دفاع کرده بودند و هیچ‌گاه حقّ حاکمیّت ایران بر آن مورد تردید جدّی قرار نگرفته بود؛ اما این تجزیه و جدایی بحرین در ایّام به‌ اصطلاح اوج قدرت اعلیحضرت همایونی نادیده انگاشته شد و با تجزیه آن موافقت به عمل آمد.

در باره قدمت حاکمیت ایران بر مجمع‌الجزایر بحرین، وستنفلد آلمانی می‌نویسد: قبل از اسلام، بحرین و سواحل غربی خلیج فارس در تحت سلطه ایرانی‌ها بود و ایرانی‌ها در نقاط مختلف آن مملکت، قلاع مستحکم ساخته و پادگان نگاه می‌داشتند و مخصوصاً در سرحد شمالی به‌ منظور حفظ آن حدود از چپاول اعراب بدوی پادگان بسیار داشتند. یکی از حکام ایران به نام اسپیدویه چنان بر آن نواحی مسلّط شده بود که اعراب بادیه هم جرأت تاخت و تاز نمی‌کردند و سکنه بحرین را به نام او اسپیدگان می‌نامیدند. از سنه 250 هجری یکی از بزرگ‌ترین نهضت‌های ایران منتسب به قرامطه به دست عبدالله‌بن ‌میمون اراجانی و سعیدبن ‌بهرام گناوه‌ای در بحرین شروع شده و بر بحرین و یمامه ایرانیان حکمرانی کردند. همچنین در زمان چنگیزیان جزایر بحرین جزو ایران بود و تیمور لنگ آن‌جا را قبل از بغداد تصرّف کرد.

در دوره صفویه شاه عباس اول در سال 1032ق، پرتغالی‌ها را از جزایر خلیج فارس بیرون انداخت و بحرین را که در تصرّف آن‌ها بود به قلمرو کشور بازگردانید. در سال 1148ق، نادرشاه بار دیگر این جزایر را به تصرّف درآورد. این وضعیت تا سال‌های اخیر سلطنت محمّد رضا پهلوی با فراز و نشیب‌هایی چند کماکان در حاکمیّت و تسلّط ایران باقی بود؛ اما از اوایل دهه 1970 میلادی/ اواخر دهه 1340ش، دولت انگلستان در راستای سیاست‌های بلند مدت خود در خلیج فارس و مناطق اطراف آن چنین تشخیص داد که بحرین را از ایران منتزع کند و این در شرایطی بود که در آن برهه، هیچ‌گونه تردیدی در حقّ حاکمیّت ایران بر آن جزیره و جزایر کوچک اطراف آن وجود نداشت و حتّی ساکنینش هم اشتیاق چندانی به جدایی از ایران نداشتند؛ اما دولت انگلستان که جهت سیاست‌گذاری آتی خود در خلیج ‌فارس حساب جداگانه‌ای برای این مجمع‌الجزایر گشوده بود در تجزیه آن از خاک اصلی ایران تردیدی از خود نشان نداد. انگلستان از یک سو با تبلیغات سوء خود در میان جزیره‌نشینان، مسأله استقلال سیاسی آنان از ایران را به طور جدّی مورد توجّه قرار داد و حمایت خود را از آنان اعلام کرد و در پی آن در زمینه‌های مطرح‌ شدن مسأله استقلال بحرین در سازمان ملل متحد به‌ سرعت پیشقدم شد. از سوی دیگر در درون حاکمیت پهلوی عوامل و طرفداران داخلی و خارجی خود را جهت عملی‌کردن خواسته خود در بحرین بسیج کرد. از جمله مهم‌ترین این افراد باید از اسدالله علم و شاپور ریپورتر نام برد. از قراین برمی‌آید که شخص شاه رضایت چندانی به تجزیه بحرین از ایران نداشته است؛ اما تحت تأثیر القائات و گفته‌های اطرافیانش که در درجه اول اسدالله علم و شاپور ریپورتر بوده‌اند به این امر رضایت داده است. از مفاد برخی مدارک برجای‌ مانده چنین برمی‌آید که شخص علم طی گفت‌وگوهایش با شاه با شیوه‌های به ‌اصطلاح یک گام به پس و دو گام به پیش زمینه‌های جلب رضایت شاه به تجزیه بحرین از ایران را آماده ساخته است. از جمله این ترفندها، القاء این فکر به شاه بود که در صورت تجزیه بحرین از ایران مشکلات ناشی از ایجاد امنیت و نگهداری این جزیره از ایران سلب خواهد شد و در عوض با انعقاد پیمان‌های دفاع مشترک و غیره با حاکم جدید این جزیره موقعیّت ایران در آن‌جا تحکیم خواهد یافت. ضمن این که به شاه هشدار می‌داد که هرگاه مسأله بحرین به طور جدّی در سازمان ملل مورد گفت‌وگو واقع شود و قضیه به رفراندوم جزیره‌نشینان و حمایت انگلیسی‌ها و دیگر دول قدرتمند کشیده شود موقعیّت ایران در مجامع بین‌المللی و منطقه‌ای که اینک قرار بود به‌ عنوان ژاندارم منطقه شناخته شود، سخت لطمه خواهد دید. اسدالله علم در 23 مرداد 1348 در این باره می‌نویسد: تمام‌ وقت فرمایشات شاهنشاه بر سر مسأله بحرین بود. می‌فرمودند آخر این انگلیسی‌ها چرا نمی‌فهمند که اگر بر فرض ما و بحرین از لحاظ استقلال در یک ردیف می‌بودیم باز هم ایران با بحرین قابل مقایسه نبود. عرض کردم چطور است قراردادی با او (شیخ بحرین) ببندیم و استقلال او را بشناسیم به شرط این که برای پنجاه سال پایگاه‌های هوایی و دریایی به ما بدهد. فرمودند جواب مردم را چه بدهم؟ عرض کردم خود این خدمت بزرگی است. ما که نتیجه رفراندوم را از حالا می‌دانیم. اقلاً به این صورت نتیجه عملی بهتر و بزرگ‌تری به دست می‌آوریم. راه دیگر آن است که حقّی برای اقلیّت ایرانی آن‌جا بگیریم. این هم باز بهتر از نتیجه رفراندوم خواهد بود. چون با رفراندوم همه‌ چیز از دست می‌رود. فرمودند آخر اگر رفراندوم بکنند معلوم نیست چه بشود. عرض کردم تمام صحبت بر سر این است که معلوم باشد چه می‌شود. تا چند ماه بعد نیز هنوز شاه در پذیرفتن تجزیه بحرین از ایران مردد بود و طی مذاکراتش با علم از وی می‌خواست راه‌های بهتری جهت حل مسأله بحرین جست‌وجو کند. در چنین شرایطی بود که تلاش‌های جدّی‌تر علم و ریپورتر جهت تسلیم شاه در برابر خواسته انگلیسی‌ها وارد مرحله جدیدتری شد و نهایتاً نیز با تجزیه بحرین موافقت گردید. اردشیر زاهدی که خود در این هنگام از مدافعان تجزیه بحرین از ایران بود در سال‌های بعد طی نامه‌ای خطاب به شاپور ریپورتر به نقش قاطع وی در جلب رضایت شاه جهت تجزیه بحرین اشاره می‌کند و می‌نویسد که در جریان بحرین و غیره تو با تمام صمیمیت صحبت‌هایی کردی که همان وقت به شرف عرض شاهنشاه آریامهر در بابلسر رساندم. بدین ترتیب با رضایت شاه با تجزیه بحرین از ایران تمام موانع از سر راه این قضیه برداشته شد و به دستور شاه، علم مقدمات لازم را جهت شناسایی بحرین به عنوان یک کشور مستقل فراهم آورد.

آنی‌ترین و مهم‌ترین مشکل در راه تجزیه بحرین از ایران مردم و افکار عمومی کشور بود. به همین دلیل پیش از اعلام قطعی جدا سازی بحرین از ایران لازم می‌نمود اذهان عمومی مردم با قصد حکومت همراه شود. جهت پیشبرد این هدف کمیسیون مشترکی از اسدالله علم، وزیر دربار، هویدا، نخست‌وزیر و وزیر امور خارجه انجام این مهم را بر عهده گرفت. علم در 28 اسفند 1349 در این باره می‌نویسد: شاهنشاه امر داده‌اند کمیسیونی مرکب از نخست‌وزیر و من با وزیر امور خارجه در مورد گفت‌وگویی که در باره بحرین از هم‌ اکنون در جراید بشود و ذهن مردم آماده شود که رأی سازمان ملل برای ما لازم‌الرعایه خواهد بود، تشکیل گردد. با این‌ حال علم خود از اقدام غیرقانونی و حتّی می‌شود گفت ضد ملی‌ای که در شرف انجام بود کاملاً اطّلاع داشت و ترجیح داد خود، صرفاً در پشت صحنه در طراحی و کارگردانی آن مشارکت کند و اقداماتی نظیر اعلان عمومی و مطرح‌کردن آن در مجلس را به نخست‌وزیر و هیأت دولت و مجلس شورای ملّی و سنا با سازمان ملل و غیره قلمداد کند و می‌گوید: ... به ‌جای مطالب اساسی دائماً چانه‌زدن بر سر این مطلب است که موضوع را نخست‌وزیر به مجلس بدهد یا وزیر امور خارجه. خاک بر سرشان. به آن‌ها گفتم: اگر معتقدید که کار درستی می‌کنید مرد و مردانه هر دو از آن دفاع کنید و اگر معتقد نیستید و مردّد هستید کنار بروید؛ نه آن که از مسؤولیّت شانه خالی کنید. تازه مسؤولیّت دولت مشترک است. فرقی نمی‌کند که این سیاست دولت را شخص نخست‌وزیر یا وزیر امور خارجه در مجلس عنوان بکند.

چنان که انتظار می‌رفت پس از مطرح‌ شدن مسأله تجزیه بحرین در مجلس و بیانیه وزارت امور خارجه مبنی بر انجام برخی گفت‌وگوها در باره این جزیره در میان گروه‌های سیاسی مخالفت‌های مختلفی ابراز شد و دولت هویدا سخت مورد حمله و انتقاد قرار گرفت. این مخالفت‌ها در میان گروه‌های ملی‌گرا بیشتر مشهود بود. شدّت به‌ قدری دور از انتظار بود که شخص شاه در یک آن احساس خطر کرد؛ اما علم او را از هرگونه نگرانی و واهمه‌ای بر حذر داشت و بروز چنین مخالفت‌هایی را جهت تحکیم موفقیّت شاه در حکم نوعی سوپاپ اطمینان خواند و می‌نویسد: پس از بیانیه وزارت امور خارجه مبنی بر مذاکرات در مورد بحرین، دولت زیر حملات شدید قرار گرفته است به مراتب بدتر از آن چه که انتظار داشتیم. این حملات به تحریک پزشک‌پور، رهبر حزب پان‌ایرانیست انجام می‌شود؛ ولی همان ‌طور که به عرض شاه رساندم ما نگران چه هستیم؟ اجازه بدهید صدای اقلیت شنیده شود حتّی توصیه می‌کنیم که اجازه فرمایید نطق پزشک‌پور به طور کامل پخش شود، موافقت کرد. همگام با چنین اقداماتی اسدالله علم تحولات و تحرّکات خارجی و داخلی را در قبال تصمیم ایران مبنی بر گفت‌وگو درباره تجزیه بحرین سخت تحت نظر گرفت تا در قبال هرگونه اقدام تحریک‌آمیزی واکنش نشان داده شود. این موضوع حکومت ایران از سوی برخی کشورهای جهان مورد ستایش و قدردانی قرار گرفت و تعدادی از دیپلمات‌های خارجی حاضر در تهران و رهبران سیاسی کشورهای اروپایی ضمن تماس با علم این اقدام حکومت ایران را ستودند.

در داخل کشور مخالفت‌های پراکنده‌ای با این طرح حکومت صورت گرفت؛ اما این اعتراضات در حدّی نبود که بتواند رژیم را از تصمیمی که در دست اقدام داشت منصرف کند. به‌ ویژه این که رسانه‌های داخلی هم لزوم همراهی با تصمیم دولت را همواره به مردم خاطرنشان می‌ساختند.[1] اسدالله علم درباره واکنش‌های مختلف گروه‌های داخلی می‌نویسد: از هم‌ اکنون گروهی از میهن‌پرستان افراطی ابراز انزجار کرده‌اند و ضرورت یافتن راه ‌حل در این مقطع را مورد سؤال قرار داده‌اند. کسانی که از هوش و اطّلاع بیشتری برخوردارند، موافق‌اند و معتقدند که نتیجه رفراندوم هرچه باشد ما چاره‌ای نداشتیم جز این که با این مشکل رو‌به‌رو شویم.

اسدالله علم به رغم اطّلاع کافی‌اش در باره قدمت و اعتبار تعلّق جزیره بحرین به ایران از سیاست‌های انگلیس در این باره پیروی می‌کرد. از سخنرانی توجیهی وزیر امور خارجه در مجلس که گویا اندکی از سیاست انگلیس در منطقه انتقاد کرده بود برآشفت و خطاب به شاه گفت: عرض کردم سخنرانی وزیر امور خارجه خطاب به مجلس می‌توانست بهتر از این باشد و به عوض خفیف‌کردن انگلیسی‌ها می‌توانست بر این تأکید بگذارد که خلیج فارس برای ایران حیاتی است. ما نمی‌توانیم منافع خودمان را بابت یک ادّعای قدیمی بر بحرین فدا کنیم. علم در این باره تأکید کرد که وزیر امور خارجه به‌جای اظهار آن مطالب که به نظر وی دور از سیاستمداری می‌نمود باید اظهار می‌داشت که وضع سیاسی خلیج فارس ایجاب می‌کند که ما از شرّ این مرافعه خلاص شویم؛ و الا هیچ قرار و مداری را در خلیج‌ فارس نمی‌توانیم، بگذاریم. امنیت خلیج‌ فارس خیلی بیشتر از این‌ها است که ما با یک ادّعای کهنه آن هم در جایی که به فرض زور هم تصاحب کنیم جز خرج و دردسر برای ما چیزی در بر نخواهد داشت! شاهنشاه توجه فرمودند که عرض من صحیح است. اسدالله علم از سوی دیگر به نشریات طرفدار خود و حکومت دستور می‌داد تا درباره اقدام مثبت ایران در موافقت با تجزیه بحرین قلم‌فرسایی کنند و برخی از دوستان نزدیکش نظیر رسول پرویزی و جهانگیر تفضّلی را واداشت تا مقالات و گفتارهایی در تمجید از عمل ایران درباره جزیره بحرین تهیّه و در نشریات کشور به چاپ برسانند. علم نتیجه این اقدامات خود و دوستانش را بسیار مطلوب می‌خواند. از جمله واقعه‌ای که در این هنگام سخت به نفع حکومت و موافقان تجزیه بحرین از ایران تمام شد برگزاری مسابقه نهایی فوتبال آسیا در تهران بین تیم‌های فوتبال ایران و اسرائیل بود که نتیجه آن دو بر یک به نفع ایران به پایان رسید و افکار عمومی به ناگهان از قضیّه جداسازی بحرین از ایران منحرف به سوی پیروزی نهایی ایران در فوتبال آسیا جلب شد. علم ضمن اشاره به این موضوع و انحراف افکار عمومی از مسأله بحرین می‌نویسد: جشن و سرور تا سحر ادامه پیدا کرد. شاه شانس آورد که کسی از فرصت استفاده نکرد تا در مورد بحرین تظاهرات کند. موضوع اخیر به کلّی از یادها رفته است. سرانجام در روز سه‌شنبه 22 اردیبهشت 1349 شورای امنیت سازمان ملل مسأله تجزیه بحرین از ایران را تصویب کرد. علم که خود از قُبح عملی که انجام گرفته بود کاملاً آگاهی داشت به طور ضمنی اما در خفا موافقت حکومت ایران و خود با تجزیه بحرین را شرم‌آور توصیف کرد. با این‌حال رضایت خود را از نتیجه رأی شورای امنیت اعلام کرد چرا که خود بیش از هرکس دیگری به رأی و نظر مثبت دولت انگلیس در این باره واقف بود و می‌گوید: شورای امنیت به اتّفاق آراء میل مردم بحرین را در داشتن استقلال کامل تصویب کرد. نماینده ایران هم فوری آن را خواند. خنده‌ام گرفته بود. گوینده رادیوی تهران طوری با غرور این خبر را می‌خواند که گویی بحرین را فتح کرده‌ایم. ولی این خنده به آن معنی نیست که من با آن کار مخالفت دارم. شاید در باره طرز اجرای آن یا در اصل مطلب که همه اقلیّت‌های ایرانی در همه شیخ‌نشین‌ها به رسمیت شناخته شوند حرف داشته باشم؛ ولی حال که آن نشد با این راه‌ حل موافقم. غیر از این نمی‌شد.

بدین ترتیب علم با تلاش مؤثری که در تجزیه بحرین از خود نشان داده بود بار دیگر در تحکیم موقعیّت جدید انگلستان در منطقه خلیج فارس نقش قابل توجّهی ایفا کرد. علم دفاع از موقعیّت سیاسی، نظامی، اقتصادی و... انگلیس در خلیج فارس و مناطق اطراف آن را تا اواخر عمر سیاسی‌اش در رأس وزارت دربار ادامه داد و به‌‌ ویژه در مسائل و اموری که مستقیماً به موضوع دولت و حکومت ایران مربوط می‌شد علم همواره حلال بزرگ مشکلات آن کشور محسوب می‌شد.»[2]



[1]. اسکندر دلدم در کتاب زندگی و خاطرات هویدا در صفحۀ 301، بدین نکته اشاره دارد که دو روزنامه‌نگار خائن به نام‌های عباس مسعودی و داریوش همایون در انجام دستورات علم، سلسله مقالاتی برای آماده‌سازی افکار مردم برای تجزیۀ بحرین می‌نوشتند و به تبع همین عوامل، خلعتبری دلایل واهی و مسخرۀ خود مبنی بر موافقت تجزیۀ بحرین می‌گوید: «... بعد از آن از معاون وزیر امور خارجه خواست که دلایل اتخاذ این تصمیم در بارۀ بحرین را بیان کند. در نتیجه خلعتبری شروع کرد به صحبت‌ کردن و در حدود یک ساعت به‌ اصطلاح دلایل اتخاذ این تصمیم را بیان کرد. وی مسائل مختلف را ذکر کرد؛ از جمله این که درست است که ما تا به حال در بحرین حاکمیت داشته‌ایم؛ ولی مسائل و دلایل سیاسی گاه تغییر وضع می‌دهد؛ از جمله در مسئلۀ حاکمیت‌ها! وی همچنین ادعا کرد که معادن نفت بحرین تمام شده و در واقع ازنظر اقتصاد، مصروف به فایده نیست که ما بحرین را داشته‌ باشیم. یعنی درست همان چیزی که مدت‌ها آن دو روزنامه‌نگار خائن برای فریب اذهان عمومی مطرح می‌کردند. سوم این که اگر ما بخواهیم به آن‌جا برویم، مردم آن‌جا با ما مقابله می‌کنند. پس ناچار می‌شویم به روی آن‌ها اسلحه بکشیم و این درست نیست. آن‌ها سربازها و افسرهای ما را می‌کشند. چهارم این که این تمهیدی است بر این که بر همۀ خلیج‌ فارس مسلّط شویم و این چیزی است که شما هم تأکید کردید. پس جای نگرانی نیست.»

[2]. مظفر شاهدی، مردی برای تمام فصول، صص 605 تا 612. 

3- آینه عیب‌نما، نگاهی به دوران افشاریه و زندیه، علی جلال‌پور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1397، ص 327

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد