پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

پیام تاریخ

بحث های تاریخ ایران

تشیع سیاسی شاه اسماعل اول صفوی

تشیّع سیاسی شاه اسماعیل

 

شاه اسماعیل اول در خانواده‌ای متولد شده‌ است که از جانب پدر و پدر بزرگ حداکثر سوء استفاده از مذهب را انجام داده و دستورات بسیار ظالمانه‌ای را نسبت به پیروان اهل تسنّن صادر کرده‌ است. مهمترین علت این اوامر و تبلیغات را باید در جهت مبارزه و انتقام‌گیری از رقبایی دانست که پیرو اهل تسنّن بودند. از ابتدای شروع فعالیّت‌های سیاسی اجداد شاه اسماعیل سخنی از تأمین منافع ملی و ایران مطرح نیست و بعد از قدرت یافتن شاه اسماعیل است که با تصرّف نواحی غربی و مرکزی ایران و در نهایت بعد از غلبه بر شیبک خان ازبک سیستم حکومتی یک پارچه را در ایران شکل می‌دهند. این اقدام بزرگ وی که بعد از اسلام بی سابقه بود قابل تقدیر است؛ امّا شاه اسماعیل با استفاده از مذهب و بدون توجّه به اعتقادات قلبی و با کمک تخیّلات و خواب دیدن و رؤیاها، چنان به اجرای بخشی از دستورات مذهبی فرمان می‌دهند که شاید فراتر از اهداف فدائیان اصلی و اولیّه‌ی وی چون حسین بیک لـله و دده بیک طالش، خادم بیک خلیفه، رستم بیک قرامانی، بیرام بیک قرامانی، الیاس بیک ایغور اوغلی و قرای پری بیک قاجار بوده است.[1] با اطمینان می‌توان گفت که شاه اسماعیل بعد از کشته شدن پدر و دوران تبعید و اسارت و همچنین در دامان مادری که در فضای اعتقادات مذهب مسیحی و تنش‌های سیاسی پرورش یافته بود، به بالاترین مقام معنوی شیعه دست می‌یابد. در این رابطه برای آشنا شدن به آن گرایش مذهبی به مراحلی از زندگی وی باید توجه داشت. دکتر احمد تاجبخش می‌نویسد: «شیخ حیدر سه پسر داشت به نام‌های ابراهیم میرزا، اسماعیل میرزا و سلطان علی که جانشین پدر شد. کم‌کم پیروان شیخ حیدر و جمع کثیری از صوفیان به دور وی جمع شدند و او را تحریک به گرفتن انتقام خون پدر کردند؛ ولی به فرمان سلطان یعقوب بایندری، اسماعیل و دو برادر و مادرش را در قلعه‌ی اصطخر فارس زندانی کردند و بعد از چهار سال به فرمان رستم میرزا آزاد و روانه‌ی تبریز شدند و سپس آن‌ها را روانه‌ی اردبیل کردند. بازگشت پسران شیخ حیدر به شهر اردبیل برای صوفیان وفادار و پیروان جانباز صفوی پیروزی بزرگی بود. وقتی این خبر در سرزمین‌های صوفی نشین منعکس گردید صوفیان از هر جهت متوجّه آذربایجان شدند و سیل هواخواهان صفوی رستم میرزا را نگران کرد و بنا به پیشنهاد درباریان رستم میرزا، سلطان علی و سایر برادران و مادر آن‌ها را به اردوی خود خواند و زیر نظر نگه داشت؛ ولی در اثر ترس از نهضت سرخ کلاهان در صدد کشتن سلطان علی برآمد. ولی چون سلطان علی متوجه شد به سوی اردبیل فرار کرد و بعداً با سپاهی به استقبال دشمن رفت و در جنگی که میان او و رستم میرزا در گرفت، کشته شد.(899 ه)

اسماعیل با برادر دیگرش ابراهیم به لاهیجان فرار کرد و در جامع ابیض رشت پنهان شد. رستم میرزا که وجود آن دو را برای خود خطرناک دید در صدد رفع آن‌ها برآمد، ولی خود از میان رفت. اسماعیل میرزا مدّت پنج سال در پناه قدرت فرمانروایان شیعی گیلان (کارکیا میرزاعلی) و صوفیان بود. مریدان وفادارِ شیخ حیدر چون از موقعیّت ضعف جانشینان یعقوب، پادشاه بایندری آگاه شدند از موقعیت استفاده کردند و موجبات قیام اسماعیل را فراهم ساختند. از طرف دربار آق‌قویونلو مکرراً نمایندگانی برای تحویل گرفتن اسماعیل به لاهیجان فرستاده و هر دفعه کارکیا از وجود اسماعیل اظهار بی اطلاعی می‌کرد. در آخرین دفعه کارکیا دستور داد که اسماعیل را در سبدی گذاشتند و با طنابی به درخت آویزان کردند. آن وقت در مقابل نمایندگان رستم بیک آق‌قویونلو قسم یاد کرد که اسماعیل در خاک لاهیجان نیست. در اواخر سال 905 که حکومت آق‌قویونلو رو به زوال بود و اسماعیل به تحریک و یاری مریدانش برای گرفتن انتقام خون پدر قیام کرد و بالاخره الوند میرزا را شکست داد و عازم تبریز گردید و مقدمات سلطنت خود را با کمک پیروان وفادارش فراهم نمود.»[2]

با توجه به این موارد اسماعیل که دوران کودکی را در زندان به سر برده و با برخورداری از چنان مادری که با اعتقادات مسیحی پرورش یافته، جای سؤال است که چه عواملی به غیر از اهداف سیاسی در گرایش‌های مذهبی وی نقش داشته‌اند. به یقین قزلباشان و پیروانش بوده‌اند که آن نوجوان را به سمت سنّی کشی و بی رحمی و سنگدلی‌ها که بیشترِ عقاید آن‌ها از آناتولی گرفته شده بود، سوق داده‌اند.[3] از دیدگاهی دیگر دکتر پارسادوست درباره گرایش مذهبی و شیعه گری شاه اسماعیل می‌نویسد: «توجه داشته باشیم که اسماعیل هنگامی که یک سال داشت و شیرخوار بود با مادر و برادرانش در زندان جای گرفت و مدت چهار سال و نیم در قلعه‌ی اصطخر مرودشت فارس به سر برد. او در یک سالگی پدر متعصّب خود را از دست داد و شیخ حیدر فرصتی نیافت تا اسماعیل را با اصول آیین تازه‌اش آشنا کند و او را متعصّب کینه توز بار بیاورد. مورخان صفوی درباره‌ی مذهب حلیمه بیگی آغا، مادر اسماعیل و این که او مذهب شیعه داشته و یا در آن مذهب متعصّب بوده است سکوت اختیار کرده‌اند؛ ولی از قرینه‌ها می‌توان پی برد که او اگر مذهب شیعه داشته باشد در آن مذهب تعصّب نداشته است. مادر او، دسپینا کاترینا، شاهزاده خانم یونانی آن چنان به مذهب مسیحی خود پایبند بود که شرط ازدواج خود را با حسن بیک بر آن نهاد که مذهب مسیحی خود را حفظ کند. او همان طور که گفته شد برای آن که مراسم مذهبی خود را به جا آورد تعدادی کشیش نیز با خود از طرابوزان به دیاربکر آورده و تا پایان عمر نیز مسیحی باقی مانده بود. او نام دختر خود را نیز مارتا گذاشت و از گذاشتن نام معمول مسلمانان بر او خودداری کرد. مارتا پس از ازدواج با شیخ حیدر به حلیمه بیگی آغا موسوم گردید. پیداست مارتا با پرورش یافتن در دامان چنین مادری که منظماً در مراسم عشاء ربّانی در کلیسای خود شرکت می‌کرد و گمان غالب آن است که مانند بسیاری از مادران مسیحی، دختر خود را نیز به همراه می‌برد، چگونه در باره مذهب شیعه می‌اندیشیده است. پدر مارتا، حسن بیک امیر مقتدر آق‌قویونلو نه تنها مذهب شیعه نداشت؛ بلکه سنّی بود و در مذهب تسنّن نیز از تعصّب به دور بود. او آزاد اندیش و منزّه از تیرگی‌های تعصّب بود. او با آن که با شجاعت‌ها و تدبیرهای خود قدرت آق‌قویونلو را به اوج رسانید و شاهان قدرتمندی چون جهانشاه قراقویونلو و ابوسعید تیموری را شکست داد و کشت و با سلطان مقتدر عثمانی، محمّد فاتح به جنگ پرداخت و یک بار نیز او را شکست داد، با همسر مسیحی خود به مدارا رفتار می‌کرد و به او اجازه داد که همچنان مسیحی بماند و مراسم مذهبی خود را در درون کاخ پادشاهی مرتباً انجام دهد. مارتا مادر اسماعیل تا پیش از ازدواج با شیخ حیدر در چنین کانون خانوادگی رشد و تربیت یافته و با چنان پدر و مادری به سر برده بود. در باره مذهب مارتا پس از ازدواج با شیخ حیدر نیز سکوت سنگینی برقرار است و اصولاً معلوم نیست که او مذهب شیعه را پذیرفته باشد. در هر حال با توجه به گذشته‌ی مارتا می‌توان پذیرفت که مادر اسماعیل در زندان اصطخر فارس تعصّب داشتن در مذهب شیعه را به او تبلیغ نکرده است.

در باره علی بزرگترین برادر اسماعیل و این که او در باره مذهب شیعه و به ویژه آیین تازه پدرش چگونه می‌اندیشیده و چه کارهایی انجام داده است اطلاع دقیق در دست نیست. تنها گفته می‌شود که او جانشین پدرش گردید و مریدان صفوی نیز با همان شور و اشتیاق گذشته به دیدن او می‌آمدند و برای او نذرها و هدیه‌ها می‌آوردند. بدین ترتیب روشن نیست که علی خود تا چه اندازه در مذهب شیعه تعصّب داشته و در زندان به برادر خردسال خود که حداکثر سن او موقع آزاد شدن، پنج سال و نیم بوده است چه مطالبی در باره مذهب شیعه در ذهن او جای داده است. ابراهیم برادر بزرگتر اسماعیل شناخته‌تر از علی است. هنگامی که علی در روستای شماسبی اردبیل ناگزیر به جنگ با ابیه سلطان گردید، به جای آن که ابراهیم را که بزرگتر بود به جانشینی انتخاب کند اسماعیل را که در آن هنگام 8 سال داشت و کوچکتر از ابراهیم بود، جانشین خود کرد. عدم انتخاب ابراهیم خود گواه آن است که او را نه تنها برای رهبری سیاسی؛ بلکه برای رهبری مذهبی نیز مناسب تشخیص نداده‌اند. در تأیید این نظر اسکندربیک می‌گوید که او به درویشی و درویش نهادی متصّف بود، یعنی ابراهیم نه تنها روش درویشی، به مفهوم بی‌اعتنایی به امور دنیوی و دوری از هیاهوی آن را در پیش داشت؛ بلکه در نهاد خود و در ذات خویش نیز روحیه درویشی داشت. او در مورد مذهب شیعه و آیین پدرش چنان بی تفاوت بود که موقع ترک لاهیجان و بازگشت به اردبیل تاج 12 ترک حیدر را که کسوت منتسبان آن خاندان بود از سر برداشت و طاقیه که شعار تراکمه آق‌قویونلو بود بر سر نهاد. او برای آن که جانش در امان بماند به راحتی پذیرفت که کلاه قزلباش را که تنها نشانه آشکار اعتقاد به طریقت صفوی به ویژه به آیین پدرش حیدریه بود به دور افکند و مانند ترکمانان سنّتی آق‌قویونلو طاقیه بر سر بگذارد. شاید بدین سبب باشد که در سرنوشت او در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. مورخان صفوی در باره‌ی ابراهیم و فرجام کار او توضیحی نمی‌دهند و به درستی معلوم نیست که او پس از ترک لاهیجان چه سرنوشتی داشت و در کجا و چگونه درگذشت. بدین ترتیب ابراهیم که خود به مذهب شیعه حیدری پایبندی نداشته است، نمی‌توانست تعصّب داشتن شیعه‌ی حیدری را به اسماعیل خردسال در زندان اصطخر فارس تلقین کند.»[4]


 



[1]- آقای نجف لک زایی نیز در صفحه 113 کتاب چالش سیاست دینی و نظم سلطانی در باره علت گرایش‌ سیاسی شاه اسماعیل و مریدانش و سپس با استفاده از فقهای شیعه در تحکیم و مشروعیت حکومت صفوی می‌نویسد: «علمای شیعه در استقرار اولیّه‌ی سلسله صفویه هیچ نقشی نداشته‌اند؛ بلکه سلسله صفویه بر اساس نظریه‌ی سیاسی ویژه‌ای که در دایره‌ی تصوف بین مرشد کامل و مریدان به وجود آمد و نظامی که می‌توان از آن با عنوان خلیفه‌گری یاد کرد به قدرت رسیدند. مبنای اطاعت قزلباشان از شاه اسماعیل، اعتقاد آنان به اسماعیل به عنوان رئیس خانقاه اردبیل و نه آموزه‌های اجتهادی شیعه دوازده امامی بود. اما پس از تأسیس سلسله صفویه و گذر از مشروعیت پیشین که آمیخته‌ای از آموزه‌های صوفیانه و قدرت تصوف و غلبه بر قلمرو ایران زمین بود، صفویان به فکر اداره‌ی مملکت و به عبارتی مشروعیت پسین افتادند. به نظر می‌رسد که مذهب شیعه تمام این کارکردها را در اختیار شاهان صفوی قرار می‌دهد. مسأله‌ای که باعث شده بود شاهان صفوی از خطر نهفته در این تمایل غافل بمانند هنوز روشن نیست. ولی به احتمال فراوان می‌توان گفت نگاه آنان به علمای شیعه مشابه نگاه عثمانی به علمای اهل سنت بود و یا این که منافع این رویکرد بیش از هزینه‌ای بود که در صورت عدم اتّخاذ این سیاست ممکن بود شاهان صفوی بپردازند.»

[2] - ایران در زمان صفویه، تألیف دکتر احمد تاجبخش، کتاب فروشی چهر، 1340، انتشارات مهر، صص، 14تا 16

[3] - دکتر جهانبخش ثواقب در صفحه 771 کتاب تاریخ نگاری عصر صفویه اعلام مذهب تشیّع را از سوی شاه اسماعیل مهمترین تصمیم وی می‌داند و معتقد است که این اقدام فواید زیر را در برداشته است: «ا- توان یک ایدئولوژی مذهبی پویا را به خدمت دولت جدید درآورد و به این ترتیب به دولت قدرت داد تا بر مشکلات اولیه غلبه کند و نیز قدرت پیش بردن کشور را از درون بحران‌های جدّی که حکومت صفویه بعد از مرگ شاه اسماعیل با آن رو‌به‌رو شد، فراهم آورد. 2- این عمل تمایز آشکاری بین دولت صفویه و امپراتوری عثمانی به وجود آورد و به این ترتیب به دولت صفوی هویت ارضی و سیاسی داد. 3- رسمی شدن تشیّع توسط صفویه، موجب ایجاد آگاهی بیشتری نسبت به هویت ملی و بدین طریق ایجاد دولت متمرکزتر و قوی‌تر می‌شد.»

-[4] شاه اسماعیل اول، پادشاهی با اثرهای دیرپای در ایران و ایرانی، دکتر منوچهر پارسا دوست، شرکت سهامی انتشار، 1375 صص 342 تا 344

5- آینه عیب‌نما، نگاهی به فریاد کاخ‌های صفوی، علی جلال‌پور، ص 263

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد