پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

شاهان صفوی در ادبیات فولکوریک ایران

شاهان صفوی در ادبیات فولکوریک ایران

 

بخشی از فرهنگ دوران صفویه بازمانده‌ی استیلای مغولان و تیموریان است و اصلی‌ترین عنصر مذموم و ناپسند آن را می‌توان در گسترش دورویی و ریای کاری مردم و دولتمردان جستجو کرد. در آن سال‌های پرآشوب، فرهنگ و هنر در خواری و زبونی قرار گرفت و فرصت را برای متملقان خرقه پوش و دستاربند فراهم ساخت تا بساط پر از ریا و دروغ را از صدر تاذیل جامعه پهن کنند. دورانی که در طی آن تزویر و دورویی و خیانت و ریا و دروغ و بسیاری دیگر از اخلاقیات مذموم و ناپسند به متاعی عام تبدیل شد و هر کس در هر جایگاهی مشغول سوء استفاده از موقعیت خویش گردید که اوج انتقاد بر آن روش‌ها را در آثار افرادی چون عبید زاکانی می‌توان مشاهده کرد. به یقین تمام نیاکان شاه اسماعیل اول صفوی نیز تحت تأثیر همین افکار و منش صوفیگری زندگی کرده و از حمایت حاکمان و مردم برخوردار بوده‌اند.

پس از آن که شیخ جنید و شیخ حیدر در حیطه‌ی اهداف سیاسی و امور دنیوی قدم گذاشتند برای اجرای مقاصد خود و بر مبنای سیاست روز که مقابله با نفوذ رقبای داخلی بود به تبلیغ عقاید شیعی که بیشتر در نواحی ترک نشین آناتولی ریشه داشت، پرداختند. بعد از شکست و اضمحلال این رهبران تنی چند از قزلباشان به حمایت از تنها بازمانده‌ی کوچک صفوی یعنی شاه اسماعیل اول اقدام کردند و وی را در همان مسیر تحت تعلیم و آموزش‌های خود سوق دادند. آنان برای اثبات حقانیّت و تحکیم عقاید و اصل و نسب درست و حسابی به تبلیغ آثار شیعی و ریشه‌‌یابی تاریخی همت گماردند. قزلباشان بعد از استقرار و تحکیم جایگاه خود نیز در جهت رفع نواقص فرهنگی متوسل به جذب علمای شیعه از نواحی دیگر شدند و در زمان شاه تهماسب اول در تدوین نقش و قداست مرشد کامل و اهمیت جایگاه او به موفقیت کامل دست یافتند. در اجرای تحقّق این اهداف مداحان مورد حمایت قرار گرفتند و از نفوذ دیگر افکار جلوگیری شد که در نتیجه‌ی آن صاحبان هنر مجبور به مهاجرت از دیار خود گردیدند. در این میان با تأسف باید گفت که تمام این مراحل در زمانی اتفاق می‌افتد که اروپائیان به دنبال اکتشافات جهانی و آمال استعماری خود بودند و ما را که از فرهنگ و تمدن پیشرو تهی شده بودیم به راحتی بازیچه‌ی اهداف سیاسی خود ساختند. در کنار این جمع، مبلغان مذهبی نیز به تحکیم جایگاه ماورایی و صلح دوستی و مردمی بودن شاهان صفوی مشغول شدند تا هرچه بیشتر نشان دهند که آنان تاری جدا بافته از توده‌های محروم می‌باشند. برای اثبات این مدعا به ذکر داستان و افسانه‌های بی‌اساس زندگی شیخ صفی تا شاه عباس و دیگران می‌توان اشاره کرد. با توجه به همین فرهنگ غالب است که ادبیات و شعر فارسی دوران رکود و انحطاط را پیموده که برخی آن را با اصطلاح خراب آباد فرهنگی ارزیابی کرده‌اند. شاهان و مبلّغان مذهبی این دوران بنا بر استراتژی و اهداف سیاسی خود از شعرا می‌خواستند که مضمون اشعار خود را فقط حول منقبت و مراثی ائمّه‌ی معصومین (ع) محدود و منحصر سازند. آن‌ها نه تنها خریدار و مشوّق نوعی دیگر از اشعار نبودند، بلکه شعرا پیوسته در رنجش و به بیم به سر می‌بردند. لازم به ذکر است تا قبل از ظهور صفویه پذیرش و استفاده از فرهنگ و تمدن ایران از سوی حاکمان اطراف چون عثمانی و ازبک و غیره امری معمول بود، ولی بعد از ظهور صفویه و جنگ‌های مستمر مذهبی چه در داخل و یا خارج از ایران باعث فرار فرهنگ دوستان و انزوای آنان در کشورهای دیگر شد که در نتیجه آن تنها کشوری که حیات فرهنگ ایرانی به رشد خود ادامه داد هندوستان بود. اغلب منابع فرهنگی را که امروز به آن افتخار می‌کنیم باز گشته از کشورهای عثمانی و هند و خاطرات اروپائیان می‌باشد. گذشته از خسارات مالی و جانی و فرهنگی که در اثر حملات ترکان و مغولان بر ایران وارد گردید متأسفانه در ایام صفویان نیز رشد و ترقّی فرهنگ و ادب فارسی تضعیف شد و به طور کلی شعار جای شعور را گرفت، چنان که دیگر شاهد ظهور شاعرانی چون حافظ و سعدی و مولوی و دانشمندانی مانند خیام و فارابی و ابن سیناها نیستیم.

برای تحقق آن اهداف شاهان صفوی در ادبیات فولکوریک ایران حالتی قداست آمیز پیدا کردند و این امر تحت تأثیر تبلیغات گسترده‌ی مداحان گسترش زیاد یافت. به عنوان مثال شاه اسماعیل اول و یا بقیّه‌ی آنان که در آدمکشی و هتک حرمت دیگران نقش اساسی داشته‌اند در افکار مردم محبوب نشان داده شدند‌ و سخنی از جنایت آنان مطرح نمی‌باشد. مؤلّف کتاب مرد هزار چهره در این رابطه می‌نویسد: «در ادبیات فولکوریک ایران نام برخی از شاهان صفوی آمده و داستان‌هایی در ارتباط با آن‌ها ساخته شده است. شاه اسماعیل اوّل صفوی در داستان‌های فولکوریک آذری چهره‌ای محبوب و قهرمان و سمبل حاکمی عادل و شجاع و در عین حال عاشق پیشه است که برای رسیدن به محبوب به قهرمانی و شمشیرزنی دست می‌یازد. نوازندگان و خوانندگان آذری که به «عاشق»‌ها معروفند قهرمانی‌های شاه اسماعیل اول را در داستان‌های خود نقل کرده‌اند. چهره‌ی شاه اسماعیل دوم نیز نمونه‌هایی در قصه‌های عامیانه آذری دارد و محقّقان از هر دو نام برده‌اند. ظاهراً بعضی از جنبه‌های زندگی واقعی شاه اسماعیل اول و دوم در ادبیات غنایی عاشق‌ها راه یافته است. نوشته‌اند که عاشق مشهور آذربایجان «دیریلی قوربانی» در دربار او زندگی می‌کرده و اشعار زیادی خطاب به شاه اسماعیل اول دارد. اشعار او به نام شاه اسماعیل، خطایی مشهور است. او در چهره‌ی سمبولیک خود بیشتر یک عاشق و دوستدار مهر و محبّت است تا سیاستمدار. معشوق او در این داستان‌ها «تاجلی خانم» دختری جسور و قهرمان است. در افسانه‌های مردم چناران خراسان افسانه‌ای به نام «افسانه‌ی شاه تهماسب» آمده است. این افسانه جذّاب، مفصّل و طولانی است و طی آن شاه تهماسب با حوادث شیرین و پرهیجانی روبه‌رو می‌شود. و بالاخره شاه عباس است که بیشتر از همه‌ی شاهان صفوی در فولکوریک آمده است. چهره‌ی شاه عباس در ادبیات آذری چهره‌ای منفور و ستمگر است. گماشتگان او دختران زیباروی مردم را از شهرها و روستاها با قهر و جبر جمع آوری می‌کنند و به حرمخانه‌ی شاه می‌فرستند. یکی از این دختران « پری خانم» محبوبه‌ی «عاشق عباس» است که داستان آن‌ها به نام عباس و «گولگز » با شاه عباس ارتباط می‌یابد. عاشق عباس بدین ترتیب رقیب شاه عباس است. داستان بر محور این دو شخصیّت که هر دو عباس نام دارند، امّا یکی عاشقی ساده و دیگری پادشاهی مطلق‌العنان است، می‌چرخد. عباس عاشق که قدرت رویارویی با شاه عباس را از طریق زور ندارد به هنر خود یعنی شعر پناه می‌برد و در اشعار خود ضمن غم‌نامه‌ای عاشقانه ظلم و ستم دستگاه شاه عباس را برملا می‌سازد. گولگز، پری خانم را به اصفهان می‌برند و عاشق عباس به دنبال او روان می‌شود و در آن شهر وسیله‌ی شاه عباس دستگیر و شکنجه و به دار آویخته می‌شود. در افسانه‌های فولکوریک اشکور بالا (از قراء رودسر در استان گیلان، سه افسانه مربوط به شاه عباس است که این داستان‌ها همه از از مختصات فرهنگ فولکوریک ایران را در خود دارند بسیار جذاب و شیرین و سرشار از لطف و کنایه هستند. در این داستان‌ها شاه عباس در لباس مردم عادی و آن هم از پایین‌ترین لایه‌های اجتماع در زندگی مردم ظاهر می‌شود. در یکی از دو افسانه اشکور بالا شاه عباس هنگام شکار با دختری کوه نشین که فوق العاده دانا و زیرک است روبه‌رو می‌شود. جواب‌هایی که به شاه می‌دهد همه معما گونه و رمز آمیزند. از دختر می‌پرسد: پدرت کجاست؟ جواب می‌دهد: رفته دوست را از دشمن تمیز دهد. می‌پرسد: مادرت کجاست؟ می‌گوید: رفته یکی را دوتا بکند. شاه می‌پرسد: تو چه می‌کنی؟ پاسخ می‌دهد من دوتا را یکی می‌کنم. و بدین ترتیب شاه را زیر تأثیر هوش و دانایی خود قرار می‌دهد و چون شاه به خواستگاری او می فرستد دختر می‌گوید من زن کسی می‌شوم که صنعتگر باشد و پادشاه می‌گوید: من که نمی‌توانم پادشاهی را ول کنم و به دنبال صنعت بروم، بهتر است شخصی را بیاورم و نزد آن شخص صنعتی یاد بگیرم. شاه گلدوزی می‌آموزد و دستمالی گلدوزی شده از کار خویش برای دختر می‌فرستند که من این کار را یاد گرفته‌ام و دختر پیغام می‌فرستد که بسیار خوب! حالا من به همسری تو در می‌آیم!! داستان چنین ادامه می‌یابد که روزی شاه در دست عدّه‌ای در غاری اسیر شد؛ شاه به آن‌ها گفت: اگر دو برابر آن چه گیرتان می‌آید پول به شما برسانم باز هم با من کار داری؟ گفتند: نه. شاه عباس روی پارچه با نخ و سوزن جقّه‌ای زیبا گلدوزی کرد و به کچلی که ظاهراً رئیس آن‌ها بود داد و گفت این را به شهر ببر که فوراً از تو خواهند خرید. کچل، جقّه را نزدیک کاخ شاهی برد. دختر از بالای قصر جقّه را دید و بلافاصله فهمید که کار شاه عباس است. جقّه را خرید و دید روی آن نوشته دو هزار تومان بابت این جقّه بپردازد. من فلان جا هستم. لشکر بفرستید که افراد اینجا هر کدام با بیست نفر می‌تواند، بجنگد. لشکریان شاه به غار رفتند و آن گروه را دستگیر کردند. بدین ترتیب شاه به مدد هنری که آموخته بود، توانست جان خود را نجات دهد. در افسانه دیگری از روستای «کلایه» در اشکور بالا طی حوادث پر کشش و شیرینی دختر شاه عباس علی رغم میل و تمهیدات او به همسری پسر چوپانی درمی‌آید و شاه ناچار در مقابل خواست خدا تسلیم می‌شود.

در این افسانه‌ها زنان نقش برجسته‌ای دارند. همه با هوش دانا و چاره‌گر هستند. در سومین افسانه اشکور بالا که در «یازن» آن منطقه ضبط شده شاه عباس باز هم سر و کارش با دختران صاحب خانه فقیری است که شب را در آن جا ناشناس گذرانده و آرزوهای دختران را دانسته و در برآوردن آن‌ها اقدام کرده است.»[1]


 



[1] - شاه عباس کبیر، مرد هزار چهره، تألیف محمّد احمد پناهی سمنانی، 1369 ناشر کتاب نمونه، چاپ اول برگزیده‌ای از صفحات 222 تا 225 

2- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 186

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد