پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

صفویان سید نبوده‌اند

صفویان سید نبوده‌اند

 

بر اساس منابع موجود و نظر اکثر مورخان هیچ کدام از اجداد صفویان شیعه نبوده و از طریقت صوفیانه و خانقاه داری که مورد پسند حاکمان زمان بود امرار معاش می‌کرده‌اند. درباره‌ی پیدایش و گرایش شیعه گری صفویان باید به سرگذشت شیخ جنید در آناتولی توجه داشت. شیخ جنید وقتی به آناتولی رفت در میان آن‌ها نوعی مذهب تشیع را یافت که بسیار مورد طبع اهداف بلند پروازانه‌ی او بود و سعی کرد که خود را به عنوان یکی از شیوخ این فرقه معرفی کند. در سرنوشت و عقاید مذهبی شیخ جنید و شیخ حیدر افکار و نظریات بکتاشیه بسیار مؤثر بوده است. منطقه‌ی آناتولی علاوه بر ساکنان مسیحی و شیعه و سنی دارای ویژگی خاصی بود که همواره مورد هجوم ترکان سلجوقی و سپس مغولان و تیمور واقع می‌شد و به تبع آن مبلغان مذهبی با عقاید مختلف و خرافات مغولان به این منطقه وارد گردیدند. یکی از صوفیان ترک نژاد که در آناتولی به تبلیغ مسلمانی و جذب مرید پرداخت حاجی بکتاش ولی بود و خیلی زود به نیرومندترین صوفی تبدیل گردید. تبلیغات او بر اساس پرستش رهبر نهاده شده بود و با ایجاد رعب و مبارزه برای افزودن بر پیروان خود تمرکز داشتند. این شیوه و روش تبلیغی با سلیقه و منش زندگی ترکان تاتار که علاقه به تاراج و غارت داشتند سازگار بود. شیخ جنید پس از نیم قرنی که از ظهور آنان گذشته بود وارد این منطقه می‌گردد و رهبری بخش عظیمی از شیوخ را در دست می‌گیرد. آنان هنگامی که وارد ایران می‌شوند هیچ منبعی که مؤیّد نظر آنان باشد وجود نداشت و پس از ورود شیعیان لبنان و شام است که شیعه صفوی رایج گردیده و استفاده از واژه‌ی سید بیشتر مطرح می‌گردد. از آن جا که هر دو منطقه شام و آناتولی درگیر اختلافات شیعه و سنی بودند در ایران نیز این تفکر تقویت گردید و منجر به عامل اصلی اهداف سیاسی و سوء استفاده از اختلافات مذهبی در داخل و خارج شد. پس از ورود قزلباشان عده‌ای تحت عنوان تبرّائیان با ارعاب و ظلم به تبلیغ شیعه و تهدید مردم پرداختند. اغلب آنان جمعی از اراذل و اوباش بودند که فقط به جمع آوری غنایم توجه داشتند و برای کسب درآمد بیشتر به سوی لقب سید که مورد احترام مردم بود گرایش یافتند. در تحکیم این عقاید عبدالعال کرکی نقش اساسی داشت و با اخراج رقیبان و با حمایت شاه تهماسب اول به ترویج عقاید خود پرداخت. وی خود را نماینده‌ی امام غایب معرفی کرد و با رضایت پادشاه اعلام کرد که بدون اذن مرجعیت هیچ سلطنتی مشروعیت ندارد. او در تئوریزه کردن عقاید قزلباشان نهی از ابوبکر و عمر را به نحوی تفسیر می‌کرد که چون اهل سنت پیرو آنان هستند بنابراین بی دین و کافر می‌باشند و حتی دستور تخریب مساجد را داد که اهل سنّت قبله را به نحوی ساخته‌اند که نماز شما باطل باشد. در اثر این اقدامات است که برخی به او لقب مخترع مذهب شیعه داده‌اند.

دکتر جهانبخش ثواقب به نقل از احمد کسروی درباره اصل و نسب صفویان و گرایش مذهبی آنان می‌نویسد: «کسروی علاوه بر ثقل سه حکایت از خود صفوة‌الصفا و استدلال بر آن و سخن حمدالله مستوفی در نزهة‌القلوب مبنی بر سنّی شافعی بودن شیخ صفی‌الدین اردبیلی، دلایل دیگری را بر ردّ سیادت صفویه ذکر کرده است که به اجمال چنین است:

1- شیخ صفی‌الدّین را به لقب شیخ می‌خواندند و در کتاب‌ها نیز جز به آن لقب ننوشته‌اند و پسرش صدرالدّین را گاهی «شیخ» و گاهی«خواجه» خوانده‌اند و لقب «سیّد» برای آن‌ها در کتابی یا نوشته‌ی موثّقی دیده نشده است؛ زیرا پیش از زمان شیخ صفی طبق رسم معمول، سادات را با لقب«سیّد» یا «میر» یا «شاه» می‌خواندند. ظاهراً اخلاف شیخ صفی تا شیخ حیدر پدر شاه اسماعیل جز لقب «شیخ» یا «خواجه» ندانسته‌اند.

2- در فرمان‌ها و قباله‌ها و وقف نامه‌هایی که در زمان شیخ صفی یا شیخ صدرالدّین نوشته شده، در کلیّه‌ی القابی که برای آن‌ها ذکر شده، کلمه‌ای که دلالت بر سیادت باشد یافت نمی‌شود.‌ در برخی از این وقف نامه‌ها القاب این شیخ بدین صورت آمده است: سلطان المشایخ والمحقّقین قطب العارفین سالک محبة‌ المتّقین صفی‌الدّین زاد الله برکته، و افضل المشایخ المتأخّرین قطب السّالکین فخرالناسکین شیخ صدرالملّة والحقّ والدّینا والدّین..... در باره‌ی شیخ صدرالدّین. شاه اسماعیل نیز در اشعار خود کلماتی دالّ بر سیادت به کار نبرده است و در شعرها خود را «غلام آل حیدر» و « چاکر قنبر» خوانده است؛ لیکن شاه طهماسب، تقیّد کامل به اظهار سیادت داشته و همواره خود را «تهماسب الصفوی الحسینی الموسوی» نوشته، ائمّه (ع) را اجداد خود می‌خواند.

3- در نامه‌ی عبید خان اوزبک به شاه تهماسب اشاره شده است که شیخ صفی مردی عزیز و اهل سنّت و جماعت بوده و سپس به او ایراد می‌گیرد که شما نه روش حضرت علی را تابعید و نه روش جدّ خود را.

4- اختلاف و تناقض بین شجره نامه‌های گوناگونی که در باره‌ی نسب صفویه در منابع موجود است.

5- کتاب‌های انساب معتبر، در باره‌ی نسب شیخ صفی و از اولاد امام هفتم بودن وی اشاره‌ای نکرده است. مثلاّ مؤلّف «عمدةالطالب» که بعد از شیخ صفی و معاصر خواجه علی بوده و در عراق می‌زیسته، اشاره‌ای به شیخ صفی و پدرانش نکرده و با آن که اولاد حمزة بن موسی را تا چند پشت می‌شمارد.

6- در تبارها برای هر 100 سال بیش از سه تن معمولاً نباید باشد و با توجه به آن که شیخ صفی از زمان امام هفتم فقط 500 سال دور است؛ حداکثر تبارها باید 15 باشد. لیکن در نسخه‌های صفوة‌ الصفا به 20 نسل اشاره شده است.

کسروی سپس با اشاره به رساله‌ی «دفتر وقفیّه» که در دوره‌ی صفویه نگاشته شده و در آن دیدار خواجه علی و تیمور و وقفیاتی که تیمور به اولاد صفویه نموده، را ذکر کرده است، پس از نقل شجره‌ی صفویه از مقدّمه‌ی آن و نقل شدن بار ملاقات امیر تیمور و خواجه علی که در این رساله به طور مشروح آمده، این را نیز مورد خدشه قرار می‌دهد و دیدار تیمور و شیخ صفی را مردود می‌شمارد. او معتقد است که این سخن افسانه است و پایه و بنیادی ندارد، آن گاه دلایلی را (بیش از هفت دلیل) برای نظر خویش مطرح می‌نماید. وی با نقل برخی از قباله‌های مندرج در کتاب صریح‌الملک و ذکر عبارات آن نیز چنین استنباط می‌کند که تا زمان شیخ جعفر معاصرِ امیرِ قراقویونلو، سیادت صفویه صروت نگرفته یا شهرت نیافته بوده؛ به دلیل آن که در القاب شیخ جعفر هرگز اشاره به سیادت نمی‌شود. کسروی کلمه‌ی علوی را منتسب به خواجه علی می‌داند، نه حضرت علی (ع) و کلمه‌ی موسوی را نیز به شیخ موسی صدرالدّین منسوب می‌کند، نه امام موسی کاظم (ع)

وی از مجموع استدلال‌های خویش در این باره نتیجه می‌گیرد که اصل پدران شیخ صفی از کردستان بوده و در زمان فیروز شاه به آذربایجان آمده‌اند و چنان که نوشته‌اند فیروز مرد متموّل و با شکوهی بوده؛ لیکن فتح آذربایجان و تعلیم اسلام به مردم اران و موغان دروغ است؛ زیرا به موجب حساب تاریخ نگاران و علمای انساب که وی هم رفته و برای هر یک قرن سه پشت محسوب می‌دادند، فیروز شاه پدر هفتم شیخ صفی در اواخر قرن پنجم می‌زیسته و در آن زمان که دوره‌ی سلجوقیان است تاریخ آذربایجان و اران روشن است و از چنین لشکرکشی هیچ گونه اثری نمی‌توان یافت. وانگهی اهل موغان و اران در قرن‌های نخستین و دوّم هجری اسلام پذیرفته بودند. وی همچنین نتیجه می‌گیرد که پدران شیخ صفی چه از کردستان مهاجرت نموده و چه از قدیم در آذربایجان بوده‌اند، از بومیان باستان ایران بوده و جز نژاد آریایی نداشته‌اند و در زمان شیخ صفی که آخر عهد مغول بود و در آن زمان در آذربایجان ترک و تاجیک از هم جدا شناخته بودند خاندان ایشان از تاجیک‌ها، یعنی بومیان کهن و آریان نژاد شمرده می‌شدند و زبانشان آذری یعنی زبان بومی آذربایجان بوده است. با این حال وی به این حقیقت نیز اذعان می‌کند که خاندان صفویه چه سید بوده اند، چه غیر سید، جایگاه ارجمندی در تاریخ ایران دارند و قومیّت امروزی ایران مدیون سلطنت آن خاندان است.

برای توضیح بیشتر در باره تبار صفویان به نقل از قول پتروشفسکی و دیگران می‌توان گفت که چون دودمان صفویان بر سریر شاهنشاهی در ایران مستقر شد، خویشتن را به سلسله‌ی سادات منتسب کرد و بالانّتیجه خود را به اعراب بست و گویا سلسلة‌ النسب دقیقی نقل می‌شده که نسب شیخ صفی الدّین را به 21 پشت، به امام شیعیان امام موسی کاظم رسانیده است. اکنون ثابت شده که این افسانه‌ها بعدها پدید آمده و تاریخ پیدایش آن از اواسط قرن نهم هجری است. وی تأکید می‌کند که در هیچ یک از اسناد قرن هشتم هجری شیخ صفی الدین سیّد و خلف امام نامیده نشده است. عباس اقبال مورّخ ایرانی نیز تأکید می‌کند که مورّخان عهد صفوی این سلاطین را از طرف پدر به امام موسی کاظم (ع) منتسب نموده و نسب نامه‌ای نیز جهت ایشان ساخته‌اند. امّا این نسب به هیچ وجه مسلّم نیست و در کتاب‌هایی که قبل از عهد شاه تهماسب اول و در ایّام شاه اسماعیل و اجداد او نوشته وجود ندارد و همچنین لکهارت انگلیسی هم می‌گوید اگرچه عدّه‌ی زیادی از اخلاف شیخ صفی از شیعیان متعصّب بودند؛ ولی خود او مسلک تسنّن داشت.»[1]


 



[1] - تاریخ نگاری عصر صفویه و شناخت منابع و مآخذ، تألیف دکترجهانبخش ثواقب، انتشارات نوید شیراز، 1380 برگرفته از صفحات 539 تا 543 و پاورقی صفحه 541

2 - آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 123

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد