پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

ابعادی از فسق و فجور در دوران صفویان

ابعادی از فسق و فجور در عهد صفویان

 

«به گفته باستانی پاریزی ثروت و غنایمی که از نتیجه‌ی فتوحات دوران اول صفوی به اصفهان و سایر شهرهای ایران سرازیر شد کم‌کم به جای این که در مسیر رفاه عامه خرج شود صرف حقوق‌ها و مقرّری‌ها و مستمری‌ها شد و رجال و لشکریان هر کدام صاحب ثروت‌های بسیار شدند و طبعاً برای استفاده از این ثروت و پول‌ها تجمل و تعیّن و تعیّش جای دلیری و پهلوانی و اجرای نقشه‌های عمرانی را گرفت. به خصوص در دوران آخرین سلاطین صفویه، بزرگان و پادشاهان به هیچ اصل اخلاقی اجتماعی و مذهبی پایبند نبودند؛ امّا مردم بینوا به ناچار می‌بایستی مقررّات و نظامات شدیدی را رعایت کنند و از پرداختن به اموری که شرع آن را حرام دانسته پرهیز نمایند در حالی که بر اثر غنیمت‌های بسیاری که نصیب سران دولت شده بود مقامات بزرگ و رجال و امرا غلام باره و آن کاره شده بودند و این عادات ناپسند به مردم عادی نیز سرایت کرده بود.

شاردن می‌گوید که من در تبریز و ایروان قهوه‌خانه‌های بزرگی دیدم که پر از پسرانی بود که خویشتن را مانند زنان روسپی عرضه می‌داشتند. و حتی شاه عباس دوم طفلی را به زینا قهوه‌چی سپرد و پسر بر اثر تجاوزی که به او شد به قهوه‌چی حمله برد و او را زخمی کرد؛ ولی شاه به جای تنبیه قهوه‌چی دستور داد شکم بچه را پاره کردند. در حالی که در زمان شاه عباس اول اگر کسی دست به چنین تجاوزاتی می‌زد بدون هیچ ترحّمی وی را به قتل می‌رساندند. ثروت‌های به دست آمده در عهد صفوی چون مورد استفاده عمومی نداشت در راه فساد به کار می‌افتاد و به همین جهت بازار تعیّش و عشرت رونق گرفت و فواحش در شهرها علناً به کار پرداختند و با همه تعصّبات مذهبی حتی مقامات رسمی نیز در این مورد سکوت و بلکه همراهی و همکاری داشتند. باستانی پاریزی که در کتاب سیاست و اقتصاد عصر صفوی به استناد نوشته‌های سیاحان، فصلی در مورد فساد دوران صفوی گشوده است، می‌نویسد خدمتگزاران قهوه‌خانه‌ها گرجی بچه‌های ده تا شانزده ساله‌ای بودند که به طرز شهوت انگیزی پوشاک به تن می‌کردند و زلفان آنان به مانند دختران بافته شده بود. اینان را به رقص و نمایش و سرودن هزار داستان و خلاف ادب وادار می‌ساختند. بدین طریق به تحریک تماشاچیان می‌پرداختند و طالبین هر کدام از این بچه‌ها را به هر کجا می‌خواستند، می‌بردند و قهوه‌خانه‌ای که دارای زیباترین و جذّاب‌ترین کودکان بود بیشتر مشتری داشت.

برای این که بدانید قبح این کار تا چه حد از میان رفته بود بد نیست اشاره به سرنوشت ساروتقی بکنیم. به قول تاورنیه، ساروتقی در زمان شاه عباس بزرگ حکمران گیلان بود و یک غلام بچّه‌ی امرد خوشگلی داشت که با عنف او را مالک شده بود. به قول شاردن بر اثر تجاوز به طفل مورد خشم شاه قرار گرفت. آن جوان برای کشیدن انتقام به اصفهان رفت. پس از آن که شاه عباس اظهارات او را شنید، حکومت گیلان را به آن جوان داد و حکم کرد که به محض رسیدن به گیلان سر ساروتقی را به توسط صاحب منصبی که همراه او فرستاد به اصفهان بفرستد. ساروتقی که متوجه شکایت شده بود برای پیشگیری از خشم شاه خیالش به جایی نرسید، جز این که آن آلتی را که با آن مرتکب این کار شده بود تماماً قطع نموده و با همان حالت خراب در تخت روانی نشسته از بی‌راهه متوجه اصفهان شد و با حالت نقاهت به اصفهان رسید و یک راست وارد دربار شد و پس از تحصیل اجازه، آلت گناهکار خود را با عریضه‌ی درخواست عفو در سینی طلایی گذارده به حضور شتافت. شاه چون دید او خود را در کمال سختی تنبیه کرده است از تقصیر او درگذشت و او مجدداً به حکومت گیلان رسید. بر اثر این جراحت به قول شاردن ساروتقی تا پایان عمر چکمه‌ی بلند می‌پوشید تا ادرارش در آن ضبط شود. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که ساروتقی بالاخره به دست شاه عباس دوم به قتل رسید. شاردن در موضوع وجود فساد در عهد صفوی توضیح می‌دهد که دختران روسپی خانه‌ها بیشتر از اسیران گرجی و سخت زیبا و خوش قد و قامت بودند. محله‌ی روسپی‌ها از سه کوچه و هفت باب کاروانسرای بزرگ به نام کاروانسرای لختی‌ها به وجود آمده و مرکز زنان بدکاره است و دوازده هزار زن روسپی رسمی یعنی پرداخت کننده‌ی مالیات وجود دارد و این‌ها غیر از پنهانی‌ها و معاف شدگان از مالیات هستند. روسپی‌ها هشت هزار تومان مالیات می‌پرداختند. علاوه بر محله‌ی یاد شده شاردن از کوچه‌ی دو برادران نیز که محله‌ی روسپیان بوده است نام می‌برد. در این سیاحت شاردن از خانه‌ی یک زن معروفه نام می‌برد که در آن روزگار شهره‌ی شهر بوده و پولداران و رجال در آن روزگار دوازده تومان برای آشنایی با او می‌بایست، بپردازند و از این جهت کاخ او به کاخ دوازده تومانی معروف بوده است. شاردن در باب این زن می‌نویسد: دوازده تومانی یک زن روسپی بود که بدین عنوان خوانده می‌شد. چون نخستین باری که کسی به ملاقات او می‌رفت می‌بایست دوازده تومان بپردازد. در سفر اول من در سال 1078 هجری در زمان شاه سلیمان، این زن، هم به جهت زیبایی و هم از لحاظ ثروتی که داشت سخت معروف بود. کلیّه‌ی سقف‌های کاخ او به طرح‌های گوناگون ساخته شده، قسمت‌هایی از آن زراندود و لاجورد نشان و آراسته به صورت‌های محرّکِ احساسات عاشقانه می‌باشد. این زن ظاهراً مثل بسیاری از این گونه زنان زیبا، آخر عمر سرنوشت غم انگیز و وحشتناک داشته است. شاردن گوید: پس از آن که یک شب چند تن مست درِ خانه‌ی دوازده تومانی را آتش زدند توبه کرد و زندگی خود را تغییر داد و به زیارت مکه رفت. بعد از بازگشت دوباره مشتریان قدیم او را وادار ساختند که به کار خود ادامه دهد. او جمعی زنان و دختران را در خانه خود به کار گماشت؛ ولی خودش چون توبه کرده و قسم خورده بود از تسلیم شدن به مردان خودداری می‌کرد. یک شب جمعی که مست بودند، خواستند به عنف با او درآمیزند. او برای مقابله با مست‌ها کاردی به دست گرفت و نخستین جوان حمله کننده را کارد زد اما رفقای جوان به زن بینوا پریدند و او را پاره پاره کردند.

شاردن در جای دیگر گوید: تعداد زنان ولگردی که اسمشان ثبت شده یازده هزار نفر است، ولی مشعلدارباشی عایدی بزرگ خود را از کسانی دریافت می‌کند که اسمشان ثبت نشده است. البته چون دامنه‌ی فساد بسیار بالا گرفته بود به سال 940 هجری شاه تهماسب که خود نیز نمونه‌ی بارز یکی از عیاشان و مفسدان بود ناگهان توبه نمود و فرمان داد تا مردم را نیز به لهو و لعب منع سازند؛ امّا گویا فرمان شاهانه چندان اثر نداشته و باز کار بر همان روال بوده است. جالب آن که در زمان همان شاه تهماسب توبه کار، رقاصه‌هایی که وی همراه حرم خویش به ییلاق برده بود حاضر می‌شدند برای همراهان پادشاه یا فروختن تن خود در طول یک شب دو تا سه تومان دریافت کنند. ما در جای خود از هرزگی شاهان این دوره و افراط آن‌ها در مجامعت با زنان یاد خواهیم کرد. از مانند پادشاهانی چون شاه عباس دوم که زنان حرم او را کفایت نمی‌کرد و برای اطفاء شهوت با زنان فاحشه نیز آمیزش داشت که به علت همین کار و ابتلا به بیماری آمیزشی در اثر اختلاط با فواحش جان سپرد. علاوه بر زنبارگی، غلامبارگی و امرد بازی نیز در دوران صفویه به شدّت رواج داشت.»[1]


 



[1] - پشت پرده‌های حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، صص 269 تا 272

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 150

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد