چنان که از روایات تاریخی برمیآید تا قبل از سلطان جنید بیشتر اجداد صفویان به امور مذهبی توجه داشته و ارشاد و راهنمایی مردم را بر امور دنیوی ترجیح دادهاند، امّا بعد از آن که برای دستیابی به قدرت سیاسی فعالیّت خود را آغاز کردند در وضع و عملکرد آنان تفاوت زیادی به وجود آمد. شکلگیری این گرایش سیاسی را باید یک امر معمول در روند تکاملی آنان قلمداد کرد و اگر تا زمان شاه اسماعیل تحقق نیافته است به دلیل نا مناسب بودن موقعیّت آنان میباشد. اجداد صفویان با قدرت مذهبی که در دست داشتند همیشه مورد توجه حاکمان و سلاطین قدرتمند ایران بودهاند و گزارشهایی وجود دارد که همواره ایلخانان مغول و یا تیمور و بازماندگان آنها در مواقع لزوم در پی کسب رضایت و حمایت رهبران مذهبی برآمدهاند و از آن جا که همیشه مصلحتهای سیاسی بر هر عاملی دیگر برتری داشته است، صفویان نیز این شیوه را رعایت کرده و بعد از آن که به قدرت سیاسی رسیدند در محافظت و تحکیم آن پرداخته و در جستجوی ریشههای تاریخی برآمدند تا نشان دهندهی آن باشند که استقرار این سلطنت به حق و ودیعهای الهی بوده است.
در چگونگی گرایش اجداد صفویان به سوی سلطنت عوامل متعدّدی دخالت داشته است که مهمترین آن برخوردهای خشن و ظالمانهی حاکمان عصر میباشد که باعث گرایش شدید و پناه بردن مردمان رنج دیده به سوی خانقاها بوده است. دکتر احمد تاجبخش در باره سیر تکاملی این تغییرات و رشد و ترقّی و جایگاه اجتماعی رهبران مذهبی مینویسد: «شیخ صفیالدین اردبیلی جدّ این خاندان که در زمان خود از فقها و عرفاء بزرگ بوده مریدان زیادی داشته که از راههای دور به دیدار او میشتافتند و پس از مرگش نیز پیروانش دست از ایمان و ارادت خود برنداشتند و برای این خاندان کمال احترام قائل بودند. با تشکیل خانقاها و ازدیاد مریدان، قدرت روحانی این خانواده بسیار زیاد گردید و مردمی که از ظلم و فشار چنگیزیان و تیموریان به تنگ آمده و به علت تحمّل سختی و مصائب بیشمار و آوارگی به دنیا بیعلاقه شده بودند برای تشکیل و آرامش روح خود به این خاندان متوسّل گردیدند و اکثراً جزء مریدان و یا طرفداران این خاندان گردیدند و مقام و ارزش معنوی آنها به جایی رسید که تیمور برای زیارت خواجه علی به اردبیل رفت و حتی تقاضا کرد که شیخ از او چیزی بخواهد. خواجه علی درخواست کرد اسرای ترک را آزاد کنند. این درخواست مورد قبول تیمور واقع گردید و اسرای ترک را که در جنگ دولت عثمانی به دست آمده بودند، آزاد ساخت و همین ترکان اخلاف صوفیان روملو هستند که از جان نثاران و فدائیان صفویه گردیدهاند و برای به سلطنت رسانیدن شاه اسماعیل فعالیّت و کمک زیادی کردهاند. [1]
با این وضع ملاحظه میشود که خاندان صفوی قبل از رسیدن به سلطنت در میان مردم موقعیّت خاصی داشته و طرف توجّه و علاقه مردم بودهاند و قبل از به دست آوردن سلطنت ایران از نظر معنوی بر افکار مردم حکومت داشتهاند. از طرف دیگر در دوران حکومت چنگیز و تیمور مردم به علت عملیات وحشیانه و سبعانهی آنها متواری شده و در گوشه و کنار با ترس و هراس به زندگی خود ادامه میدادند و منتظر روزی بودند که مجدّداً وضع ایّام گذشته خود را باز یابند و زندگی آرام و آسودهای داشته و به کسب و کار خود مشغول بشوند. این آرزوها در زمان حکومت تیموریان به علّت عدم توجه آنها به مردم مغلوب و آداب و رسوم و مذهب آنها عملی نمیگردید. در اواخر دوران حکومت تیموریان هرج و مرج و بیترتیبی در امور مملکت راه یافت و در هر گوشه و کنار بساط حکومت و سلطنت گسترده شد و جنگهای داخلی برای توسعه قلمرو و نفوذ به وجود آمد و بالنّتیجه بیشتر باعث خرابی و ناراحتی مردم گردید. بنابراین همین قدر که خاندان صفوی آهنگ تشکیل سلطنت کردند مردم ناراضی و منتظر برای رهایی از بدبختی و نابسامانی با جان و دل تقویت این خاندان را که از سالها قبل نیز مورد احترام و تکریم مردم بودند، کوشیدند تا شاه اسماعیل را به سلطنت رسانند. یکی دیگر از عواملی که کار این خاندان را در تشکیل سلطنت رونق داده مسأله اختلاط قدرت روحانی و قدرت نظامی بوده که کار را از هر جهت تکمیل کرده است.
شیخ صفیالدّین اردبیلی و بعضی از جانشینانش نظری جز به امور معنوی و روحانی نداشتند و از این لحاظ مورد احترام کامل مردم بودند ولی کم کم وقتی مسند ارشاد به سلطان جنید و سلطان حیدر رسید آنها به عنوان جهاد برعلیه مخالفین قیام کردند و با قدرت اسلحه بر دشمنان خود فائق آمدند و از امور معنوی و روحانی متوجّه امور دنیوی و تشکیل سلطنت گردیدند؛ ولی موقعیت کامل به دست نیاوردند. شاه اسماعیل اوّلین مرد این خاندان است که با کمک مریدان و استفاده از موقعیّت معنوی خود و همکاری ایلات و عشایر توانسته است سلسله صفویه را تشکیل دهد و در عین حال که مقام روحانیّت و ارشاد را داشته، پادشاه مقتدر و توانایی نیز باشد.
طبق نوشتههای مینورسکی و صفوةالصّفا بین صوفیان اردبیل و صوفیان آسیای صغیر روابطی موجود بوده و به همین دلیل هم خواجه علی از تیمور تقاضای آزادی اسرای ترک را کرده است، علاوه بر این امرای طالش و ایلات و عشایر ترکمن نسبت به این خاندان ارادت مخصوص داشتهاند و سران همین ایلات و عشایر میباشند که در تشکیل بنیان سلسله صفویه رُل مهمی را بازی کردهاند. تعداد ایلات و عشایری که به شاه اسماعیل کمک کردهاند طبق مدارک موجود مختلف است، ولی طبق نوشته دون ژوان ایلات و عشایر 32 ایل و خانوار بودهاند که مهمترین آنها عبارتند از استاجلو، شاملو، افشار، ترکمان، بیات، تکلو، ذوالقدر، قاجار که در دوران حکومت صفویه هم دارای مشاغل مهمی بودند.»[2]
رهبران صفوی برای تغییر افکار پیروان خود بدعتهای جدیدی را در مذهب به وجود آوردند و حتی خود را به مرحله خدایی رسانیدند و پیروان باید بدون هیچ تأملی فرامین آنان را اجرا کنند. میشل. م مزاوی در مورد این تحوّلات مینویسد: «پس از مرگ شیخ ابراهیم در طریقت اردبیل و رهبران آن تحول و تغییر ناگهانی و غریبی به وقوع پیوست. به نظر میرسد که با روی کار آمدن شیخ جنید این طریقت به صورت یک نهضت نظامی درآمده که همسان گردبادی در زمان حیدر پسر جنید و اسماعیل (دوّمین پسر جنید) رهبری شده و تاج و تخت صفویان را در تبریز برپا داشته و صاحب آن گردیده است. مدّت این تحوّل کمتر از نیم قرن طول کشیده و این پدیدهای است که تبیین و توضیح آن مشکل مینماید. منابع اصلی راجع به این لحظهی حسّاس از تاریخ صفوی سکوت کرده است و حتی اگر انتظار نمیرفت که مورّخین سنّتی - اسلامی مسائل این دوره را شرح و توضیح بدهند، میشد فکر کرد که تاریخچه نویسان قادر به درک و فهم آن چه که واقعاً گذشته، نشدهاند. مثلاً نویسندهی «سلسلةالنسب» همهی آن چه را که نوشته بر سبیل ایجاز و اختصار است. مورّخین متقدّم این تحول را نوشتهاند و تطابقات ضروری را هم انجام دادهاند. اکثر آنها با اشاره بر جنید و حیدر با استفاده از لقب سلطان در مقابل اصطلاح معمولی شیخ که به رؤسای طریقت اردبیل از زمان شیخ صفیالدّین تا شیخ ابراهیم داده میشد شروع کردهاند. در بعضی موارد نیز وقتی که صحبت از ابتدای سلسله صفوی است از جنید شروع شده که بنا به گفته آنها نیروهای مذهبی و دنیوی را در شخص خود جمع کرده است؛ ولی هیچ یک از این نویسندگان فراتر از اشاره بر این تحوّل نرفتهاند جز این که فضلالله بن روزبهان خنجی نویسندهی سنّی مذهب در بارهی سلطان یعقوب پسر اوزون حسن میگوید جای تأسّف است که شیخ صفیالدّین که خود از تمام محرمّات مبرّی بود به فرزندان خود یاد نداد تا گِرد مسایل دنیوی نگردند. در نتیجه اولاد او برای کسب تاج و تخت به هر ذلّت و بدبختی تن در دادند و میافزاید وقتی که امر جانشینی به جنید رسیده نحوهی زندگانی نیاکان خود را تغییر داد. پرندهی اشتیاقش تخم قدرت طلبی در آشیانهی اندیشهاش کاشت. هر لحظه و هر دم در پی تصرّف سرزمینی و ناحیهای برآمد. از گزارش خنجی میتوان دو جنبه از جنبههای این تحوّل را به دست آورد: 1- جنبه تحوّلِ وضع دینی 2- تحوّل تاکتیکی در روش رهبران طریقت که برای رسیدن به اهداف خود طرح ریزی کرده بودند. خنجی با توجه به جنبه اولی میگوید که پیروان طریقت و علناً شیخ حیدر را خدا (الله) و پسرش را پسر خدا (ابنالله) صدا میکردند. آنها در ستایش او میگفتند او تنها موجود روی زمین است، معبودی جز او وجود ندارد. حماقت و جهالت آنها بدانجا رسید که اگر کسی صحبت از مرگ شیخ جنید میکرد زندگی را به کامش تلخ مینمودند و اگر کسی میگفت که قسمتی از وجود او تباه شده، (سرش) صبای وجود او را در مهب هبا قرار میدادند. وقتی که حیدر پس از مرگ پدرش رهبریّت را به دست گرفت خلیفههای پدرش از اطراف و اکناف جمع شده و احمقانه پیوندهای الوهیّت وی را اعلام کردند. تعدادی از قبایل روم، طالش و سیاه کوه (قرچه داغ) در اطراف او جمع آمدند و او را معبود خود ساختند و نماز و عبادت را به کنار نهاده و شیخ را قبلهی حاجات و مسجد آمال خود نمودند.
این ادّعای معبودیّت در اسماعیل پسر حیدر به اوج خود رسید. اسماعیل در اشعار خود به نسل خود که از ذریّه علی (ع) و فاطمه (س) است افتخار میکند. وی معتقد بود که ذات باری تعالی در علی (ع) مجسّم شده است و او (خودش) اغلب با خدا بوده، ولی حالا دیگر در روی زمین ظاهر شده است. هبههای نبوّت و امامت در شخص او جمع آمده است. وی به صورت نور الهی خاتم و مهر پیامبران و مرشد کامل و امام راهبر متجلّی شده است. شکل حلّاجی «اناالحق» در وجود او متبلور گشته است. قبلاً اشاراتی مبنی بر وقوع تحوّل سریعی در طریقت اردبیل و رهبرانش دیده نشده بود. از صوفیگری اندیشمندانه زمان شیخ صفیالدین تا بدعت آشکار غلاة در زمان جنید و حیدر راه طولانی و مدّت درازی بود. تنها تبیینی که میتوان عرضه کرد (و این هم در نتیجه نگرشی بر نتایج است تا به عمل) این است که رهبران جدید این طریقت با اتّخاذ این نقش مافوق انسانی و الهی توانستند پیروان خود را جمع کرده و آنها را برای غزا و فتح رهبری کنند. و این احتمالاً جوابی بر این سؤال است که چرا معاصر آنها محمّد بن فلّاح مشعشعی ادّعای مهدویّت کرد. به دیگر سخن تحوّل مذهبی دلیل سادهای برای نتایج سیاسی بود. این دو مسأله در جنید و حیدر جمع آمده بود و شاه اسماعیل آن را به سوی نتیجهی طبیعیاش سوق داد. در نتیجهی فعالیّت نظامی به ناگهان مریدان این طریقت «غزات صوفیه» میشوند و تحت رهبری جنید و حیدر در گروههای عظیمی علیه مسیحیان ناحیه طرابوزان و گرجیان قفقاز میجنگند دیگر قلب دنیای اسلامی آنها را به خود جلب نمیکند. این جا دیگر روم، شام یا ماوراءالنهر نیست. این جا دیگر نه دارالسلام بلکه دارالحرب است. آنها یک شبه غازی میشوند و علیه هرچه کافر در مرزهای اسلامی شمال است، میجنگند.
نهضت صفویان به دنبال مرگ جنید و حیدر با تزاید قدرت طریقت صوفیگری، همچنان زنده ماند. سران متنفّذ ترکمانان چشم به سه پسر حیدر یعنی علی، اسماعیل و ابراهیم دوختند که در نقطهای دوردست در اصطخر تبعید بودند و در محبس به سر میبردند؛ ولی وضع مغشوش سیاسی ایران، عراق و آناتولی در آخرین دههی قرن پانزدهم کمک زیادی به رشد این نهضت نمود. این دوره، دورهای از ضعف و یا آرامش صرفِ رژیم حکّامی بود که پس از نزاعهای خانگی به حکومت رسیده بودند و یا این که برای فتوحات جدید جاه طلبی از خود نشان نمیدادند و دربارهای پُرناز و نعمت را برای خود کافی میدانستند.»[3]
بعد از آن که مرشدان به حکومت رسیدند بساط عیش و نوش پهن کرده و گاه در اثر زیاده روی جان خود را فدای حرمسرا ساختند و گروهی از مریدان به آدمخوارانی تبدیل شدند که تاریخ از وجود آنان شرم دارد. هنگامی که صفویان سلطنت را در اختیار گرفتند به جستجوی کمبود ریشههای تاریخی خود برآمدند و برای تکمیل آن به داستان و رؤیاها و خواب دیدنها متوسل شدند، چنان که مؤلف روضة الصفویه درباره شیخ صفی و علائمی که نشان از ظهور حکومت و سلطنت وی ونیاکانش در آینده میباشد، مینویسد: «از آن جمله شبی در عالم رؤیا مشاهده فرمود که بر قبّهی مسجد جامع اردبیل نشسته، ناگاه آفتابی طلوع نمود که از شعشعهی انوارش اقطار و اکناف عالم منوّر گردید و چون امعان نظر نمود، آن آفتاب، آفتابِ جمالِ آفتاب مثالش بود که از مطلع اقبال طلوع نموده، علیالصباح بعد از آن که به حالت یقظه (بیداری) و انتباه آمده، واقعه را به والدهی ماجدهی خود تقریر نموده، طالب تعبیر گردید. آن روشن دلِ صافی ضمیر در جواب تعبیر آن خواب ادا فرمودند که عنقریب از آفتاب ضمیر خورشید، تأثیرات نور ولایت به مرتبهای در لَمَعان خواهد آمد که اقطار آفاق اضائت (روشن شدن) پذیرد و مُسرِعِ صیت ولایتت در ولایت بقعهای را نگذارد که بدان نرسد. آن حضرت از تعبیر والده مسرور گردیده به طرق سابق در ادای طاعات کمرِ اجتهاد بربست و بعد از انقضای چند شب دیگر باز در عالم رؤیا ملاحظه نمود که بر کوه بلندی نشسته شمشیری طویل و عریض بر میان دارد و تاجی از پوست سمور بر سر، هم در خواب با خود میگوید که پسر شیخ امینالدّین جبرییل را با شمشیر و تاج چه مناسبت است و قصد کرد که شمشیر از میان بگشاید، نتوانست. پس تاج از سر برداشته آفتابی از فرق فرقَدسایش طلوع نمود که تمامی ربع مسکون اضائت گرفت. باز افسر بر سر نهاده، آن نور مستور گردید. نوبت دیگر تاج را برگرفته، آن آفتاب مثل سابق در لمعان آمده و کرّتِ بعد اُخری این کشف و رفع به وقوع آمده در خواب به حالت یقظه آمد. بر ضمیرِ خورشید نظیر اصحاب خبرت و انتباه و رأی صوابنمای معبّران آگاه مستور نخواهد بود که در رؤیایی اوّل به آن حضرت نموده بودند که افق صلب او عنقریب آفتابی طالع گردد که ماهبچهی رایت اقبالش آیینهی پری پیکران علیّین گردد و مظلّهی چتر اجلالش ساحت زمین و زمان را فرو گیرد و رؤیای ثانی نیز برج سلطنت از افق صلب آن سپهرِ امامت طالع گشته و این تیغ جهانگشای از امداد روحانیّت آن مظهر کرامت به ظهور آمده و همچنین این تاج از تشریفخانهی کرامتش حوالهی فرق فرقَدسای آن پادشاه مؤیّد گردید.»[4]
[1] - در دیدار تیمور با خواجه علی نیز ابهاماتی ابراز شده است، امّا میشل.م مزاوی در باره این دیدار و استناد به سخنان ابن خلدون میگوید که اقدام تیمور به علت مذهبی نبوده است و این ارتباط ناشی از زرنگی او میباشد و در صفحه 143 کتاب پیدایش دولت صفوی در مورد شخصیت تیمور مینویسد: «این تیمور شاهی است در میان شاهان و فراعنه. بعضی خیال میکنند که او یک نفر دانشمند است در حالی که برخی دیگر معتقدند که او یک نفر رافضی است. چون آنها دیدهاند که او بر اهل بیت پیامبر ارجحیّت قائل شده است و حال آن که بعضی اعتقاد دارند که او معقتقد به زردشتی است. واقعیّت امر این است که او هیچ کدام از اینها نیست. او بیش از اندازه زرنگ و باهوش است. او در باره چیزهایی که میداند تحقیق زیادی کرده و در باره چیزهایی که نمیداند تحقیق میکند.»
[2] - ایران در زمان صفویه، تألیف دکتر احمد تاج بخش، کتاب فروشی چهر، 1340 ، صص 24 تا26
[3] - پیدایش دولت صفوی، میشل.م مزاوی، ترجمه یعقوب آژند، 1363، برگرفته از صفحات 151 تا 161
[4] - روضةالصفویه، تألیف میرزا بیگ جنابدی، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران 1378، صص157 و 158
5 - آینه عیبنما، نگاهی به فریاد کاخهای صفوی، علی جلالپور، ص 46