پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

گذری کوتاه بر اختلافات مذهبی ایران و عثمانی در زمان صفویه

اختلافات مذهبی ایران و عثمانی

 

با کمک علم تاریخ بسیاری از واقعیّات و حقایق اجتماعی گذشته روشن خواهد گردید؛ ولی هیچ گاه نمی‌توان به عمق فجایعی که بر مردم و توده‌های مظلوم رفته است، آگاه شد. یکی از دلایل آگاه نشدن‌ها مربوط به چگونگی ثبت وقایع و تحویل آن برای آیندگان می‌باشد. بر همین اساس به منابع تاریخی زیاد نمی‌توان اعتماد کرد و تنها با مطالعه‌ی کتب مختلف و مقایسه‌ی آن‌ها تا حدودی می‌توان به حقایق و اهداف حکومت‌ها پی برد. اغلب مورّخان نیز همانند شاعران و پست‌های حکومتی دیگر در خدمت پادشاهان قرار داشته و مجبور بوده‌اند که از کارهای زشت سلطان چیزی ننویسند و حتی در صورت ضرورت خطاها و اشتباهات آنان را نادیده گرفته و یا به صورت چشم ‌زخم کوچکی عنوان نمایند و از طرف دیگر فتوحات آنان را چنان بزرگ کنند که آیندگان مبهوت و متحیّر اعمال آنان شوند. البته لازم به ذکر است که نقش مورّخان در این زمینه قابل کتمان نیست؛ امّا در پس پرده‌ها نقش رهبران مذهبی نیز نباید نادیده گرفته شود که با توجیه افکار و عقاید مذهبی خود زمینه را برای مبارزه و دشمنی و جهاد بر علیه دیگران آماده ساخته‌ و دشمنان با وجود همین اختلافات بیشترین بهره را برده‌اند. در تاریخ هیچ گاه افرادی که در مقابل پادشاهان قلع و قمع شده‌اند مورد مباحثه قرار نگرفته‌ که شما از چه وضعیت و یا حقوقی برخوردار بوده‌اید. در تاریخ فقط از کشتار و نابود کردن آن‌ها صحبت شده است و کار مورّخان نیز در حدّ همان شاعران و مدّاحانی باید در نظر گرفت که منتظر بر آمدن پادشاهی نشسته و آماده‌ی ماده تاریخ ساختن‌ها و مدح در محتوای مطالب بوده‌اند. مورخان هر کس را که در کشتن مردم مهارت بیشتر داشته است به عنوان قهرمانان تاریخ معرفی کرده و هرگز اشاره‌ای به نتایج آن جنگ و خون ریزی‌ها و سرکوب نهضت و قیام‌ها‌ نکرده که چه قدر باعث نابودی و به وجود آمدن جنگ‌های دیگر شده است. بر همین اساس اگر دقّت شود مردم زمان و یا آیندگان از سلاطین و سرداران نامداری که خواهان صلح و صفا بوده‌اند کمتر اطلاع دارند؛ ولی افرادی چون تیمور و چنگیز و...... را خوب می‌شناسند که تا چه حدّ در بروز ظلم و ستم مهارت کافی داشته‌اند؛ در نتیجه با مطالعه‌ی تاریخ تا حدّی می‌توان از تاریکی‌های زندگی مردم آگاه شد. اختلافات مذهبی و جنگ‌هایی که در ایّام صفویان با عثمانی‌ها وجود داشته در تاریخ ایران بی‌سابقه نمی‌باشد؛ زیرا جنگ‌های بسیاری در زمان قبل و بعد از اسلام انجام گرفته که همه به بهانه‌ی مذهب و جهاد با کفّار شکل گرفته‌اند و در پشت پرده، اغراض سیاسی و توسعه طلبی نهفته بوده است. در چنین وضعی افراد از علت جنگیدن و کشته شدن خود چیزی نمی‌دانند و تنها عاملان آن با خبر هستند که هیچ گاه رو در روی هم قرار نمی‌گیرند. در این نبردها ساده ترین وسیله برای به حرکت درآوردن توده‌های مردم استفاده از عقاید مذهبی می‌باشد که در هر مقطعی از تاریخ اشکال آن را می‌توان برای مبارزه با دشمنان و ملحدان پیدا کرد.

امپراتوری عثمانی در گرماگرم جنگ تیمور و جانشیانش و تشکیل حکومت قبایل آق قویونلو و قراقویونلو در غرب ایران پای گرفت. این امپراتوری در جریان گسترش خود به چنان قدرت مهمی تبدیل شد که وحشت در دل اروپائیان ایجاد کرد. از زمان سلطان محمّد دوم که ملقب و مشهور به فاتح قسطنطنیه یا دولت بیزانس است که تأثیر بسیار زیادی در روند تاریخ اروپا و ایران و جهان به وجود آورد. اروپائیان آن واقعه را پایان دوران قرون وسطی اعلام کردند و به تبع آن تحولات بسیاری در سطح جهان شکل گرفت. سدّی را که ترکان عثمانی در برابر تجارت اروپا و مشرق زمین به وجود آوردند موجب شد که مسیحیان برای دستیابی به جاده‌های تجاری مشرق زمین به تلاش گسترده اقدام کنند و در پی آن تکاپوها قارّه‌ی آمریکا و راه‌های دریایی بسیار کشف گردید. این تحولات باعث تبادلات فرهنگی و هنری و اقتصادی و نظامی زیادی در بازار سیاسی و اجتماعی فراهم آورد. اگرچه تشکیل امپراتوری عثمانی نتایجی زیانبار برای اروپائیان داشت، امّا موجب تکامل و تحول تاریخی آنان نیز شد و صد افسوس که در ایران بیشتر نتایج منفی به دنبال داشت و باعث کشتار هزاران انسان بی‌گناه و تکرار تاریخ در جوامع هر دو کشور گردید و کینه‌ها را عمیق‌تر ساخت.

قبل از ظهور شاه اسماعیل اختلافات قبایل ترکمان در آذربایجان وجود داشت و در رقابت و مقابله با عثمانیان تنش‌هایی صورت می‌گرفت و در همین وضعیت و موازنه‌های سیاسی است که اوزون حسن آق قویونلو با کاترینا دختر پادشاه طرابوزان ازدواج می‌کند. هنگامی که شاه اسماعیل با کمک پیروانش به قدرت رسید در جستجوی گرایش و استفاده از مذهب شیعه اثنی عشری برآمد. در باره علت این گرایش دلایل گوناگونی ابراز شده است که به احتمال زیاد به ذهن بانیان آن نیز نیامده بود؛ زیرا شاه اسماعیل اولین هدف خود را انتقام گرفتن از خون پدر خود اعلام می‌کند. با آن تبلیغات مذهبی و رفتاری که هر دو طرف بر علیه یک دیگر داشتند بروز جنگ و شوق انتقام ‌گیری در پیروانش اجتناب ناپذیر بود. در جنگ چالدران شاه اسماعیل شکست خورد و تأثیر بسیار زیادی بر افکار و عقاید وی تا پایان عمر گذاشت؛ امّا جانشینانش تا هنگام فروپاشی حکومت صفوی که هیچ، حتی بعد از آن نیز تحت تأثیر این اختلافات عقیدتی و سیاسی قرار گرفتند. اختلافات مذهبی از مدت‌ها قبل نیز وجود داشت اما از زمان شاه اسماعیل این برنامه در محور اهداف حاکمان گنجانیده شد و باعث جنگ‌هایی در شرق و غرب ایران گردید که نابودی و اضمحلال کشورها را به دنبال داشت. شاه اسماعیل دوم در مدت کوتاه سلطنت خود برای رفع اختلافات اقداماتی را انجام داد که در اثر دخالت روحانیون و قزلباشان کاری از پیش نبرد؛ زیرا «سعی اسماعیل دوم بر آن بود که از مبالغات مذهبی بکاهد و تا حد زیادی دست بعضی از علما را از دستگاه‌های دولتی کوتاه کند و معتقد بود که برخی از آنان پدرش را بازی داده بودند.»[1]

اختلافات شیعه و سنی از تفسیر و فتواهای مذهبی به وجود آمد و این نکته قابل ذکر است که اهانت در مذهب اسلام از گذشته‌های دور وجود داشته و در ابتدا از جانب سنّیان شروع شده بود. دکتر پارسا دوست در این مورد می‌نویسد: «این واقعیّت تاریخی باید یادآوری شود که لعن به خلیفه در آغاز از جانب سنّیان انجام گرفت. به دستور خلیفه‌ی اموی در مراسم نماز جمعه به علی (ع) خلیفه چهارم و امام شیعیان دشنام داده می‌شد. مروان دوّم معروف به مروان حمار پس از آن که در 2 جمادی‌الآخر 132 از سپاهیان ابومسلم خراسانی در کنار رود زاب بزرگ شکست یافت ابتدا به موصل و سپس به طرف حرّان که خانه و محل اقامتش بود، رفت. مردم حرّان که خدایشان بکشد وقتی ناسزای ابوتراب یعنی علی‌ ابن ابی طالب رضی‌الله عنه که در روز جمعه بر منبرها باب بود برداشته شد از ترک آن دریغ کردند و گفتند نماز بی‌لعنت ابوتراب باطل است. معاویه با کمک عدّه‌ای از صحابه‌ی پیامبر اسلام برخی از بزرگان شیعه را که طرفدار علی بودند، کشت و سر بریده بعضی از آنان را در شهرها گرداند. او عموم شیعیان را در هر جا بودند بر ناسزا و بیزاری از علی تکلیف می‌کرد و هر که خودداری می‌کرد به قتل می‌رسید.»[2]

هدف عثمانیان از حمله به ایران در درجه اول توسعه‌ی اراضی بوده است و به بهانه‌های مذهبی اعمال خود را توجیه کرده‌اند و این رفتارشان بیانگر علت نقص بسیاری از قراردادهایی است که در دوران صفویه با ایران بسته بودند. بنابراین شدت بخشیدن به اختلافات و تبلیغ بر علیه یک دیگر مختصّ به ایران نبوده و عثمانیان نیز بر علیه شیعیان تبلیغ می‌کردند و بر طبل جنگ می‌کوفتند. رسول جعفریان در این رابطه می‌نویسد: «اتّهام‌های فراوانی درباره مذهب تشیّع و خاندان صفوی و معتقدات رایج میان شیعه در آن روزگار است این مطلب به قدری تبلیغاتی و در واقع سست و بی‌پایه است که عقل سلیم کوچکترین تردیدی در نادرستی آن‌ها نخواهد کرد. مطالبی از قبیل آن که شیعیان شاه اسماعیل را خدا می‌دانند، زنا را روا شمرده و خوردن شراب را مجاز می‌دانند اهل نماز و روزه نیستند و نکته‌ی شگفتی مانند این که شاه تهماسب با خواهر خود ازدواج رسمی کرده است و یا آن که شیعیان هر روز قرآن را زیر پا گذاشته آن را پایمال کرده و آلوده‌اش می‌سازند و یا آن که شیعیان برآنند تا کعبه را از مکه برداشته به اردبیل منتقل کنند.»[3]

از جانب ایران نیز شاه اسماعیل و پیروانش نیاز به استقرار مذهب شیعه داشتند و با قدرت شیعیان می‌توانستند بر رقبای خود غلبه یابند و از همه مهمتر حاکمان عثمانی طرفدار مذهب سنّت بودند. این روش را پادشاهان بعدی صفوی نیز ادامه دادند و در تقویت و تشدید اختلافات بین پیروان تسنن و تشیع کوشیدند تا بلکه بتوانند مردم ایران را به عنوان جهاد مذهبی بر علیه عثمانیان برانگیزند. شروع این حرکت عظیم کار آسانی نبود و شاه اسماعیل نیز با حمایت پیروانش و استمداد از خواب دیدن‌ و مأموریت الهی برای انجام این کار متوسل به زور شمشیر شد. دکتر احمد تاجبخش در باره اعلام مذهب شیعه توسط شاه اسماعیل و گسترش اختلافات مذهبی می‌نویسد: «در شبی که فردایش برای نشستن بر سریر پادشاهی تعیین شده بود، شاه اسماعیل این تصمیم را با سرداران و یکی دو تن از علمای شیعی مذهب در میان نهاد و همگی به وی یاد آور شدند که از سی هزار نفر ساکنان تبریز حداقل بیست هزار نفرشان سنی‌اند و اگر قرار باشد در مسجد این تصمیم شما علنی شود ممکن است باعث شورش مردم گردد؛ ولی اسماعیل در جواب آن‌ها گفت مرا بدین کار واداشته‌اند. خدای عالم و حضرات معصومین همراه منند و من از هیچ کس باک ندارم و یک کس را زنده نمی‌گذارم. روز جمعه می‌روم و خطبه مقرّر می‌دارم. پذیرش مذهب جدید در نظر عدّه‌ای از مردم تبریز در حکم رفض و بدعت بود و به ویژه علمای سنی را خشمگین می‌ساخت و بدون مقاومت و خونریزی صورت نمی‌پذیرفت. به دستور شاه اسماعیل خطبه به نام دوازده امام خوانده شد و به اذان و اقامه عبارت اشهد انّ علیاً ولی‌الله و حیّ علی خیرالعمل اضافه گردید. او دستور داد یک روی سکه، عبارت لا اله‌ الالله محمّد رسول‌الله و علی ولی‌الله ضرب شود و در روی دیگر سکّه نام خود را و در حاشیه‌ی سکّه، نام چهارده معصوم حک گردد. پس از اعلام خطبه دو سوّم از حاضرین که اهل تسنّن بودند به مخالفت پرداختند.

مؤلّف عالم آرای صفوی می‌نویسد شاه شمشیر بلند کرده، گفت تبرّا کنید. آن دو دانگ به آواز بلند بیش باد و کم مباد گفتند و آن چهار دانگ دیدند که جوانان قزلباش خنجر و شمشیرها در دست، گفتند هر کدام نمی‌گوئید کشته می‌شوید. تمام از ترس خود گفتند. از نظر سیاسی و ملّی با وجود کوششی که طرفداران قزلباش در زمان صفی‌الدین اردبیلی نمودند و مذهب شیعه را تبلیغ کردند باز عدّه زیادی سنّی مذهب وجود داشت که نسبت به سیاست مذهبی شاه ایران مخالفت می‌ورزیدند. شاه اسماعیل برای برقراری وحدت سیاسی ایران می‌بایستی بر روی عناصر شیعه تکیه می‌کرد، چون می‌دانست که طرفداران مذهب تسنّن ممکن است روزی بر علیه خاندان صفوی قیام کنند و با پشتیبانی از سلاطین عثمانی و ازبک حکومت صفوی را براندازند. شاه اسماعیل که به کمک قبایل ترک نژاد که سنی مذهب بودند روی کار آمده بود، توانست امنیت را در سراسر کشور برقرار سازد و به تأسیس حکومت صفوی همّت گمارد و چون امکان نداشت آن‌ها را وادار نماید تا با هم‌کیشان خود به نبرد پردازند، بنابراین بایستی نیروی جدیدی در اختیار داشته باشد تا بتواند مهاجمان ازبک و عثمانی را از میان بردارد.

دولت صفویه حکومت خود را بر دو پایه متّکی کرده بود، مذهب شیعه و ملیّت ایرانی و این دو عامل باعث گردید که ایران از سلطه حکومت عثمانی دور و جدا باشد و خلفای عثمانی نتوانند ایران را در زیر پرچم مذهبی خود درآورند. در این دوره روحانیان در حقیقت سپاه دین بودند و وظیفه آن‌ها ترویج و تقویت آئین تشیّع و ایجاد استقلال مذهبی و عدم تمکین از ریاست خلفای عثمانی در امر مذهب بوده است که در نتیجه دشمنی عمیق مذهبی بین مردم ایران و مردم عثمانی به وجود آمد که نقش مؤثری در شکست عثمانی‌ها داشته است. دولت صفوی کوشش داشت که از سنّیان یک نیروی انتقامجو بر علیه اهل تسنّن به وجود آورد و این کار را به خوبی انجام داد و جنگ‌های بر علیه عثمانی را جهاد بر علیه کفّار اعلام نمود. سنّیان ایرانی که در طول تاریخ کمتر توانسته بودند یک حکومت مستقل به وجود آورند در دوران صفویه با رسمیت یافتن آئین تشیّع قدرت فوق‌العاده پیدا کرده بودند و توانستند دشمنان مذهبی خود را از پای درآورند.

تشدید اختلاف بین شیعه و سنی که در ابتدای کار برای مبارزه با عثمانی بود کم‌کم وسیله‌ی تسویه حساب‌های شخصی گردید و هر کس با دیگری دشمنی داشت او را به جرم سنی بودن و یا بی‌دین بودن به کشتن می‌داد و آن‌ها که برای تقویت دولت صفوی دست به چنین اقداماتی می‌زدند باعث ایجاد اختلاف و نا بسامانی اوضاع می‌گردیدند. همان طور که کشتن پیروان مذهب تسنّن در ایران رواج داشت در عثمانی و ازبکستان نیز شیعه کشی مرسوم گردید. یکی از مورّخان می‌نویسد هر روز به حکم آن خان بی‌ایمان (خان ازبک) پنج شش کس به واسطه تشیع در چهار سوق کشته می‌شدند و روستائیان بی دیانت با هر کس که عداوتی داشتند او را گرفته نزد قاضی می‌بردند که این کس لعن ابوبکر می‌کند و قاضی به قتل آن مظلوم حکم می‌داد. بعضی برای حفظ جان خود تظاهر به تشیّع می‌کردند. چنان که علامه دوانی که در مسجد جامع شیراز به تدریس و وعظ می‌پرداخت و مذهب شافعی داشت همین که دستور شاه اسماعیل به ترک مذهب تسنن از طرف حاکم شیراز به مردم ابلاغ گردید او از فرادی آن روز در حقّانیت مذهب شیعه به سخنرانی پرداخت. چون از منبر پائین آمد یکی از شاگردانش از او پرسید استاد چه طور شد که به این زودی تغییر عقیده دادی؟ گفت هیچ آدم عاقلی برای تعصّب مذهبی خود را به کشتن نمی‌دهد.

شاردن سیاح فرانسوی در باره تعصب مذهبی مردم این دوره می‌نویسد که شیعیان چنان با سنّیان اختلاف دارند که هر ایرانی تصوّر می‌کند که اگر یک سنّی و یک شیعه را در یک دیگ با هم بجوشانند هرگز ذرات وجود آن‌ها درهم نمی‌آمیزد. اولین اعتراضی که بر علیه شاه اسماعیل از لحاظ آئین تشیع به عنوان مذهب رسمی ایران به عمل آمد از طرف کردهای یزیدی بود که در بین‌النهرین و نواحی غرب ایران سکونت داشتند. مؤسّس این فرقه شاهدبن جرّاح است که خود را منسوب به یزیدبن معاویه می‌دانست. بعضی عقیده دارند که عقاید آن‌ها متأثّر از آئین زردشت است و کلمه‌ی یزید را از یزنا اوستایی و یزد پهلوی مشتق می‌دانند. عقاید این فرقه‌ی یزیدیه مخلوطی از افکار زردشتی، مانوی، مسیحیت و اسلام است. لعن کردن در طریقت آن‌ها ممنوع است، حتی شیطان را نمی‌توان لعن کرد و به همین جهت بعضی آن‌ها را فرقه‌ی شیطان پرستان نامیده‌اند. آن‌ها برای اشیاء و رنگ‌ها معانی خاصّی قائلند و برای انجام نماز مراسم دیگری دارند. طرفداران این فرقه در سال 913 به رهبری شیر صادم بر علیه شاه اسماعیل قیام کردند. شاه اسماعیل با قشون خود به سرکردگی بایرام بیک قهرمان با آن‌ها به جنگ پرداخت و آن‌ها را متواری نمود.

پیدایش یک انقلاب عظیم مذهبی و ترویج آئین تشیّع به وسیله شاه اسماعیل باعث ایجاد وحدت اجتماعی و ملی گردید و پس از قرن‌ها ایرانیان به استقلال و وحدت حکومت دست یافتند. البته باید در این موفقیّت فدارکاری مریدان را در راه پیشرفت عقاید مرشد و پیر طریقت عامل اصلی و اساس دانست. اجرای این هدف سدّ عظیمی در برابر اهداف سلاطین عثمانی به وجود آورد که هدف فرمانروایی بر تمام کشورهای اسلامی را داشتند و می‌خواستند خلیفه‌ی مسلمین جهان باشند و مردم سنّی مذهب عثمانی را با سنّیان ایران و افغانستان ایران و ترکستان و هندوستان در تحت سلطه خود قرار دهند. چنان که سلطان سلیم پادشاه سنّی مذهب ازبک را تحریک کرد که با شاه اسماعیل به جنگ پردازد و این مانع را در اجرای برنامه‌های خود از میان بردارد. تنها نیرویی که می‌توانست سبب ایجاد وحدت شود همان مذهب شیعه بود، چنان که خواهیم دید همین نیروی جدید است که به دسته‌های مختلف که در ایران به سر می‌بردند وحدت مذهبی می‌دهد و بدین وسیله شاه اسماعیل می‌تواند بین طبقات مختلف جامعه‌ی ایرانی آن روز توافق برقرار نماید و آن‌ها را برای جنگ با پیروان اهل تسنّن آماده سازد. تجاوز امپراتوری عثمانی در باختر، تهاجمات ازبکان در خاور، در آستانه تشکیل شاهنشاهی صفوی سدّ بزرگی در راه ایجاد وحدت سیاسی ایران بود. به خصوص سلاطین عثمانی ادّعای جانشینی پیغمبر اسلام (ص) و ریاست مذهبی مسلمانان جهان را در سر داشته و به تحولات سیاسی ایران با نظر خصومت می‌نگریستند. تنها نیرویی که شاه اسماعیل با آن می‌توانست پیروان خود را آماده‌ی جنگ مذهبی نماید همان تبلیغات مذهبی بود. در حقیقت شیعه مظهر ایرانی بودن گردید و برای مقابله با ترکان و ازبکان سنّی متعصّب، ایمان مذهبی عامل اصلی مقاومت ملی شد.»[4]

تأثیر اختلافات مذهبی شیعه و سنی تنها مربوط به فتواها نبوده و به مرور زمان در افکار آحاد ملت نیز رسوخ کرده بود. سلاطین عثمانی نیز مذهب شیعه را عامل بدبختی در اسلام می‌پنداشتند و برانداختن شیعه را وظیفه دینی خود قلمداد می‌کردند. برای آن که از میزان و تأثیر این اختلافات بر افکار مردم آشکار گردد، این روایت دکتر پارسا دوست جالب است که می‌نویسد: «احساس مخالفت ایرانیان نسبت به ترکان عثمانی چنان ریشه‌دار شده بود که مسجدهای ساخته شده از طرف آنان را نیز شامل گردید. ایرانیان مسجد جامع ورامین را که بنایی زیبا و در 726 ه ساخته شده بود به این علت که سنّیان آن را بنا کرده‌ بودند، خراب کردند و با آجرهای آن مستراح ساختند. شاردن که در زمان شاه عباس دوم جانشین شاه صفی و سپس شاه سلیمان به ایران آمد و با دانستن زبان‌های فارسی و ترکی حدود 12 سال در ایران اقامت داشت، می‌نویسد ترکان عثمانی هنگام تصرّف تبریز مسجدی در آن ساختند. یک مسجد بزرگ که سطح داخلی دیوارهای آن پوشیده از سنگ‌های مرمر صاف و صیقلی و سطوح خارجی آن خاتم کاری است. تنها بنای کاملی از بناهای ترکان عثمانی است. ایرانیان به سبب کینه و نفرتی که نسبت به ترکان دارند از این مسجد به سزا مواظبت نمی‌کنند و در پاکیزه نگه داشتنش نمی‌کوشند و آن را نحس و شوم می‌پندارند. کارری جهانگرد ایتالیایی که در زمان شاه سلیمان به ایران آمد در تبریز از مسجد عثمانلو دیدن کرد. او می‌نویسد این مسجد که یکی از زیباترین مساجد تبریز است، بدبختانه به بهانه این که از طرف یک سنّی یعنی طرفدار عمر بنا شده مورد تحقیر و بی‌علاقگی شیعیان است و به همین جهت این شاهکار صنعت و این بنای تاریخی رو به خرابی می‌رود. ایرانیان شیعه‌ی زمان صفویان حرمت مسجدهای سنّیان را پاس نمی‌داشتند. با چنین تعصّب مذهبی که مسجدها را نیز در امان نمی‌گذاشت، شیعیان ایران و سنّیان، مسجدهای یک دیگر را ویران کردند و آن‌ها را آتش زدند. یک مورّخ ارمنی از قول یک جهانگرد آلمانی می‌نویسد ترکان عثمانی و ایرانیان که هر دو مسلمان بودند به دو شاخه‌ی مشخصّ و متمایز از دین اسلام تعلّق داشتند و بدین معنی که ترکان اهل تسنّن بودند و ایرانیان از کیش شیعه پیروی می‌کردند. ظاهراً بغض و کینه‌های مذهبی هر دو حریف تا مدتی متوجه یکدیگر بود و هر یک از دو حریف آن قدر که مسجدهای یکدیگر را آتش زدند به کلیساهای ارمنیان کاری نداشتند.»[5]

در چنین اوضاع سیاسی - مذهبی وضع اقلیت‌های دیگر نیز بسیار بد بود و به آنان آزار می‌رساندند. برای مثال دکتر لارنس لاکهارت در رابطه با وضع زردشتیان در اواخر این دوره می‌نویسد: «محمّد باقر مجلسی و محمّد حسین و یاران ایشان نسبت به زردشتیان ایران سبعیّتی خاص پیشه ساختند. تعذیب این مردم نگون بخت در ایام سلاطین اولیّه صفوی غالباً به قدر کفایت شدید بود، ولی در دوره شاه سلطان حسین سخت بر حدّت آن افزوده شد. شاه سلطان حسین را اندکی پس از جلوس اغوا کرده بودند تا فرمانی صادر کند که به موجب آن زردشتیان اجباراً به اسلام گروند. اسقف اعظم آنقوره به سال 1699 خود شاهد اعمال وحشتناکی بود که در آن موقع برای اجرای این فرمان در اصفهان بالاخص در حسن آباد محله‌ی زردشتیان که در آن جا گروهی کثیر از آنان مجبور به قبول اسلام شدند، به کار رفته بود. معبد آنان منهدم گردیده به جای آن مسجد و مدرسه‌ای احداث شده بود؛ لیکن موبدان زردشتی پیش از وقوع این عمل به حفظ آتش مقدس و جلوگیری از تهتک به حرمتش کوشیده و آن را به کرمان که در آن جا تعذیب زردشتیان کمتر شدّت داشت انتقال دادند. حتی در کرمان هم رفتار با زردشتیان آن چنان بود که چون غلزایی‌های سنّی به سرکردگی محمود به سال 1719 قدم به شهر گذاشتند آنان به مهاجمان به دیده‌ی آزادی بخش نگریسته ایشان را دشمن تلقّی نکردند.

رفتار با یهودیان نیز همانند زردشتیان بسیار ناگوار بوده است و به راستی مصائب یهودیان در ایّام سلطنت شاه سلطان حسین به اندازه‌ای طاقت فرسا بود که در وصف آن یکی از محققان جدید می‌گوید فقط زوال سلسله صفویه بر اثر هجوم موفقیّت آمیز افاغنه و قیام بعدی فرمانروای جدید آزادمنشی همچون نادر، یهودیان اصفهان و یهودیان ایران را بر روی هم از افنای کامل نجات بخشید.»[6]

این اختلافات سیاسی مذهبی که برای مدتی طولانی ادامه داشت برای ایران و عثمانی نتیجه تخریب مذهبی به دنبال داشت و باعث خرابی و فلاکت بسیاری از مردمان هر دو سرزمین گردید و تنها از نظر استقلال سیاسی و محدوده‌ی مرزها ایران ثبات خود را حفظ کرد و به تملّک حاکمان عثمانی که آرزوی تسلط بر این کشور را در سر می‌پروراندند، مانع شد. اروپائیان بیشترین سود را از این وضع آشفته بردند و از شدّت حملات امپراتوری عثمانی به اروپا کاسته شد. آنان برای دور زدن از موانع تجاری ایجاد شده به تکاپو پرداختند و باعث کشف راه‌های دریایی در جهان گردیدند. میشل.م.مزاوی درباره ظهور صفویان و تأثیر آن بر منطقه می‌نویسد: «پس از برقراری تشیّع در ایران و ظهور صفویان سرتاسر خاورمیانه، از امپراتوری عثمانی و ممالیک در غرب گرفته تا قلمرو صفویان، ازبکان و مغولان در شرق به تدریج همپای دولت‌های ملی اروپا در گیر مبارزه‌ی استقلال و احیای ملی گردید. مبارزه‌ای که بالاخره منجر به بیداری سیاسی و انقیاد نهایی کل منطقه توسط قدرت‌های اروپایی شد.»[7]


 



[1] - دین و مذهب در عصر صفوی، مریم میراحمدی، چاپ اول 1363، ص 55

[2] - شاه عباس اول، دکتر منوچهر پارسا دوست، جلد اول، شرکت سهامی انتشار، چاپ اول، 1388، ص 532

[3] - صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، جلد اول، رسول جعفریان، 1379، ص 87

[4] - تاریخ صفوی، تألیف دکتر احمد تاجبخش، انتشارات نوید شیراز، 1373، صص 59 تا 64

[5] - شاه عباس اول، جلد اول، دکتر منوچهر پارسا دوست، 1388، صص 539 و 540

[6] - انقراض سلسله صفویه و ایام استیلای افاغنه در ایران، تألیف لارنس لکهارت، ترجمه مصطفی قلی عماد، انتشارات مروارید، 1368، صص 84 و 85

[7] - پیدایش دولت صفوی، میشل.م.مزاوی، ترجمه یعقوب آژند، 1363، ص 24

8 - آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 105

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد