پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

همسران شاه اسماعیل اول صفوی

همسران شاه اسماعیل

 

شاه اسماعیل نیز همانند پادشاهان دیگر پس از آن که به قدرت رسید به تشکیل حرمسرا و خوشگذرانی پرداخت. عمر کوتاهش اجازه‌ی فعالیّت گسترده در این زمینه را به وی نداد؛ امّا سازمان درباری و دولتخانه‌ای که پی افکند بعدها رو به توسعه گذاشت و به حرمسراهای گسترده و کانون فتنه و فساد در حکومت‌های بعد تبدیل گردید. چنان که نوشته‌اند شاه اسماعیل دارای سه همسر بوده است و در هنگام ترقّی و کسب قدرت نیز هیچ ترحّمی نسبت به زنان اسیر نداشته و حتّی نوزادان به دنیا نیامده نیز از آسیب وی در امان نمانده‌اند. مؤلّف کتاب پشت پرده‌های حرمسرا در این باره به هنگام ورود شاه اسماعیل به شهر تبریز می‌نویسد: «شاه اسماعیل که به قولی او را نخستین فرد مقتدر این سلسله می‌دانند در همان ابتدای کار در تحکیم اقتدار خود از قتل عام مردم به ویژه زنان در مواقع تسلّط بر شهری خودداری نمی‌کرد و مظالمی بزرگ در حق این طبقه روا می‌داشت و با این که خود را فردی مذهبی به حساب می‌آورد با این حال از کشتن زنان آبستن نیز ابا نداشت. او در تبریز بسیاری از مردم شهر را قتل عام کرد و سربازانش زنان آبستن را با جنینی که در شکمشان بود، کشتند. شاه اسماعیل در تبریز سیصد زن را که گفته می‌شد روسپیگری می‌کرده‌اند دستور داد به صف درآورند و هر یک را به دو نیمه کردند. او حتی در ارتکاب به این جنایات به مادر خود نیز رحم نکرد. او را فرا خواند و چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران حاضر در نبرد درآمده است، پس از طعن وی فرمان داد تا او را در برابرش سر بریدند و به قول لرد استانلی در سفرنامه‌ی ونیزیان گمان نمی‌رود از زمان نرون تا کنون چنین ستم کاره‌‌ی خون آشامی به جهان آمده باشد.»[1]

از بین زنان شاه اسماعیل مشهورترین آنان بهروزه خانم می‌باشد که شدیداً مورد علاقه‌ی وی بوده و زمانی که بهروزه خانم در جنگ چالدران به اسارت عثمانیان درآمد، شاه صفوی آن قدر از این واقعه غمگین و افسرده گردید که در اثر بیماری دچار ضعف شد و سپس از پای درآمد. روایت است که در جنگ چالدران زنان ایرانی نیز همانند مردان لباس رزم پوشیده و به میدان جنگ رفتند تا در افتخارات سهیم باشند. بعد از شکست ایران گروهی کشته شدند و بسیاری هم به اسارت عثمانیان درآمدند. از جمله‌ی اسرا بهروزه خانم همسر و تاجلی خانم معشوقه شاه اسماعیل می‌باشند. از آن جا که همیشه باید ننگ اغنیا پنهان بماند و بی صدا باشد مورّخان صفوی سعی بر آن داشته‌اند که قضیه‌ی اسارت را ساختگی عنوان کنند. مؤلّف کتاب پشت پرده‌های حرمسرا با توجّه به اسناد و مدارک موجود در باره‌ی اسارت زنان شاه اسماعیل در جنگ چالدران به نقل قول می‌نویسد: «در مورد اسارت بهروزه خانم به دست سپاهیان ینی‌چری عثمانی گرچه مطالبی در تأیید آن وجود دارد، ولی نویسنده‌ای به نام سلطان علی اصغر مشهور به رحیم زاده‌ی صفوی که خود را از نواده‌های سلطان مرتضی فرزند شاه اسماعیل صفوی می‌داند با تعصّب بسیاری در کتاب خود به نام زندگانی شاه اسماعیل صفوی شدیداً نسبت به موضوع گرفتاری بهروزه خانم به دست عثمانی‌ها خط بطلان می‌کشد و آن را شایعه‌ای برای بی حیثیت کردن شاه صفوی می‌داند. رحیم زاده صفوی در شرح کلی واقعه می‌نویسد بعد از واقعه‌ی چالدران هرچند سپاه ایران به علّت نداشتن آتش خانه و کمی عدد شکست خورد، امّا شجاعت و پردلی و شهامت و دلیری شاه اسماعیل بیش از پیش بر همگان روشن گردید و این خود لحظه به لحظه آتش حقد و حسد را در درون سلطان سلیم مشتعل‌تر می‌ساخت. از این رو نویسندگان رومی برای درد پادشاه خود اندیشیدند تا به وسیله‌ی این درمان از اشتعال آتش رشک و کینه‌ی وی بکاهند و جان‌های درباریان را از غضب پادشاه خونریز حفاظت کنند. بنابراین یک زن رقّاصه را که در تمام اردوی قزلباش از جنس زن منحصراً همان یک نفر را پیدا کرده بودند به نام همسر شاه اسماعیل نامیدند. چنانچه در نوشته‌های خود مورّخان درباری استانبول چنین دعوی نموده‌اند که زنی زیبا و جوان با پیراهن سرخ و آرایش عالی به میان سربازان ینگچری آمده، گفت: من همسر پادشاه قزلباشم. عثمانی‌ها با این بهتان زشت و منفور و با این دروغ شاخدار و نچسبِ خود در حقیقت ناکامی‌های خویش را از این که نتوانسته‌اند ایرانِ قزلباش را مانند سایر دولت‌های اسلامی همجوار که نابود ساختند، نابود کنند و مرزهای عثمانی را به ترکستان و هندوستان اتّصال دهند با فحّاشی و هتّاکی تسلیتی میدادند، وگرنه هر شخص عادی نیز به این نکته اعتراف دارد که زن پادشاه در هیچ حال بدون موکبی از کنیزان و خواجه سرایان حرکت نمی‌کند و همسر یک پادشاه هیچ گاه بدون چادر و مقنعه در منظر بیگانگان ظاهر نمی‌شود، و اصولاً چگونه ممکن بود در اردوی قزلباش فقط یک زن بی‌حجاب با آرایش و بزک همراه چندین هزار مرد سلحشور به راه افتد و کدام مرد، خواه مسلمان، خواه عیسوی یا یهودی یا بت پرست تن به چنین بی‌عفّتی می‌دهد؟! بالجمله دعوی عثمانی‌ها نیز مانند سایر تهمت‌هایی بود که بر ضد شیعه و بر ضد قزلباش فراوان گفته و نوشته‌اند. به هر حال عثمانی‌ها برای زن مزبور عنوانی قائل شدند و به طوری که در روزنامچه‌ی رسمی سلطان سلیم نوشته، خواندگار آن زن را به قاضی عسکر روم سپرد و بعدها که قاضی عسکر را نیز به قتل رسانید، آن زن از خانه‌ی قاضی عسکر که در ادرنه بود به استانبول انتقال داده شد و دیگر از او خبری دیده نمی‌شود. شخصی از آن مردم که گمان می‌کنند که در تاریخ مطالعاتی دارند به مؤلّف این کتاب اظهار داشت که در پاریس کتابی دیدم که در آن کتاب نامه‌ای از شاه اسماعیل خطاب به سلطان سلیم مندرج بود که زن اسیر شده‌ی مزبور را از خواندگار روم طلب کرده بود، نویسنده از این خبر تعجّب نمود؛ زیرا تمامی نامه‌های شاه اسماعیل که خطاب به خواندگار نگارش یافته در منشآت آل عثمان به دقّت نقل شده و در هیچ یک از آن نامه‌ها اشاره به وجود چنین زنی دیده نمی‌شود. خلاصه آن که بعد از تحقیقات معلوم گشت که کتابی که آن شخص در پاریس دیده یکی از رمان‌های ساختگی و افسانه‌های مجعولی است که متأسّفانه در قرن اخیر به نام رمان تاریخی معمول گردیده و دروغ سازان و مهمل سرایان برای جلب توجّه خوانندگان با موضوعات عشق و عاشقی انواع اکاذیب را ساخته با کمی از حقایق تاریخی مخلوط کرده به دست مردم می‌دهند. حقیقت این است که تعداد زنان شاه اسماعیل سه نفر بودند که هنگام جنگ چالدران یکی از آن‌ها در همدان و دو نفر دیگر در اصفهان می‌زیستند و هر سه در آن سال تازه صاحب اولاد شدند. البته همان طور که قبلاً نیز توضیح دادیم این نویسنده خود را از نوادگان شاهان صفوی می‌داند و در دفاع از آنان تعصّبی یک جانبه و شدید از خود نشان می‌دهد به خصوص عزیمت شاه اسماعیل بعد از شکست جنگ چالدران و راهی شدن وی به سوی دره گزین یا در جزین همدان را بدون تردید برای پیوستن به یکی از زنان خود که در آن جا زندگی می‌کرده، می‌داند و ادّعای دولت عثمانی را در گروگان گیری بهروزه خانم به شدّت مردود می‌شمارد. امّا به هر صورت این نکته را نباید نادیده گرفت که در طول تاریخ اغلب در لشکرکشی‌ها شاهان و حتی در بسیاری موارد امرای لشکر و سربازان نیز زنان خود را همراه می‌بردند تا در جنگ‌هایی که گاه بسیار طول می‌کشید همراهشان باشند. و این کار از سابقه‌ی قبلی برخوردار است و هیچ بعید نیست که شاه اسماعیل نیز یکی از زنان یا بیشتری از آنان را با خود همراه برده باشد.»[2] و [3]

تاجلی یا تاجلو خانم یکی دیگر از معشوقه‌های شاه اسماعیل است. حسن آزاد در شرح حال او می‌نویسد که تاجلی خانم دختر سلطان یعقوب آق‌قویونلو بود که مادرش برای ارضای امیال شهوانی خود قصد مسموم کردن شوهر خود را داشت که سرانجام باعث مرگ خود و فرزند و شوهرش گردید. در توصیف این عمل مادر تاجلی می‌نویسد: «در حرمسرای این گونه شاهان که اغلب زنان ماه‌ها و گاه در برخی دوران سال‌ها در انتظار نوبت همخوابگی به سر می‌بردند و از سوی دیگر در اثر محدودیتِ بسیار قدرت و یا جرأت نردِ عشق باختن را نیز در بیرون از دربار نشان می‌دادند تا با جذب آنان به سوی خود به دفع شهوت بپردازند و اینجاست که زنی از فاسق گرفتن پروا نمی‌کرد و برای ادامه‌ی کار نامشروع خود به توطئه علیه جان شوهر نیز دست می‌زد.

یعقوب بیگ فرزند اوزون حسن در سن پانزده سالگی با کشتن برادر خود به جای پدر نشست. دختر یکی از بزرگان ایرانی را به زنی گرفته بود. این زن بی‌اندازه شهوتران بود و به یکی از نجبای درباری دلباخته بود. وی برای آن که بتواند به معشوق خود برسد و او را بر تخت سلطنت نشاند در صدد بود که به هر طریق سلطان یعقوب را از سر راه خود بردارد. پس از این که او مطلب را با معشوق در میان نهاد، زهری کشنده برای شوهرش فراهم ساخت. یعقوب که عادت داشت در آبی خوشبو استحمام کند. یک بار با پسر هشت یا نه ساله خود از چهار بعد از ظهر تا غروب آفتاب در حمام ماند. هنگامی که از حمام خارج شد و به اتاق‌های زنان که در مجاورت حمام قرار داشت، رفت. در آن جا زن بد طینت با جام طلایی پر از زهری که در آن فاصله مهیّا کرده بود به استقبال سلطان یعقوب شتافت. این زن به خوبی می‌دانست که شاه پس از خروج از حمام عادتاً چیزی برای نوشیدن می‌خواهد. باری او برای این که سوء نیّت خود را عملی سازد بیش از هر موقع دیگر با یعقوب مهربانی و عشوه‌گری کرد، امّا چون کاملاً بر خود مسلّط نبود چهره‌اش پریده رنگ می‌نمود و این عارضه با در نظر گرفتن طرز رفتار غیر عادی او موجب بدگمانی سلطان شد. به همین دلیل سلطان امر کرد که او از آن شربت بنوشد و زن نیز که می‌دانست مرگ حتمی در پی این کار است چاره‌ای جز اطاعت امر شاه نداشت. پس از این که زن بد طینت از آن شربت نوشید بقیّه را به شوهرش داد و سلطان و پسرش نیز باقیمانده‌ی شربت را نوشیدند. این زهر چندان کشنده بود که جملگی در نیم شب مردند. روز بعد خبر مرگ ناگهانی پادشاه، همسر و پسرش در همه جا پیچید.»[4]

در کتاب ایلچی نظام شاه در باره چگونگی ازدواج شاه اسماعیل با تاجلی چنین آمده است: «شرح حال تاجلو خانم چنان است که آن بانوی عظمی از طایفه مصلّو بود. در ایّام فترت ترکمانان آق‌قویونلو همراه اقویا و اقوام خود به مملکت امیرحسین کیای چلاوی که از امنیّت و رفاهیّت خالی نبود، رفت. در زمانی که قلعه‌ی اُستا مفتوح شد، چنان چه در سابق ذکر رفت آن بانو در درون حصار مذکور بود. حضرت شاهِ کامکار چون به تماشای حصار شد در میان اسیران نظر مبارکش بر آن خاتون افتاد. وصف‌الحال حضرتِ شاهِ دریا نوال آمده، آن مخدّره حجره‌ی عصمت را به یکی از معتمدان درگاه سپرد و بعد از چند گاه سایه‌ی همایون بر فرق آن خاتون افکنده، به فحوای فَاَنکِحوا ما طابَ لَکم من‌النّسآء مَثنی و ثُلاث و رُباع در حباله نکاح درآورد. آن بانو چون در سلک ازدواج طاهرات انحراف یافت به تاجلو خانم مخاطب شد و چندان منظور نظر عاطفت و احسان گشت که فوتی بر آن متصوّر نبود و حضرتِ شاهِ سلیمان مکانی از می وصل آن بلقیس زمان همیشه سرخوش بود و در تراضی خاطر او به غایت می‌کوشید، چنان که از امراء و وزراء و ارکان دولت و اعیان حضرت، هر کس را که مشکلی رو می‌نمود و یا مغضوب غضب شاهی می‌گشت ملتجاء به خانم می‌شد و از آن ورطه رهایی می‌یافت. الحق آن خاتون به صفات حمیده اتّصاف داشت. در افاضه‌ی خیرات و اشاعه‌ی حسنات و تشیید مبانی بقاعِ خیر سعی موفور به ظهور می‌رسانید و از برای تعمیر ولایت و ترقیّه‌ی حال رعیت پیوسته حکایات دلپذیر خاطرنشانِ حضرت شاه عالمگیر می‌کرد. قریب بیست سال بدین منوال در ظل رأفت حضرت شاه عمیم‌النّوال به سر برد و بعد از فوت حضرت شاه دین پناه پانزده سال دیگر در عهد دولت حضرت خلافت پناهی شاه تهماسب خلدالله ملکه و سلطنته همچنان شأن و استیلا داشت و چون زمان رحلت و انتقال از این سرای سریع‌الزّوال نزدیک شد در اصطخر فارس به عالم بقا خرامید.»[5]

سرانجام و مرگ تاجلو خانم غم انگیز است و به علت نامعلومی مورد غضب شاه تهماسب قرار می‌گیرد. در نتیجه دستور تبعید وی را به شیراز می‌دهند و طولی نمی‌کشد که او را مسموم می‌سازند. در مقدمه کتاب تاریخ ایلچی آمده است که: «قضیّه‌ی فوت تاجلو خانم چنان است که در سال نهصدوچهل‌ وشش حضرت شاه دین پناه شاه تهماسب بعد از بازگشت از مهمّ روم آن حضرت را بنا بر افساد‌ِ اهل فساد گرفته اسباب و اموال ودارائیش به تمام از او اخذ نموده، او را از روی غضب، شتر سوار به دارالملک شیراز فرستادند و در آن زمان قاضی خان حاکم شیراز و میرزاعلی اصفهانی وزیر بود. خانم را آوردند. هیچ کس از اکابر به غیر خواجگی صاعدی استقبال ننمود و محلّی که خواجگی در زاویه‌ی منصور بیگی به آن علیا حضرت رسید. آن حضرت از دیدن خواجگی و احوال خود به آن نوع، آب حسرت در دیده آورده، خواجگی را فرمودند که شما زود به منزل خود روید که ناگاه بدین سبب آزاری به شما نرسد و خود با موکّلان متوجّه خانه‌ی قاضی خان شدند. در آن وقت قاضی خان در اندرون بود به خود. آن مهدعلیا را در بالاخانه با یک کنیز چرکس جای داده. آن چه نهایت حزم و نگاهداشت بود به جای می‌آورد. در این اثنا قاضی خان قلعه‌ی ری شهر را گرفته، حسن سلطان را به دست آورده، عریضه به پایه‌ی سریر اعلا حرم شاهی نوشت. حضرت شاه عالم پناه خلعت خاصّه و اسب و یراق همراه میرزاعلی وزیر جهت قاضی خان فرستاد و او را با حسن سلطان به درگاه عالم پناه طلب فرمودند، تا رسیدن میرزاعلی از اردو به شیراز، قاضی خان از ری شهر به شیراز رسیده بود. القصّه میرزاعلی خلعت و اسب و باقی آن چه شاه عالم پناه طلب کرده بود....... و ایشان را متوجّه ساخت. در این اثنا، روزی در شیراز شهرت یافت که حضرت خانم را مسموم ساخته‌اند. بعد از تفحّص چنین معلوم شد که میرزاعلی از اردو قدری زهر ناب جهت مسموم ساختن حضرت خانم تهیه کرده که آن را در طعام به خورد آن علیا حضرت دهند. قاضی خان آن را به حرم خود برده تا زهر را در کار آن حضرت کند و خود سوار اسب شده. آن عورت بعد از آن زهر، شربتی درست کرده جهت آن حضرت برده. ایشان آن را گرفته، دانستند که چیست، برخاسته دو رکعت نماز گزارده. آن کنیزک ترک را طلبیده‌اند و گفته می‌خواهم تا حال که با هم بودیم در سفر آخرت نیز به ما موافقت نمایی و به اتّفاق آن طعام خورده، رخت از این عالم فانی به سرای جاویدانی کشیدند. از عجایب و غرایب احوال آن که زنِ قاضی خان که آن شربت، آن سان کرده بود روز سیّم وفات یافت و بعد از ده روز قاضی خان در راه اردو به اصفهان نرسیده مُرد. میرزاعلی به چهلم آن حضرت نرسیده، مُرد.»[6]


 



[1]- پشت پرده‌های حرمسرا، تألیف حسن آزاد، 1362، انتشارات انزلی، ص 264

[2] - پشت پرده‌های حرمسرا، تألیف حسن آزاد، انتشارات انزلی، 1362، صص277 تا 280

[3] - محمّد عارف اسپاناقچی در صفحه 122 کتاب انقلاب‌الاسلام بین‌الخواص والعوام که در نوشتار خود بی طرفی را رعایت نکرده‌اند، در باره اسارت بهروزه خانم در جنگ چالدران می‌نویسد: «روز یازدهم، میرعبدالوهاب از جانب قزلباش سفیر آمده، نامه آورد و مصالحه طلبید و در این ضمن استدعا نمود که زوجه اسیر شده را اعاده نمایند.» و در صفحه 137 بدین نکته اشاره دارد که سلطان سلیم، بهروزه خانم را به جعفر چلپی تاج زاده قاضی عسکر سپرده بود و چون ایشان بر خلاف تعهدی که داده بود و بهروزه خانم از وی حامله شده بود وی را به این بهانه به قتل رسانید.

[4] - پشت پرده‌های حرمسرا، تألیف حسن آزاد، ص 259

[5] - تاریخ ایلچی نظام شاه، تألیف خورشاه بن قبادالحسینی، تصحیح و اضافات محمّد رضا نصیری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379، ص 28

[6] - تاریخ ایلچی نظام شاه، تألیف خورشاه بن قبادالحسینی، تصحیح و اضافات دکتر محمّد رضا نصیری، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1379، ص 26

7- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، 224

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشناس جمعه 3 شهریور 1402 ساعت 09:16

کل این مطلب دروغی پیش نیست و در حال تخریب دولت صفوی هست

به فرض آن که دیدگاه شما کاملاً درست باشد و هدف تخریب بعضی رفتار حاکمان صفوی باشد. ای کاش مطلبی مستند در این باره ارائه می‌کردید تا از آن استفاده شود. تاریخ را بر مبنای احساسات نمی‌توان قضاوت کرد و حوادث و وقایع ناهنجار که توسط هر کسی انجام شده باشد، محکوم و قابل انکار نیستند. رفتار این حاکمان متعلق به خودشان نبوده، زیرا سرنوشت این ملت مظلوم را تحت تأثیر قرار داده است.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد