پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

عقاید مذهبی اجداد صفویان

 

 

 

عقاید مذهبی اجداد صفویان

 

پس از حملات ویرانگر مغولان و تیمور اوضاع اجتماعی ایران دچار تحولات مذهبی و سیاسی زیاد گردید. از آن جا که ساکنان و ترکان آسیای میانه دارای مذهب خاصی نبودند و از عقاید جادوگران قبیله‌ای تبعیت می‌کردند پس از ورود به ایران نیز همان نقش را در وجود رهبران مذهبی می‌یافتند. در این میان بسیاری از افراد مذهبی زیرک که به دنبال نزدیک شدن به حاکمان ترک بوده و خواهان نان و نوایی بودند خود را به صورت انسان‌هایی که قادر به راز گشایی و دخل و تصرف در جهان امور غیبی هستند، مطرح ساختند. این وضعیت از اوایل قرن ششم هجری در نواحی وسیعی از شرق تا غرب ایران که سرزمین آناتولی باشد رواج داشت و در چنین ظرفیتی است که صوفیان پا به عرصه‌ی اجتماعی نهادند. منش و تبلیغات صوفیان به نحوی بود که ظلم و ستم حاکمان را توجیه کرده و مردم را به اطاعت و تحمل بر وضع موجود تشویق می‌کردند. صوفیان اعتقاد داشتند که در برابر اراده‌ی خدا هیچ اعتراضی نباید کرد و باید حاکمیت سیاسی زمان را پذیرفت. آن‌ها معتقد بودند که پادشاهی یک جلوه از خدایی است و پادشاه مسلمانی که با دین خدا در ستیز نباشد هر عملی را که انجام دهد عین عدل است. شیخ صفی با ترویج این عقاید هیچ گاه خطری برای حاکمان زمان نبود و مدت 35 سال با ناز و نعمت دستگاه تصوف اردبیل را رهبری کرد و از مرحمت شاهان روزی ‌خورد و دارای اراضی و املاک زیادی گردید. یکی از حاکمانی که مورد تمجید شیخ صفی و پسرش قرار می‌گیرد تیمور لنگ می‌باشد. تیمور در امور نظامی چیره دست بود و کمترین اعتقادی به خدا و پیامبران نداشت، ولی چون می‌دانست که مردم عادی سخت پایبند معتقدات مذهبی خویش می‌باشند بنابراین در هر شهر و دیاری خود را دلبسته مذهب آن منطقه نشان می‌داد و با پیشوایان مذهبی وارد بحث و گفتگو می‌شد و به این طریق شاید بیش از هر کس دیگر مذهب را وسیله‌ی اهداف سیاسی خود قرار داده بود. بعد از فوت شیخ صفی فرزندش شیخ صدرالدین جانشین او شد و دستور داد تا بارگاهی بزرگ بر قبر شیخ صفی بسازند تا باعث جلب و گرایش بیشتر مردم عوام به ابهّت آن گردد. براساس عقاید ترویجی صوفیان حملات تیمور نیز مورد تأیید شیخ صدرالدین قرار گرفت. مرحله دوم یورش تیمور مصادف با سرپرستی خانقاه توسط خواجه علی سیاهپوش پسر شیخ صدرالدین بود. خواجه علی نیز همانند پدرش امیر تیمور را پادشاهی عادل نامید و در نتیجه مورد احترام بسیار تیمور واقع شد. امیر تیمور پس از حمله به آناتولی هزاران نوجوان تاتار را که به اسارت گرفته بود با خود به اردبیل آورد و به عنوان صدقه به خانقاه اردبیل تقدیم کرد. این چند هزار جوان در آینده هسته اولیه گروه قزلباشان را تشکیل دادند.

تا قبل از حکومت صفوی پیروان اهل تسنن بر دیگران غلبه داشتند و به دلیل عدم توجه حاکمان مغول و تیمور به مسائل مذهبی تنش و اختلافات مذهبی چندان رواج نداشت. بر اساس منابع موجود شیخ صفی مذهبی شافعی داشته و در تضاد با عقاید شیعه‌ی زیدی رایج در ایران نبوده است. در مورد شیعه بودن اجداد پادشاهان صفوی که بعد از شاه اسماعیل بر آن اصرار ورزیده‌اند شک و تردید بسیار وجود دارد؛ زیرا شاه اسماعیل توسط قزلباشانی به حکومت می‌رسد که با تاریخ و عقاید مذهبی ایران نا آشنا بودند و سپس با تلفیق عقاید شیعه‌ی بکتاشی از آناتولی و مهاجران لبنانی شیعه صفوی شکل می‌گیرد. دکتر احمد تاجبخش در مورد عقاید مذهبی صفویان و طریقت صوفیگری می‌نویسد: «اساساً اگر معتقد باشیم که اجداد صفویان از صوفیان بوده‌اند، نمی‌توانیم برای آن‌ها مذهب خاصی قائل شویم؛ زیرا عرفا و صوفیان آداب و مراسم مذهبی را مخصوص اهل ظاهر می‌دانند و خود را در عالمی می‌پندارند که با عالم دیگران فرق دارد، ولی از آن جایی که خواسته‌اند مورد طعن مردم قرار نگیرند به مذهب مردم محل اقامت خود تظاهر کرده‌اند. طبق مدرکی که در دست است شیخ صفی‌الدین اردبیلی مذهب شافعی داشته و حمدالله مستوفی نیز در کتاب نزهة‌القلوب به این مسأله اشاره کرده است. مردم اردبیل اکثراً بر مذهب امام شافعی‌اند و مرید شیخ صفی‌ علیه‌الرّحمه و دیگر آن که در احسن‌التواریخ به نامه‌ای که عبید خان ازبک در سال 1530 م به شاه تهماسب نوشته، اشاره می‌کند که شیخ صفی‌الدین به مذهب تسنّن تمایل داشته است و می‌گوید:پدران کلان شما، جناب مرحوم شیخ صفی را همچنین شنیده‌ایم که مردی عزیز اهل سنّت و جماعت بوده و ما را حیرت عظیم دست می‌دهد که شما نه روش حضرت مرتضی علی را تابعید و نه روش پدران کلان را.»[1]

از آن جا که توصیفی از سیر تحول و تکامل عقاید مذهبی و صوفیگری در این دوره ضرور به نظر می‌رسد و بدون توجه به آن در تصورات اولیه‌ی خاستگاه شیعه‌ی صفوی ناقص خواهد بود، در حد توان به دیدگاه دیگران نیز اشاره‌ای کوتاه می‌گردد. میشل. م مزاوی در باره سید بودن صفویان می‌نویسد: «اشاره بر ذریّه علوی بودن شیخ صفی و این که وی یک نفر «سیّد» بوده، از کارهای مورّخین بعدی صفویان است که شاهان صفوی در تلاششان برای تحکیم قدرت خود در ایران به مورخین درباری خود دستور دادند تا یک چنین ادعاهایی را در تألیفاتشان بگنجانند. ادّعای سیادت دودمان صفویان تا خاندان علی (ع) فقط یک قسمت از شجره نامه شیخ صفی‌الدین را در برگرفته است که تا جدّش فیروز شاه (زریّن کلاه) پیش می‌رود. به نظر می‌رسد که از فیروز تا شیخ صفی (از طریق عوض، محمّد، صالح، قطب‌الدّین و جبرئیل خوب جاسازی شده و عموماً صحیح باشد. از نسل چهاردهم که فیروز شاه را به امام هفتم، امام موسی الکاظم ربط می‌دهد جعلی می‌نماید و کار نویسندگان بعدی دربار صفوی است.

چنان که دیدیم در زمان چهار رهبر نخستین طریقت اردبیل یعنی شیخ صفی، شیخ حیدر، خواجه علی و شیخ ابراهیم تمام علائم حاکی از آن بود که این طریقت مرکز مهمّی برای توسعه و اشاعه‌ی آیین صوفیگری در آذربایجان در شرق و در قلمرو تیموریان و در غرب در آناتولی به شمار می‌رود. در خلال این دوره از حیات این طریقت، هیچ نوع نشانه‌ی محسوسی از تشیّع در حدود شیعه اثنی عشری و یا در سطح مردمی «غلاة» مشاهده نمی‌شد و چنان که مینورسکی می‌گوید صاحبان اردبیل به عنوان شیوخ محترم زندگی می‌کردند و عمر خود را به عبادت و روزه داری می‌گذرانیدند و به خاطر قدرت مافوق‌الطبیعه معروف بودند. چنین می‌نماید که بی نظمی‌ها و اغتشاشات سیاسی که پس از مرگ آخرین سلطان ایلخانی ابوسعید رخ داد زمینه‌ی مساعدی برای اشاعه این طریقت به وجود آورده است. ابن فضل‌الله العمری (متوفی 749/1349) در مسالک الابصار خود در جایی که از تاریکی و ظلمت کامل، عدم وحدت و فساد و از مدّعیان تاج و تختی که اینجا و آن جا توسط گروهک‌هایی حمایت می‌شدند، حرف می‌زند به خوبی این وضع درهم و برهم را توصیف می‌نماید. تصویر این زمان نمونه‌ی کامل زوال و بی‌نظمی عمومی است.

طبیعی به نظر می‌رسد که در این دوره‌ی نا آرام، طرایق صوفیگری نسبت به سابق بیشتر رشد کند، چرا که این مراکز علاوه بر این که به عامّه‌ی مردم نوعی آرامش خاطر در سطح اسلامِ مردمی می‌داد اغلب ملجائی بود برای افرادی که از دست ستمکاران و سخت کشی مستبدّین دنیاگرا فرار می‌کردند. یکی از این موارد را فصیحی خوافی در«مجمل» خود و یکی دیگر را ابن خلدون در تاریخ خویش آورده‌اند و این‌ها البته تنها مورد هم نیستند. قداست اردبیل و حول و حوش آن، اغلب آن جا را به صورت زیارتگاهی درآورده بود. تعدادی از شاهزادگان تیموری بر سر راه لشکرکشی‌های خود در غرب علیه برخی از واسال‌های متمرّد راه خود را به طرف اردبیل کج کرده و نسبت به رؤسای این طریقت ابراز احترام می‌کردند. عبدالرّزاق سمرقندی در کتاب خود به نام مطلع‌السّعدین یکی از این دیدارها را تحت سال 823/1420 رقم زده است.

رشد و تعداد و اهمیّت طرایق صوفیگری در زمان اغتشاشات پس از عهد مغول در ایران با فعالیّت گروه‌های مشابه که در این موارد در جاهای پر جمعیت متمرکز شده بود – نظیر «فتیان» یا «اخوان» که معیار متعالی از رهبری و رفتار را به نمایش می‌گذاشتند و برای بیداری قدرت‌های مرکزی لازم بود، تقویت گردید. عباس اقبال محقق معاصر ایران در کتاب تاریخ مفصّل خود توصیف بسیار جالبی از این وضع عرضه می‌کند و می‌گوید که تعداد صوفیان در آذربایجان، گیلان و مازندران در اواخر سلطنت ابوسعید رو به ازدیاد گذاشت. او همچنین از اهل فتوّت و اهل اخوّت صحبت می‌دارد و اضافه می‌کند که در تمام موارد علی بن ابی طالب (ع) «فتی» و «مولای» گروه‌های متصوّف و «اخی‌ها» بود. از قسمت‌های مهم و با ارززش عبارات اقبال اشاره‌ای است که وی به موقعیت ویژه حضرت علی (ع) نموده است. این مسأله دیگر احتیاجی به توضیح عقیده‌ی تشیّع یا امامت و یا دوازده امام ندارد. چون این مسائل بسیار بحث انگیز در سطح عمومی اسلامِ مردمی هرگز واقعاً مطرح نشده و یا در واقع هرگز در سطح علایمِ اصلی مذهبی- الهی‌اش درک نگشته است. علی (ع) و اهل بیت پیامبر (ص) به دلیل رمز سنتی که از همان ایام صدر اسلام در دور و بر آن‌ها بوده از احترام خاصّی برخوردارند. در آن‌ها همه چیز متمرکز است که سینه به سینه به صورت سنّت درآمده است و مسلمین آرزو دارند که صاحب ادوار طلایی شوند که گذشته و رفته است.

م.ف.کوپرولو هم در اثرش به نام «تورک ادبیاتی ندا اینک متصوّف لر» به یک نتیجه کم و بیش مشابه با نتیجه‌ی عباس اقبال رسیده است، یعنی در جایی که این محقّق بزرگ ترک نهضت‌های مذهبی را در آناتولی در قرن 7-10/13- 15 مورد بررسی قرار می‌دهد. کوپرولو می‌گوید از آغاز قرن هفتم تا پایان قرن دهم هجری انواع و اقسام نهضت‌های مذهبی در آسیای صغیر پا گرفت، از جمله این‌‌ها می‌توان بابائی‌ها، ابدالی‌ها، بکتاش‌ها، حروفی‌ها، قلندران، قزلباش‌ها و حیدری‌ها را نام برد. صوفیگری مورد حمایت قرار گرفت و بدعت گرایی به سهولت اشاعه یافت پیامبران دروغین ظاهر شدند و موفقیّت‌های آن‌ها هم نشانگر زمینه‌ی مساعد این عهد می‌باشد. عرفان تمام آسیا را فرا گرفت و اروپا را فتح کرد و تا حدود بوسنی پیش رفت. همپای دوره‌ای از تاریخ جنگ و گریز عثمانی، دوره‌ای از فعالیّت مذهبی آغاز شد و در کنار یک نیروی سخت کش و قسی، یک نیروی معنوی هم نقش غیرقابل انکاری را باز می‌کرد.»[2]

اصولاً شیعه بودن و یا نبودن صفویان مهم نیست و آن چه اهمیت دارد این است که آنان نیز همانند بسیاری از حاکمان دیگر به دلیل برخورداری از حمایت مردم و کسب مشروعیت از مذهب استفاده‌ی ابزاری کرده‌اند که هنوز هم ادامه دارد. اظهار این مسأله در تاریخ چیز عجیبی نیست و اکثر حاکمان بر اساس اهداف خود از سلسله‌های قبل از اسلام گرفته تا بعد از اسلام همه سعی کرده‌اند به نحوی سلاله‌ی خود را به پادشاهان و یا مردان مذهبی متصّل سازند. شاه اسماعیل نیز از تجربه و علاقه تاریخی ایرانیان که همیشه به دنبال نجات و رهایی از چنگ حکّام عرب بوده‌اند، استفاده کرد و برای به دست آوردن سلطنت و سپس تحکیم آن در زمان شاه تهماسب خود را از سادات موسوی معرّفی کردند. اتّخاذ این سیاست کاملاً به نفع آنان تمام شد و عدّه‌ی زیادی به دورشان جمع شده و با آنان همکاری صمیمانه داشتند. شاه اسماعیل و بازماندگانش برای کسب مشروعیّت به معجزات و کراماتی که اغلب ادّعاهای واهی بیش نبود متوسّل شدند و سعی بر آن داشتند که مردم را به اجبار و زور وادار به پذیرش و پذیرفتن افکار سیاسی - مذهبی خود سازند. قبل از استقرار سلطنت صفویان عقاید و گرایش‌های متنوّع از اسلام وجود داشته است و گاه حاکمان وقت به دلیل مبارزه و غلبه بر رقبا و یا سرکوبی نهضت و قیام‌ها به بعضی گروه‌های مذهبی تمایلی نشان داده‌اند.

هنگامی که اعراب به ایران حمله کردند همواره سعی بر آن داشتند که حسّ میهن پرستی را در ایرانیان از بین ببرند و هر قیامی را که بویی از استقلال طلبی داشت به بهانه‌های مختلف از بین می‌بردند، ولی از آن جا که در مقابل تمدن ایرانی و فرهنگ غنی آن توانایی اداره کشور را نداشتند مجبور شدند که امتیازی برای ایرانیان قائل شوند که همین امر باعث به وجود آمدن دولت‌های نیمه مستقل و همچنین گرایش‌های مذهبی چون شیعه گردیده است. در ایّامی که ایران تحت تسلّط مغولان قرار گرفت آنان توجّهی به امور مذهبی نداشتند؛ ولی با مرور زمان و هضم شدن در فرهنگ ایرانی است که بعضی از آنان با قبول اسلام به جمع گرایش‌های عقیدتی پیوستند و در زمان تیموریان نیز این شیوه با رنگ و لعابی بیشتر ادامه یافت و در این وضع و موقعیّت است که زمینه‌ی رشد و تکامل افکار شیعی مهیّاتر گردید. ابراز عقاید شیعی نیز همانند دیگر عقاید و انشعابات مذهبی در حالت نوسان و فراز و فرود بوده است. پناهی سمنانی نیز با این برداشت در باره استمرار رشد و نموّ مذهب شیعه می‌نویسد: «بارگاه مطهر ثامن‌الائمّه امام رضا (ع) بارها و بارها مورد زیارت شاهرخ و همسرش گوهرشاد آغا و به تبعیّت از آن‌ها فرزندان و امیران قرار گرفته بود. یادگارهایی از ابنیه‌ی معروفی که گوهرشاد آغا در حرم پاک آن حضرت ایجاد کرده است هنوز باقی است. بدیهی است که این تظاهرات ناشی از جهت گیری عمومی سلاطین تیموری در گستره سیاست‌های مذهبی‌شان بود. آن‌ها به ویژه قصد تکریم از مذهب شیعه را نداشتند، بلکه احترام به ائمّه و مشایخ و علما مورد نظرشان بوده است. طبیعی است که این گرایش‌ها زمینه‌های مساعدی را برای تحرّکات بیشتر فرقه‌های مذهبی و بیش از همه شیعیان دوازده امامی فراهم می‌آورد. در برنامه فعالیّت‌های صفویان لبه‌ی تیز خنجر مبارزه آن‌ها متوجّه مذاهب اهل سنّت بود. آن‌ها با کوششی پایان ناپذیر در پی اثبات فساد در عقیده‌ی سنّیان بودند و با سبّ شیخین و حذف نام آن‌ها از خطبه‌ها و نظایر آن در تزلزل موقعیّت اهل سنّت اصرار می‌ورزیدند. این تظاهرات آتش کینه و نفاق را در پیروان هر دو طرف شعله‌ور می‌ساخت. فرایند این کشمکش‌ها و درگیری‌ها به سود شیعیان بود و آنان را از حالت انفعالی به سرعت به سوی تحرّک و تعرّض و اظهار آزار عقاید و تضعیف حریف می‌کشاند. دامنه این مبارزات مذهبی تمامی شئون زندگی مردم را در بر می‌گرفت و تأثیر خود را برجای می‌گذاشت. تنها مبلّغان و رهبران مذهبی دو طرف نبودند که در مجالس وعظ و بر فراز منبرها در تخطئه و تهدید و تضعیف یک دیگر می‌کوشیدند، بلکه تأثیر تلقینات دو طرف به میان کوچه و بازار و درون خانه‌ها کشیده می‌شد. نتایج این کشاکش‌ها را حتّی در آثار ادبی و صحایف تاریخ هم می‌توان دید. این جنگ نیمه نهان و نیمه آشکار به سود شیعه ادامه داشت و زمینه را برای فرود آمدن ضربت قطعی به دست شاه اسماعیل فراهم آورد. باید اضافه کرد که این تعصّبات را باید در حقیقت بازتاب تاریخی رفتار خشک و متعصّبانه‌ای ارزیابی کرد که سنّیان در طول تاریخ اسلام خاصّه در قرن پنجم و ششم نسبت به شیعیان روا می‌داشتند.»[3]

نصرالله فلسفی نیز درباره علت استفاده پادشاهان صفوی از مذهب را برای استقلال ایران ضروری دانسته و در تأیید حرکت مذهبی آنان که برای تشکیل حکومت متمرکز برداشتند چنین برداشت کرده و می‌نویسد: «پادشاهان صفوی از آغاز سلطنت بر آن شدند که ایران را از خطر استیلای ترکان عثمانی محفوظ دارند و حکومت ملوک‌الطوایفی را که از صدر اسلام در ایران برقرار بود، براندازند و بار دیگر وحدت سیاسی ایرانِ قدیمِ ساسانی را تجدید کنند، امّا چون بنیان میهن پرستی و ملیّت پس از انقراض ساسانی به سبب اختلاط قبایل گوناگون عرب و ترک با نژاد ایرانی سستی گرفته بود و در اثر نفوذ قوانین و معتقدات اسلامی و حکومت سلسله‌های بیگانه در ایران دین بر ملیّت غلبه داشت، صفویه نیز برای انجام دادن منظور خویش دست به دامان دین زدند و با ترویج مذهب شیعه که از قرون اول اسلام در ایران سابقه داشت و رسمی شمردن آن مذهب، میان ایرانیان و ترکان عثمانی اختلافی شدید ایجاد کردند و بدین وسیله بنیان استقلال ایران را استوار ساختند، چه در آن زمان چنان که گفتیم به سبب غلبه دین بر ملیّت تأمین استقلال سیاسی کشور جز از طریق ایجاد استقلال مذهبی امکان پذیر می‌نمود.»[4]


 



[1] - تاریخ صفویه، تألیف دکتراحمد تاجبخش، انتشارات نوید شیراز، 1372، ص 21

[2] - پیدایش دولت صفوی، میشل. م. مزاوی، ترجمه یعقوب آژند، 1363، برگرفته از صص 122 تا 133

[3] - شاه اسماعیل صفوی، تألیف محمّد احمد پناهی سمنانی، چاپ 1374، صص 31 و 33

[4] - سیاست خارجی ایران در دوره صفویه، دکتر نصرالله فلسفی، 1342، ص 8

5 - آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 86

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد