یکی از آثار مستقیم و منفی حرمسراها که برای مردم قابل لمس و مشاهده بود قرق کردن مسیر حرکت لشکر زنان پادشاه و همچنین اعیان و درباریان تا زمان قاجاریه میباشد. به طور کلی هیچ سفرنامهای را نمیتوان یافت که به درد و رنج و مزاحمتهایی ایجاد شده بر مردم مظلوم اشاره نکرده باشد. البته لازم به ذکر است که آن توصیف قوانین قرق تنها مربوط به پایتخت نبوده و تمام روستاهای مسیر کاروانهای زیارتی و سیاحتی را درگیر آن مشکلات میساخته است که در جای خود بدان اشاره خواهد شد. شاردن در باره قرق یا منع نزدیک شدن به حرم سلطنت مینویسد: «اکنون که شرح چگونگی نگهداری زنان در حرمسرا به سر آمد نوبت آن است که طرز مراقبت و محافظت آنان هنگامی که به سفر یا گردش یا دید و بازدید میروند، گفته شود. وقتی زنان مهترانِ جاهمندانِ ارشد قصد رفتن به جایی از خانه دارند و این کار منحصراً در شب صورت میگیرد. عدّهای از سوارکاران صد قدم جلوتر و گروهی از سوارکاران صد قدم دورتر به دنبال آنان حرکت میکنند و دمادم قُرق میزنند قُرق، قُرق. این لفظ ترکی و به مفهوم منع، قدغن، میباشد و در این مورد به خصوص به معنی دور شوید، هیچ کس نزدیک نشود، میباشد. در ذهن ایرانیان این صدا و این کلمه اثر و سابقهای وحشت آفرین و بیم انگیز دارد و چون هیچ کس نمیخواهد حتی دو بار آن را بشنود. آنان که این صدا را میشوند چون شیرِ زنجیر گسسته و از بند جسته به نیروی هرچه تمامتر از نزدیک آن گذرگاه میگریزند. در فاصلهی میان این دو گروهِ سواران چند تن از خواجه سرایان در حالی که آنان نیز بر اسب سوارند و هر یک چماق بلندی بر دست دارد حرکت میکنند تا بر سرِ کسانی که از گذرگاه زنان محتشم دور نشدهاند، بکوبند. امّا چنان که پیش از این اشاره کردم کم اتفاق میافتد که زنانِ مقامات طراز اول پیش از نیمه شب از حرم خارج شوند. خواه به دیدن خویشان و بستگان خود بروند و خواه از خانهی آنان باز گردند.
قرقی که برای زنان حرم شاه بر پا میشود به راستی وحشت انگیز و رعب آفرین است؛ زیرا جان کسانی که نزدیک گذرگاه آنان و مکان ممنوع دیده شوند بر باد است. گستردگی میدان ممنوع تا حدی است که سیاهی شتران حامل زنان زیبای حرم به چشم نمیآید. اگر گذرگاه زنان حرم در شهر باشد همه کوچههای مسیر و تمام کوچههای طرف راست و چپ گذرگاه را قرق میکنند و این مراقبت را از آن به کار میبرند که کسانی به هر دلیل در مکانهای ممنوع نمانند و جانشان در معرض خطر و تلف نیفتد. اما اگر زنان حرم شاه قصد رفتن به ییلاق کنند نصف روز پیش از بیرون شدن ایشان تمام راه را تا فاصلهی یک فرسنگ از مردان خالی میکنند. این کار وسیلهی یک دسته افراد مسلّح به نام قرقچی انجام میگیرد. قرقچیها زیر فرمان تفنگچی آقاسی انجام وظیفه میکنند و جار میزنند که مردی بر خلاف فرمان مقاومت و عمل کند و دیده شود در دم کشته میشود و نه تنها مأمور مسؤول نیست، بلکه تشویق هم میشود. دو ساعت پیش از بیرون شدن زنان حرم قرقچیها به ییلاق میآیند و چند تیر رها میکنند تا مردان به شنیدن صدای آن هر جا که هستند اعم از شکاف کوهها یا حفرهها به خانه پناه ببرند. مردم ایران با مفهوم صدای تیر در چنین موارد آشنا میباشند و در ذهن آنان همان مقصود را مینماید که در جاهای دیگر صدای تیرِ توپ آشکارا میکند. خواجه سرایان نیز یک ساعت جلوتر به دهکده میروند. آنان نیز جار میزنند که اگر مردی در محلهای ممنوع دیده شود بیدرنگ به قتل میرسد. بارها چنین وحشیگریها و اتّفاقات بد فرجام روی نموده و جانها به باد رفته است. میگویند زمانی که شاه عباس ثانی در سفر بود یک تن از آن دسته نوکرانش که مأمور بر پا داشتن چادرها بودند چون خسته و فرسوده شد زیرِ یکی از چادرهایی که به کمک او برای سکونت زنان حرم بر پا شده بود لمیده تا وقتی که همکارانش همهی چادرها را برافراشتند، برخیزد و برود. اما از بد بختی از بسیاری خستگی به خوابی سنگین فرو رفت. خواجه سرایانی که به مثابهی پیش قراول بودند به آن جا رسیدند و وی را خفته دیدند. آن بیچارهی برگشته بخت را در همان قالی که روی آن خفته بود پیچیدند و چندان مالیدند و غلتاندند که جان سپرد. به سخن دیگر زنده به گور شد. در حادثه دیگر یکی از سربازان سوار به هنگامی که جار قرق زده شده بود در محلی از کوه خفته بود و آن صدا را نشنیده بود. به وقت چاشت در ساعتی که سوار بر اسب از محل ممنوع میگذشت سیاهی و شبح حرمسرای شاه در نظرش آمد، اما چون راه خلوت و خالی از رفت و آمد بود آن چه را از دور میدید در نظرش روشن نبود. چون لختی جلوتر رفت و حقیقت را دریافت به تندی از اسب فرو جست. سر را در کلاه خود فرو برد. پارچهای را چند بار دور سرش پیچید و روی زمین دراز کشید، اما این تدبیرها که برای نجات خود اندیشیده بود و به کار برده بود هیچ سود نبخشید؛ زیرا همین که خواجهها وی را دیدند بدنش را قطعه قطعه کردند. در زمان پادشاهی شاه صفی پیری شوریده حال که بر او ظلمی فاحش شده بود و همهی داراییش را از دست داده بود به امید دادخواهی بر آن شد هنگامی که شاه و حرمش از کوی او میگذرند عرض حالش را به وی تقدیم کند. او بر این گمان بود چون پیر و عمر پیموده است وی را همانند خواجگان میشمارند. اما گمانش بر خطا بود زیرا همین که شاه صفی وی را دید بدنش را با دو ضربت پیکان سوراخ کرد و از بند زندگی و بیچیزی رهانید.
من زمانی به دربار شاه حضور مییافتم که شاه و حرمش زود به زود و میتوان گفت هر روز از حرمسرا بیرون میشدند. شاه جوان بود و تازه به پادشاهی نشسته بود. پیش از آن هرچه زیسته بود بی آن که جز از مادر و پدر و معشوقگانش کسی یا جایی را دیده باشد روزگارش را در کاخ گذرانیده بود و اکنون که به جای پدر بر تخت سلطنت برآمده بود و آزادی تمام یافته بود به جبران محرومیتهای گذشته بر آن بود به مراد دل خود و معشوقههایش بکوشد و مهمترین هَوّسش دیدن سراسر شهر و گردش در کشتزارها و دیهها و آبادیها بود. چون این سیر و سیاحت همواره مستلزم بر قراری قرق بود از سرِ ناچاری دو بار در خارج خانه خوابیدم و یک بار نیز نیم شب از خانه بیرونم کردند؛ زیرا زمانی که هوس سیر و سیاحت در سر زنان شاه میشکفد مردان را بدین سان از بستر و خانهی خویش بیرون میکشانند که از گذرگاه حرم شاه دور باشند و به این نمیاندیشند که باران یا برف یا تگرگ میبارد یا از سرما سنگ میترکد. مردان باید دور شوند وگرچه ناچار باشند پا در منجلابهایی نهند که تا زانو در لجن فرو روند. آری؛ باید افراد ذکوری که از هفت سال بیش دارند و گرچه بیمار و بستری باشند، بگریزند. اگر زنانی در خانه هستند، سرا را به آنان بسپارند وگرنه دَرش را ببندند و بروند. برخی مردمان، پیرمردانِ زمینگیر و بیماران را میان زنان میخوابانند؛ اگر کارشان پوشیده ماند حادثهای روی نمیدهد؛ امّا اگر رازشان آشکار گردد خطرها دارد. زمانی که من از آن سخن میگویم دو بار چنین دشواریها در اصفهان اتّفاق افتاد، امّا در دو سال اول سلطنت این پادشاه در آبادیهای پیرامون شهر به تخصیص در جلفا هر ده دوازده روز یک بار این مشکل بزرگ روی مینمود؛ ولی از آن پس اندک اندک این هوسهای سرکش عشقآمیز که شاه همواره در برابر دلبریها و افسون کاریهای معشوقههایش وادرا به تسلیم میکرد کاسته شد و سرانجام آن پری رویان آشوبگر را به ماندن در حرمسرا و بیرون از آن عادت داد. وقتی پادشاه خیمه به صحرا زده و قصد بازگشتن دارد دستور حرکت حرم، نصف روز زودتر اعلام میشود و چون آن ساعت فرا رسد افراد اردو و پس از خواباندن چادرها بر اسب سوار و از آن محل دور میشوند و چون زنان حرم از اردوگاه دور شدند افراد به جایگاه خویش باز میگردند. آنان و دیگر چیزها را چنان که نهادهاند و رفتهاند، میبینند. گفتنی است که حرم را شب هنگام و از راهی جدا و دور از راه اصلی باز میگردانند و من این رسم را در زمان پادشاهی شاه عباس دوم دیدهام. در دوران سلطنت جانشین این پادشاه نه تنها مردان بل زنان را از نزدیک گذرگاه شاه و حرمش دور میکردند تا مبادا یکی از زنان تماشا گر شیفته و فتنهی شاه شود. این ممنوعیت از آن ناشی شد که هر زمان شاه در جلفا به گردش میآمد گروهی از زنان ارمنی با آرایش تمام، بعضی به دستاویز تقدیم عرض حال شوهرانشان و برخی به بهانهی تماشاگری بر سر راه شاه میآمدند و به دلبری میپرداختند مگر شاه آنان را ببیند و به معشوقی برگزیند. میگویند شاه عباس دوم بدین گونه به دام عشق یک زن جوان ارمنی گرفتار آمد. او دختر خواجه وارطان داروغهی جلفا و همسر یکی از بزرگان این شهرک بود. شوهر این زن از دو سال پیش به سفر رفته بود و وقتی شاه و اهل حرمش به خانهی او پا نهادند زن جوان به دلبری و افسونگری از آنان پذیرایی کرد که پادشاه مفتون و دلباخته ظرافت و ملاحت وی گردید و او را ربود. میگویند این تنها موردی است که یکی از شاهان ایران زنی شوهر دار را تصاحب کرده و به خود اختصاص داده است.
این حکایت را نیز شنیدهام که یک روز پیش از آن که گرد آمدن زنان در گذرگاه شاه و حرمش ممنوع شد، گروه بسیاری از زنان جوان و زیبای جلفا در حالی که هر هفت آرایش کرده بودند چنان که بکوشند شاه را به دام عشق خود گرفتار کنند و به دنبالش میدویدند. در این هنگام یکی از زنان حرم با صدای بلند خطاب به آنان گفت ای کرشمه سازهای بی آزرم، ای لوندهای بی شرم، آیا برای هر کدام شما یک شوهر بسنده نیست که میخواهید نظر تنها شوهر چهارصد زن را به سوی خود جلب کنید و حال آن که ما خود یکان یکان میکوشیم به رغم دیگران وی را برای خود نگهداریم. هنگامی که اهل حرم شاه با وی بیرون میروند همگی سوار بر اسب میشوند. گرچه غالباً نظرشان گردش کردن است، اما گاهی برای پیدا کردن دختران جوان و زیبا نزد ارمنیها میروند. رسم ارامنه این است که دختران خود را در خردسالی حتی هنگامی که شیرخوارهاند نامزد میکنند. از این رو در چنین مواقع آنان را پنهان میدارند، زیرا رسم بر این است که هیچ کس نباید به دختری که نامزد دارد عشق بورزد. هوس شاه در طلب دختران زیبا و دلارام غالباً ناراحتیها و دشواریهای زیاد برای خانوادههایی که دختران خوبرو و دلستان دارند و آنان را پنهان میکنند به بار میآورد زیرا بعضی از ارامنهی کژ طبعِ بد آرام خبر میدهند که فلان کس دخترش را پنهان کرده و آنان که شریرتر و فتنه انگیزترند محل اختفای دختران را نیز مینمایند.»[1]
[1] - سفرنامه شوالیه شاردن، ترجمه اقبال یغمایی، چاپ اول، انتشارات توس، 1372، جلد چهارم، صص 1325 تا 1329
2 - آینه عیبنما، نگاهی به فریاد کاخهای صفوی، علی جلالپور، ص 179