خلیل انقلاب آذر وکیل دادگستری و از مردم غیور آذربایجان است که با انتشار نامهای ته مانده آبروی هویدا را میبَرد و به تاریخ 4/7/1344 علیه هویدا که ظاهراً درخواست نا مشروعی از وی مینماید این نامه را منتشر میکند. نامه به صورت کپی در سطح وسیعی منتشر میشود و شوک بزرگی به شاه و اطرافیانش وارد میسازد. این مرد با غیرت مینویسد:
«آقای عباس هویدا، من به قدر امکان به اعصاب خود فشار آوردم و حوصله به خرج دادم تا بلکه این نامه عتابی و عبرتانگیز را به شما ننویسم؛ ولی ممکن نگردید. شما فردی هستید که نه خانواده دارید و نه مردی و نه تقوا و نه نجابت. شما مصداقی از افرادی هستید که امیرالمؤمنین با بیان فصیح خود تعریف کرده است وقتی برتری و فضیلت در اجتماع فراموش شود اوباش پا بر سریر حکومت گذارند و زمام امور به دست گیرند و بر ارباب دین و فرهنگ حکومت کنند.
رفتار بیشرمانهی شما با من نشان داد که شما هیچ گونه علاقه و رابطه قلبی و معنوی با فرزندان ایرانی ندارید. شما اسماً ایرانی هستید؛ ولی رسماً ایرانی نیستید. شما با من که سراسر عمر خود را به شرافت گذرانده و هرگز حتی یک لحظه جبههی مبارزه با ظلم و ظالم را ترک نگفتهام و از سلالهی قهرمانهایی چون بابکها، کوراغلیها، ستارخانها، پسیانها، خیابانیها و الخ هستم، آن چنان رفتار بیشرمانه و نانجیبانه کردید که دود از سر و فریاد از دل برخاست. حوادث ایّام و گردش روزگار تو را بر اریّکه امیرکبیر نشاند که در خواب هم نمیدیدی. همان امیری که اهل آشتیان بود؛ ولی تربیت شدهی آذربایجان و پروردهی سرزمین قهرمانها بود. با این وصف شما خجالت نکشیدید و حیا ننمودید نسبت به کسی که از لحاظ دانش، اخلاق و شخصیّت بر شما برتری داشت و در مقام استاد بود به وسیله مرد شریفی پیشنهاد بیشرمانه دادید و مرا به انجام عمل بیشرمانه دعوت کردید. زهی بیشرمی! تنها اشتباه و گناه من این بود که خواسته بودم کار مشکل و خطیری را بر من محوّل نمایید تا کار نمونه انجام دهم و سرمشق اشخاص بیچاره و زاری که در مقام و مسند چاره جویان نشستهاند، باشم.
امید است این نامه تند و تیز ولی عبرتانگیز تو را تأدیب کند تا شخصیّت و مقام اشخاص را به بازیچه نگیری و نصبالعین خود قرار دهید که شخصیّت یک امر ذاتی و معنوی است و مصنوعی نیست؛ یعنی هرگز مقام و رتبه هر قدر بالاتر باشد ایجاد شخصیّت نمیکند و در نظر مردم صاحبنظر باشخصیّت جلوه نمینماید مگر این که شخصیّت ذاتی و لایزال داشته باشد. این بود درس استاد به شاگردی بیادب.
با تقدیم نفرتهای بیپایان؛ خلیل انقلاب آذر»[1]
[1]اسکندر دلدم، خاطرات من و فرح، ج 3، ص 1153.
2-آینه عیبنما، نگاهی به دوران پهلوی، علی جلالپور، انتشارات گفتمان اندیشه معاصر، 1396، ص 426